از قطرات بارش لحظه هایم گرفته
تا امواج اقیانوس خیالم را از یاد تو پر می کنم
و کنار آتشفشان قلبم زیر بارش گدازه های درد
خانه ای به وسعت اندیشه ات می سازم
و با یاد تو زندگی می کنم
کوه ورم کرده ی دلم را به شوق دیدنت مرحم می گذارم
و هر شب فانوس خیس چشمانم را برمی دارم
و در فضای کوچه های بارانی احساس دنبال تو می گردم
تا کهکشان آرامش چشمانت ستاره ی صبری برای تسلای دلم بچینم
و از صبر تو بسوزم
ای ماه روی من اگر چشمم به دیدار تو افتد
تنها سرمایه ی تنهاییم را به بهای سلام بی بهایت می فروشم
و در هر دو جهان به این سود گزاف می بالم
»زهرا پیربالایی«
موضوعات: سروده های طلاب
لینک ثابت