من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اسفند 1393
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 2
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جیب طلبه بزرگ است؟ ...

 


 

یک روز رضا خان مدرس را می بیند و با شوخی به جیب او دست میزند و می گوید:جیب شما خیلی بزرگ است!

شهید مدرس می گوید: «بله ،جیب من خیلی بزرگ است؛ اما ته دارد! این جیب شماست که ته ندارد.
مجمع ملکوتیان

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1393-12-28] [ 03:07:00 ب.ظ ]

راه درآمد برای طلاب ...

 

فقیه بافقی در نگهداری حوزه و رسیدگی به طلاب به آیت الله حائری کمک می کرد.به عنوان مثال آیت الله حائری می فرمود:«اول ماه اگر

پول نرسید چه باید کرد؟

فقیه بافقی می فرمود:«آن به عهده من اگر دیر شد،.»از قضا بعضی اوقات که دیر می شد، به ایشان خبر می دادند و مرحوم حائری می

گفت:«حالا تو جواب طلاب را بده!»

مرحوم بافقی طلاب را به مسجد بالای سر حضرت معصومه می برد ومی گفت :با خدا کار دارم،با ذکر صلوات و دعا عرض می کرد«خدایا

،این ها نوکران و لشکریان ولی وحجت تو هستند.»

که دعا و استغاثه و صلوات ناتمام بود که باب فرج به روی آن ها گشوده می شد.

مجمع ملکوتیان29ص

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1393-12-21] [ 11:24:00 ق.ظ ]

دلم گرفته بود... ...


دلم گرفته بود به خاطرشهیدعبداللهی و  باپدردرد دل کردم گفتم دلتنگ شهدام؛ازسال 82نتونستم برم زیارت محل شهادت؛شبش زنگ

زدن دعوت شدیم ان شاءالله 4فروردین عازمیم؛بچه ها اولین باره که میرن ان شاءالله آخرین بارشون نباشه؛خدایا یاریم کن؛تا فرزندانم

را رهرو واقعی اهل بیت و شهدا تربیت کنم؛خدایا ممنون که همیشه کنارمی.

معین فر

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1393-12-19] [ 03:39:00 ب.ظ ]

خدا در همین نزدیکی.... ...

زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن.
و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.
نشنید.
فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد.
اما گوش نکرد.
به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ….ستاره ای درخشید.
اما …… ندید.
فریاد کشید : خدایا! معجزه کن ……نوزادی چشم به جهان گشود.
اما ….. نفهمید.
از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.
محبت و عشق و دوستی ها را دید .
اما همچنان دنبال خوشبختی ……دوید و دوید و دوید
او هیچ درنیافت و دور شد …..دور

طلبه

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
 [ 03:35:00 ب.ظ ]