من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





بهمن 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 14
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 9
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

انتخابات مجلس خبرگان رهبری عمل براساس اندیشه ورزی ...

 

نکاتِ مهم پیرامون مجلس خبرگان رهبری و انتخاباتِ آن
۱ جایگاه مجلس خبرگان رهبری * تعیین‌کننده‌ترین و مهمترین رکن از ارکانِ نظام اسلامی
* نقطه‌ی تمایز نظام جمهوری اسلامی، مظهر حضور مردم و مردم‌سالاری اسلامی
* پایه‌ی اسلامی جامعه و نظام اسلامی
* پشتوانه‌ و ذخیره‌ی معنویِ نظام


۲ وظیفه اصلی مجلس خبرگان * حفظ و استمرار بخشیدن رهبری دینی و انقلابی از طریق: «تعیین رهبری» و «مراقبت نسبت به حفظ شرایط رهبری»


۳ ثمرات عملکرد
مجلس خبرگان رهبری * «حاکمیّت ارزشهای اسلامی» و «تحقّق اسلام در واقعیّت زندگی»
* هدایتِ مردم توسط علما در مقیاس اجتماعی و حکومتی
* سَرازیر شدن «سکینه‌ی الهی» به جامعه


۴ اهمیت انتخابات خبرگان رهبری * مهم‌ترین و حساس‌ترین انتخابات در کشور


۵ معیار انتخابِ مردم در
انتخابات مجلس خبرگان رهبری * عمل براساس بصیرت


۶ ویژگی‌های افراد لایق برای عضویت در خبرگان رهبری
* صالح
* مؤمن
* دارای قدرت تشخیص
* باتقوا
* عالم
* انقلابی

منبع کتاب :مه شکن 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1394-11-30] [ 11:34:00 ق.ظ ]

بصیرت در زندگی ...

بصیرت در زندگی
آگاهی و بصیرت مانند نور افکنی است که جاده را برای انسان روشن کرده و او را از خطر انحراف و تصادف حفظ میکند. انسان بی بصیرت در حقیقت کور است و در تاریکی حرکت می کند. نا آگاهی در عرصه های سیاسی و اجتماهی بیشتر خود را نشان می دهد: … هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور ام آیا نابینا با بینا یکسان است و آیا تاریکی ها بانور یکی هستند؟رعد 16

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-11-28] [ 09:25:00 ب.ظ ]

بغضهای خیره چشمهایم می بارند ...

 

بغضهای  خیره چشمهایم می بارند، د ل غمین است و غریب، خیره به راهی مبهم ، انتهایی نیست برآن ،

 چشمها را می بندم و به خود می گویم که چه سخت است دلت در پی راهی باشد ، انتهای غربت ، بغض در راه دل است، ابرها سنگیند ، بغض باریدن دارند ، همه در هول و نگاهی دورند،من به خود می لرزم و در هنگامه که می بینم ، کودکی غم به وجودش می بارد ، نوجوانی در ره، از نبود پدری می نالد،او به خود می گوید ، حیف اما که چه شد، پدرم هستی و عمرش را به نگاهی محزون بفروخت ، خواست تا شاد کند، دل فرزند و عزیز جانش ، رفت بر جنگ ،سایه زد غم به دلم، دخترانی می بینم که ز خود بی خبرند و به خود می بالند، زندگی را به نگاهی شوم ، می فروشند چه زود ، من به خود می نالم ،پسرانی را می بینم که ز خود می گذرند ،تا که مقبول نگاه زن بیگانه شوند ،و همان گه عشق من مولایم ، خنده را خاطره ای می یابد در وجود دگران و به خود می گوید همه در فکر وجود خویشند ، و مرا بنهادند گوشه و کنج دلی ،گاهگاهی که ز خود فارغ گشتند ، با خود می گویند، تو بیا ای مولا ، وای بد حال دلم ، من به خود می پیچم ، اشک را می ریزم و چه پوچ است وجودم مولا ، چون که بدتر ز همه من هستم ،

عشق را می بینم ، او همه نور حیات است و بس ، انتظاری طولانی ، انتظارش شیرین است ،لیک قلبم را نیست طاقت دوری او ، عصر جمعه که تمنای وصالش در دل عمق جان را می سوزد ، و غروبی دیگر را می پیچد در ردای کهنه ،تا که باشد دل من در پی عصر حضور دیگر ، تا که باشد گل نور همره این دل من .

                                                                                  لیلا الماسپور طلبه مدرسه فاطمیه هادیشهر

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[جمعه 1394-11-23] [ 03:27:00 ب.ظ ]

شهدا همه جا رنگشون الهیه!!! ...

شب بود.بارون می بارید.با یه بچه تو بغلم و دست یه بچه تو دستم، سر خیابون منتظر یه وسیله بودم تا سوار بشم برم خونه. خونه ما تو خیابونی بود که هنوز آسفالت نشده بود؛ براهمین تاکسی ها سوار نمی کردن،باید سوار وانت می‌شدیم!!!
قبل ازمن یه آقایی هم منتظر بود، که اگر یه وانت می رسید ، باید اون آقا اول سوار می شد!!!
با اینکه بچه رو زیر چادرم کرده بودم ولی خیس شده بود! سرانجام یه وانت جلوی اون آقا توقف کرد، صدام زد گفت : خانم تو بارون نمونید، مارو سوار کرد و باز خودش تو بارون موند، در حالیکه مسیرش بامن یکی بود!!
راننده وانت از این کارش تعجب کرده بود، پرسید اون آقا شما رو می شناخت ؟ گفتم نه. گفت حتما اهل قم نیست، چون اهل قم این کار رو نمی کنن!!!
بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ عکس اون آقارو که همون روزهای اول جنگ شهید شده بود توی خیابون دیدم و فهمیدم چراغ ساز محلمون بوده!!!

شهدا ، همه جا، رنگشون الهیه!!!

روحش شاد!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 11:15:00 ق.ظ ]

خدا را شاکرم، در زمانه ای زیستم که تصویر پاک پیامبر گونه ... ...

خدا را شاکرم، در زمانه ای زیستم که تصویر پاک پیامبر گونه امام راحل در قاب ذهنم حک شده است.
خدا را شاکرم، که با فقدان آن عزیز بزرگ ؛ مارا با روئیت جانشین برحقش، اندوهمان را به امید تبدیل کرد.
خدا را شاکرم، هرچند از دیدار یوسف زهرا محرومم، ولی با دیدن ولی خدا و نائب برحقش ؛لذت شبه دیدارش را به ما چشاند.
خدا را شاکرم،در زمانه ای زیستم تا شهیدانی را بشناسم که همچون شهیدان کربلا برای حمایت از مقدایشان از جان خویش گذشتند.
خدا را سپاسگزارم که در زمانه ای زیستم،که مادرانی بصیر ولایت مداری را دیدم که با پیروی از حضرت زینب سلام الله علیها صبورانه فرزندان برومندشان را به مسلخ عشق روانه کردند.
خدا را شاکرم،در زمانه ای زیستم که همسران حجله نشین، دامادهای رعنای خود را به قربانگاه پاسداری از ولایت عشق بدرقه کردند و در جشن شهادت آنها بالباس سپید با غرور ایستادگی کردند.
خدا را سپاسگزارم که در زمانه ای زیستم، که هنوز هم رهروان شهیدان، تمامی سنگرها علمی، رزمی و تبلیغی را با قلم، سلاح و قرآن حفظ کرده اند، و پرچم استقلال ، آزادی، جمهوری اسلامی را بر پا نگه داشته اند.

خدا را شاکرم، که در زمانه ای زیستم ، که بهترین مخلوقات خدارا شناختم.

خدا را شاکرم ، که در زمانه ای زیستم ،و رزمندگانی را دیدم که تک تک سلول هایشان فریاد لبیک یا خامنه ای را از فرش به عرش می رسانند.

خدا را شاکرم که در اتمسفری تنفس می کنم که عطر شهیدان مظلوم در آن مملو است.

خدا را شاکرم که در زمانه ای زیستم که سقوط پست ترین انسان نما ها را مثل شاه معدوم و صدام پلید را دیدم.

خدا را شاکرم که در زمانه ای زیستم که پسترین افراد، دشمن ملت ایران هستند.

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-11-20] [ 11:04:00 ب.ظ ]

روز های خوش همدلی و همزبانی.. ...

بسم الله الرحمن الرحیم

1- انقلاب مردمی یعنی این!

می گفت: جمعیت زیادی اعم از زن و مرد به صورت یکپارچه علیه شاه شعار می دادیم و به پیش می رفتیم. ناگهان ماموران شاهنشاهی شروع به تیراندازی به سمت مردم بی پناه کردند .جمعی با بدن های خونین بر زمین افتادند و برخی دیگر عقب نشینی کردند.

ماموران پشت سرهم تیراندازی کرده به پیش می آمدند . متفرق شده در کوچه و محله های اطراف دنبال پناهگاهی بودیم تا در فرصتی دوباره به صورت جمعی تظاهرات را شروع نماییم.

 

در این هنگام پیرزنی را با یک کاسه در دستش کنار خیابان دیدم. کاسه پر بود از سکه های یک قِرانی! تصور کردم در حال گدایی است آن هم در این بگیروببند! باعجله نزدیکش رفته و با عتاب گفتم مادر جان! الان چه وقت گدایی است؟! مگر نمیبینی به پیر و جوان رحم نمی کنند!

پیر زن گفت: مادر جان! گدا نیستم.این سکه ها را آماده کرده ام تا به شماهایی که از مهلکه جان سالم به دربرده اید بدهم تا در اولین فرصت با خانواده هایتان تماس بگیرید و خبر سلامتیتان را داده، آن ها را از نگرانی دربیاورید.این حداقل کاری است که من پیرزن برای انقلابم می توانم انجام دهم.

۲- مثل خیلی از سربازان دیگر!

می گفت: وقتی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه دستور داد سربازها از پادگان ها فرار کنند تا در جنایت های رژیم شاه شریک نباشند، من هم از پادگانمان در تهران فرار کردم. مثل خیلی از سربازان دیگر.

بعد از فرار از پادگان جایی برای ماندن نداشتیم.خانواده ام در تبریز بودند و من در تهران. آن هم با جیب خالی! مثل خیلی از سربازان دیگر! سرهای تراشیده مان گواه سربازیمان بود.

جمعی از بازاریان انقلابی تهران وقتی متوجه وضعیت و جیب خالی ما شدند، دست به دامن کسبه و بازاریان شدند و در کمتر از ساعتی یک کیسه پر از پول جمع شد! سپس ما سربازان را یکی یکی با مبلغی پول که کفاف مقصد و یکی دو وعده غذایمان را بدهد بدرقه شهرهایمان نمودند!

شادی روح امام بزرگوار و شهدای عزیز فاتحه ای قرائت کنیم. بسم الله لرحمن الرحیم. الحمد لله …

رامیان

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 03:59:00 ب.ظ ]

روز های خوش دهه فجر ...

بسم الله الرحمن الرحیم دهه فجر حال و هوایی در مدارسمان داشت. هرسال از نقاشی بچه های مدرسه نمایشگاهی بر دیوار سالن مدرسه برگزارمی شد. نقاشی بچه ها اغلب تابلویی بود از راهپیمایی و تظاهرات مردم در زمان شاه . بچه ها در نقاشی هایشان شعارهای روی پارچه نوشته های آن زمان را هم می نوشتند!

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-11-12] [ 08:26:00 ب.ظ ]

فضیلت فراموش شده معرفی خوبی ها ...


امر به معروف و نهی از منکر از فضیلت هایی است که خداوند آن را ضامن بقای امت ها می داند. با کمال تاسف در میان مسلمانان کاربردی نداره و راکد مونده است .و همین نقص بزرگ هر لحظه امت اسلامی را به پرتگاه سقوط می کشاند. مانند کشتی نشینانی که در دریا در حرکتند، یک نفر جلوی چشم مسافران بدون هیچ اعتراضی از مسافران با میخ، کشتی را سوراخ می کند و هر لحظه کشتی در حال غرق شدن است!
و تاکنون هم کسی برای این فضیلت اقدامی نکرده است!فقط هر از چند گاهی نامی از آن برده می شود و در میان پوشه ها بایگانی می گردد.
1-در حالیکه ابتدا باید معروف«واجبات» را به مردم شناساند، زیرا طبیعت انسان دشمن چیزی است که نمی شناسد. و زشتی منکر «حرام»را باید بیان کرد، آنهم با روشی هنرمندانه تا در دل ها اثر کند.این کار رسانه و هنرمند متعهد است؛ با توجه به دستورات اخلاقی قرآن بتواند هنجار های اخلاقی را از راه هنر به مردم منتقل کند.
متاسفانه از امر به معروف و نهی از منکر این را آموخته ایم که منتظر کار مجرمانه افراد باشیم و مچگیری کنیم و به او تذکر دهیم!در حالیکه همه افراد جامعه و نهاد های اجتماعی باید در این کار بسیج عمومی شوند قبل از حوادث مجرمانه، معروف ها را به دیگران نشان دهند و زشتی منکرات را بیان کنند.

2-در این امر مهم علاوه بر فرهنگ سازی رسانه ، باید قانون  از این مسئله پشتیبانی کند،همانگونه که در بعضی هنجار ها از اهرم قانون استفاده می شود. مثلا در نظام اسلامی برای استخدام افراد در ادارات شرط داشتن مدرک کارشناسی را الزامی کرده است بدون مدرک کسی را استخدام نمی کند، و رسانه هم هر لحظه در تبلیغاتش به بزرگ نمایی آن پرداخته است؛ نتیجه اش این شد که همگان بدون هیچ ناراحتی و با صرف هزینه و احساس سربلندی علمی به اینکار عمل کردند، حتی موفق به استخدام هم نشدن، ولی این معروف را شناختند.
3-همین طور سایر معروف های زندگی جمعی را مثل بستن کمربند ایمنی در حین رانندگی که برای مردم جزو کارهای یک شهروند خوب شده است، می تواسنتند در ادارات و مراکز علمی با شرط داشتن پوشش کامل و بدون آرایش بانوان را استخدام کنند.!

3-راه کار دیگر در هر اداره و مکان عمومی با یک تابلو ، با یک جمله زیبا از بانوان تقاضای پوشش اسلامی نوشته شود و سر میز هر رئیسی گذاشته شود، البته نه مثل مهماندار هواپیما که با ده قلم آرایش و لباس فرم آنچنانی از مسافران تقاضای پوشش اسلامی می کند!!!! این کار یعنی امر به معروف عملی، که می توان در همه امور آن را کاربردی کرد.رسانه در این هدف می تواند خیلی کارساز باشد که متاسفانه بد پوشی را رواج می دهد.امتیازات این روش، چون غیر مستقیم اعمال می شود تاثیر بیشتری دارد.

4- در کتب درسی از ابتدا تا پایان دوره دانشگاه واجبات یعنی معروف ها و حرام ها یعنی منکرات را با زبانی ساده برای تمامی مقاطع سنی تبیین کنند و در تدریس این مفاهیم از استادانی که معتقد به این مبانی هستند استفاده نمایند،چون استاد این مهارت را دارد که متن الحادی را طوری بیان کند که دانش آموز را موحد تربیت کند و بلعکس.


فرهنگ سازی رسانه

پشتیبانی قانون

بسیج عملی نهادها،ادارات،مراکز علمی


موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-11-06] [ 09:26:00 ب.ظ ]

فضیلت های فراموش شده سبک زندگی اسلامی ...


فضیلت سبک زندگی اسلامی

معماری اسلامی
از مهمترین شاخص های سبک زندگی اسلامی، معماری اسلامی است که با تغییر آن به معماری غربی بقیه رفتارهای اسلامی راهم باخود به فراموشی سپرد.معماری اسلامی در دهه های گذشته به گونه ای مهندسی شده بود که منازل بیرونی و اندرونی داشتند.مهمان های نامحرم نه صدای گفتگو و خنده بانوان را می شنیدن نه دست روی آنها را می دیدن ، این مرزبندی ها باعث می شد عفاف و حیا در بینشان نهادینه گردد.خانه ها بدون اشراف بر یکدیگر، آرامش را بین هم تقسیم می کردن،چرا که در بین مردم ضرب المثل شده بود که در زمان ظهور حضرتش پنجره های که به خانه همسایه دید داشته باشد مسدود می کند.

متاسفانه با باز شدن آشپزخانه ها داخل پذیرایی ،خانم خانه در جلو دید مهمان نامحرم مشغول پخت پز می باشد؛ درحالیکه در سبک اسلامی آشپزخانه مکانی محرمانه برای بانوی خانه بود.اینکار باعث شده حجب و حیا بانوان از بین برود.

مردم هم به پیروی از حضرت علی علیه السلام در باره اختلاط  محرم و  نامحرم  که فرمود:«ای بندگان خدا! بدانید که… گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل‌ها را منحرف می سازد، و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند، و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام های شیطان است.» (بحارالانوار ج 74 ص 291 )

فایده این گونه مهندسی آسایش  و اعتقاد دینی افراد را در رفت و آمد های فامیلی فراهم می کرد.و اگر مهمانی بر آنها وارد می شد، اطاق پذیرایی از محیط بقیه ساکنان جدا بود.بنابراین حدود محرم و نامحرم رعایت می شد. افراد خانواده هم در گرما و سرما دچار سختی نمی شدند.به همین علت از آمدن اقوام و فامیل برای صله رحم خسته نمی شدند.


قناعت

از طرفی چون قناعت در زندگی شان حرف اول را می زد و به سخن حضرت علی علیه السلام اعتقاد داشتند،که فرموده اند : هيچ گنجی غنی تر از قناعت نيست،(حكمت 371) به قناعت در خوراک عامل بودن، برای مهمانی دادن ها به جهت اقتصادی مشکل دار نمی شدند. در پذیرایی ها از یک نوع غذا استفاده می کردند که هم هزینه کمی داشت هم لذیذ بود .مثلا با خورشت قرمه سبری که بوی آن تا چند تا کوچه می پیچید پذیرایی می کردن، اسراف و دور ریز هم نداشتند. این سادگی نشانه کم شانی نبود،چرا که همه از شخصیت یکدیگر شناخت داشتند، به قناعت کردن افتخار می کردن. به قناعت در پوشش عمل می کردن و بنابراین در مراسمات از یک لباس مخصوص به تعداد دفعات استفاده می کردند،چون می دانستن شخصیت انسان به لباس نیست.ولی امروزه شخصیت افراد به لباسشان است !!هرکسی شیک پوشتر باشد یعنی فرد مهمتری است!!در حالیکه تربیت قرآنی می فرماید :ان اکرمکم عند الله اتقیکم.گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است.

همه این مولفه ها باعث می شد که بیشتر با هم باشند و احساس فخر فروشی نسبت به یکدیگر نداشتن. لذا یکدلی و همدلیشان بسیار بود، در مشکلات یاری گر هم بودند. گرفتار چشم و هم چشمی و تجملات و اسراف هم نبودند.

متاسفانه امروزه دیگر نه از آن بوی خوش در مهمانی ها خبری هست و ارزش ها برعکس شده سر میز غذا بیشتر از نیمی از غذا اضافه می ماند و مهماندار همه باقیمانده هارا در سطل زباله می ریزد!!!

رسانه در تمام برنامه ها و فیلم هایش فرهنگ مصرف گرایی را تبلیغ می کند، گویا همه هم و غم مردم باید مصرف ظروف جدید و  بقیه وسایل زندگی باشد. از کودک و نوجوان ، پیر و جوان شبانه روز در فکر تغییر ذائقه و پوشش و وسایل زندگی باشند!!! بنابراین دائما در فکر بدست آوردن پول باد آورده هستند تا بتوانند از پس این تغییرات باشند.

ویژگیهای فضیلت های فراموش شده:

سبک زندگی اسلامی

رعایت حدود محرم و نامحرم

معماری اسلامی

صله رحم

قناعت

همدلی و همزبانی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ب.ظ ]

خاطره شب امتحان... ...

شب امتحان اصول، دیدم یکی از خانم ها کتاب شرح اصول داره؛ گفتم بعداز اینکه مطالعه کردی بده منهم بخونم گفت سه فصل مونده تموم کردم بهت میدم . با تعجب پرسیدم مگر امتحان ازدوفصل نیست!؟ گفت : پنج فصله!!
اتفاقا آماده میشدیم بریم کلاس رفع اشکال اصول. مشکلم رابه استاد گفتم، که من اشتباها فقط دوفصل را از نوار گوش کردم ! استاد گفت :وقت گذشته نمی تونی حذف کنی .خلاصه آن شب نتونستم سه فصل بقیه رو بخونم.وقتی خواستم برم سر جلسه امتحان ؛دو رکعت نماز خوندم از خدا خواستم کمک کنه.برگه سوال را دادن، به سوالات تستی نگاه کردم احساس کردم سرم داغ شد.شروع کردم به ذکر صلوات و یونسیه.کم کم حالم طبیعی شد. نگاهی به سوالات تشریحی انداختم. باز چیزی یادم نیامد! شروع کردم به ترجمه متن سوال. متوجه جواب شدم .سوالات تستی را که نگاه کردم دیدم همه را بلدم!!!
عجیبتر اینکه غلط هایم مربوط به دو فصل اول و دومی بود که خونده بودم، بقیه فصل هایی که نخونده بودم همه را درست نوشته بودم!!!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1394-11-02] [ 01:37:00 ب.ظ ]