حب الوطن من الایمان

وطن یعنی رحم، یعنی مادر، یعنی خانه، یعنی غیرت؛ خصوصا اگر وطن آدم علاوه بر اینکه ریشه و مادر و خانه اوست، دین و ناموس اوهم باشد. چگونه یک ایرانی می‌تواند نسبت به خانه خود بی‌تفاوت باشد و اجازه‌دهد که دشمن خانه را برسرش ویران کند. خانه‌ای که در آن مادرش او را زاده است.پدرش سنگ سنگ خانه را با عشق ساخته است. او در کوچه پس کوچه‌های وطن رشد کرده و بالیده و چون درختی تناور سر به فلک کشیده است.

کوچه‌هایی که هرروز صبح بوی داغ‌نان که شاطر همسایشان بعد از نماز صبح روی پیشخوان نانوایی آماده گذاشته است. پدر هر روز نان داغ را بر سفره گذاشته و مادر با دم‌کردن چای، بوی زندگی را در خانه پر کرده است. غیرت هیچ وطن دوستی اجازه نمی‌دهد، که خانه و نانوایی محله شان ویران شود. مگر بی‌وطن باشی و بخواهی خانه را به دشمن واگذار کنی. تا کودکانی که صبح با خوشحالی به مدرسه می‌روند، زیر چکمه و سنگ له شوند. کیف و کتاب و دفتر نقاشی‌شان باخونشان رنگین شود. همان مدرسه‌ای که وقتی کودک بودی در آن مدرسه معلمت با عشق به تو آن مرد در باران آمد را آموخت. چطور می‌توان به پلیس چاقو بزنی، همان که در کودکی راه خانه را گم کرده بودی، به تو کمک کرد تا به آغوش مادرت برگردی نمی‌توان فرزند این مادر و این خانه باشی، و به عمامه طلبه توهین کنی، همان که هنگام ازدواج پدر مادرت عقدشان را خواند تا محرم شدند و تو را در رحمش بدنیا آورد.

چگونه بهار، تابستان، پائیز و زمستان‌های  زیبای وطن که در روزهای زندگیت تجربه کردی از یاد بردی؟

وطنی که گهواره عشق هست، و برای حفظش از اول تاریخ خونهای پاک آن را آبیاری کرده و ریشه در اعماق قلب ملت ایران دارد؛ چشم دشمنان را کور کرده و باعث روشنی چشم دوستانش شده است.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت