من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه


    خانه آسمانی در آتش ...

     

    خانه بهشتی  فاطمه خانه ولایت
    شعله های آتش زبانه می کشید،در چوبی در حال سوختن بود،فریاد بچه ها از هر طرف به گوش می رسید، یک لشکر برای تصاحب خانه ای آمده اند که محل نزول وحی بود.

    مزدوران ایستاده در کوچه،سلاح بر دست برای دستگیری امام امتشان.

    کوچه مملو از ازدحام جمعیت،عده ای مشغول جمع آوری هیزم بودند، عده ای هم تماشاگر، بی آن که اعتراضی کنند.

    دخت پیغمبر از پشت در با قلبی پر از اندوه برای مردمی که قلبشان قسی تر از سنگ و دل هایشان پر از کینه شده بود،سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور می شد،انگار حسادت و لجاجت روی چشمهایشان پرده افکنده که جز باطل چیزی نمی بینند، و گوش هایشان از شنیدن سخن حق کر شده است.


    در نیم سوخته با بی حرمتی کوبیده شد و به خانه اهل بیت هجوم بردند.خانه پر شد از مردم مدینه، مردمانی که عهد بسته بودند حافظ خانه و اهل خانه پیغمبر باشند.

    آسمان مدینه گرفته بود، دین در اوج مظلومیت بود، خطبه های فاطمه سلام الله علیها،دل هر انسانی را می لرزاند در حیاط خانه علی علیه السلام مردمانی در رفت و آمد بودند که انگار مرده اند،اگر دنیا در چشم انسان بزرگ شود کار را به جایی می رساند که به نور خدا تعرض می کند و نمی داند که راه هدایتش ار این رهگذر است .

    مهم نیست انسان چقدر عمر می کند مهم این است که عمر خود را چگونه سپری می کند خداوند انسان را بر سر بزنگاه می آزماید.

    نفس گر درست تربیت شود،در راستای حق قرار می گیرد.
    باشد خدا ما را از مدافعان ولایت و امامت قرار دهد.

    پریسا عبادی

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1396-11-11] [ 11:29:00 ق.ظ ]

    بعد تو چاه از اشک ها ...

    آن شب که غسل زخم تو می داد حیدر

    چهره به روی نیلی ات بنهاد حیدر
    با اشک رخسار تو رامی شست حیدر

    یک عضو سالم درتنت می جست حیدر

    زهرا جان!
    بعد تو چقدر سخت است نفس کشیدن در کوچه های مدینه ،صدای گریه ها و آه کشیدن هایت هنوزهم که هنوز است به گوش می رسد.
    مردم  مدینه بعد تو آن در سوخته آن مسمار و آن سیلی نامرد خود را نفرین می کنند .
    بعد تو چاه از اشک ها و ناله های علی سیراب است ، چقدر زود حسن و حسین و زینبت را تنها گذاشتی.
    درست است تو در برابر این همه سکوت کردی ولی صدای سکوتت گوش جهانیان را کر کرد،این سکوتت عرش را به لرزه درآورد.
    بعد تو مدینه دیگر روی خوش به خود ندید.
    زهراجان!
    چقدر غریبانه رفتی آن قدر غریب که حتی قبرت را کسی نشناخت وهنوز هم که هنوز است غریبانه ترینی زهراجان.

    کاش مهدی ز جهان هویدا می کرد
    گره از مشکل سنجیده ی ما وامی کرد
    کاش می آمدوبا آمدنش
    قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا می کرد

    نرگس پور ولی

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1395-12-04] [ 03:32:00 ب.ظ ]