من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





آذر 1392
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30            



رتبه


    لعن ونفرین حضرت سلیمان برقاتلان امام حسین علیه السلام ...


    روايت شده كه سليمان به فرش خود مي نشست و در هوا سير مي كرد . روزي هنگاميكه در حركت بود به زمين كربلا رسيد . باد بساط او را سه دور بهم پيچانيد بطوريكه سليمان ترسيد سقوط كند پس باد آرام شد و فرش در زمين كربلا فرود آمد.

    سليمان به باد گفت : براي چه ( اين كار را كردي و ) فرود آمدي‌ ؟‌ گفت: در اين موضع حسين عليه السلام كشته مي شود .

    پرسيد : حسين كيست ؟‌ باد گفت :‌حسين فرزند زاده محمد مختار (‌ص) و فرزند علي حيدر كرار مي باشد . سؤال كرد: قاتل او كيست؟‌گفت : ملعون اهل آسمانها و زمين يزيد مي باشد . سليمان دست برداشت و يزيد را لعن و نفرين نمود و جن و انس آمين گفتند.

    پس باد وزيد و بساط سير خود ادامه داد.

    طلبه

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1392-09-04] [ 05:34:00 ب.ظ ]

    بخوان ...

     

    بخوان
    ((سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْ
    امری و ارحَمْ ضعفی و قِلةَ حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ
    العامین))

    ترجمه:
    منزه است خداوندی که بر طرف کننده غم ها است. غم و مشکل من را برطرف کن،
    بر ضعف و کمی چاره ام رحم کن و مرا از جایی که گمان نمی کنم روزی ده ای
    پروردگار جهانیان.

    حضرت محمد (ص) فرمودند : هرکس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش

    گشایش پیدا می کند.

    طلبه

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 05:28:00 ب.ظ ]

    الهی... ...

     

    الهی…

    با خاطری خسته…دلی به تو بسته!

    دست از غیر تو شسته…در انتظار رحمتت نشسته ام.

    میدهی کریمی..

    نمیدهی حکیمی ..

    میخوانی شاکرم …

    میرانی صابرم ….

    الهی احوالم چنانست که میدانی ..

    و اعمالم چنین است که می بینی ..

    نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز..

    .الهی مشت خاکی را چه شاید..

    و از او چه براید…

    و با او چه باید…؟

    دستم بگیر


    طلبه

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 05:07:00 ب.ظ ]

    پرواز لاله ها ...

     

     

     

    با هر فشنگ بال لاله ای سوراخ می شد،
    خون خورشیدی بر زمین می ریخت، گلی از دامان گلشن رها می شد وسوار بر دوش نسیم به سمت پنجره آسمان اوج می گرفت.
    می توانستی گریه ابر ها را بشنوی.

    اگر گوش جان می سپردی، قد قامت موج را درک می کردی که دست اجلی بر قامت شب می کشید ونوید تنفس صبح را می داد.
    اینجا جاییست که در رگ روح آدمی عشق می روید.
    جایی که آواز گلسنگ ها نغمه ی شهادت می خوانند به گوش می رسد.

    اینجا همان جاست که رکاب آرزوها پاره می شود وپای اوهام بسته می وشود ولاله ها با گذر از سقف شب به سمت آسمان پر می کشند.

    م.حاجی سلطانی

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:12:00 ب.ظ ]