من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





شهریور 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      



رتبه


    سر موفقیت مان اقتصاد مقاومتی... ...

    با قیمه و یا قرمه سبزی از مهمانان پذیرای می کردیم، که هم خوشمزه بود و هم تهیه آن ارزان ، هم

    می توانستیم بارها مهمانی بدهیم؛چون روکم کنی نبود.


    یک دست لباس مجلسی می دوختیم تا آنجا که اندازه تنمان بود در مجالس جشن و مهمانی می پوشیدیم

    و ابایی نداشتیم که تکراری است چون لباس را برای پز دادن به اقوام و دوستان نمی پوشیدیم؛ وقتی هم

    ادامه »

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [شنبه 1394-06-28] [ 10:15:00 ب.ظ ]

    هر وب سایتی را لینک ... ...

     

    در شهر جای سوزن انداختن نبود ! از همه جا سیل مردم بینوا هجوم آورده بودند برای شفا گرفتن!مردم علاقمند

    با کمترین اطلاعات مهدی شناسی، حتی کسانی که توقع داشتیم این علوم را بدانند هم فریب خورده بودند!!

    مثل قاضی دادگاه و روحانی مدیر و استاد حوزه!


    سال دوم هجرتمان به شهر جلفا بود که با یک فتنه آخر زمانی روبرو شدیم.

    یک نفر به نام یار حضرت مهدی «عج»پیدا شده بود و مدعی بود که بعد دوماه درمکه ظهور خواهد کرد.


    فعالیت او بدین گونه بود که به منازل بیماران می رفت و مقداری پول می داد و دستی می کشید و

    می گفت هرکسی که ایمان داشته باشد شفا می یابد! بیماران دیالیزی دیگر به دیالیز نرفتند

    تا ثابت کنند که ایمان دارند. بیماران شل عصارا کنار گذاشتند و بارها در هنگام حرکت زمین خوردند، فقط یک نفر هم به علت ضعف بیمار بود با پولی که گرفته تقویت کرد و ضعفش بر طرف شد.

    دیالیزی ها مردند و شل ها هم دوباره عصا بدست شدند!


    حوضچه پر ازآبی جلوی منزلش تعبیه کرده بود و داخل آن می شد و آب دهان در آن می ریخت ومردم برای شفا از آن پر می کردند و بردند!!


    هیچ کس جلوی او را نمی گرفت ! وقتی هم به دادگاه احضار شده بود، قاضی با شنیدن اینکه او یار حضرت می باشد اشکش جاری شده بود!


    تا اینکه امام جمعه اعلام کرد در نماز جمعه او را به عنوان شیاد معرفی خواهد کرد.مدیر حوزه برادران اعتراض کرد، با این دلیل که او می گوید دوماه دیگر در مکه ظهور خواهد کرد! امام جمعه گفت : منهم می توانم با پاسپورت و سفر به مکه آنجا باشم! گفت او می گوید در سفر معراج در آسمان چهارم مقام معظم رهبری را دیده است!

    در جواب او گفت: برود نزد رهبری بپرسد آیا رهبری هم اورا دیده است! گفت شاید سر رهبری شلوغ بوده و او را ندیده باشد !


    خلاصه در اعلام عمومی همه در مصلی جمع شدند. مسئولین اطلاعات و همان مدیر آمدند، یار کذایی حضرت با چهار نفر از همراهانش آمدند.


    امام جمعه از آنها پرسید کدامتان شفا می دهید؟ برادرش که دانشجو بود شروع به سخن کرد و گفت: وقتی که بدنیا آمد به سجده افتاد و شهادتین گفت! امام جمعه پرسید؟ مگر خودش زبان ندارد؟


    شخص مدعی را نشان دادند، از او پرسید نماز می خوانی؟ گفت: خدا همیشه در قلبم با من سخن می گوید! امام جمعه پرسید کی

    غسل می کنی ؟ گفت هر وقت بدنم خونی شود! امام جمعه گفت یکی از کسانی که برای شفا گرفتن آمده بیاورید.


    کودک عقب مانده ای که 10 سال داشت آوردند. از مدعی خواستند او را شفا دهد! دستی به باسن اوکشید و وردی خواند با این عبارت قل واله قل واله.کودک هم شفا نیافت!


    در خطبه های نماز جمعه از این خطرات به مردم هشدار داد تا اطلاعاتشان را نسبت به حضرت بیشتر کنند تا فریب این دزدان ایمان را نخورند. مدیری از فرهنگیان گفت این ملاها حسودی شان می‌شود چون خودشان نمی‌توانند شفا دهند! یکی دیگر گفت: برادرم هم این چنین بود همه او را دیوانه نامیدند، چون از دربسته امام زاده وارد می شد!!!


    خلاصه امام جمعه به عنوان شاکی خصوصی در بهم خوردن نظم شهر و تزلزل در باور مردم او را به دادگاه کشید و زندانی گشت.


    از ارومیه یک مدعی آمد و با امام جمعه دیدار کرد گفت.: من روح ربانی هستم اجازه بده بروم ملاقات او در زندان با یک وردی او را به شکل موش در می‌آورم و با خودم از زندان خارج می‌کنم.! امام جمعه گفت شما یک وردی بخوان که خودت گربه شوی وارد زندان شوی و موش را آزاد کنی!

    فرد مدعی جوان کم عقلی بود که نتوانسته بود تحصیلاتش را به دیپلم برساند ولی برادر دانشجویش که با دلار های آنطرف آب

    مست شده بود اورا یدک می کشید.

    پ ن

    هر روز مدعیان بسیاری به عنوان های گوناگون رشد می کنند. و با وجود اینترنت تبلیغاتشان هم گسترده است.


    ما خصوصا حوزوی ها باید در سخنان و کلید واژه های آنان دقت نماییم.


    چون عده بسیاری از ما حوزوی ها پیروی می کنند و آموزش می بینند.


    وقتی در سخنان شخص مدعی عرفان:مثل شیخ علی اکبر تهرانی می گوید: نوه ام زهرا نیاز به استاد ندارد و در باره اش می گویند که

    حضرت مهدی همیشه در فکر توست!!!!! این سخنان معنا دارد، و باز رهزنان ایمان  وارد میدان شده اند!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1394-06-14] [ 03:44:00 ب.ظ ]

    استفاده از مراعات نظیر در عروسی... ...

    خاله عروس برایمان چای آورد و گفت بفرمایید برویم زیر زمین!

    به گروه همراهم گفتم خستگی این همه راه را برخودمان هموار کردیم که در شادی اینها شریک باشیم ما را به

    زیر زمین که جای بیل و کلنک … دعوت می کنند!

     باز خاله عروس آمد که استکان های خالی شده را ببرد دوباره رفتن به زیر زمین را تکرار کرد! رفت بار سوم آمد

    که همان سخنان را تکرار کند مادرش که روبروی ما نشسته بود،گفت بس است اینها تورا مسخره می کنند.

    تا این که عروس میانجیگری کرد و گفت هر وقت وقتش شد به شما خبر می دهم بروید!

    ادامه »

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1394-06-12] [ 11:52:00 ق.ظ ]

    شهدای گمنام و اخطار .... ...

     


    وقتی درجلفا ساکن شد، برای مرتب کردن حیاط مسجد که خیلی به هم ریخته بود اقدام کرد.

    درخت های کهنسال بی بر را بریدندخس و خاشاک که باعث تجمع حیوانات موذی شده بود را پاکسازی کرد.

    موش و حیوانات موذی داخل مسجد می شد و باعث ترس نماز گزاران می شدند.بعضی از افراد تنگ نظر

    ادامه »

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [سه شنبه 1394-06-10] [ 08:02:00 ب.ظ ]

    کوتاه، اما آموزنده ...

     

    تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.

    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: نوروز, آموزنده  لینک ثابت
    [یکشنبه 1394-06-01] [ 09:00:00 ق.ظ ]