من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





مهر 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30  



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 8
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

خون شهدای ایران از خون امام حسین غلیظ تر بود؟! ...

فریب افکار افراد نق زن را خورده بود، نسبت به جنگ، و این که چرا وقتی آمدند برای آتش بس و امام

نپذیرفت! سنش به زمان جنگ نمی رسید، شاید هم کودک بوده .افسوس می خورد این همه شهید دادیم

و جوانان پاک را از دست دادیم؛ دیگر چگونه جای این شهدا پر خواهد شد. فقط با یکی دو جمله او را متقاعد

کردم.گفتم خون این شهدا از خون امام حسین غلیظ تر بود؟آیا جای خالی امام حسین پر شد؟آیا خون امام

حسین اسلام را بیمه نکرد؟! و خون شهدا هم ایران را بیمه نکرد؟! که دشمنان جرار هرگز جرات نگاه کج به ایران ندارند.

خیلی زود متوجه اشتباهش شد.

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-07-29] [ 10:03:00 ق.ظ ]

...آخرین نائب نگفتم: در زمان غیبت کبرا از ولایت فقیه پیروی کنید! ...

وقتی بچه بودم شبها به مسجد اعظم قم می رفتیم پای سخنرانی مرحوم کافی، و ایشان درباره امام زمان

«عج» صحبت می کرد و در آخر این غم نامه را می خواند :مولا جان بچه ها جوان شدند ،جوان ها پیر شدند

و پیرها مردند و تو را ندیدند. فقط این سه جمله در خاطرم مانده، از بقیه سخنانش چیزی به یاد ندارم!
َ
این غم نامه را خیلی دوست داشتم! و در طول زمان و گذر عمر همیشه تکرار می کردم و این اواخر غصه

می خوردم که بچه بودم جوان شدم و پیر شدم و در آینده خواهم مرد!!ولی امام زمانم را ندیدم ،تا اینکه فکر

کردم فرض می کنیم که امام را دیدم !

چند حالت دارد. یا امام از من رو برمی گرداند که مرگ برایم بهترین خواهد بود یعنی دق می کنم ! یا مرا

بگرمی می پذیرد که احتمالا خودم را می بازم و دچار غرور می شوم و یا خواسته ای دارم از ایشان که مرا

راهنمایی کند که چگونه زندگی کنم؟! حتما خواهد فرمود مگر در سفارش به آخرین نائب نگفتم در زمان

غیبت کبرا از ولایت فقیه پیروی کنید! ویا می فرماید: مگر به سید رشتی نگفتم زیارت جامعه ، زیارت

عاشورا، و نافله را فراموش نکنید!!!


نتیجه گرفتم ظهور ایشان یک آرزوی فطری ماست که من و امسال مرا بی قرار کرده است.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-07-28] [ 10:06:00 ق.ظ ]

با توسل به سالار شهیدان گرگ نگهبان... ...

پدرم با ترساندن کودکان مخالف بود!به مادرم هم توصیه می کرد که برای آرام کردن کودکان از حربه

ترس مثل لو لو و … استفاده نکند.

لذا برایمان از خاطرات تبلیغ و حوادث آن می گفت:حدودا 60 سال پیش ماه محرم   رفته بود تبلیغ

به روستایی که قرار بود از آنجا هم به ده بالایی برود.


آن زمان روستا ها مثل حالا امکانات جاده و برق …نداشتند .روستاها در این زمان به برکت خون

شهدا روبراه شده اند.

ده بالا هم چند کیلومتری فاصله داشته است.هنگام حرکت با پای پیاده، برف هم شروع به بارش

کرده بود.راه مالرو ده بالا هم در دامنه کوه بود که یک طرفش دره بود و طرف دیگرش کوه

قرارداشت.پدرم می گفت:

مقدار یک کیلومتر که رفته بودم از دور یک لکه قهوه ای  دیدم، فکر کردم که حتما تخته سنگی از زیر

برف بیرون مانده است. کمی که نزدیکتر شدم دیدم لکه قهوه ای گاهی تکان می خورد.به خودم

گفتم حتما تکه گونی یا شبیه آن از برف بیرون مانده و بر اثر باد تکان می خورد. وقتی که نزدیکتر

شدم که  توانستم تشخیص بدهم که دیگر خیلی دیرشده بود !دیدم یک گرگ وسط راه نشسته

است! اگر راه را ادامه می دادم مسافت باقی مانده زیاد بود بنابراین تصمیم گرفتم که برگردم.در راه

برگشت شروع کردم به خواندن آیت الکرسی و توصل به سالار عاشورا…به پشت سرم هم نگاه

نکردم بعد کمی حرکت دیدم گرگ در طرفی که کوه قرار دارد بالاتر از من است و من در طرف دره

هستم در کنارم می آید طوری که بدن گرگ به عبایم تماس داشت! منهم بدون هراس به راهم

ادامه دادم تا رسیدم به روستا ،گرگ به علت ترس از سگ های ده جرات وارد شدن به روستا را

نداشت .تا زمانی که داخل کوچه پس کوچه های ده شوم ایستاده بود و من را نگاه می کرد.

خلاصه گرگه نگهبان ما شده بود!!!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-07-26] [ 12:10:00 ب.ظ ]

بیشتر ماها امام حسین رو دوست داریم.... ...

اکثر ماها امام حسین رو دوست داریم….خیلی هامون حداقل در ماه محرم سعی می کنیم کمتر گناه

کنیم…خیلی هامون اصلا طوری توی عزاداری ها منقلب می شویم که می گویم خداجون اگر بعد

این آدم نشدم..اسمم راعوض می کنم.

بعضی هامون وقتی جریان پاره شدن گلوی پسر شیش ماهشو می شنویم چنان خون جلو چشم

هامون را می گیره که بدن بانی باعثش را تیکه پاره می کنیم!

اصلا هممون یه جورایی حالمون از یزیدو دارو دستش به هم میخوره اما خدا نرسونه محرم تمام

بشود! مسلمانی ماهم تمام می شود! قبول!سال دیگر محرم توبه می کنیم!

اما خداوکیلی کی ضمانت کرده تا سال دیگر زنده باشیم؟نه جدا!

خوبه حالا با چشم خودمون می بینم کم نیستن کسانی که هم سن خودمون..اصلا می بینی

طرف رفیقش فوت می کنه..دوست خود من…آنهم حالا نه!پنج شیش سال پیش با خانوادش توی

رودخانه افتادن و خفه شدن!کی فکرشو می کرد!؟هیچکس هیچکس!!

خدا بیامرزتشان…

اصلا یکی از ترفندای شیطون همین امروز و  فردا کردن است!خودمن هم بارها شده تصمیم گرفتم

یک کار بد را ترک کنم یا شروع کنم یک کار خوب را…ولی هی گفتم حالا بگذار از فردا …الان شاید

یک سال گذشته و هنوز انجامش نداده ام…

خیلی دور نیست…چند وقت دیگر می رسد آن لحظه ای که همه کارهای شروع نکرده و گناهای

ترک نکرده مان صف می کشن جلو چشم مان…بدون اینکه دیگر فرصتی داشته باشیم!

به قلم ح ر

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-07-23] [ 04:55:00 ب.ظ ]

مناجات نامه ای از یک طلبه ...

مناجات نامه ای از یک طلبه

من عاشق جلب توجهم!

خب جلب توجه هم که معنایش روشن است!

یعنی: جلبِ…توجه!!!

من در فرایند جلب توجه بسی دقیقم!

بسی حساس!

بسی شیک!

مرا ننگ است توجه هر “از راه رسیده ای” را جلب کنم!

خویشتن را از سر راه که نیاورده ام!

از درون سطل ماست و لپ لپ نیز یافت نشده ام!

دیوانه کننده است…جلب توجه های من فقط یک مخاطب دارد!

یک مخاطب در نهایت خاص بودن!

خاص تر از تمام مخاطب های خاص!

«امام زمانم»

به قلم  ح ر

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-07-19] [ 01:16:00 ب.ظ ]

مژده دادیم برای تولد فرزند دوم و سوم و چهارم مبلغ یک میلیون تومان ... ...

برای لبیک گویی به فرمان امام خامنه ای حفظه الله در مورد افزایش جمعیت و به بهانه روز جهانی کودک

به همه کادر و اساتید مدرسه و مدیران استان آذربایجان شرقی و مدیران مدارس استان مژده دادیم برای

تولد فرزند دوم و سوم  و چهارم مبلغ یک میلیون تومان هدیه پرداخت می شود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-07-14] [ 04:02:00 ب.ظ ]

وقتی زندگی برای پز دادن باشد... ...

مهمانی هایی با جمعیت همه اهالی محله می داد ، وقتی همسرش بعد از رفتن مهمانان برای افطاری به منزل می آمد حتی یک لقمه هم برایش نمانده بود که افطار کند!

هنگام دم کردن برنج وقتی دیگ لبریز می شد، با کفگیر برنج ها را در سطل زباله می ریخت!!

اسباب بازی های گران قیمت فرزندش را در مهمانی ها باخود می برد و هنگام بازگشت اسباب بازی در منزل میزبان جا می گذاشت!

لباس های گران قیمت می خرید وقتی اقوامش نعریف می کردند به آنها می بخشید.

درآمدشان خوب بود، یعنی وقتی ماهیانه ما 60 تومان بود؛ ماهیانه آنها 400هزار تومان بود.

پسرانش بزرگ شدند ، و آن درآمدها هم ته کشید و کسی خانه بهشان اجاره نمی داد.

سرانجام فامیل جمع شدند، پولی تهیه کردند و برایشان خانه خریدند!

___________________________________________________

امام صادق (ع) به عبید فرمود : اسراف و زیاده روی باعث فقروتنگدستی می گردد و میانه روی موجب ثروت و بی نیازی می شود.

وسائل الشیعه جلد۱۵صفحه ۲۵۸

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1394-07-11] [ 09:45:00 ب.ظ ]

کاش حجاج جهان اسلام برای همدردی با مسلمانان یمن ... ...


اندکی قبل از حرکت حجاج این فکر ذهنم را درگیر کرده بود، کاش حجاج جهان اسلام برای همدردی با

مسلمانان یمن … از رفتن به حج خودداری می کردند تا ظلم ددمنشی آل سعود را به همه بشریت معرفی کنند!

در ضمن یکی از شرایط استطاعت امنیت است.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-07-08] [ 03:18:00 ب.ظ ]

فرمود بگو پسرم را آورده ام تا پیامبر شود! ...

برای طلبگی ثبت نام کرده بود ،از هفت خوان آزمون و مصاحبه با موفقیت عبورکرده بود.


مادرش گفت : دامادم به تحریک مادرش مانع تحصیل او در حوزه است! شما یک کاری کن که

به دخترم اجازه بدهد.گفتم از من چه کاری  ساخته است ؟گفت : مجلس ختم پدر یکی از دوستان است .

مادرشوهر دخترم قرآن خوان آن مجلس است.شما بیا در آنجا سخنرانی کن.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1394-07-04] [ 04:44:00 ب.ظ ]