من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





خرداد 1399
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 3
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

رهبر آزادگان جهان ...

امام خمینی به ملوکوت اعلی پیوست

با حیرت به پهنه آسمان نگاه می‌کردم، که چهار سفید پوش را دیدم که چهار گوشه تابوت سفیدی گرفته بودند و به طرف فضای لایتناهی می‌بردند.از خواب پریدم به ساعت دیواری نگاه کردم ساعت 20/22  شنبه سیزده خرداد بود.
هنوز همسرم از مسجد برنگشته بود.
از تلویزیون اطلاع داده بودند حال امام خمینی بد شده ،با تجمع در مساجد دعا کنید.
هنوز کنار سجاده‌ام بودم، با این خوابی که دیده بودم ،اشکم سرازیر شد و ترس و نگرانیم زیاد شد به حدی که دیگر هیچ روزنه امیدی برای سلامتی امام خمینی در قلبم وجود نداشت.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-03-12] [ 08:23:00 ب.ظ ]

باد آورده، بدبختی میآورد ...

با اصرار زیاد دعوت کرد، هروقت تهران می‌رویم یک وعده مهمانشان باشیم.خیلی ادعا داشت، که اهل کارهای خیر هستم و از لاف های گزاف زیاد می‌گفت.
با اصرار من همسرم قبول کرد که یک سری بهش بزنیم. البته علت رفتنم را، جذب کمک مالی برای حوزه در نظر داشتم.
آدرسی که داد، سعد آباد بود، ما هم عمرا می‌توانستیم، پیدا کنیم.
قرار شد راننده بفرسته و ماهم دنبالش برویم. خیابان‌های سعدآباد با درختان سپیدار و چنارهای سر بفلک کشیده، چشم انداز زیبا، هوای بدون دود و دم داشت.
خانه چهار طبقه با زیر بنای 700 متر مربع، زیر زمین استخر، همکف پارکینگ، طبقه اول دست مستاجر و طبقه دوم هم خودشان ساکن بودند.
وقتی وارد شدیم، فضای خانه خیلی سنگین بود. تزئینات سالن پذیرایی خیلی قدیمی بود. مجسمه های بودا و حیوانات با میز های چوبی قدیمی، معلوم بود که به انتخاب صاحب خانه نبوده است.با سن و سالشان هماهنگ نبود.
چون اصلیتشان را می شناختم که از اهالی یکی از روستاهای اطراف هادیشهر بودند.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ب.ظ ]