من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





دی 1400
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30  



رتبه


    تابوتش را بوسیدم ...

    از خبر شهادتش که ذلت دشمن را به دنیا اعلام کرد، دچار شوک عجیبی شدم. بارش اشک بی‌وقفه از چشمانم جاری شد و همچنان ادامه دارد. احساسم می‌گوید که هرگز این اشک تمامی نخواهد داشت.سوزش این داغ همیشه در قلبم باقی خواهد ماند.با دلم در تشیع پیکرش همراهی داشتم. به دوستان کرمانیم سفارش کردم که بر سر مزار حاج قاسم، مرد میدان برو از جانب من به روح بزرگش سلام بفرست.یکی از آرزوهایم زیارت مزارش شد.
    دیدم تابوت حاج قاسم را آوردند توی حیاط حوزه گذاشتند، مردانی که تابوت را حمل می‌کردند کنار رفتند، مشغول سینه‌زنی و عزادری شدند من بودم پیکر سردار دلها.تابوتش را بوسیدم، کنارش های های گریستم، روی پیکر سردار باز بود با همان لباس سرداری، دست مجروحش روی سینه‌اش بود. دستش حرکت کرد، … از صدای گریه‌ام بیدار شدم، بالشتم از اشک خیس بود!

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [شنبه 1400-10-11] [ 05:10:00 ب.ظ ]

    استفراغ غیرت و حیا به وسیله زنان ...


    واقعا تاسف آور است، که وارد پاساژ می‌شوی مانکن‌ها بدون لباس پشت ویترین از پشت و جلو ایستاده‌اند! نامردان جامعه غیرت، حیا، عفت را استفراغ کرده‌اند. می‌خواستم به فروشنده بگویم اگر می‌خواهی از راه حرام و ناموس‌فروشی، بیشتر درآمد داشته باشی، همسر و مادر و خواهر و دخترت را به جای اینها بگذار که زنده تر شیطان تر باشند، برای دزدی روح‌های مضطرب جوانان ??? ولی شرم مانع شد، حتی کنار مانکن‌های برهنه بروم و شکایتم را بگویم. ناچار به 110 گفتم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:32:00 ب.ظ ]