من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

می ترسم ...

?????

هر موقع طبال‌های دسته‌ی عزاداری نزدیک می‌شوند؛ دختر کوچولوهایم محکم‌تر دستم را فشار میدهند. بیشتر به من می‌چسبند و گوشه چادرم را ول نمی‌کنند. نگاهشان هراسان می‌شود و گاهی گریه می‌کنند. و می‌گویند:” مامان! می‌ترسم برگردیم خونه!”

یاد دل مضطرب رقیه جان؛ برای آتش زدن دل دختر کافیست. دختر سه ساله‌ای است که تشنه است و عمویش قول داده که برایش آب می‌آورد. ولی الان با خبر شده که بهترین عموی دنیا هم با لب تشنه شهید شده.
رقیه دیگر آب نمی‌خواهد. توی این سر و صدای طبال‌های یزید و بی‌کسی؛ دلش فقط بابایش را می‌خواهد. فقط عمو می‌خواهد تا کنارش باشد که نترسد.

شنیدن صدای هلهله‌ی ناکسانی که دوره‌ات کرده و تمام عزیزانت را پرپر کرده‌اند؛ ترس دارد.
باید زینب باشی که هم نترسی؛ هم از حسینت دل بکنی؛ هم زنان و کودکان را آرام کنی و محافظ حضرت برادر زاده‌ات باشی در نهایت یزید را در کاخش ذلیل کنی….


✍️ به قلم سرکار خانم #رامیان ?


#دورهمی‌های_خانه‌ی_بی‌بی‌طوبی ?
#محرم


https://eitaa.com/joinchat/4197580908Ca005a3362d

موضوعات: کوتاه نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-05-28] [ 10:02:00 ق.ظ ]

ترس از کرونا تا حد مرگ ...

ترس در سایه عدم توکل به خداوند است

زنگ گوشی به صدا دراومد، پشت خط با اضطراب گفت: فامیلتون حالش خرابه، باعجله خودم رسوندم خونشون، دیدم مردان اورژانس و همسایه‌ها توی اتاقشون جمع هستند! فامیل هم یه وری روی زمین افتاده؛ رفتم جلو تا حالش را بپرسم، با دستش من را عقب زد، گفت: برو عقب کرونا میگیری!
از مردان اورژانس پرسیدم منتظر چی هستید؟ گفتند نمی‌تونیم دونفری ببریمش چون طبقه بالا بودند. بهش گفتم بلندشو بریم بیمارستان، گفت: نمی‌تونم . بهش گفتم تو کرونا نداری، زیر بغلش را گرفتم کمک کردم بلند شد، تمام خصوصیات کرونا را داشت، نفسش با زحمت بیرون می‌اومد، سرفه می‌کرد، صدای ضربان قلبش را می‌شنیدم . اورژانسی را فرستادیم رفت. صندلی عقب ماشین مون دراز کشید.
هنوز حرکت نکرده بودیم که از تپش قلب و نفس‌های تند دیگر خبری نبود. رفتیم پیش دکتر تک تک سرفه هم داشت. بعد از معاینه دکتر گفت مشکلی نداری، مشکلت چی بود؟ گفت: تا نزدیک ظهر خواب بودم و صبحانه نخورده نماز ظهر را می‌خواندم که سرم گیج رفت! معلوم شد سرگیجه را کرونا فرض کرده و بهش تلقین شده بود که کرونا گرفته است و تمام خصوصیات ظاهری کرونا هم بروز کرده بود. تنگی نفس سرفه و از ترس ضربان قلب تا حد سکته بالا رفته بود. واقعا ضرب المثل درستیه، ترس برادر مرگ است!

وقتی توکل به خدا نباشه انسان خود را  مانند تنها ترین برگ درختی در تند باد می پندارد. در حالیکه مرگ همیشه به ما نزدیک است. اين تشبيه از امام حسين عليه السلام در آستانه‌‏ى سفر به كربلا است. جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبند بر روی سینۀدختران است. «خطّ الموت علی وُلد آدم مَخطّ القلاده علی جید الفتاة»

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-01-18] [ 11:05:00 ق.ظ ]