من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 12
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 9
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

علی الحساب پانزده تا صلوات بفرستید ...

 طنز های خنده دار برای سرور مومنین

اولین بار بود که رفته بود تبلیغ، رفت بالای منبر وقتی نشست، همینکه از بالای منبر چهره‌ی مستمعین را دید، همه چیز را فراموش کرد. هرچه به ذهنش فشار آورد هیچ نکته‌ای از موضوعی که مطالعه کرده بود به یادش نیامد، شروع کرد که به فرستادن صلوات برای وجود مقدس پیامبر، یکی دوتا سه تا یادش نیامد، همه چهارده معصوم تمام شد، یادش نیامد. شروع کرد به صلوات فرستاد برای اموات حاضرین، باز هم چیزی به ذهنش خطور نکرد! آخر گفت: علی الحساب پانزده تا صلوات بفرستید.


پ ن

نباید به ذهن اعتماد کرد باید نوشته و یاداشتی همراه داشت، امام معصوم فرموده است: دانش را با نوشتن در بند کنید.حتی اگر کتاب را در دست بگیرد هیچ ایرادی ندارد، بزرگان معروف معاصر با کتاب بالای منبر میروند؛ بهترین کار است که سخنان را مستند ارائه می کنند.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-02-07] [ 05:25:00 ب.ظ ]

مبلغی که روضه یادش رفت ...

منبری بدون یاداشت
ماه محرم رسید، طلاب برای تبلیغ اعزام شدند،  ریش سفید عشایر آمد  طلبه را سوار الاغش کرد برد به ده، و به خانه که رسید، همسرش را صدا زد برای جناب چای و غذا بیار، تا برای مسجد شب تقویت شود. طلبه با شنیدن مسجد ضربان قلبش شدید می‌شد. خلاصه میزبان، گفت: باید جوری منبر بری تا چشم ده بالای‌ها را دربیاری. مسجد و ملای ما باید از همه سرتر باشه. طلبه متوجه شد که دو قبیله هستند که رقابت دارند. قرعه قهرمانی مسابقه به نام او خورده است.بعد از شام پیرمرد اورا به طرف مسجد برد، در راه بازهم سفارش‌کرد که باید مارا روسفید کنی تا آبروی ده بالایی‌ها بره!
وارد مسجد که شدیم، نفهمیدم مسیر در تا منبر را چگونه رفتم، از لابلای دست و پای زن و مرد بچه چجوری رد شدم. فقط دیدم که پای منبر هستم. نشستیم نفهمیدم چای را چجوری نوشیدم، قطره ای از چای پرید توی گلویم و میخواست خفه‌ام کند. دلم نمی‌خواست بالای منبر برم. پیرمرد نهیب زد جناب برو بالا و شروع کن. بلند شدم، دو طرف دسته منبر را گرفتم، فقط دوتا پله داشت، احساس می‌کردم که هزار پله است  وباید برم بالای کوه قاف، قدرت بالا رفتن نداشتم، روح از تنم داشت خارج می‌شد. به زحمت خودم را کشیدم بالای دوپله . وقتی چشمم از آن بالا به مردمی افتاد که هر کدام با ده تا چشم به من نگاه می‌کردند، مسجد و مردمش دور سرم می چرخیدند، احساس کردم چشمهام سیاهی میره. نشستم، پیرمرد که پای منبر نشسته بود و به من نگاه می‌کرد، گفت: جناب شروع کن. صدای زمزمه مردم را می‌شنیدم هرکسی چیزی می‌گفت:
یکی می‌گفت: چقدر لاغره، نون پیدا نکرده بخوره! آن یکی می‌گفت چقدی داره بره بالای منبر سقف مسجد سوراخ میشه! سقف مسجد کوتاه بود! باز پیرمرد نهیب زد جناب شروع کن! به حد خفگی رسیده بودم، هیچ چیزی در ذهنم نبود همه چیز پاک شده بود. حتی اسم خودم! «با اینکه تحصیلات دانشگاهی داشتم حوزه را هم خوب می خواندم نمراتم قابل تحسین بود»خلاصه با فشار به ذهنم یه جمله یادم آمد، گفتم: توی محل ما رسمه که روز اول محرم روضه علی اکبر می خوانیم، «الکی گفتم»دیگه چیزی به ذهنم نیامد، که باز نهیب پیرمرد را که گفت:فلان فلان شده، بخون بیا پایین، نکنه پایین آمدن هم یادت رفته؟ دستم را گرفت از منبر پایین کشید، و بطرف بیرون مسجد می‌برد ، روح به تنم برگشته بود، احساس می‌کردم در حال پرواز هستم!
آمدیم به سیاه چادر، چندتا فحش نثار من کرد، و چندتا فحش به زنش داد که فلان فلان شده برای جناب رخت خواب بینداز تا صبح جنازه‌اش را برسانم به شهر. صبح علی الطلوع باز سوار الاغ شدم تا نزدیکی‌های شهر رساند و گفت: بی عرضه تو حق نداری ملا بشی! آمدم و برای همیشه با حوزه و طلبگی خدا حافظی کردم.

پ ن

1-هر کاری که می‌کنیم باید برای رضای خدا باشه، نه چشم هم چشمی. پیرمرد میزبان برای ریا کاری مجلس روضه خوانی برپا کرد تا چشم هم محلی‌هایش را دربیاورد؛ نتیجه‌اش چشم خودش درآمد.

2-مبلغ یه یاداشتی از  مطالب خود باید داشته باشد، تا با نگاه به موضوع بتواند سخنرانی کند.فقط رؤوس مطالب باشد.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1399-02-05] [ 11:56:00 ق.ظ ]

مرد مست و تقاضای برداشتن چادر ...

بار دومی که برای تبلیغ رفتیم کشور همسایه نخجوان(کشورهای جدا شده از روسیه ).دنبال آدرس بودیم، منزلی را که قرار بود، ساکن شویم. یک نفر از اهالی نخجوان از مادعوت کرد تا لحظه‌ای مهمانشان شویم.مانده بودیم. بپذیریم یک مشکل، نپذیریم مشکل دوم. آن زمان حدود 25 سال پیش که تازه راه باز شده بود و ایرانیان و آذربایجان با هم ارتباط مردمی داشتند و بسیار مشتاق به دیدن ایرانیان بودند. بنابراین اگر دعوتش را نمی پذیرفتیم اثر تبلیغی بدی داشت!
اگر هم می پذیرفتیم، دونفر روحانی و با دوخانم محجبه وارد منزل کسی بشویم که شناختی از او نداشتیم.
خلاصه اصرار او ما را به خانه برد. وارد که شدیم دکور منزل از شخصیت او فریاد می زد. انواع بتری های مشروبات الکلی، با لیوان های مخصوص داخل بوفه چیده شده بود. عروس خانواده هم با مو های بلند و دامن کوتاه بالای زانو بدون جوراب به ما خوش آمد گفت!
کاش درد فقط همین بود! آقای میزبان که از چشم‌هایش معلوم بود که خیلی از زهر مار خورده است، نگاهش را از من و خواهرم بر نمی داشت! تکیه کلامش این بود که «اون پارچه سیاه را کنار بذارید، مثل عروسم راحت باشید!» خوشبختانه خواهر بنده که زبان ترکی بلد نبود، از من می پرسید «این آقا چی میگه» میگفتم خوش آمد می گوید.چون اگر متوجه می شد، از خانه فرار می کرد.سرانجام بعد از سه بار تقاضای میزبان بر کنار گذاشتن چادر، همسرم به سخن آمد و گفت: از شما یک سؤال می کنم اگر توانستی مرا قانع کنی این ها چادرشان را بر می‌دارند در غیر این صورت شما نباید این درخواست را داشته باشی!
مرد نیمه مست پذیرفت. همسرم، پرسید: شما حضرت محمد صلی الله علیه و آله را می شناسی؟ تا نام پیامبر را شنید با ذکر صلوات دست هایش را برای تبرک به صورتش کشید و گفت: «ما هفتاد سال زیر ظلم کمونیست ها دین را حفظ کردیم، پیامبر را میشناسم».

همسرم ادامه داد، حضرت علی علیه السلام را می‌شناسی؟مرد باز دست‌هایش را به صورتش کشید، گفت: «بله خیلی خوب می‌شناسم امام اول مونه» و همسرم در ادامه پرسید: حضرت زهرا را می شناسی؟ مرد برای بارسوم دست‌هایش را به علامت تبرک به صورتش کشید، گفت: بله او دختر پیامبر و همسر امام علی ست». همسرم، پرسید: اگر امروز حضرت زهرا زنده شود و در کوچه و خیابان شما راه برود، با چه پوششی می آید مثل عروس تو یا مثل این دوتا خانم؟

مرد نیمه مست گفت «مثل خانم های شما می آد». همسرم گفت اینها مدعی هستند که از دوستان حضرت زهرا علیه السلام هستند، و تلاش می کنند که مثل او پوشش داشته باشند. مرد که دیگر مستی از سرش پریده بود دو دستش را روی چشمانش گذاشت گفت البته که کار این‌ها درست است. یک استکان چای خوردیم و از آن خانه فرار کردیم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-04-05] [ 12:02:00 ق.ظ ]

شما که کچل نیستی ...

قرار تبلیغ داشتیم در کشور روسیه،(بخش خودمختار نخجوان). سال‌هایی که هنوز گورباچف، رئیس جمهور روسیه بود. خیلی غم انگیز بود که بخش‌هایی از کشورایران به علت بی لیاقتی شاهان قاجار از ایران جدا شده بود و این جدایی تنها زمین نبود بلکه با مردمی که هویت ایرانی اسلامی، شیعی داشتند، در اسارت دشمنان بی دین در آمده بودند. از دین  فقط نامش را خوب حفظ کرده بودند.

از ما بگرمی استقبال کردند، برای ما مهمانی های مفصل راه انداختند و هر روز را مهمان یکی از فامیلشان بودیم . من در میان خانم‌ها بودم همسرم در کنار آقایان. از پوشش ما بسیار متعجب بودند. وقتی لباس رسمی من را که مانتو شلوار بود دیدند با شگفتی به یک دیگر نشان می دادند چون شلوارم زیپ داشت  می گفتن شلوار مردانه پوشیده است.

وقتی مقنعه ام را برداشتم گفتن شما که کچل نیستی موهای خوبی داری چرا پنهان کرده ای!

وقتی سخن گفتن من باهمسرم را مشاهده می کردند، با تعجب می گفتند؛ تو زبانت فارسی است و همسرت ترک زبان چگونه با یک دیگر تفاهم دارید؛ مگر ترک ها و فارس‌ها در ایران با یکدیگر نمی جنگند!

فقط زنان و مردان مسن نماز می خواندند، بقیه افراد خانواده بی نماز بودند. وقتی علت را جویا شدم گفتند، وقتی سایه کمونیست ها بر ما مسلط شد، ما دیگر حق نداشتیم ؛ مذهب خود را آشکار کنیم .

برای اینکه ماموران ک گ ب از بچه ها  پرس و جو نکنند، ما دور از چشم فرزندان نماز خواندیم و پنهان از فرزندان روزه گرفتیم، با این تصمیم وقتی که به سن تکلیف رسیدند، به آنها آموزش می دهیم.

متاسفانه چون از کودکی مناسک دینی ما را مشاهده نکرده بودند به سن تکلیف رسیدند حرف ما را نپذیرفتند، در نتیجه نسل های بعدی همه به زبان مسلمان هستند.

مثلا وقتی همسر خانواده که معلم بوده هنگام رمضان تظاهر به سیگار کشیدن می کرده تا فکر کنند که روزه نیست، دانش آموزان مجبور بودند سر کلاس آب به نوشند، که مبادا روزه باشند، دختران هم باید بدون حجاب در کنار پسران درس می خواندند و تحصیل همه اجباری بود. برای همین از پیران 70 ساله همه سواد داشتند.

خطشان هم تغیر داده بودند و لذا نمی توانستند الف بای خط فارسی یا عربی را بخوانند، الفبای لاتین داشتند.زبانشان هم مخلوطی از روسی و ترکی بود.

یعنی دشمن تا آنجا که می توانست تمام راه هایی را که آنها بتواند با آن ارتباط برقرار کند تا دین و آئین و حتی تاریخ و گذشته خود با خبر شود همه را مسدود کرده بودند. با دنیای خارج هم هیچ گونه ارتباطی نداشتند یعنی رادیو های آنها فقط یک موج داشت و تلویزیون ها هم فقط روسیه را می گرفت.

ما مدت یک هفته در میان آنها بودیم از صبح تا شب در تجمع آنها صحبت و سخنرانی داشتیم. البته آنها از احکام و مسائل اعتقادی سؤالی نداشتند، چون به هیچ یک از مناسک دینی عمل نمی کردند تا شبهه یا سؤالی داشته باشند.

 خوشبختانه تنها موضوعی که آن را خوب می شناختند، ماجرای کربلا بود و تنها در خواستشان روضه خوانی بود. از من خواستند که برایشان روضه بخوانم؛ گفتم من روضه به زبان ترکی بلد نیستم ، گفتن فارسی بخوان ما قبول داریم.

من که  روضه خوانی ترکی بلد نبودم، فقط بندهایی از  اشعار محتشم را حفظ بودم خواندم آنها هم می گریستند. باز این چه شورش است که در خلق عالم است                           باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین                                    بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو                                           کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب                                             کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                                       این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست                                          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند                                         گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین                                       پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا                                       در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست                                           خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-04-01] [ 11:55:00 ق.ظ ]

سلبریتی یا هنرمند دینی ...

هنر یک شیوه بیان و ادای مقصود است که اگر به موقع و درست از آن استفاده شود پیام خود را با رساترین و جذاب ترین شکل منتقل می‌کند. هنر دارای خصوصیات متفاوتی است و قرار گرفتن آن در هر مسیری نمایش خاصی از حق و باطل را به همراه خواهد داشت.
اگر برای مفاهیم دینی از هنر استفاده کنیم، باعث انتقال آن به بهترین و جاودانه ترین طریق ممکن شده ایم. هنردینی در واقع متناسب با فطرت انسان‌ها است و انسان به وسیله آن به یک آرامش خاصی می‌رسد. اگر انسان همواره به دنبال هنر بوده به خاطر این است که هنر با فطرت و وجود انسان در ارتباط است
هنردینی با القاء غیر مستقیم خود می‌تواند انسان را از مرداب طبیعی خارج سازد و او را به سمت سعادت رهنمون سازد. ما اگر بخواهیم حرفی برای گفتن داشته باشیم ابتدا باید با مفاهیم و اصطلاحات خاص هنر آشنا شویم و بعد از شناخت، از هنر در راستای اعتلای دین استفاده نمائیم، همان¬طور که پیامبران هم از هنر برای تبلیغ دین استفاده کرده‌اند.
استفاده از تصویر در انتقال مفاهیم نقش بسزایی دارد.منظور از تصویر صرفا عکس و فیلم و…نیست.می توان با استفاده از کلمات نیز مفهومی را به تصویر کشید.در این روش تخیل مخاطب است که نقش تصویرسازی به معنای امروزی اش را بر عهده دارد.قرآن کریم در بیان مفاهیم اخلاقی از تصویر سازی استفاده نموده است.این خود نشان دهنده نقش کلیدی تصویر در تاثیر گذاری بر مخاطب است.امروزه تبلیغات هنری بیشترین تاثیر را براذهان ملت‌ها می‌گذارد وجای تاسف است که ما با داشتن سرمایه گرانمایه و جاودانه سوژه‌های قرآنی و سیره معصومین غفلت زده اسیر سوژه‌های کپی شده غربی‌ها باشیم!

منبع:نقش هنر در انتقال مفاهیم اخلاقی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-10-06] [ 11:35:00 ق.ظ ]

هنر در تبلیغ ...

استفاده از هنر در تبلیغ دین
در هرگونه گفتار، نوشتار و یا حتی رفتار، دوانگیزه‌ی توامان وجود دارد: مفهوم آفرینی حس انگیزی سیل معانی و مفاهیم، خود آگاه مخاطبان را هدف می‌گیرد؛ اما گفته و نوشته ای که در شنونده و یا خواننده‌ی خود، حس را بر می‌انگیزد، بیشتر در ضمیر ناخودآگاه او می‌نشیند.خود آگاه آدمیان، هماره در معرض آفت‌ها و آسیب هایی است که هجوم مفاهیم مشابه و نوآیین و دگردیسی‌های بر آمده از عوامل شنیداری و دیداری، بر او تحمیل می‌کند؛ اما آنچه به بال حس در آشیانه‌ی بلند جان انسان‌ها می‌نشیند، کمتر در دسترس تغییر و تحول قرار می‌گیرد.شاید به همین دلیل باشد که آن چه ما در کودکی می‌آموزیم، استحکام و بقای بیشتری دارد؛ زیرا دریافت‌های کودکانه، بیشتر از دهلیز حس است تا رهگذر عقل، از این رو، گویندگان و نویسندگان و یا شاعرانی که آماج کلمات و لحن آنان، ناخود آگاه حس آشنای مخاطبان است، توفیق بیشتری در تاثیر گذاری هدفمند دارند. افزون براین، زبان عاطفه و خیال انگیز، ظرفیتی فراختر از عادات و آداب معمول در زندگی مخاطبان پدید می‌آورد و آنان را برای پذیرندگی و پاسخ‌های مثبت، آماده تر می‌کند.
به همین سائقه است که عروس قرآن قرن هاست که در حجله‌ی تذهیب نشسته و شاهد نیایش در سراپرده‌ی محراب هایی روی می‌نماید که هر گوشه‌ی آن به هزارذوق و سلیقه آراسته است؛ و باز به همین حجت موجه است که کارکردهای تبلیغی، از هرچه گریز داشته باشند، از هنر و هنروری ناگزیر است. تبلیغ دینی، بی چاشنی هنر و بی هنر آراستگی به ذوق، محرابی را می‌ماند که از بر هم نهادن خشت و گل بالا رفته است یا دست نوشت قرآنی را شبیه و مانند است که نازیبا نویسی، آن را بر کاغذی نامرغوب، سیاه و سفید کرده است. چنین آفرینش هایی، نه چشمی را می‌نوازد و نه دلی را می‌ربایند و ناگزیر به کمترین حضور در چشم و دل بیننده، باید که رضایت دهند.از دیگر سوی، در تبلیغ آن چه قرار است از زبانی و یا قلمی در دلی بنشید، قدسی ترین مفاهیم لامکانی است.چنین آموزه‌های مقدسی، قالبی در خور خود می‌خواهند و اگر در جامه‌ی فاخر در نیاید، سر از پرده‌ی غیرت و غیبت بیرون نمی آورند .نقش و نگاری سزاوار این تشریف شاهانه است که خود بهره‌ها از عالم قدس و رشحه‌ها از دریای ذوق، که خود پرورده‌ی رب جمیل اند داشته باشد.
یکی از کارهای بشر تبلیغ دین است. به این معنا که مجموعه آموزه‌های وحیانی اسلام را از طریق تمامی اشکال هنر به دیگران برساند.
از آن جایی که خداوند خود در همه سازه‌ و کارهایش جنبه‌های زیباشناختی و هنری را ملاحظه و به کار گرفته، بر مبلغان دین است که از همه حوزه‌های هنری از هنر نخستین یا هشتمین هنر شناخته شده استفاده کنند. چرا که هرگز هیچ کار و سازه ای را نمی‌توان یافت که دارای هدف و پیامی نباشد حتی اگر گفته شود که هنر برای هنر؛ چرا که در این گزاره نیز هدف به خوبی تعریف شده و دارای پیامی خاص با اهداف خاص است.
از نظر قرآن، اگر کاری فاقد هنر و پیام باشد اصولا شکل نمی‌گیرد بلکه هر کاری با میزانی از هنر و پیام شکل می‌گیرد و تحقق می‌یابد. اما اگر میزان هنر و پیام در آن بسیار کم باشد، این کار از مصادیق لهو و لعب خواهد بود؛ چرا که این میزان از بی هنری و بی پیامی، از دایره سلامت و صحت خارج شده و به بطلان و فساد متمایل خواهد بود.

نقش هنر در انتقال مفاهیم اخلاقی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-09-12] [ 04:23:00 ب.ظ ]

#تجارب_طلبگی ...



بالای کوه ایستاده بودم، همه جا سفید بود،جفت پاهام توی برف فرو رفته بود؛، جوراب ها و قسمتی از پاچه شلوارم خیس شده بود باد و بوران، برف را مانند شلاق به صورتم می زد،احساس می کردم که باد به گوشم فرو می رود و از گوش دیگرم بیرون می آید! صدای زوزه باد من رابه یاد زوزه گرگ در فیلم ها می انداخت .تردید می کردم صدای باد است یا گرگ! چادر و به خود می پیچیدم که باد نبره. آن زمان تلفن همراه نداشتم شاید هم هنوز نبود که به همسرم خبر بدم تا ماشینی برای بردنم بفرسته. سال1377 هجرتمان از زنوز به جلفا بود، - بچه قم هستم و از سال 60 از قم به زنوز هجرت کرده بودیم- .ماه رمضان بود، بهار تبلیغ داغ بود. صبح از خانه بیرون می رفتم بعد از افطار برمی گشتم.مخاطبان اولین باری بود که مبلغ خانم را تجربه می کردند، خیلی مشتاق بودند! هر روز راننده جهاد کشاورزی می آمد و مرا به روستا ی زاویه می رساند.آن روز هم مثل همه روزها حرکت کردیم، هوای جلفا با اطرافش تفاوت دمایی زیادی دارد، لذا لازم به پوشیدن لباس گرم و چکمه نبود. اما وقتی رسیدیم به نزدیکی روستا کم کم بارش برف شروع شد.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-08-04] [ 06:55:00 ب.ظ ]

بازبان ساده تبلیغ کنیم ...

قرآن تبلیغ ساده کاربردی

 

جزءبیست وپنجم سوره دخان آیه 58
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
در حقيقت [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانيديم اميد كه پند پذيرند
یکی از راه های ارتباط با مردم و جذب ایشان ساده گویی است.

از قلبنگویی برای نشان دادن برتری علمی وداری کنیم.

همینکه آیه ای از قرآن را با لحن زیبا تلاوت کنیم و بعد معنای آن را  با زبانی ساده بیان کنیم و در همین راستا یک حدیث هم بخوانیم ومعنای آن را بگوییم و آن را بصورت کاربردی درآوریم ، باعث می شود که افراد جذب اخلاقیات قرآن شوند.

مثلا درباره آیه ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر ، نماز انسان را از کارهای زشت باز می دارد! و در ادامه کاربرد آن در زندگی وبهرمندی ازاین حدیث که اگر می خواهی بدانی که خداوند ازتو راضی هست یانه؟! پس بدان اگر موفق به خواندن نماز شدی بدان که این خواست ورضایت اوبوده است. واگر کار گناهی مرتکب شدی خداوند از تو راضی نیست.و چون هر روز پنج مرتبه تکرار می شود و این تفکر که نمازی که می خوانم خدا مرا وادار کرده است. این تشویق موتور محرکی است برای پیشرفت در خوبی ها!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1396-07-21] [ 10:47:00 ق.ظ ]

تفهیم مطلب با ضرب المثل در تبلیغ ...

جزءبیست وهشتم سوره حشر آیه21

وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ و این امثال را برای مردم بیان می‌کنیم باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند.

پ ن

برای تفهیم مطلب به مردم بهترین راه استفاده از ضرب المثل هست خصوصا در تبلیغ معارف دین.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1396-04-02] [ 09:57:00 ق.ظ ]

اول اعتقادات خانواده ات دریاب ...

جزء نوزدهم سوره  شعراء آیه 214

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ‌ الْأَقْرَبِينَ‌
و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!

پ ن

وظیفه مبلغ ابتدا تبلیغ افراد فامیل و خانواده است.

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-03-24] [ 08:47:00 ق.ظ ]

تبلیغ باید مستدل باشد ...

جزء سوم آیه 258 قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي کَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ.
ترجمه:هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگار من کسی است که زنده می گرداند و می میراند . او گفت : من ( با عفو و کشتن ) زنده می گردانم و می میرانم . ابراهیم گفت : همانا الله خورشید را از مشرِق برمی آورد ، پس تو آن را از مغرب برآور . پس آن (مرد کافر) حیران و مبهوت شد . و الله مردم ستمکار را هدایت نمی کند .
اگر سخن انسان با نام خدا شروع شود واز سرچشمه وحی سرچشمه بگیرد، هیچ قدرتی در برابر آن توان مقاومت ندارد.
باید در تبلیغ مستدل و مستند بیان کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-03-08] [ 02:40:00 ب.ظ ]

بایدها ونبایدهای طلبگی ...

سهم من؟
تاریخ می گذرد…
آدمها می آیند ومی روند…
اگر من، تو وما
برای جهانی شدن دین اسلام تلاشی نکنیم؛
باز هم خدای قادر وتوانا دین خودش را در جهان رشد
خواهد داد؛ آخر او خداست وبی نیاز مطلق وغنی بالذات است.
اما اگر کمی زرنگ وفهیم باشیم، می توانیم نام خودرا در
لیست مبلغان دین ثبت نماییم!

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1392-11-13] [ 03:18:00 ب.ظ ]


 
 

 
 
مداحی های محرم