من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 2
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

حمله اجنه ...

حمله اجنه و شیاطین به مردم
#جلسه_اول
#درس_های_آخرالزمانی

بنیان‌های فتنه دجال
فتنه دجال بزرک ترین و خطر خیز ترین فتنه‌ای خواهد بود که جهان آفرینش و نسل آدمی به خود دیده است.


به عبارتی بهتر، فتنه دجال،  تکامل یافته تمام فتنه‌ها در طول تاریخ بشر و پیشرفته ترین و گمراه کننده ترین فتنه‌هاست؛ تا جایی که می‌توان گفت : تمام فتنه‌های پیشین در طول تاریخ بشری، هرکدام قطعه‌ای برای ساختن و تکمیل “پازل فتنه دجال” بوده است:
هیچ فتنه کوچک و بزرگی در دنیا به وجود نیامده است، مگر برای شکل گیری فتنه دجال.

قتل عام ملت‌ها، چپاول  ثروت‌ها، لجام گسیختن از شهوت‌ها
بنیان‌های فتنه دجال بر قتل عام و خونریزی، چپاول و غارت  اموال، شهوت پرستی  و فساد جنسی است استوار گشته است.


 رسول خدا می‌فرماید:چهار فتنه در پیش رو دارید: در فتنه اول خونریزی حلال شمرده می‌شود؛ در فتنه دوم علاوه بر خونریزی و چپاول اموال، در فتنه سوم تجاوز به عُنف و ناموس حلال شمرده می‌شود؛  و آن گاه فتنه چهارم، فتنه دجال خواهد بود.


درحقیقت، قتل عام ملت‌ها، چپاول ثروت‌ها و لجام گسیختگی  شهوت‌ها، قطعه‌های اصلی در شکل گیری ” پازل دجال” همان عظیم ترین فتنه جهان، خواهد بود.

زن پرستی، عقل ستیزی، ثروت طلبی
امام علی در حدیثی هشدار بخش، بنیان فتنه‌هایی را که دجال از عظیم ترین آن‌هاست، در سه امر معرفی فرموده‌اند:
بنیان فتنه‌ها سه چیز است: شهوت پرستی زنان که آن شمشیر شیطان است؛ شراب خواری که آن دام شیطان است؛ و ثروت دوستی که آن نیزه شیطان است.

زن بارگی گرایش افراطی به زنان و جذابیت زنان است که در دوره معاصر با گرایش به فمینیسم؛ زن گرایی و زن سالاری در نظام مادی گری و با گرایش افراطی زن پرستی  و  لذت جویی در آیین شیطان پرستی مطابقت دارد؛ شرب الخمر به معنای گرایش به سوی عقل ستیزی با استفاده از مست کننده‌ها می‌باشد که می‌تواند تمام مشروبات الکلی مست کننده، و تمام گونه‌های مواد مخدر و روان گردان را در برمی گیرد.

حب الدرهم و دینار
به معنای محبت افراطی به ثروت طلبی است که مهمترین مصداق آن را می‌توان نظام مادی گرایی محض که بر مردم جهان سیطره یافته است، برشمر

بنیان‌های اصلی فتنه دجال را تا بدین جا می‌توان چنین برشمرد:
  ۱. خونریزی عمومی و قتل عام ملت‌ها؛
۲. ثروت طلبی و چپاول و ثروت‌ها؛
۳. لذت جویی و لجام گسیختگی شهوت‌ها؛
۴. عقل ستیزی با استفاده از مشروبات مست کننده ، مواد تخدیر کننده و روان گردان‌ها
فتنه عظیم دجال دارای بنیان‌ها و محور‌های مهم دیگری است که در ادامه بطور تفصیلی خواهیم پرداخت.
مثل:
۵.ادعای خدایی و ربوبیت؛
۶.استخدام جنیان  و شیاطین ؛
۷.استفاده گسترده از سحر  و شعبده  و جادو؛
۸.ترویج شکم پرستی و سو استفاده از عنصر غذا؛
۹.بهره گیری از تصویر سازی‌های دروغ دجال که با آن‌ها زشت را زیبا  و زیبا را زشت، بهشت را جهنم  و جهنم را بهشت  در یک کلام حق را باطل و باطل را حق جلوه می‌دهد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1402-05-30] [ 05:33:00 ب.ظ ]

کاش آدم در بهشت می‌ماند ...

روایت انسان بخش دوم

در جلسه دوم، سراغ یک قصه آشنا می‌رویم: قصه سجده فرشته‌ها به آدم و سرکشی شیطان.
این قصه را همه ما شنیده‌ایم اما احتمالا چیزهایی هست که تا به حال به آن‌ها دقت نکرده‌ایم یا متوجه‌شان نشده‌ایم.
ماجرای روز اول ما در جهان، روز خلقت، بر خلاف انتظار نه در آرامش و امنیت بلکه در بستری از تنش و تهدید شروع می‌شود.
این جلسه دوم ماست: «ما خلیفه شدیم، او رانده شد

۱-عالم دانشگاه تربیت خلیفه الله

ادامه »

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1402-01-16] [ 06:05:00 ب.ظ ]

شبیه خوانی اجنه برای نقش رقیه ...

 

روز تاسوعا بود، قرار بود شبیه خوان ها در میدان ده شبیه خوانی حضرت عباس را اجرا کنند.همگی رفته بودیم به میدان ده.کنار جمعیت  جایی پیدا کردم و همانجا روی زمین نشستم، رحیمه توی بغلم نشست و شبیه خوانی شروع شد و من همراه شبیخوان ها به کربلا کشیده شده بودم، صدای گریه جمعیت بلند شده بود.
 شبیخوانی به آخرهاش رسیده بود که متوجه شدم رحیمه نیست ،کی از بغلم رفته بود یادم نیامد! دنبال رحیمه گشتم از هرکسی پرسیدم رحیمه را ندیده بود!؟ گفتم حتما رفته  است خانه، آنجا هم نبود.رفتم خانه همسایه ،آنجاهم نبود.

برادرهاش را فرستادم خانه فامیل بپرسند؛  کم کم خبر گم شدن رحیمه توی ده پیچید.و همه مسئولیت پیدا کردن رحیمه را به عهده گرفتند.از باغ ها گرفته تا چاه ها و تنور ها و تمام زاغه ها راگشتند ولی اثری از رحیمه سه ساله نبود!!
دست آخر به روستاهای اطراف رفتند، و از بلندگوی مساجد خبر گمشدن را به مردم اطلاع دادند.کم کم همه آن هایی که  برای پیدا کردن رحیمه رفته بودند آمدند، فامیل هم آمده بودند، صدای گریه من و خواهرای رحیمه بلند شد و بقیه هم شروع کردند به خواندن لالایی برای رقیه امام حسین، یک مراسم رسمی عزاداری شده بود. و به جمعیت  هم افزوده می شد دیگر داخل اتاق ها جا نبود، حیاط هم پر شده بود!
دم دمای غروب بود که از کوچه صدای یا حسین بلند شد و به خانه نزدیک می شد.جمعیت زن ها همه  یا حسین گویان به طرف کوچه دویدند. آقایی که رحیمه را پیدا کرده بود، گفت امروز نوبت آبیاری مزرعه ام بود، رفتم به طرف اتاقک داخل مزرعه تا بیل را بردارم که راه آب را باز کنم که دیدم دخترکوچولویی توی اتاقک خوابیده  ترسیدم اگر

بیدارش کنم بترسد؛  برگشتم دخترم را آوردم و با کمک او بیدارش کردیم، نشست و کف پا هاش را نشان داد دیدم پر از تیغه.
خبر گم شدن کودک را از مسجد شنیده بودم.مردهای ده همه گفتند آن روستا راه جاده ای طولانی است راه کوتاه آن  بیراهه ای است  که رحیمه از آن راه رفته یک راه خطرناک و پر از دره و تپه است که محال این بچه بتواند برود.

یک هفته طول کشید تا خارهایی که در پای رحیمه بود خارج کنیم.خلاصه  مطمئن شدیم که رحیمه سه ساله دنبال دسته عزاداری اجنه رفته بوده!!!

__________________________

پ.ن

همیشه شنیده بودم که روز عاشورا همه موجودات عزادری می کنند ، هر چند که ما نمی بینیم؛ ولی نمی دانستم شبیه خوانی هم دارند تا برای گم شدن حضرت رقیه و فرو رفتن خارمغیلان به پاهای کوچکش گریه کنند !!!

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1398-07-12] [ 03:50:00 ب.ظ ]

کتاب نخوانیم ...


تنها بودم، به دیوار اُپن تکیه داده بودم و کتاب جن را می خواندم صدای چرخوندن چیزی شبیه فرفره را روی آن شنیدم،
بلند شدم روی اُپِن نگاه کردم ، هیچ چیزی ندیدم دوباره مشغول خواندن کتاب شدم،«حجت الاسلام آقای اعتمادی می گفت: در ایام جوانی برای تبلیغ ماه محرم به روستا اعزام شده بودم، و قرار بود بعد از سخنرانی و روضه بروم روستای مجاور که سه کیلومتر فاصله داشت. غروب بود که در مسیر بودم، هوا تاریک شده بود، که دیدم یک نفر از راهی که تقاطع بود آمد پیش من و گفت حاج آقا خواهشی داریم، گفتم :بفرمایید گفت: بیایید برای مراسم ما روضه امام حسین بخوانید. نگاه کردم دیدم فقط نیم تنه دارد از پا ها خبری نیست!

موهای تنم سیخ شد، فهمیدم که یارو جن است. گفتم : در روستا منتظر من هستند ، باید بروم چون قول داده ام.بعد ها که به استادم گفتم: گفت باید می رفتی در جمعشان روضه می خواندی ، حتما چیزهای برایت مکشوف می شد».
دوباره همون صدا شروع شد، صدای چرخوندن فرفره؛ گفتم ای بابا انگار که وِل کُن ماجرا نیستید ها. سوره معوذتین را خواندم.دیدم وقتی موجودی را نمی‌بینی ولی صدایش را می شنوی اصلا برایت مطلوب نیست.دانستم که اگر ما صدای موجودات را می شنیدیم و معنای سخنانشان را درک می کردیم، زندگی برایمان بسیار سخت می شد.

مثلا در بستر خوابیدیم و صدای مورچه و موریانه و سایر حشرات اطرافمان را بفهیم، تا طلوع صبح باید به نقشه هایی که برای وسایل زندگی ما می کشیدند فکر می کردیم.

قبلا دخترم مشتاق این کتاب شده بود، و بهش نصیحت کرده بودم که نخوان ولی اصرار داشت که بخواند و می‌گفت: میخواهم جن را بشناسم و تسخیرش کنم و از او کار بکشم.

مثلا موقع امتحانات بیاد و برام پاسخ سؤالات را بگه. خلاصه هرچه بهش نصیحت کردم فایده نکرد، تا اینکه مزاحمت دوستان ناپیدا شروع شد. که با دعاهای خاص نجات پیدا کرد. این همان کتابی بود که شروع به خواندش کرده بودم، کتاب را بستم، گفتم نخواستیم در باره جن اطلاعاتی بدانیم. این هم از اصرار طلاب بود که در باره جن برامون بگو، و گرنه ما را چه بکار از ما بهترون!

با بسته شدن کتاب، اجنه هم در آن فرو رفتند، درست عین کتاب جُمانجی!

فردا به طلاب گفتم هرکتابی را نباید خواند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-09-18] [ 03:17:00 ب.ظ ]

دعای ضد اجنه ...

اوایل مدیریتم بود .از طلبه های مدرسه یکی از شاگرد هایش را معرفی کرد و گفت: سؤال دارد. گفتم بفرست،. گمان کردم برای مشاوره ی خانوادگی و یا برای فرزندش مراجعه کرده است .
گفتم : بفرمایید ! گفت : خانم من هر وقت نام ائمه را می شنوم ، گریه ام می گیرد . پرسیدم کجاها و کِی می شنوی که به گریه می افتی ؟ گفت : در کلاس درس نهضت سوادآموزی ، وقتی معلم هنگام درس دادن از ائمه نام می برد ، من به گریه می افتم .
قضیه برایم جالب شد که چرا این خانم در کلاس درس و در مقابل چشم بقیه ی شاگردان و در مکانی که جای گریه کردن نیست به گریه می افتد . گفتم : خب، من الان نام ائمه را برایتان می گویم تا ببینم که حال شما چگونه عوض می شود؟

فوری حرف را عوض کرد و گفت : من با اینکه سواد ندارم اما قرآن را حفظ هستم . گفتم : پس من اسم سوره را می گویم ، شما هم بخوان . جواب داد آیت الکرسی را حفظ هستم .  گفتم : این را که کودکان در شکم مادرشان حفظ می کنند . دوباره حرف را عوض کرد و گفت : ما اتاقی در خانه داریم که پنجره ی کوچکی دارد و هر روز از آن پنجره نوری وارد اتاق می شود و با من سخن می گوید ! ( نه دیگه نشد ، این جوریشو نداشتیم ، قرار نیس دو سه تا شاگرد را تو کلاس نهضت با این حرف ها مُرید خودت کردی فکر کنی بقیه هم گول می خورن ) گفتم : پس معلوم می شود ، مشکل شما جدی است . فردا بیا دعای ضد اجنه برایت می نویسم تا مشکلت حل شود . تا این سخن را شنید فرار را بر قرار ترجیح داد و رفت و دیگر آن طرفها پیدایش نشد . بیچاره مدعی تازه کار بود.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-08-22] [ 02:48:00 ب.ظ ]