من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





مهر 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 15
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 2
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

نوجوانان در دام نهنگ آبی ...

همین دوهفته پیش بود یک دختر بچه 15 ساله خودش را کشت! و این آخرین 15 -16 ساله هایی نیستند که خودکشی می کنند! این دخترکان سیه بخت گرفتار والدین غرب زده خود شده اند. مادره با دوتا دختر 10- 12 ساله اش آمده بود استخر ، مسئول استخر گوشی هاشون را گرفت و با تعجب گفت : سه نفری هرکدام با گوشی آمده اید!؟ خب با یک گوشی کافی بود که خبر بدهید تا دنبالتان بیایند! خب این کودکان و نوجوانان که هنوز دهانشا بوی شیر میده گوشی موبایل را می خواهند چه کنند!؟ نوجوانی که هیچ اطلاعی از بازی ها و نتایج آن ندارن شاید والدینشان هم بیخبر هستند ! با نوجوان همکاری هم می کنند تا آن بازی را دانلود کند و مشغول باشد ،بعد هم یک روز با جنازه فرزندشان که یا از پل خود را پرتاب کرده  ویا از پشت بام…

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%87%D9%86%DA%AF_%D8%A2%D8%A8%DB%8C_(%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-30] [ 06:49:00 ب.ظ ]

#چی_شد_طلبه_شدم ...


اون روزا با خودم درگیری ذهنی داشتم…نمیدونستم شروع کنم برای کنکور یا نه ولی این راخو ب می دونستم که اون چیزایی که من از زندگی می خوام توی دانشگاه به دست نمیان… از قضا چند روز بعد رفتیم مشهد… من همیشه عاشق حرم امام رضاعلیه السلام و خادمی توی حرم بودم… تو حس و حال معنوی و مذهبی مشهد و با دیدن خادمای امام رضا علیه السلام یه جرقه ای تو ذهنم خورد. طی مدتی که تو مشهد بودیم از آقا خواستم تو انتخاب راه زندگیم کمکم کنه…
یه روز مثل همیشه داشتم شبکه خبر نگاه می کردم.. یه خانومی داشت درمورد ثبت نام حوزه های علمیه خواهران حرف می زد … بابام گفت فاطمه چرا نمی روی حوزه؟ برای آینده ات چه برنامه ای داری؟ رفتم تو فکر…  از اینترنت درمورد حوزه و طلبه شدن تحقیق کردم… داشتم تصمیم میگرفتم برای ثبت نام که یه شب خواب دیدم تو حرم امام رضاعلیه السلام لباس خادمی پوشیدم و تو رواق امام خمینی(ره) ایستادم… دیگه تصمیمم رو گرفتم. صبح به بابام گفتم می خوام ثبت نام کنم… بابام خیلی استقبال کرد و موافق بود ولی مامانم به شدت مخالف بود دلیلش هم این بود که مردم چی میگن… میگن حتما درسش خوب نبوده … من واقعا درسم خوب بود معدلم همیشه بالای 18 بود و اگر کنکور می دادم حتما رشته های پیراپزشکی قبول می شدم اما خب با علاقه ای که به حوزه پیدا کرده بودم دیگه نمی تونستم به دانشگاه فکر کنم … مامانم تا آخرین لحظه مخالفت می کرد ولی وقتی برای ثبت نام آمدیم حوزه نظرش عوض شد…
و این شد که من طلبه شدم.

فاطمه جوادی طلبه پایه اول فاطمیه جلفا

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 03:22:00 ب.ظ ]