من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





مرداد 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 17
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 3
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

کلیپ نماهنگ عشق ساخته طلاب ...

در این کلیپ طلاب در نقش حضرت ابراهیم و همسرانش و اسمائیل نمایشی را اجرا کردند، و در سفر هجرت هاجر  و تا ذبح حضرت اسمائیل ادامه دارد. تماشای این نمایش زیبا که توسط چهار نفر و یک کودک اجرا شده است جذاب و خالی از لطف نیست.

شما با تماشای این نماهنگ به سعی صفا و مروه می روید و از چشمه سار زمزم سیراب می شوید، و بر یکتا پرستی هاجر غبطه می خورید؛ و اذعان می کنید که خداوند چه به جا نماز طواف نسا را برای بزرگداشت هاجر، بر همه مردان و زنان واجب کرده است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-05-16] [ 11:50:00 ب.ظ ]

یکی از نامردان گفت اجازه نمی دهم همسرم با شوهر شما دست بدهد ...

دست دادن با نامحرم

از دست دادن با مهمانان مرد نامحرم امتناع کرد، همه هاج و واج مانده بودند که چرا بی حرمتی کرده است!
گفت: شما نامحرم هستید و طبق فرمان خداوند حق ندارم با شما دست بدهم، و اگر این کار را انجام دهم به خدا و رسولش بی احترامی کرده ام، یک طلبه هرگز این اشتباه را مرتکب نمی شود!
احترام من به شما در حد خوش آمد گویی و پذیرایی گرم و با کرامت است.
بعضی ها متوجه شدند که کار درستی است، یکی از مردان نامرد گفت حالا که قرار است شما به من دست ندهی، من هم اجازه نمی دهم همسرم با شوهر شما دست بدهد؛ گفتم آفرین بر شما تازه شما داری به آیه قوا انفسکم و اهلیکم نارا عمل می کنی!

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ب.ظ ]

خانم پرستار، طلبه شد تا احکام محرم و نامحرم یاد بگیره ...

لبخند با نامحرم گناه است

طلبه ها و همکلاسی هاش براشون سوال شده بود، که دانشجوی پرستاری برای چی آمدی طلبه شوی!

می گفت:رشته پرستاری به من انسانیت اسلامی را آموزش نمی دهد، آمده ام تا آدمیت را بیاموزم!

 

قرار شد برای استاد در روز معلم همه همکلاسی ها با هم یک پلاک طلا بخریم.

من و همدرسم رفتیم طلافروشی برای خرید، برای تخفیف گرفتن از طلافروش، به همدرس گفتم شما چونه بزن؛ بنده خداهم پذیرفت و خرید انجام گرفت.

وقتی از طلا فروشی خارج شدیم، با دو دستش زد به صورتش گفت: دیدی خراب کردم.

پرسیدم چی شده، گفت: من برای همین آمدم طلبه شوم؛ تا با احکام ارتباط محرم و نامحرم و سایر مسائل آشنا شوم .

چون در رشته پرستاری به ما آموزش می دهند در حال حرف زدن لبخند بزنیم تا بیمار احساس خوبی داشته باشد.

این تمرین کار دست من داد، بی اختیار با آقای طلا فروش هم با لبخند حرف زدم! 

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 05:02:00 ق.ظ ]