من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





شهریور 1400
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 2
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

میزبانی از زائر با مغناطیس حسینی ...

اربعین جا مانده ها

السلام علیک یا ابا عبدالله
مغناطیس حسینی ما را هم جذب سفر عشق کرد. و من در این سفر با جهانی دیگر روبرو شدم . در آنجا دنیایی دیدم که با معادلات و قوانین دنیایی که در آن زندگی می کنیم فرق می‌کرد. آنجا همه چیز بوی فداکاری و ایثار می‌داد. هیچ چیزش با دنیای ما شباهت نداشت.

مردی که مارا به خانه‌اش برد یک دست نداشت و معلول بود. خانه‌اش آنچنان محقر و فقیرانه بود که در اتاق مهمانی‌اش که از ما پذیرایی کرد فقط دو تا پشتی و یک حصیر بود. برای شام آنچه را که در خانه داشت برایمان آورد؛ نیمرو در یم ماهی تابه درب و داغون و کج معوج.بدون هیچ تجملات!

آدم بیاد مهمانی دادن حضرت امیر المومنین میفتاد، که در تاریکی دست در ظرف غذا می‌برد و خالی به دهان می‌گذاشت تا مهمان باخیال راحت غذا بخورد!

نگران بودم که نکند خانواده‌اش در اتاق دیگر حتی این را هم نداشته باشند و غذایشان نان خالی باشد. برای وضو و شستوشوی زوار از چاه آب می‌کشید در اختیارشان می‌گذاشت! خانه‌اش حیاط نداشت، یا حیاطش دیوار نداشت! فردایش که از آنجا می‌رفتیم، احساسی داشتم که قابل گفتن نیست .غرق در محبت و مهمان نوازی آن خانواده‌ی فقیر بودم . گویی که میزبانان اربعینی از بارقه‌های بزرگواری و ایثار حضرت ابوالفضل سیراب شده‌اند.

من در اربعین ، جهانی دیگر را دیدم .

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-06-31] [ 11:53:00 ق.ظ ]

تحصیل برای چه؟ ...


امروز از استاد یک روایتی شنیدم که هم ترسیدم هم خوشحال شدم!
امام صادق در اصول کافی فرموده است: مَنْ تَعَلَّمَ العِلْمَ وَعَمِلَ بِهِ وَعَلَّمَ للهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَواتِ عَظِیماً؛ هر کس علم را بیاموزد و به آن عمل نماید وبرای خدا به دیگران یاد دهد، در ملکوت آسمان­ها بزرگ خوانده می­‌شود.
این حدیث را شنیدم ترسیدم، این سوال در ذهنم پر شد، اولا علم را برای چه میآموزم! دوم آیا به آنچه آموخته‌ام عمل می‌کنم! سوم، برای خدا به دیگران آموزش می دهم!نگرانیم از این است که علم را برای تکبر، فخر فروشی، و مال و مقام بیاموزم؛ که مصداق یحمل اسفارا می‌شوم. اگر عمل نکنم؛ همانند زنبور بی‌عسل خواهم بود که بدون نوش، مردمان از نیشم آزار خواهند دید. وقتی چنین بودم آموزش دادنم جز گرفتاری برای خلق الله نخواهد بود.
اما خوشحالیم از بابت، علم آموزی و عمل بر اساس آنچه آموخته‌ام و زکات آن را به دیگران بخشیدن؛ نتیجه‌اش بزرگی و به عظمت خوانده شدن در آسمانهاست. چه باشکوه است این درجه، خوشا به حال جویندگان علم، زهی سعادت.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1400-06-30] [ 11:44:00 ق.ظ ]

کرونا فصلی برای رویش ...

کرونا فصلی برای رویش
بعد از چهل روز دست و پنجه نرم کردن با کرونا، مغلوب شدم.همه قطع امید کردند. پزشکان خانواده، ناامید از نجاتم بودند. برایم به هردری زده بودند تا شفایم رو بگیرند. ولی هیچ اثری نداشت. انگار یکی بهم تلنگر زد که خودت باید اقدام کنی!مرگ رو با چشمانم دیدم. همه زندگی جلوی چشمانم رژه می‌رفت. مثل یک فیلم! یکجای فیلم رو که دیدم لرزیدم! دوباره از اول تماشایش کردم. به خاطر اشتباهم زندگی همسایه مان بهم ریخته بود. دستگیر شد. هرچه از خودش دفاع کرد کسی نپذیرفت. خیلی آزار دید. آبرویش در روستا به حراج رفت. هیچکس به او اعتماد نداشت. سرانجام از شدت فشار به دروغ اعتراف کرد، کار من بود! دوسال زندان رو پذیرفت. همسرش در بین روستائیان به چشم زن متهم مشهور شد.پدر بزرگ از دنیا رفته بود. اموالش بین وراث تقسیم شده بود.
باید یک کاری بکنم. باید اشتباهم رو جبران کنم. مرگ تا خرخره ام آمده بود. با اگسیژن هم نمی‌توانستم نفس بکشم. احساس می‌کردم زیر خروارها خاک گور هستم. قبل از بیماری، گودال عمیق گور دوستم رو که بر اثر کرونا مرده بود دیده بودم.حالا خودم رو ته آن می دیدم. صدای پزشکم رو شنیدم :
- فایده ای ندارد اکسیژنش رو بردارید.نا امیدانه از خدا خواستم، فرصتی بده تا برگردم اشتباهم رو جبران کنم.
پرستارم که آماده قطع اکسیژن بود،با تعجب به دکتر رو کرد:
-دکتر تنفسش برگشت!
دکترشگفت زده خم شد روی سینه‌ام وهوشیاری رو آزمایش کرد.
- لب زد معجزه است معجزه!
با التماس از بیمارستان اجازه ترخیص گرفتم. هرچه پزشکم خواهش کرد برای تقویت قوای از دست رفته یکی دو روز بمانم. نپذیرفتم. در چشمان دکتر و پرستارانم یک سوال بزرگ وجود داشت!؟ فقط گفتم فرصتم کم است باید عجله کنم.
از بیمارستان که بیرون آمدم، قبل از رفتن به خانه، که همه روستا به خط شده بودن برای عیادت، رفتم سراغ همسایه که35 سال پیش به خاطر گناه من گرفتار مصیبت شده بود.
عذرخواهی کردم.چک سفید رو جلویش گذاشتم.از او خواستم هر مبلغی که دوست دارد بنویسد.اما خیلی بزرگ بود. مرا در آغوش گرفت زیر گوشم زمزمه کرد، حلالت کردم. چک رو نپذیرفت.
-بهش رو کردم، اگر نپذیری حلال کردنت رو حس نخواهم کرد.سرانجام با اصرارم پنج میلیون تومان رو گرفت.
رفتم سراغ وراث پدر بزرگ، از عمو گرفته تا عمه‌ها بعضی بخشیدن پولی نگرفتند، بعضی هم گرفتند.
امام جمعه ازش پرسید:
-حالا من باید برایت چکار کنم؟
-پدر بزرگم از دنیا رفته است .هفتصد هزار تومانی که در سن 15 سالگی از او دزدیدم، (سال 65 مبلغ کلانی بود)رو چگونه حلالیت بگیرم!
-برایش خیرات و صدقه بده.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-06-29] [ 01:07:00 ب.ظ ]

دل زهرای مظلومه خون شد ...

زهرا جان مظلومه

با خودمان چه می کنیم؟

انحراف و تغییر ارزش‌ها آنقدر آرام اتفاق می‌افتد که کمتر کسی متوجّه آن می شود. وقتی به خودمان می آییم، می‌بینیم خیلی چیزها را از دست داده‌ایم و از راه دور افتاده‌ایم..

مخاطبم فقط عدّه‌ای خاص است: آقایان مذهبی نما و خانم‌های چادری نما! آنهایی که اوّلین نکته در صفحات مجازی تان متن‌های بلند بالا در مورد حیا و عفّت و عشق به چادر و شهدای غریب سوریه است؛ آنهایی که از هر چهار تا پستشان، یک عکس رهبر است و ادّعای ولایت مداری شان تمام صفحه را پرکرده است.

آنهایی که متن نوشته‌اند در غربت حضرت زهرا سلام الله علیها و افتخار کرده است به اینکه امانت‌دار عفّت ایشان هستند؛ امّا برای تصویر همان پست، زنانگی‌ محض دست‌ها و صورت‌هایی است که به امید تعریف و تمجید مذهبی نماها قاب شده اند!

با این وضع شیعه هستیم؟!

هنوز هم باید دل زهرای مرضیه خون بشه؟

 جالب است تعریف و تمجید آنها نسبت به همدیگر:

- به به! چقد انگشتر فیروزه به دست شما می‌آید!

- چقدر با چادر خانم تر هستید. کاش همه‌ی چادری ها بصیرت شما را داشتند!

 کافی است جنسیت زن و مرد در شبکه‌های اجتماعی مشخّص شود تا از همان «التماس دعا» گفتن‌ها و «سلام علیکم» کردن‌ها، پیام‌های خصوصی باریدن بگیرد!

حیا زن و مرد ندارد. به قول صادق آل محمّد علیه السلام: «دین ندارد کسی که حیا ندارد.»

حیا، یعنی آقای مذهبی! عکس‌های خودش را برای تمجید دختران راه به راه بر صفحه‌ اش نگذارد.

 حیا، یعنی با هر تلنگر و جمله‌ای، باب آشنایی – یا در اصطلاح روشنفکری: «دوستی‌های انسانی و دور از جنسیت»- را باز نکنند؛ چرا که خداوند می‌فرمایند: «زنان را در پنهانی دوست خود نگیرید.»

حیا، یعنی بدانی که ارتباط پنهانی با نامحرم، رزق معنوی تان را از بین می‌برد و روشنای قلب و چشمتان را خاموش می‌کند. چشم بی نور، راه درست را نمی‌بیند.

حیا، یعنی خانم مؤمن عفیف، آب و غذا خوردن و راه رفتن و مهمانی‌های خصوصی‌اش را علنی نکند و طنّازی هایش را خرج نگاه هر مردی.

 چگونه شرم نمی کنیم؟!

حیا، یعنی حضرت زینب سلام الله علیها. بانویی که شب‌هنگام فقط به زیارت قبر رسول الله(صلی الله علیه و آله) می‌رفتند، امیرمومنان علیه السلام و برادرانشان همراهی‌شان می‌کردند و هنگام رسیدن به مزار مطهّر، چراغ قبر را کم نور می‌کردند تا کسی حتّی هاله‌ای از صورت نازدانه‌ی مولا را نبیند.

 ما خودمان را مسخره کرده ایم!

پیرو کدام مَسلکیم؟

ما شیعه‌ی کدام مذهب و تفکّریم.

هر کسی باید تکلیف خودش را با خودش مشخّص کند.

حدّ وسطی وجود ندارد: یا زینبی هستیم یا یزیدی!

«اَلَم یعلم بّأنَّ اللهَ یَرَی؟

آیا نمی‌دانی که خداوند حتماً تو را می‌بیند؟»

 برای چه کسی کار می‌کنیم؟ سرباز مولا و اسلامیم یا عمله‌ی شیطان؟ ما فقط مسئول خودمان نیستیم. مسئول آبرویی که از مذهب می‌بریم هم هستیم. مسئول دیر شدن ظهور مولایمان هم هستیم. مسئول بدبینی مردم به چادری‌ها و یقه آخوندی‌ها.

مسئول خالی شدن پشت نظام و رهبرمان به بهانه‌ی تو زرد بودن مذهبی‌ها.

 ما شیعه به دنیا آمدیم و شیعه، ماهیتش مسئولیت داشتن است.

 واقعا با این روش که می رویم  به کجا می رسیم؟!

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-06-28] [ 11:59:00 ق.ظ ]

روزمرگی مرکز مدیریت ...

روز مرگی مرکزمدیریت

سالی که نکوست از بهارش پیداست

جناب رئیس جمهور محترم در مصاحبه مردمی فرمودند: برنامه کاری بنده بازدید حضوری از مناطق و مشکلات مردم از نزدیک است. ان شاءالله با حول قوه خداوند موفق خواهند شد.در ادامه فرمودند: “شنیدن کی بود مانند دیدن“.

پ ن

ثمره این حضور از نزدیک را از سال 1380 تا  1389 بوضوح تجربه کردم. زمانی تازه مرکز مدیریت بنیانگذاری شده بود. آن سال‌ها هر معاونتی خودش را ملزم می دانست تا از نزدیک به مدارس سرکشی کند و مشکلات را ببیند و لمس کند.

این روش خیلی موثر بود باعث اوج رشد سریع مدارس علمیه شد.در مدت کوتاهی توانست هم از جهت کیفی و هم کمی، قله های علمی را طی کند!

متاسفانه طبق قانون سازمان‌ها در یک بازه زمانی صعود دارند، با تغییر مدیریت بخش‌های گوناگون دچار روزمرگی می‌شوند؛ دوران سقوطشان شروع می‌شود!

مدتهاست در حوزه‌ها، خبری از بازدید معاونان مرکز نیست. اخبار مدارس را که از واسطه‌ها می‌گیرند، شاید واسطه هفتمی یا هشتمی باشد. آنهم از نوع “یک کلاغ چهل کلاغ!".مثل بازار که گرفتار دلال‌ها می‌شود و تورم بالا می‌رود.برای همین مشکلات مدارس روز بروز تورم پیدا می‌کند!

بعضی از مدیریت‌های استانی هم دکانی برای اشتغال افراد کم سواد بیکار شده است، کارشان بیشترشبیه خاله زنکها است!شده‌اند مصداق “آهسته برو، آهسته بیا که گربه شاخت نزنه!“مدارسی را می بینم که مدت چهار سال است گرفتار درد مزمن لجاجت، تکبر معاونت امور حوزه های مرکز مدیریت شده است!

متاسفانه تاکنون به خود زحمت نداده است تا از نزدیک به مشکلات مدرسه رسیدگی کند. فقط به اخبار خصوصی بعضی مغرضان توجه کرده است.

مدرسه‌ای که همه معاونان و کادر و هیأت امنایش از بی‌کفایتی مدیر استعفا داده‌ند!طلابش از حوزوی شدن پشیمانند!

شاید دوستان خرده بگیرند چرا علنی بازگو می کنی!باید بگویم از شنیده نشدن به تنگ آمدند!

با انتخاب جناب آقای رئیس جمهور، نویدی تازه بر دلهای خسته وزیدن گرفت، که مشکلات جامعه بیشتر نمی‌شود بلکه با کمک خدواند و همت بزرگ، و اخلاص ایشان کاهش خواهد یافت. اما دریغ و درد که مشکلات حوزه‌ها کاسته نمی‌شود بلکه روز به روز در افزایش است!

یاد روزهای پر بار مرحوم حضرت آیت‌الله شرعی یاد باد، خدایش غرق رحمت کند.هنوز شیرینی آن روزها در کامم مانده است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-06-14] [ 04:34:00 ب.ظ ]