من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





دی 1401
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 19
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 38
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 12
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

مادری که داشتم ...

برای مادرم می‌نویسم. مادرم همیشه در تمام فصول از صبح زود بیدار بود. با اینکه هردوسال و نیم یک بار وقتی صبح بیدار می‌شدم. دنبالش می‌گشتم،  توی اتاق دم‌دری خوابیده  با نوزادش بود.

خانم همسایه از بی‌شیری نوزادش در رنج بود. برای اینکه محرمیت رضایی بوجود نیاید؛ هر روز با یک لیوان از شیر مادرم برای تغذیه کودکش می‌برد.

پسرش بزرگ شد، همیشه مادرش می‌گفت: این پسرم با بقیه پسرانم خیلی متفاوت است. بخاطر شیری که خورده است. همان ابتدای جنگ پسرش در جبهه به شهادت رسید.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-10-21] [ 10:45:00 ب.ظ ]

برای مادرم ...

 مادر گلواژه زندگی

مادر دریا بود

من ماهی  غوطه ور در دریا!

مادر باران رحمت بود

من شاداب!

مادر ابر بود 

من درخنکای سایه اش خوشحال!

مادر گهواره بود

من در آغوشش در رویای شیرین!

مادر منبع تغذیه بود

من تا گلو سرشار از شیر ناب!

مادر ستونی بود 

با گلواژه های دعا!

مادر نشانه ای زرین 

از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها!

مادر همه خوبی هارا با نشانه اش بخشید!

مادرم معلم من بود

برای حجاب، نماز….!

من با تمام تلاشم قدم در جای قدم او می گذارم تا شاگر اول کلاسش باشم!

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ب.ظ ]