من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





تیر 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه


    خمینی مشهد ...

     

     خمینی جهان شد

     

     بازجو وارد اتاق شد. بعد ـ چنان که گویی با دیدن من غافلگیر شده ـ گفت: این چیست؟

    این هم در زندان یک نوع سؤال معروف است، چون من هرگز نشنیدم که بازجویی در مورد یک زندانی بگوید: این کیست؟

    بازجو پاسخ داد: این خامنه‌ای است و از مشهد است. مرد تازه‌وارد، مثل اینکه با شنیدن نام من شگفت‌زده شده باشد، گفت: عجیب! این همان است؟ این همان کسی است که می‌خواهد «خمینی مشهد» بشود؟ این هم عبارتی بود که در پرونده‌ی من بارها تکرار شده بود: می‌خواهد خمینیِ مشهد باشد! بعد افزود: دکتر! او مرد خطرناکی است. سپس سرش را تکان داد و خطاب به من گفت: خامنه‌ای! تو از اینجا جان سالم به در نمی‌بری

    پ ن

    با اینکه باز جو های طاغوت اکثرا بیسواد و پر از حماقت بودند ولی این موضوع را بخوبی تشخیص داده بودند که او خمینی خواهد شد.

    وقتی خداوند بخواهد موسی را در بغل فرعون حفظ می‌کند، همانگونه که یوسف را در چاه و زندان بزرگ کرد؛ امام خامنه ای را در زندان های طاغوت نگه می دارد.

    کتاب را حتما بخوانید «دل خونی که لعل شد» خاطرات رهبر معظم انقلاب از روز های کودکی تا زندان و شنکنجه توسط ماموران ساواک.

     

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-04-30] [ 11:49:00 ق.ظ ]

    آموزش بی حجابی ...

    دخترم از مدرسه نامه آورد که در جلسه‌‌ای که برای آموزش اولیا برگزار می شد شرکت کنم. اولین باری بود که به چنین جلسه‌‌‌‌‌‌‌‌ای‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دعوت می شدم، و این آخرین فرزندم که 15 ساله می شد.
    با خودم فکر کردم که حتما باید شرکت کنم، شاید نکته‌‌‌‌‌های مهمی را تذکر بدهند که من تا حالا ازش بی خبر بودم.
    زمانش را یادداشت کردم که فراموش نکنم و به کسی برای سخنرانی وعده ندهم.
    جلسه شروع شد، آقای کارشناس شروع به سخن کرد. از اولین حرفش شخصیت خودش را نشان داد که از آن لیبرال‌های اصلاح طلب تندرو اصلِ اصل!
    گفت و گفت: تیشه به ریشه تربیت دختران زد، اصلا ریشه را سوزاند. خیلی دلم برای خودم می سوخت که با چه خوشبینی آمده بودم که نکته‌‌‌های جدید تربیتی یاد بگیرم.
    ضربان قلبم به شدت تند شد، احساس می‌کردم قلبم از پشت کمرم بیرون زده است.
    تنم داغ شده بود، به سختی خودم را کنترل می‌کردم حرفی نزنم.
    باخودم فکر کردم اگر نگویم این مادران یکی یکی کجا پیدا کنم بگویم، این شیطان است به سخنانش گوش نکنید.
    بی‌غیرت می گفت: شما مادران نباید نگران آرایش دخترانتان باشید، این‌ رفتار‌ها اقتضای سنی فرزندان شما است!
    شما فقط مراقب دخترانتان باشید که با پسران بیرون از خانواده دوستی برقرار نکنند، اما پسرعمو، پسرخاله، پسرعمه، پسردایی‌ها هیچ ایرادی ندارد!
    دیگر طاقت نیاوردم، حرف‌‌هایم مثل گلوله شلیک می شد، بی وقفه حرف می زدم.
    گفتم: مستند سخنان شما چیست؟ قرآن چنین دستوری داده؟ پیامبر چنین فرموده؟ ائمه این چنین راهنمایی کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند؟ عقلا و دانشمندان دین گفته‌‌‌‌‌‌اند: دختران در سن نوجوانی و جوانی آرایش کنند، به نظر شما قانون حجاب برای پیرزنان است، که مایوس از ازدواج هستند.
    طبق نظر شما ماردران دختران را در ارتباط با نامحرمان فامیل آزاد بگذارند و قتی در این آزادی دخترش باردار شد، بین کدام یک از پسرعمو و پسرخاله و پسرعمه‌ها.دنبال پدر بگردد؟
    منافقانه بلافاصله حرف را عوض کرد. که بله تربیت دختر خیلی مهم است باید از قبل از ازدواج به فکر آن بود.
    خصوصا از سن هفت سالگی باید تربیت شود چون وظیفه مادری آینده را به عهده خواهد داشت…و از این حرف‌ها….
    از جلسه آمدم بیرون به مدیر گفتم: این بی دین را از کجا آوردی که این مادران را گمراه کند!
    گفت: کارشناس نداریم، گفتم چون کارشناس ندارید باید هر دزدی را برای گمراهی مردم بیاوری؟
    این ماجرا در زمان دولت خائن خاتمی اتفاق افتاد. همان سال‌ها در اجلاس مدیران شرکت کردم و این ماجرا را برای یکی از مدیرا ن تعریف کردم، با شگفتی گفت: همین حرف‌ها را در در مدرسه شهر ما برای مادران دانش آموز، کارشناس گفته است.
    معلوم شد که به آموزش و پروش ابلاغ کرده‌اند که در همه مدارس جار بزنند و حیا زدایی کنند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-04-20] [ 12:12:00 ق.ظ ]

    تور گردشگری آنلاین ...

      آبشار آسیاب

    ایرانگردی با قرآن

    من از سرزمین زیبای ارس برایتان گزارش می نویسم.

    همیشه مشتاق بودم تا از نزدیک سرنوشت مناطق جغرافیایی امت هایی را که از طرف خداوند گرفتار عذاب شده اند، ببینم؛ و اکنون سرزمین اصحاب ارس است که قرآن برایمان معرفی می کند.

    گزارشی مستند از قرآن.

    حتما داستان قوم ارس را در آیه 38سوره فرقان وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَٰلِكَ كَثِيرًا با عنوان اصحاب الرس خوانده اید.

    روایت این گردشگری را از زبان امیرالمومنین به تماشا می نشینیم.

    در تفسیر صافی ذیل کلمه رس از امام صادق علیه السلام روایت شده است که وقتی امیرالمومنین در ماه رمضان در بستر استراحت می کرد ،مردی از بنی تمیم از حضرت تقاضا کرد تا در باره اصحاب رس برایش توضیح دهد.

    حضرت فرمود تو از اخباری می پرسی که تا کنون کسی سؤال نکرده است.

     یافث بن نوح بعد از طوفان در کنار نهر «رود شاب» درخت صنوبر کاشته بود. این درخت مورد احترام مردم بود.

    قوم رس مردمی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند،این قوم بعد از عصر سلیمان زندگی می کردند.12 شهر داشتند که در کنار رود ارس در بلاد مشرق واقع شده بود. شهر رود ارس از بزرگترین شهرها بود که گواراترین آب را داشت.آن12 شهر از این آب سیراب می شدند.

    نامهای آن شهر ها عبارت بود از آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت،خرداد، تیر ،مرداد، مهر، شهریور.بزرگترین شهر که مرکز پایتخت آن شهر بود ، شهر اسفندیار بوده است.

    پادشاه آن «ترکوذبن عابود» که فرعون معاصر حضرت ابراهیم بود، چشمه آب ارس و درخت صنوبر در این شهر بود که به سایر شهرها هم کشیده شده بود ودر هر شهر کاشته بودند.

    درخت سر بفلک کشیده مقدس بود که کسی حق نداشت نه از آب چشمه بنوشد نه به درخت نزدیک شود.

    اگر کسی تخلف می کرد به قتل می رسید.هرسال در هر شهر و قریه جشن می گرفتند و قربانی می کردند و به میان اتش می انداختند.

    شیطان هم در این معرکه بازی می کرد ،به میان درخت صنوبر رفته و صدایی شبیه کودکان تولید می کرد و می گفت از شما راضی هستم.

    در این هنگام سجده کنندگان از سجده برمی خواستند، شراب می نوشیدند و شادی می کردند.

    خداوند پیامبری به نام حنظله را براین قوم مبعوث کرد، تا هدایت شوند. قوم ارس نپذیرفتند، به ناچار پیامبرشان از خدا خواست تا درخت را بخشکاند.

    دعای پیامبر مستجاب شد، روز عید، قوم ارس دیدند درختشان خشک شده است عصبانی شدند که خدایمان از ما ناراحت شده است، پس باید این پیامبر را که با سحرش درخت را خشکانده است به قتل برسانیم.

    به نقلی در کف همان چشمه چاهی کندند و او را در آن چاه زنده بگور کردند، پیامبر همچنان راز و نیاز می کرد تا از دنیا رفت.

    خداوند برای این قوم که پیامبرشان را به قتل رسانده بودند، بلا نازل کرد.

    عده ای از این قوم که مومن بودند برای فرار از بلا نزد عالمشان رفتند، او آنها را به پناه بردن به غار هدایت کرد. آنها به آن غار پناه بردند و به عجز ولابه در پیشگاه خداوند مشغول شدند.

    بعد از چند روز بلا آمد و قوم ارس را نابود کرد از غار خارج شدند.

    پ ن

    وجه تسمیه جلفا یعنی بافنده، از قدیم الایام جلفا کانونی برای تولید کرم ابریشم بوده و اکنون در روستاهای این شهر ادامه دارد.سفر های مارکوپلو هم از اروپا به این شهر برای تجارت ابریشم بوده است.

    ساکنی بومی جلفا در دوره صفویه به علت تهاجم عثمانی و قتل و غارت ارامنه به جلفای اصفهان منتقل شده اند، بنابراین ساکنین کنونی این منطقه از روستاهای اطراف به جلفا مهاجرت کرده اند که شیعه هستند.

    رود ارس رود مرزی بین ایران و شوروی سابق است

    از شهرهایی که برای آن قوم مقدس بوده است، آثار باقیمانده خرابه‌ای به نام بهمن در جلفا وجود دارد.

    شهری به نام مغری در کناره روستای دوزال وجود دارد که همان شهر مهر است.

    بخش خروانا همان شهر خرداد بوده است.و اردوباد که آن سوی رود ارس در کشور خودمختار آذر بایجان قرار گرفته است همان شهر اردیبهشت است.

    غاری که مومنان قوم ارس به آن پناه بردند، آن طرف رود ارس در کنار شهر نخجوان با نام غار اصحاب کهف قرار دارد .

    از آن تاریخ بعد از نزول عذاب کناره های رود ارس هیچوقت سبز و خرم نیست، در حالیکه هرجاییکه آب شیرین جریان دارد؛ مردم از برکات آب استفاده می برند ولی کناره ارس چنین چیزی وجود ندارد.در تمامی سواحل رود ارس جز درخچه ها گز خودرو چیزی نمی بینی.

    قبر جرجیس نبی در دره شام واقع شده است که در نقل ها همان حنظله پیامبر است که بدست قوم ارس به قتل رسید.

    کرامتی از کرامات جرجیس نبی

    وارد مقبره شد بعد از کمی استراحت چشمش به در سبز رنگی افتاد که یه کناری به دیوار تکیه داده بود، باخودش فکر کرد این بیخود مانده و موریانه نابودش می کند ؛ بهتر است با خودم به خانه ببرم و استفاده کنم.
    با طناب به کمرش بست و راه افتاد ، نیمه های راه خسته شد خواست که استراحت کند. آهسته طناب را باز کرد و کمرش را به تپه نزیدک کرد که در نیفتد . طناب را رها کرد ولی در از کمرش جدا نشد. وحشت زده شده بود، به پشت به زمین خوابید و هرچه تلاش کرد در جدا نشد. افرادی که از مسیر ده عبور می کردند، خواستند کمکش کنند فایده ای نداشت. آخر فرستادند دنیال پیرمرد مومن  از ده ،آمد کنار گوشش آهسته گفت در را از کجا آورده ای بگو تا راحت شوی .نگفت ،پیرمرد گفت اگر می خواهی ابرویت حفظ شود بگو.
    مرد ناچار در گوش پیرمرد گفت از مقبره جرجیس آورده ام.
    پیرمرد گفت ببر همانجا تا از در جدا شوی. مرد با کمک افراداززمین برخاست راهآمده را بازگشت به مقبره رسید در حالیکه اشگ می ریخت از جرجیس نبی پوزش طلبید و خواست تا اورا ببخشد و در را از اوجدا کند.

    منبع:کتاب جرجیس پیامبر

    شدت آب ارس هم به حدی خطرناک است که ظاهرا آن را آرام می بینی ولی فشار آب در عمق بسیار زیاد است که اگر یک کامیون در آن بیفتد بلافاصله غرق می‌شود.

    مزار شهدای گمنام سال 1320یادمان شهدای شهریور 1320 برای جلوگیری از ورود متفقین و روس هاچهار نفر غیورانه جنگیدن و در نهایت مظلومانه به شهادت رسیدن، عظمت این سربازان باعث شد فرمانده دشمن آنها را با احترام در کنار پل رود ارس دفن کرد.

    قبور شهدا با المانهای آنهاقبور شهدا شهریور در کنار پل آهنی که مرز بین ایران و شوروی سابق است که بر اثر بی عرضگی قاجار از ایران جدا شده است.این ریل از جهت اندازه باریل راه آهن ایران متفاوت است؛ یهنی قطار آنها نمی توانست وارد ریل آنها شود.

    شناسنامه شهدای گمنام شهریور 20

    شناسنامه شهدای شهریور 20 که ماجرای شهادت و دفاع جانانه سربازان وطن است.

     کاروانسرای خواجه نظر که محل اتراق تجار ابریشم

     کاروانسرای خواجه نظر

    کاروان تجار ابریشم

     مجسمه تجار ابریشم

     رود ارس که برای اصحاب ارس مقدس بود

    رودخانه ارس  از ارتفاعات هزار برکه در جنوب ارزروم در کشور ترکیه شروع می‌شود و از نزدیکی دوالو تا قره دونی در مرز ایران جریان دارد. این رودخانه زیبا نزدیک به ۱۰۷۲ کیلومتر طول دارد و از غرب به شرق سرازیر شده و از استان‌های اردبیل، آذربایجان‌غربی و آذربایجان شرقی می‌گذرد و در نهایت به دریای خزر وارد می شود.آب آن شیرین و انواع ماهی آبهای شیرین را دارد.آب رود همیشه شفاف بوده این روز ها به علت بارانی بودن آب و هوا سیلابی شده است.

    آبشار آسیاب خرابه

    آبشار آسیاب خرابه یکی از قشنگ‌ترین نقاط دیدنی طبیعی در آذربایجان‌شرقی است. این آبشار زیبا  حدود 80سال پیش محل آرد کردن گندم های مردم آن اطراف بوده است ،به دلیل آب فراوان یک آسیاب آبی که در آنجا قرار داشته است، به این نام معروف شده است.من دهسال پیش با یک خانم مسنی همسفر بودم ، می گفت وقت دختر بچه بودم همراه پدرم برای آرد کردن گندم به آبشار آسیاب خرابه می رفتم که نامش خرابه نبود.

     برج دوزال مقبره امامزاده شعیب

    روستای زیبای دوزال در کنار رودخانه ارس در مرز کشور ارمنستان در بخش سیه‌رود شهر جلفا جای گرفته است. این روستای بی‌نظیر، امامزاده‌های فراوانی مربوط به دوره سلجوقیان را دارد که در میان آن‌ها امامزاده شعیب که  برادر امام رضا علیه السلام در برج دوزال قرار دارد. مردم دوزال همیشه فکر می کردند که فقط یک برج باستانی روی کوه قرار دارد. تا اینکه یکی از اهالی مومن چندین شب پی در پی در عالم رؤیا دید که شخصی از او می خواهد تا وی را از زیر خاک خارج کند.

    با اهالی تصمیم می گیرند زیر برج را که درخاک مدفون بود کنار بزنند، بعد از برداشتن خاک ها دریچه های مقبره باز شد.

    معلوم شد که در زمان هجوم عثمانی  ها یا افاغنه برای حفاظت از مقبره مردم آن را با پوشاندن خاک مخفی کرده بودند.

     ساخت برج تاریخی دوزال به قرن هفتم هجری قمری و دوره حکومت ایلخانان می‌رسد. عین همین برج در نخجوان وجود دارد که مقبره خانمی از امامزاده ها مدفون است شاید نامش حلیمه خاتون باشد.می گویند معمار هر دو برج را یک نفر انجام داده است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-04-19] [ 03:14:00 ب.ظ ]

    کرامت امام رضا به طلبه ...

     

    مدتی بود که دلم هوایی حرمش شده بود .اما دیسک کمرم اجازه نمیداد به زیارت بروم.

    اولا باید نزدیک ترین هتل به حرم می شد تا بتوانم به حرم بروم.

    سال قبلش هم بخاطر دوری هتل مشهد نرفته بودم.

    این بار گفتم هتل نزدیک هم نباشد می‌رم و  حرم می‌مونم. گفت: کجا استراحت می‌کنی؟ گفتم یک گوشه‌ای پیدا می‌کنم.

    هتلی که قرار بود همسرم برای اجلاس ساکن باشه که از حرم دور بود.

    قرار شد من در حرم بمونم و او در هتل . وقتی از فرودگاه مشهد خارج می‌شدیم یکی از مسئولین آماده سازی اجلاس آمد و نامه‌ای را به همسرم داد.

    سفارش اتاق همان هتل ولایت که نزدیک حرم بود که مدتها برای رزرو آن تلاش کرده و موفق نشده بودیم.

    روز تولد امام رضا علیه السلام مهمانش بودیم.با هر مشقتی بود از هتلی که فاصله پنج دقیقه‌ای با حرم داشت را طی می‌کردم چندین جا روی زمین می‌نشستم تا به حرم می‌رسیدم.

    در حرم برای خواندن زیارت نامه از پا می‌افتادم.

    خادمین حرم مرا از افتادن هشدار می‌دادن و باورشان نمی‌شد که من حالم خرابه!


    موقع وداع با امام صحبت کردم گفتم آقا جان اگر خوب نشم دیگر قدرت زیارت آمدن را ندارم.

    به امام گفتم مگر شما ضامن آهو نشدی یعنی من از آهو کمترم?!

    همین که از مشهد برگشتیم دکتری را معرفی کردند که دیسک مصنوعی را برایم تجویز کرد، جراحی کمرم انجام

    شد، رفت و برگشت و هزینه هتل و هزینه بیمارستان همه رایگان بود، دیدم امام مهربان ضامن ما هم شد!

    ____________________

    بابی انت و امی یا علی بن موسی الرضا

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-04-17] [ 10:00:00 ق.ظ ]

    برات زیارت امام رضا ...

    برات زیارت

    بعد از پایان جنگ همسرم خواست ما را به زیارت ببره. البته تا زمانی که جنگ بود هر وقت زیارت را پیشنهاد کردم، گفت: «هر روز جوانان شهید را تشییع می‌کنیم و بقیه در جبهه ها می‌جنگند و تو می‌خواهی بری زیارت، چه گونه از خدای امام رضا اذن دخول می‌گیری؟»

    ادامه »

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 09:54:00 ق.ظ ]

    کرسی آزاد اندیشی امام رضا ع ...

     میلاد امام رضا علیه السلام مبارک

    تمامی مناظرات  و بحث های فقهی ، فلسفی و کلامی …امام رضاعلیه السلام  با مبنا قرار دادن قرآن بوده است.

    امام علیه السلام در مناظراتش با توجه به همان کتاب و دین افراد«شناخت خدا و توحید» را طوری بیان می کردند که مخاطبین با دل و جان فهم می کردند، و در همین بزنگاه مناظره حقانیت پیامبر و اسلام و خاندان اهلبیت را متذکر می‌شدند.

    ادامه »

    موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
     [ 09:46:00 ق.ظ ]

    امام رضا براتم داد ...

     

     از آذربایجان حرکت کردیم به سمت قم، مجله حرم دستم بود، خاطرات یک نفر زرتشتی را از الطاف امام رضا علیه السلام را می خواندم.

    زرتشتی گفته بود که هر سال از آمریکا به مشهد می‌آم‌ برای انجام نذری که دارم؛ می‌آم و فرش چند میلیون تومانی را به حرم اهدا می‌کنم، باز گفته بود که از کودکی مورد لطف امام رضاعلیه السلام بوده‌ام.

    دلم هوایی شده بود و مدتها بود توفیق زیارت نسیبم نشده بود .

    بغض راه گلویم را بسته بود.

    در حالی اشکم سرازیر شده بود گفتم امام رضا علیه السلام برای چه مرا به طلبد!

    نه فرش چند میلیونی دارم که اهدا کنم.

    اگر مرا نطلبد هم از او دست نمی‌کشم.

    پس بگذار مسیحی، یهودی… را حاجت روا کنه!

    شیعه همیشه باید غصه بخوره!

    همسرم گفت استغفار کن وسوسه شیطان را به خود راه نده .

    ولی من تا قم همین طور اشک ریختم.

    همینکه وارد منزل شدم.

    بچه‌ها گفتند مادر بزرگ گفته که پدر بزرگ یک سواری کرایه کرده، تا با هم به مشهد برن، و مادربزرگ می‌گه اگر دخترم بیاد مشهد میرم.

    و فقط همان یکبار پدرم با مادرم با سواری دربست از قم به مشهد رفتند!

    خلاصه کرامت امام مهربانی ها ما را هم طلبید تا دلمان نشکند .

    بابی انت وامی یا ثامن الحجج

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
     [ 09:42:00 ق.ظ ]

    کرامت امام رضا به ایرانیان ...

    زیارتی بالاتر از زیارت امام حسین علیه السلام

    ادیان موجود در زمان امام رضا علیه السلام در خراسان بزرگ

    اگر لطف خداوند شامل ایرانیان نشده بود، و امام رضا علیه السلام در تقدیرش سفر به ایران نبود، امروز شاهد شکوفایی دین اسلام از این سرزمین نبودیم .

    همه اینها را مدیون حضور امام هشتم در ایران هستیم که با مناظرات علمی؛ توانست اسلام واقعی را به دانشمندان این فرق مختلف معرفی نماید.

    دین زرتشتی:

    مهم ترین فرقه ها و دین های موجود در قرون اولیه در شرق و شمال شرق فلات ایران که آن را خراسان بزرگ می‌گفتند  و بزرگان و رهبرانشان با امام رضا علیه السلام مناظره کردند، عبارت بودند از دین زرتشتی، در خراسان بزرگ، ریشه‌ی استوار داشته، به طوری که انتشار اسلام با مقاومت‌هایی مواجه بوده است.

    موبدان زرتشتی برای اثبات  و برتری دین خود، به مناظراتی با ادیان دیگر  و من جمله اسلام داشتند.لذا مناظرات امام رضا علیه السلام برای رفع ابهام و روشنگری دین اسلام، وجودش در خراسان بزرگ الزامی بوده است.

    دین مسیحی:

    شهر مرو از زمان ساسانیان شاهد رواج دین مسیحیت بوده است، بنا به روایتی در سال 360 میلادی یکی از شاهزاده خانم های ساسانی توسط کشیش یونانی به نام برشیا، مسیحی شد و این امر باعث رواج مسیحیت در خراسان بزرگ گشت.

     دین یهود:

    حضور یهودیان در ایران سابقه دیرینه‌ای دارد، به اندازه‌ی بنیانگذاری هخامنشییان است.

    دین مانوی:

    مانی فرزند یکی از نجبای عهد اشکانی بود که همزمان با جلوس شاپور اول ساسانی دین خود را معرفی کرد.

    مذهب او مخلوطی از زرتشتی، مسیحیت و بودایی بود.

    دین مزدکی:

    مزدک اندکی قبل از پادشاهی قباد ساسانی ظهور کرد.مذهب مزدکی بر اساس اباحه گری و نفی سلطه اشراف بود.

    دین بودایی:

    شمال شرق ایران، از دوران ساسانیان در معرض توسعه روز افزون بودیسم بود.در واقع فرقه  بودایی مقارن ظهور اسلام افغانستان را فتح کرده بود . هنگام سفر امام رضا علیه السلام به خراسان  به سرزمین ایران رسوخ کرده بود.

    ادیان ابتدایی:

    تاریخ ایران شرقی محل تاخت و تاز بیابانگردان از مشرق که به تدریج از عنصر ایرانی خالی  شده بود، محل امواج عظیم این مردمان شد.

    مثل هون‌ها، ترکان و مغولان که ساسانیان را خراجگذار خود کرده بودند، همراه خود توتم پرستی، آنیمیسم و باورهای بدوی را به ارمغان آوردند.

    ادیان هندی :

    شرق ایران از دیر باز محل تجارت و داد و ستد  فرهنگی با تمدن های دره سند بوده است.حتی امروزه هم رسوخ فرهنگ هندی را در سیستان و بلوچستان، در موسیقی سنتی می توان مشاهده کرد.

    منبع رضا نامه

    موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
    [شنبه 1398-04-15] [ 10:49:00 ق.ظ ]

    امام رضا و سبک زندگی ...

    .

    معرفى سبك زندگى اسلامى به مردم جامعه‏ آن حضرت با تعاليم مختلفى كه از آموزه ‏ها و تعاليم اصيل اسلامى

    و حقوق و وظايف مسلمانان در دين بيان مى‏ نمودند، سبك زندگى اسلامى و دينى را معرفى نمودند.

    سبكى از زندگى كه انسان مؤمن با عمل به آن به سعادت دنيوى و اخروى مى‏ رسد و اثرات آن‏ را در زندگى

    فردى و اجتماعى خود احساس مى ‏كند.

    در اين زمينه حضرت امام رضاعلیه السلام تعاليمى را در خصوص حفظ حقوق برادران دينى و تكريم شخصيت و

    مقام آنان سفارش نموده ‏اند.

    به‏ عنوان نمونه آن حضرت دراين‏ باره‏‏ می ‏فرمايند: «از حقوقى كه هر مؤمن نسبت به برادر دينى خود دارد

    اين است كه از صميم قلب او را دوست بدارد و از نظر مالى به او كمك و مواسات نمايد و اگر كسى به او

    ظلم كرد او را يارى كند… شخص با ايمان هرگز به برادر دينى خود ستم نمى ‏كند، او را فريب نمى ‏دهد، به

    او خيانت نمى‏ كند، غيبت او را روا نمى‏ دارد، به او دروغ نمى ‏گويد. كسى‏ كه به برادر دينى خود لباسى

    هديه دهد خداوند از لباس‏ هاى بهشتى به او خواهد داد و كسى ‏كه براى رضاى خدا به آن‏ها قرض بدهد در

    پيشگاه خدا ثواب صدقه خواهد داشت. هركسى اندوه برادر دينى خود را برطرف سازد خداوند غمى از غم‏

    هاى آخرتش را خواهد زدود.» (بحارالانوار، ج‏74، ص‏333)

    اين حقوق باعث شكل‏ گيرى روابط اجتماعى عميق ‏تر و مؤمنانه ‏تر در جامعه مى‏ شود و جامعه را تعالى مى

    ‏بخشد.

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
     [ 10:43:00 ق.ظ ]

    اخلاق در زندگی امام رضا ...

    آن حضرت در دوران امامت با عمل به آموزه ‏هاى اخلاقى دين اسلام و رفتار و سلوك معنوى خود كه شايسته مقام امامت بود و مردم آن زمان تنها آن‏ را از سيره نبوى و امامان معصوم شنيده و خلاف آن ‏را در رفتار حاكمان و اربابان قدرت ديده بودند.

    ابعاد معنوى و اخلاقى دين اسلام كه در مقام امامت متجلى مى‏ شد را بار ديگر زنده كردند و در تقابل با رفتار غير دينى حاكمان قرار دادند.

    ادامه »

    موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
     [ 10:41:00 ق.ظ ]

    رضا راضی به رضای خدا ...

    امام رضا علیه السلام

    زندگی امام رضا علیه السلام

    زندگی امام رضا علیه السلام را می توان به 2 دوره تقسیم کرد:

    الف) دوران قبل از امامت پدر بزرگوارشان

    امام رضا در زمان امامت پدر بزرگوارش در سن بیست و چند سالگی در مسجد رسول خدا می نشست

    و برای مردم فتوا می داد.

    ادامه »

    موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
     [ 10:39:00 ق.ظ ]

    سجاده قلم ...

     

    قلم در میان سه انگشتم بود، مشغول نگارش، وقتی چند سطری نوشتم؛ این سخن شیخ الائمه علیه السلام در ذهنم تداعی شد که فرمود: هیچ گریانی را ندیدم که زیباتر از قلم تبسم کند، چه پارادوگس زیبایی، هم گریان است و می خندد. «ما رأیت باکیا احسن تبسما من القلم» (لطائف و الظرائف)
    به قلم گفتم: واقعا دیروزها و امروز و فرداهای، تو، در سوگند خداوند لحظه‌ها در کلام وحی حاضر است، وقتی که فرمود: ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ، و رسول اعظم فرموده است .به درستی که اولین چیزی که خداوند خلق فرمود، قلم بود؛ پس به او فرمان داد: بنویس! آن گاه که نگاشت آنچه را تا ابد انجام خواهد شد إنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الْقَلَمُ. فَقَالَ لَهُ: اكْتُبْ! فَجَرَي‌ بِمَا هُوَ كَآئِنٌ إلَي‌الابَدِ.(بحاررالانوار،ج57،ص374) و آنگاه که آوای قلم پرده ها را کنار می‌زند. حجاب ها را می درند و به پیشگاه با عظمت خدا می‌رسند: صدای قلم علما به هنگام نوشتن؛صدای گام‌های مجاهدان در راه خدا؛ و صدای ریسندگی زنان پاکدامن، ثلاث تخرق الحجب، و تنتهی الی ما بین یدی الله: صریر اقلام العلماء،و وطی اقدام المجاهدین، و صوت مغازل المحصنات (الشهاب فی الحکم و الادب ص 22)
    با این شاخص ها، حضور قلم در درخشش افق اندیشه‌ی علما، که راه رشد مجاهدان را در شناخت حق مشخص می کند و زنان پاک دامن را به تولید و اقتصاد مقاومتی رهنمون می سازد؛ باید سلاح قلم را با وضو به دست گرفت تا بتوان تراوشات پاک فکر را در میدان رزم اندیشه به جولان درآورد.چرا که سحر آنگاه جاری است که نیروی جادویی نهان در کلام را  در سحاده اندیشه« ‏إن من البيان لسحرًا »‏ (پیامبر،ص ،تحف العقول، ص46)که نشانگر عقل و دلیل فضیلت محتوای نویسنده است؛ مانند سپری بین او وآتش جهنم حایل می شود. «المومن إذا مات، و ترک ورقه واحده علیها علم تکون تلک الورقه یوم القیامه سترا فیما بینه و بین النار» (بحارالانوار، 2،ص144)
    طوبی لمن، هنگام مرگ قلم بدست، زمانی است که بهترین بازمانده او دوات ها و قلم ها باشند، تا با او وارد بهشت شوند، پیامبر اکرم«من مات و میراثه الدفاتر و المحابر، و جبت له الجنه»؛ .(المستطرف فی کل فن مستظرف ص47)
    ویل للقلم، که من تو را بر صفحه سپید به رقص درآورم، تا تاریخ و حقیقت را تحریف نمایم و به دلهای بیمار و شیطانی آرامش دهی، روزنامه های زنجیره ای را که دشمنان را تغذیه کنم؛ مبادا شامل این هشدار رسول مکرم شوم، آنگاه که صاحب قلم را روز قیامت در تابوتی آتشین_ که با قفل های آتش بسته شده است- بیاورند. سپس نگاه کنند که قلم را در چه جهت به جریان انداخته ااست؛ اگر قلم در راه طاعت الهی به کار گرفته باشد، از تابوت بیرون آورده شود. ولی اگر از قلم در راه معصیت خداوند استفاده کرده باشد ، به اندازه هفتاد« خریف»(مسافت چهل سال راه) پرتاب شود. تؤتی بصاحب القلم… (رسول الله ،میزان الحکمه، ج8، ص265)هیهات، هیهات!

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-04-11] [ 03:28:00 ب.ظ ]

    #نامه_ای-به_حضرت_معصومه«س»2 ...

    بهترین مربیم در غربت هجرت

    بهترین مربی دنیای زیبای دخترانه
    دستهایم را به ضریح دخیل کرده بودم، به پهنای صورت اشک می ریختم، اشک تشکر، از اینکه در هجرت چهل ساله بهترین مربیم بود.
    هروقت در تونل تاریک تنگناها گیری پیش می‌آمد؛ دستگیر و چراغ راهم بود.
    حضرت معصومه علیهاسلام مرا در غربت ناشی از هجرت پرورش داد، هیجده سال در آن شهرماندگار شدیم.با مدد بی بی علیهاسلام، درس طلبگی را غیر حضوری ادامه دادم، از قم که هجرت کردم فقط دو فرزند داشتم یک دختر هفت ساله و پسر چهار ساله.در غربت خداوند دوتای دیگر هم نصیبمان کرد. با حضرت معصومه علیهاسلام قرار گذاشته بودم، من از قم می روم به حرف مردم گوش نمی دهم («تو را کسی نمی شناسد و دخترت را به چه کسی شوهر می دهی!») گفته بودم که خدای قم با خدای غربت یکی است. الحمدالله با سفارش حضرت معصومه علیهاسلام بهترین مردم غریبستان  مارا شناختند به خواستگاری دخترم آمدند.

    بعد از هیجده سال از آن شهر به شهر جلفا هجرت کردیم، در این شهر برنامه های فرهنگی که حضرت معصومه علیها سلام برایم تدارک دیده بود شروع شد. تاسیس و مدیریت حوزه علمیه، رفتم قم خدمت بی بی  علیهاسلام، یک نامه بلند بالا نوشتم، گفتم :خانم بزرگوارم، من را از همسایگیت به غربت فرستادی، و در غربت حمایتم کردی، در طلبگی یاریم کردی، در تربیت فرزندان کمک کردی، در ازدواج دختر و پسرم بالای سرم بودی. در مریضی ها شفای دردهایم بودی.

    حالا که برنامه فرهنگی یک شهر را به عهده ام گذاشتی، حالا که قراره برای هدایت دختران و زنان این شهر مرزی، من آستین بالا بزنم و بخواهم رفتار و سلوک اخت الامام را آموزش دهم، تنهایی از پس این امر مهم بر نمی‌آیم .باید کمکم کنی، ابزار این کار بزرگ را هم در اختیارم بگذار.اولین کار، آماده سازی زیر ساخت های آن است.زمین رایگان، با مساحت زیاد، سر خیابان، چون حوزه‌ها تبلیغات آن چنانی ندارد.زمین بدون اشراف خانه ها و بدون معارض باشد، هر روز وراث علیه حوزه تبلیغ سوء نکنند که زمین آن غصبی است، هزینه ساخت ندارم. دل‌هایی که جذب طلبگی و شناخت راه مادر بزرگوارتان حضرت زهرا سلام الله علیها و شناخت سیره رفتاری اهلبیت علیهم السلام شوند.نامه را امضا کردم و داخل ضریح انداختم. ادامه دارد

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-04-10] [ 06:08:00 ب.ظ ]

    دختری از جنس نور ...

    دختری از بهشت

    اسوه دختران جامعه اسلامى‏
    •اولین روز ماه ذى القعده سال ۱۷۳ه. ق، زادروز كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(س) است؛ بانویى كه زندگانى سراسر الهى و دینى‏ اش و تربیت در دامان امامت و ولایت، آن حضرت را به الگو و اسوه ایى دینى براى دختران جامعه اسلامى در تمامى دوران‏ها تبدیل نموده است. در این روزگار حساس كه دشمنان، عقیده و تفكر دختران مسلمان و متعهد و عفیف ما را با شبهات و افكار و تبلیغات دروغین و با ابزار تهاجم فرهنگى هدف قرار داده ‏اند،گاه با حربه چهارشنبه سفید، سعی بر تهی نمودن جامعه از زنان مردساز؛ می خواهند به اهداف پلید خود دست یابند.بنابراین تبعیت از آن بانوى گرامى بهترین الگوى تربیتى فرهنگى و دینى براى دختران جامعه اسلامى ما است.
    * حضرت معصومه؛ الگوى پاكدامنى و عفت‏
    حضرت معصومه(س) از مربیانی الهی چون پدر و برادر بزرگوار خویش، والاترین آموزه‌‏هاى اسلامى همچون عفت و حیا و پاكدامنى كه بایسته و شایسته زن مسلمان است را به‏ خوبى فراگرفته و در رفتار و گفتار و كردار خود به حد اعلا رساندند. تجلى این صفات به آن اندازه است كه آن حضرت از زبان ائمه معصومین(ع) بدین القاب نامگذارى و ستایش شده ‏كه حاكى از طهارت روحى و كمالات خاص آن حضرت است. این لقب شریف، یادآور شخصیت والا و ممتاز حضرت زهرا س) است كه حضرت معصومه(س) هم شرافت و نجابت خویش را از آن بانو به ارث برده است.
    * حضرت معصومه عالمه بانوان خاندان عصمت و طهارت‏
    رشد و نمو در كانون وحى و علم و طهارتِ اهل‏بیت(ع)، آن بانوى بزرگوار را به مقامات بلند علمى و معنوى رساند. كه پاسخگوی شیعیانی بودكه مى‏‌خواستند از محضر امام كاظم(ع) بپرسند و ایشان در سفر بود. ازاین‏رو فاطمه معصومه(س) پاسخ آن پرسش‏‌ها را نوشت و به آنان داد. وقتی از مدینه خارج شده و در بیرون شهر امام(ع) را دیدند. هنگامیكه امام(ع) پرسش‏‌هاى آنان و پاسخ‏‌هاى معصومه(س) را مشاهده كرد، سه بار فرمود: «فِداها اَبوها.» (كشف اللئالى)

    این مرتبه و ویژگى علمى، الگویى براى دختران جامعه ما است كه به تحصیل و فراگیرى معارف اهل بیت(ع) پرداخته و در حل شبهات دینى و نیز فراگیرى آموزه‌‏هاى اسلامى كوشش و مجاهدت كنند.
    * حضرت معصومه شفیعه روز جزا
    حضرت معصومه(س) از مقام «شفاعت» نیز برخوردار هستند چنان‏كه مى‏‌توان گفت كه بعد از حضرت فاطمه زهرا(س) از جهت گستردگى شفاعت، هیچ‏كس و حداقل هیچ بانویى به شفیعه محشر، حضرت معصومه دخت موسى بن جعفر(س) نمى‌‏رسد؛ چراكه امام جعفر صادق(ع) در رابطه با این مرتبه از كمال وجودى ایشان مى‏‌فرماید: «تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِى الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِم؛ با شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت‏ شوند.» (بحار الأنوار، ج‏۵۷ ص ۲۲۹)

    به این دلیل است كه زیارت آن بانوى گرامى در شهر مقدس قم، داراى فضیلت و ثواب بسیار دانسته شده ، چنان‏كه حضرت رضا(ع) زیارت ایشان را همانند زیارت خود بیان نموده‌‏اند. هم‏چنین طبق روایاتى كه از امام صادق(ع)، امام كاظم(ع) و امام جواد(ع) نقل‏ شده، بهشت، پاداش كسى است كه او را بامعرفت و شناخت (عارفاً بحقها) زیارت كند. (بحارالانوار، ج‏۹۹، ص‏۲۶۶)
    * وجود مقدس حضرت معصومه(س)؛ كانون مشتاقان علوم اهل بیت(ع)
    وجود بابركت حضرت معصومه(س) در شهر مقدس قم، باعث شده كه در طول تاریخ، شیعیان و علماى بزرگوار شیعه از تمام نقاط عالم همچون پروانه به گرد وجود بابركت ایشان جمع شوند و قم مركز علم و دانش شود و در این مقام یعنى مركزیت علمى جهان تشیع، در عصر حاضر به اوج خود برسد تا آن اندازه كه تاكنون صدها مرجع و عالم دینى در این شهر تربیت ‏یافته و هزاران كتاب درباره اسلام و معارف اسلامى به جامعه بشرى تحویل داده شده است. این هم امرى است كه پیشاپیش توسط امامان معصوم(ع) اعلام گردیده است. چنان‏كه امام صادق(ع) فرمودند: «كوفه به ‏زودى از مؤمنان خالى مى‏ شود، و علم از آن جمع مى ‏شود، همان‏طورى كه مار در لانه ‏اش جمع مى‏ شود، سپس علم و دانش در شهرى كه به آن قم گفته مى‏ شود، ظاهر مى‏ گردد، و آن‏جا مركز علم و فضیلت مى ‏شود، تا جایى كه هیچ‏كس حتى خانم‏ هاى پشت پرده در دین (آگاه شوند) مستضعف باقى نمى‏‌مانند و این نزدیك ظهور قائم ما خواهد بود.»
    مقام معظم رهبرى درخصوص این جایگاه حضرت معصومه مى‌‏فرمایند: «بدون تردید نقش حضرت معصومه(س) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر مذهبىِ تاریخى، یك نقش ما لا كلام فیه است. این بانوى بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت ‏شده دامان اهل‏بیت پیغمبر، با حركت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه(ع) و عبور از شهرهاى مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است كه این شهر به‏ عنوان پایگاه اصلى معارف اهل‏بیت(ع) در آن دوره ‏ى ظلمانى و تاریكِ حكومت جباران بدرخشد و پایگاهى بشود كه انوار علم و انوار معارف اهل‏بیت را به سراسر دنیاى اسلام از شرق و غرب منتقل كند.» (۲۹/۸/۱۳۷۹)
    * حضرت معصومه حلقه وصل منتظران ظهور
    اهمیت شهر مقدس قم با وجود مقدس حضرت معصومه (س)در رابطه با زمینه‏ سازى براى ظهور و قیام حضرت مهدى(عج) قابل توجه است. در روایتى عنوان بصرى مى‏‌گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «میدانى چرا قم (قم) نامیده شد؟» گفتم خدا و پیامبرش و شما آگاه‏تر هستید؛ حضرت فرمود: «به این علّت قم نامیده شده چون اهل آن با قائم آل محمد(ص) همراه مى‏ شوند با او قیام مى‏ كنند و او را یارى مى‏ كنند و (بر این یارى) استوار خواهند بود.»

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 12:19:00 ق.ظ ]

    انسان دوهزارو پانصدساله ...

    امام صادق،حکومت،علوی،بنی امیه

    امام مرد مبارزه بود…..

    اما مرد مبارزه بودنش را كمتر شنيده ايد. امام صادق علیه السلام مشغول يك مبارزه دامنه دار و پيگير بود. مبارزه براى قبضه كردن حكومت و قدرت و به وجود آوردن حكومت اسلامى و علوى. يعنى امام صادق علیه السلام زمينه را آماده م ىكرد تا بنى اميه را از بين ببرد و به جاى آ نها حكومت علوى را كه همان حكومت راستين اسلامى است بر سر كار بياورد.  وقتى امام باقرعلیه السلام از دنيا مى رود، بر اثر فعاليت هاى بسيارى كه در طول اين مدت خود امام باقرعلیه السلام و امام سجادعلیه السلام انجام داده بودند، اوضاع و احوال به سود خاندان پيغمبرصلی الله علیه و آله بسيار تغيير كرد؛ نقشه امام صادق علیه السلام اين بود كه بعد از رحلت امام باقرعلیه السلام كارها را جمع و جور كند،  قيام علنى به راه بيندازد و حكومت بنى اميه را - كه هر روزى يك دولتى عوض مى شد و حاكى از نهايت ضعف دستگاه بنى اميه - بود واژگون كند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراكش و همه ى مناطق مسلمان نشين كه در همه اين مناطق شبكه حزبى امام صادق علیه السلام- يعنى شيعه، شيعه يعنى شبكه حزبى امام صادق علیه السلام شبكه امام صادق هم همه جا گسترده بود، از همه آ نها نيرو بيايد مدينه و امام لشكركشى كند به شام، حكومت شام را ساقط كند و خودش پرچم خلافت را بلند كند و بيايد مدينه و حكومت پيغمبرصلی الله علیه و آله را به راه بيندازد؛ اين نقشه امام علیه السلام صادق بود.

    امام علیه السلام شاگردانی تربیت کرد که هر کدام با هزار نفر برابری داشتند.  ابان بن تغلب،  هشام بن حکم، جابربن حیان. مفضل که دین اسلام ومعارف آن را به زمان ما رساندند.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-04-08] [ 11:52:00 ق.ظ ]

    #نامه‌ای _به_حضرت_معصومه«س» 1 ...

    بهترین همسایه دنیا
    روبری ضریح نشسته‌ا‌م، آمده بودم برای تشکر و ارائه گزارش عملکرد چهل‌ساله.
    گذشته را مرور کردم، تقویم چهل سال پیش را ورق میزنم؛ بارش اشک شوق همچون پرده‌ای جلوی چشمانم را می‌گیرد. یاد روز هایی می‌افتم که قرار بود هجرت کنیم، حرف ها و نصیحت ها از هر طرف شروع شده بود . همه فامیل وظیفه خود می دانستند که من را از این سفر منصرف کنند. یکی می گفت:«چجوری دخترت رو توغربت شوهر می دی»؟ آن یکی می گفت:«راس میگه اصلا کی تورو میشناسه که بیاد دخترت رو بگیره»
    مادرخدابیامرزم می گفت:«شوهرت وقتی اومد خاستگاری به من قول داده بود که تو رو از قم بیرون نبره» اون یکی می گفت: «خونه زندگی به این خوبی رو کجا می‌زاری میری، اونجا نه خونه ای نه فامیلی نه آشنایی، وای از دست این، به هیچ صراطی مستقیم نیست»
    همه رفتند خانه خالی شد ولی حرف هاشون روی دلم تلنبار شده بود، مثل نوار توی ذهنم هی مرور می شد. و من هی جواب می‌دادم، ما که برای خانه و مادیات نمی رویم.تاقتم تمام شد، واقعا دل کندن از وطن، بهترین همسایه دنیا، مهربان و محترم، حضرت معصومه، سخت بود.
    فکر کردم باید با  خودش مشورت کنم، پناهگاه همه است، کسی که بزرگان علمی مثل ملاصدرا آن فیلسوف بزرگ هر وقت در مساله ای ناتوان می شد، می آمد خدمت بانو و جواب دریافت می کرد.مرحوم علامه طباطبایی افطارش را با بوسه بر ضریح باز می کرد.
    باید مشورت کنم، و از محضرش کمک بخواهم. وضو گرفتم، رفتم حرم، بعد از زیارت و نماز، بغض راه گلویم را بسته بود، عرض کردم خانم جان قربان شکل ماهت بروم،- این گونه سخن گفتن با بی بی را از یک زن عوام یاد گرفته بودم وقتی صورتش را روی در ورودی حرم گذاشته بود و اشک می‌ریخت، از حضرت میخواست این بار که مادرش را دکتر می برد ، دکتر بگوید مادرت خوب شده است._من از همسایگی شما هجرت می کنم، برای خدا و تبلیغ دین خدا از قم از کنار شما و پدر مادر و فامیلم دور می شوم ، هرکسی یک جوری توی دلم را خالی کرده است . آمده ام تا قوتی به قلبم بدهی، وسوسه هارا خنثی کنی، تا با آرامش، در این سفر قدم بگذارم.

    وقتی حرف هایم را گفتم، احساس سبکی می کردم. حدیث نفسم پاک شده بود،
    سال ۱۳۶۰بود، ما برای تبلیغ به آذربایجان رفتیم. غربت و سختی هایش شروع شد، خانه ای که اجاره کردیم با دو تا اتاق نمور و سرویس بهداشتی توی حیاط که شیر آب گرم نداشت؛ منطقه سردسیر که شش ماه سال زمستانی بود. بعضی وقت ها یاد نصیحت هایی که می گفتن،« خانه به این بزرگی و تازه ساز داری، چرا می روی»، شاید اگر تسلیم عقل ابزاری می‌شدم، حرف آنها درست بود.
     خانه قم، نزدیک حرم بی بی، یک پذیرایی بزرگ با چهار تا اتاق و حیاطی با درختان میوه و باغچه ای پر از سبزی های گوناگون.

    اما اینجا در غربت، باید برای این خانه با آن وضع کرایه زیادی هم می دادیم.
    همسرم امام جمعه شهر شده بود ، چهل سال پیش، بیشتر شهریه هایش را عده زیادی از مراجع قطع کردند، فتوای آنها بود که هرکس از قم خارج شود دیگر نباید شهریه بگیرد. فقط امام خمینی شهریه می‌داد چون ایشان معتقد بود که طلاب در قم نمانند بلکه برای تبلیغ مهاجرت کنند.حقوق امام جمعه هم پنج هزار تومان بود.
    خوشبختانه هیچ وقت حسرت خانه قم را نخوردم، آن زمان شیعیان عراقی را صدام حسین از عراق بیرون کرده بود، خانه تازه ساز را رایگان در اختیار آنها گذاشتیم.خلاصه حضرت معصومه دست با برگتش را روی سرم گذاشت، مشغول درس خواندن شدم، غربت را با تمام سختی هایش فراموش کردم.  ادامه دارد

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-04-06] [ 05:57:00 ب.ظ ]

    مرد مست و تقاضای برداشتن چادر ...

    بار دومی که برای تبلیغ رفتیم کشور همسایه نخجوان(کشورهای جدا شده از روسیه ).دنبال آدرس بودیم، منزلی را که قرار بود، ساکن شویم. یک نفر از اهالی نخجوان از مادعوت کرد تا لحظه‌ای مهمانشان شویم.مانده بودیم. بپذیریم یک مشکل، نپذیریم مشکل دوم. آن زمان حدود 25 سال پیش که تازه راه باز شده بود و ایرانیان و آذربایجان با هم ارتباط مردمی داشتند و بسیار مشتاق به دیدن ایرانیان بودند. بنابراین اگر دعوتش را نمی پذیرفتیم اثر تبلیغی بدی داشت!
    اگر هم می پذیرفتیم، دونفر روحانی و با دوخانم محجبه وارد منزل کسی بشویم که شناختی از او نداشتیم.
    خلاصه اصرار او ما را به خانه برد. وارد که شدیم دکور منزل از شخصیت او فریاد می زد. انواع بتری های مشروبات الکلی، با لیوان های مخصوص داخل بوفه چیده شده بود. عروس خانواده هم با مو های بلند و دامن کوتاه بالای زانو بدون جوراب به ما خوش آمد گفت!
    کاش درد فقط همین بود! آقای میزبان که از چشم‌هایش معلوم بود که خیلی از زهر مار خورده است، نگاهش را از من و خواهرم بر نمی داشت! تکیه کلامش این بود که «اون پارچه سیاه را کنار بذارید، مثل عروسم راحت باشید!» خوشبختانه خواهر بنده که زبان ترکی بلد نبود، از من می پرسید «این آقا چی میگه» میگفتم خوش آمد می گوید.چون اگر متوجه می شد، از خانه فرار می کرد.سرانجام بعد از سه بار تقاضای میزبان بر کنار گذاشتن چادر، همسرم به سخن آمد و گفت: از شما یک سؤال می کنم اگر توانستی مرا قانع کنی این ها چادرشان را بر می‌دارند در غیر این صورت شما نباید این درخواست را داشته باشی!
    مرد نیمه مست پذیرفت. همسرم، پرسید: شما حضرت محمد صلی الله علیه و آله را می شناسی؟ تا نام پیامبر را شنید با ذکر صلوات دست هایش را برای تبرک به صورتش کشید و گفت: «ما هفتاد سال زیر ظلم کمونیست ها دین را حفظ کردیم، پیامبر را میشناسم».

    همسرم ادامه داد، حضرت علی علیه السلام را می‌شناسی؟مرد باز دست‌هایش را به صورتش کشید، گفت: «بله خیلی خوب می‌شناسم امام اول مونه» و همسرم در ادامه پرسید: حضرت زهرا را می شناسی؟ مرد برای بارسوم دست‌هایش را به علامت تبرک به صورتش کشید، گفت: بله او دختر پیامبر و همسر امام علی ست». همسرم، پرسید: اگر امروز حضرت زهرا زنده شود و در کوچه و خیابان شما راه برود، با چه پوششی می آید مثل عروس تو یا مثل این دوتا خانم؟

    مرد نیمه مست گفت «مثل خانم های شما می آد». همسرم گفت اینها مدعی هستند که از دوستان حضرت زهرا علیه السلام هستند، و تلاش می کنند که مثل او پوشش داشته باشند. مرد که دیگر مستی از سرش پریده بود دو دستش را روی چشمانش گذاشت گفت البته که کار این‌ها درست است. یک استکان چای خوردیم و از آن خانه فرار کردیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-04-05] [ 12:02:00 ق.ظ ]

    شما که کچل نیستی ...

    قرار تبلیغ داشتیم در کشور روسیه،(بخش خودمختار نخجوان). سال‌هایی که هنوز گورباچف، رئیس جمهور روسیه بود. خیلی غم انگیز بود که بخش‌هایی از کشورایران به علت بی لیاقتی شاهان قاجار از ایران جدا شده بود و این جدایی تنها زمین نبود بلکه با مردمی که هویت ایرانی اسلامی، شیعی داشتند، در اسارت دشمنان بی دین در آمده بودند. از دین  فقط نامش را خوب حفظ کرده بودند.

    از ما بگرمی استقبال کردند، برای ما مهمانی های مفصل راه انداختند و هر روز را مهمان یکی از فامیلشان بودیم . من در میان خانم‌ها بودم همسرم در کنار آقایان. از پوشش ما بسیار متعجب بودند. وقتی لباس رسمی من را که مانتو شلوار بود دیدند با شگفتی به یک دیگر نشان می دادند چون شلوارم زیپ داشت  می گفتن شلوار مردانه پوشیده است.

    وقتی مقنعه ام را برداشتم گفتن شما که کچل نیستی موهای خوبی داری چرا پنهان کرده ای!

    وقتی سخن گفتن من باهمسرم را مشاهده می کردند، با تعجب می گفتند؛ تو زبانت فارسی است و همسرت ترک زبان چگونه با یک دیگر تفاهم دارید؛ مگر ترک ها و فارس‌ها در ایران با یکدیگر نمی جنگند!

    فقط زنان و مردان مسن نماز می خواندند، بقیه افراد خانواده بی نماز بودند. وقتی علت را جویا شدم گفتند، وقتی سایه کمونیست ها بر ما مسلط شد، ما دیگر حق نداشتیم ؛ مذهب خود را آشکار کنیم .

    برای اینکه ماموران ک گ ب از بچه ها  پرس و جو نکنند، ما دور از چشم فرزندان نماز خواندیم و پنهان از فرزندان روزه گرفتیم، با این تصمیم وقتی که به سن تکلیف رسیدند، به آنها آموزش می دهیم.

    متاسفانه چون از کودکی مناسک دینی ما را مشاهده نکرده بودند به سن تکلیف رسیدند حرف ما را نپذیرفتند، در نتیجه نسل های بعدی همه به زبان مسلمان هستند.

    مثلا وقتی همسر خانواده که معلم بوده هنگام رمضان تظاهر به سیگار کشیدن می کرده تا فکر کنند که روزه نیست، دانش آموزان مجبور بودند سر کلاس آب به نوشند، که مبادا روزه باشند، دختران هم باید بدون حجاب در کنار پسران درس می خواندند و تحصیل همه اجباری بود. برای همین از پیران 70 ساله همه سواد داشتند.

    خطشان هم تغیر داده بودند و لذا نمی توانستند الف بای خط فارسی یا عربی را بخوانند، الفبای لاتین داشتند.زبانشان هم مخلوطی از روسی و ترکی بود.

    یعنی دشمن تا آنجا که می توانست تمام راه هایی را که آنها بتواند با آن ارتباط برقرار کند تا دین و آئین و حتی تاریخ و گذشته خود با خبر شود همه را مسدود کرده بودند. با دنیای خارج هم هیچ گونه ارتباطی نداشتند یعنی رادیو های آنها فقط یک موج داشت و تلویزیون ها هم فقط روسیه را می گرفت.

    ما مدت یک هفته در میان آنها بودیم از صبح تا شب در تجمع آنها صحبت و سخنرانی داشتیم. البته آنها از احکام و مسائل اعتقادی سؤالی نداشتند، چون به هیچ یک از مناسک دینی عمل نمی کردند تا شبهه یا سؤالی داشته باشند.

     خوشبختانه تنها موضوعی که آن را خوب می شناختند، ماجرای کربلا بود و تنها در خواستشان روضه خوانی بود. از من خواستند که برایشان روضه بخوانم؛ گفتم من روضه به زبان ترکی بلد نیستم ، گفتن فارسی بخوان ما قبول داریم.

    من که  روضه خوانی ترکی بلد نبودم، فقط بندهایی از  اشعار محتشم را حفظ بودم خواندم آنها هم می گریستند. باز این چه شورش است که در خلق عالم است                           باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

    باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین                                    بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

    این صبح تیره باز دمید از کجا کزو                                           کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

    گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب                                             کاشوب در تمامی ذرات عالم است

    گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                                       این رستخیز عام که نامش محرم است

    در بارگاه قدس که جای ملال نیست                                          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

    جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند                                         گویا عزای اشرف اولاد آدم است

    خورشید آسمان و زمین نور مشرقین                                       پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

    کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا                                       در خاک و خون طپیده میدان کربلا

    گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست                                           خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-04-01] [ 11:55:00 ق.ظ ]