من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





خرداد 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه


    خانم جلسه ای مدعی فقاهت ...

    با نقاب دعا شیطانی بود

    خبر دادند که یک خانم جلسه ای هر روز توی خانه اش مراسم دارد، سخنرانی می کند، نذری میدهد.
    ادعا دارد که با امام زمان ارتباط دارد، تزئینات اتاقش شمشیری است، یعنی مال امام زمان است؛ همه با بوسیدن شمشیر تبرک می جویند.
    روضه خوانی زیبایی دارد، در میان اوج روضه می گوید ای امام زمان اکنون تو در محفل ما حضور داری!
    مدعوین مجلس هر کدام خوابی می بینند که تعبیرش به عهده خانم جلسه ای است. “خواب دیده که خانم فلانی انگشترش را نذر مجلس کرده است” پس باید انگشترش را بدهد تا قربانی بخرند و نذری بدهد!
    مریدانی به نام نهاد های انقلابی بدیدن این خانم می آمدند و اظهار می کردند که قدر این خانم را بدانید، او قادر است پشت دیوار را ببیند!
    این خانم سواد کلاس پنجم داشت، ولی کتابخانه ای داشت با دوره های تفسیر و کتب حدیث عربی.
    اگر مریدانش می خواستند در نماز جمعه شرکت کنند می گفت: مصلی نماز جمعه را در زمین غصبی ساخته اند!
    وقتی اسناد خرید زمین مصلی به افراد نشان دادند ؛ این بار حقه جدیدی را درست کرد گفت: مصالح مصلی را از راه دزدی تهیه کرده اند.
    از من خواستند که برای مریدان او توضیح بده که او کذاب است. موضوع مشکلی بود، چون در هفته یکبار در خانه اش سفره رنگین با لقمه های چرب می داد، مشکل بود که اثر لقمه ها را با یک سخنرانی بتوان شستشو داد.
    به ناچار با یک مقدمه شروع کردم.شیطان هر کسی همشکل خود اوست. اگر کسی طلبه باشد، شیطانش هم طلبه است، اگر با سواد باشد، شیطانش هم باسواد است، اگر فقیه باشد شیطانش هم فقیه است. مثل انسان و سایه اش، کسی که قدش کوتاه باشد سایه اش هم کوتاه است. آدم‌های باهوش هم، شیطانشان باهوش است، این‌طور نیست که آدم باهوش باشد، اما شیطانش ابله باشد.  در ادامه گفتم شیطان  هرگز به من نمی گوید: آرایش کن و بدون پوشش برو توی خیابان بگرد!یا بگوید برو با نامحرمان ارتباط نامشروع برقرار کن!
    شیطان با هویت طلیگی سراغ من می آید، مرا تشویق می کند که ریا کنم، یا گرفتار تکبر شوم، یا حسادت کنم.یا در وادی فتنه گری وارد شوم!
    این خانم برای فریب شما خانم های نماز خوان، وسوسه غصبی بودن مصلی را مطرح می کند؛ بنابراین تلاش می کند با روضه خوانی و چیدن کتب علمی ذهن شمارا پر از تصاویری کند که او را شخصیت دانایی بشناسید، تا سخنان او را باور کنید.

    اول ضربه ای که وارد کردیم عروسش را جذب طلبگی کردیم، بعد هم کارهایش از رونق افتاد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-03-31] [ 11:08:00 ق.ظ ]

    معرفی آخوند در کوپه دانشجویی ...

    قطار

    اتفاقا در کوپه ویژه خواهرانی بودم که با تعدادی  دانشجو های شلوغ همسفر شدم. سفر از تبریز به تهران زمان زیادی را می‌طلبد، آنها پنج نفر، من هم یک آدم اجتماعی، تقریبا پرحرف و بذله گو. ابتدا شروع کردم، بچه کجایید و چه رشته‌ای می‌خوانید. از همین جا وارد گود سخن شدیم و آنها از سواد من سوال کردند. وقتی از تحصیلات حوزوی و دانشگاهی و رشته من اطلاع پیدا کردند، خیلی برایشان عجیب بود که طلبه هستم! و تا آن زمان با یک خانم طلبه از نزدیک آشنایی نداشتند. برای همین از شنیده‌ها و اوهامشان در باره طلبگی می گفتند.
    گفتند” طلبه ها یه لباس دراز می پوشن و برای همین پول می گیرن” آن یکی گفت: “طلبه ها دستشون اصلا پینه نزده فقط مفت می خورن” پرسیدم شما چه رشته‌ای درس می خونی؟ گفت پزشکی.، گفتم تا به حال فکر کردی که چرا هیچکس به دکتر و مهندس نمی‌گوید چرا دست هایش پینه نزده است؟ گفتم: اگر شما درس نخوانی می‌توانی بیماری ها را تشخیص بدهی؟ و به آن یکی گفتم شما که رشته مهندسی می‌خوانی اگر درس نخوانی چگونه می‌توانی وسایل ماشینی را تولید کنی و اگر دکتر و مهندس نباشد بیماران باید با زجر بمیرند و از جهت رفاه و تولید علم به عصر حجر بازگردیم. شما که می‌گویی طلبه‌ها یک لباس دراز می پوشند و پول می‌گیرند، اگر طلبه درس دین را نخواند و کارگری کند تا دست هایش پینه بزند، مردم از کجا دینشان را یاد بگیرند؟ و چه کسی مادر شما را برای پدرت حلال می‌کند تا یک فرزند حلال زاده بدنیا بیایی و حرام زاده نباشی.  این گزافه گویی‌ها برای این است که هیچ گاه برای یاد گرفتن مسائل دینی هزینه نکرده‌اید! دین را بصورت مفت مجانی بدست آورده‌ای! برای همین قدرش را نمی‌دانی! با اینکه هرگز برای آموختن دین پولی نداده‌ای به یک طلبه، ولی او را مفت خور معرفی می‌کنی! در حالیکه شما که پزشکی را انتخاب کرده‌ای چون درآمدش زیاد است و شما که مهندسی می‌خوانی، چون درآمد زیادی دارد  و هیچکدام شما حاضر نخواهید شد که رایگان معالجه یا تعمیر مهندسی کنید.
    اگر طلبگی وجود نداشته باشد مردم دین را فراموش می‌کنند، اگر ما مسلمان هستیم به خاطر دروس طلبگی است که نسل به نسل در این وادی وارد شده‌اند با قرآن و حدیث مختصات دین را به مردم رسانده‌اند. گفتم شما که دانشجو هستید نباید مانند عوام الناس سخن بگویید« پیراهن دراز می‌پوشند و پول می‌گیرند» این سخن شما به این می‌ماند که یک عوام به شما که دکتر می‌شوید بگوید که یک لباس سفید می‌پوشی و برای درمان جراحی مردم پول می‌گیری؟! خلاصه این سخن افتاد و عمل کرد و در پایان سفر خیلی ابراز حوشحالی می‌کردند که با هم همسفر بودیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:11:00 ق.ظ ]

    شیطان در قطار ...

     نماز کشتی است در دریای ایمان

    در کوپه چهار نفره ویژه خواهران بودم، سه نفر مسافر دیگر هم بودند. غروب شده بود، من منتظر توقف قطار بودم و به ساعتم نگاه می کردم که کی وقت نماز می شود.یک دختر جوان  که تنها بود، گفت:” من می‌ترسم برای نماز پیاده بشم، یه بار پیاده شدم و جاموندم “.همان لحظه مهماندار قطار اعلام کرد نماز، نماز. من فورا پیاده شدم، رفتم نماز خواندم و برگشتم هنوز قطار ایستاده بود. به دختر جوان گفتم ، قبله معلوم است، بیا با این بُتری وضو بگیر و روی این ملافه هم نماز را بخوان. قبل از اینکه دختر جوان حرفی بزند، آن دونفر خانم که باهم بودند، یکی شان گفت: شما به امام هفتم اعتقاد دارید؟ در پاسخ گفتم بله.ادامه داد ” من توی مجله خوندم، امام هفتم گفته یک ساعت فکر کردن مساوی هفتاد سال عبادته، چرا مجبورش می کنی که نماز بخونه اون داره فکر می کنه".

    گفتم اولا: این سخن پیامبر اکرم است«تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سبعینَ سَنَةً» شماهم اعتقاد داری به امام ششم ؟ گفت بله. گفتم: امام صادق علیه السلام فرموده هرکسی به نماز اهمیت ندهد ما او را شفاعت نمی کنیم.  «إِنَّهُ لَا ینَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ».

    دوم: آن فکری مساوی هفتاد سال عبادت است، که در باره شناخت پروردگار و سپاس گزاری از او باشد؛ یعنی وقتی فکر کردی به عظمت خداوند پی بردی، بر ایمانت افزوده شود. ایمان به غیب، مثل خداوند، قیامت، پیامبران، ائمه هدی علیهم السلام، هر فکری ارزش عبادت ندارد، یک دزد و قاتل هم فکر می کند که چگونه دزدی کند یا فردی را به قتل برساند.

    گفت: “کی گفته که ما ایمان نداریم"؟ گفتم اگر ایمان واقعی داشتی نسبت به نماز کاهلی نمی کردی، برای نماز اهمیت قائل می شدی و این دختر جوان را به نخواندن نماز تشویق نمی کردی.

    نماز مانند کشتی است که باید در دریای ایمان جاری شود، کشتی بدون آب در خشکی هرگز حرکت نمی کند. نماز بسان کشتی است که باید در دریای ایمان به غیب قرار گیرد تا  حرکت کند و انسان را به ساحل نجات برساند.

    خلاصه ما اندر بحث بودیم و آن دختر هم تماشا می کرد و قطار هم حرکت کرد و وقت هم گذشته بود، آن سه نفر هم نماز را بجا نیاوردند و سبب رنجش روح ما شدند و لذت سفر را بر ما تلخ کردند، اجبارا فضایی را تنفس می کردم که با بی نمازان هم نفس بودم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-03-27] [ 05:38:00 ب.ظ ]

    قلب بی درِ دختر بدحجاب ...

    نگهبان قلب

    نق می زد چرا سرنوشتم اینگونه شد، گفتم: قلب تو نگهبان داشت؟ با تعجب به من نگاه کرد ، نگاهش، نگاه عاقل اندر سفیه بود! گفت مثلا می خواهم مرا راهنمایی کنی! گفتم: خب به سوال من پاسخ ندادی!

    اگر انسان مواظب ورودی های قلبش نباشد، بادست خودش بر اساس ورودی های قلبش سرنوشتش را رقم می زند. گفت:” ای بابا توهم می خواهی با فلسفه بافی جواب من را بدی! یک کلمه بگو بلد نیستم.” گفتم آدم عاقل تو هر وقت غذا می خوری به غذایت نگاه نمی کنی ؟ هرغذایی را با هر وضعی می خوری، مثلا غذایی که روی آن باز مانده و هر گونه حشره ای روی آن نشسته یا اینکه ته مانده غذای دیگران را می خوری؟ “گفت بسه نگو الان حالم بهم می خوره!” گفتم: تو باید برای قلبت نگهبانی می گذاشتی تا هر سخنی را نشنوی و هر تصویری یا منظره ای را نبینی و زبانت را بند می زدی تا هر سخنی را نگوید.

    از امیر المومنین پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی؟ فرمود:«کنت بَواباً علی باب قلبی» نگهبان قلبم بودم و مراقب بودم که هرچیزی وارد نشود. مگر نشنیده ای که حضرت علی می فرماید قلب مانند قُلک است، که از شکاف آن پول ها را به درون آن می ریزند. هر آنچه وارد آن شود دیگر خارج نمی شود مگر با شکسته شدن.

    چشم و گوش و دهان راه های ورودی قلب است. وارداتی که به قلب انسان می‌رسد روی هویت و شخصیت انسان اثر می گذارد، اگر واردات از جنس حرام باشد، دیگر قلب تو آمادگی پذیرش حق را نخواهد داشت. در نتیجه هرچه نصیحت گر به تو بگوید که از این مسیر حرکت نکن دچار هلاکت می شوی، باور نمی کنی؛ و همین می شود؛ سرنوشتی را برای خود رقم زدی که با افسوس خوردن ترمیم نمی شود. سرمایه هایی را از دست داده ای که جبران نا پذیر است.

    موضوعات: فرهنگی, داستان  لینک ثابت
     [ 02:18:00 ب.ظ ]

    دختر بد حجاب و بغل امامزاده ...

    زیارتگاه توسل

    جاذبه زیارت
    گوشه حرم امام زاده نشسته بودم، زوار را تماشا می کردم؛ که دختر جوانی آمد و سوال داشت. گفت: به نظر شما بوسیدن ضریح امام زاده فایده ای دارد؟ بهش گفتم این سؤال از کجا به ذهنت رسیده است؟حتما توی فضای مجازی دیده ای. تا حالا باآهن ربا آزمایش کرده ای؟ آهن جذب آهن ربا می شود. ولی اگر این آهن زنگ بزند و اکسیده شود و خاصیت خود را از دست بدهد، دیگر آهنربا آن را جذب نمی کند و علت آن پوسیدگی و زنگ زدگی آهن است. گناهان، مانند پرده ای بر روی قلب هستند، مثل اینکه دور سوزن را پارچه و نخ به اندازه ای بپیچید که سوزن دیگر پیدا نباشد، در این حالت، دیگه قیچی آهن ربا آن را نمی رباید، ولی اگر این پارچه ها را از روی آن برداری و عریان شد، سوزن با یک پرتاب جذب آهن ربا می شود و قیچی سوزن را می رباید. مومن نسبت به امامزاده ها مثل آهن و آهنربا، خودش را به سمت آنها پرتاب می کند و خود را به دامان آنها می اندازد، وقتی که احساس می کند در حرم است، همه چیز از یادش می رود، انس پیدا می کند و با آنها صحبت و در دل و گریه می کند و با آنها مأنوس می شود .
    ضریح را از باب احترام و تبرک جستن می بوسیم و آن را دامن امام زاده تصور می کنیم که دست به دامن او می شویم و التماس می کنیم.آرزوهایمان را با امام زاده مطرح می کنیم و امامزاده را وکیل خود می کنیم به خاطر آبرویی که نزد پروردگار دارد، واسطه شود و حاجات ما را از پروردگار بخواهد، دختر زائر که به پهنای صورت اشک می ریخت گفت: با این حرفها دلم آرام شد. رفت تا ضریح را بغل کند و یا اینکه خودش را توی بغل امامزاده بیندازد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-03-24] [ 10:32:00 ق.ظ ]

    نهی از منکر دختر نیمه عریان ...

    بهار از راه رسید، بوی خوش شکوفهای درختان با بوی چمن آمیخته شده بود. مثلا خواستیم گردشی در طبیعت بکنیم. خانواده ها هم آمده بودند. پدری در کنار دخترش که لباس نیمه عریان پوشیده د اشت مشغول تاب بازی بود. نتوانستم سکوت کنم. رفتم کنار پدر و دختر ایستادم، به دختر گفتم؛ اگر شما یک جوجه داشته باشد، و گربه بخواهد جوجه را بگیرد، و یک نفر مانع شود . شما خوشحال می شوید یا ناراحت!
    گفت: خوشحال می شوم. گفتم شما که بزرگ شده ای چرا با این لباس و سر برهنه بیرون آمده ای، این کار شیطان(گربه) است که شمارا با این وضع به خیابان و پارک می آورد. شما هم مثل جوجه هستی. من هم همان کس هستم که گربه فراری می دهم. شما باید از راهنمایی من خوشحال باشی. دختر بدون سخنی مرا تماشا می کرد!به پدر گفتم: شما که مرد هستید و روحیه جنس خودتان را بهتر می شناسید، چطور جرات می کنید دخترتان را با این وضع بیرون میاورید! شیطان همان گربه است که شما را فریب می دهد تا در بی حجابی همسر و دخترت که ناموس (جوجه)شما هستند بی تفاوت باشی. آن یک نفر که مانع بردن جوجه می شود ، من هستم که به شما نهی از منکر می کنم تا همسر و دخترت را شیطان(گربه) از راه نبرد. پدر با این سخن بلافاصله دختر را در میان دو دستان خود بغل کرد و با نگرانی به اطراف نگاه کرد و  تشکر کرد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:10:00 ق.ظ ]

    خطر در کمین دختر ...

    صدای لرزان دختر از تلفن کاملا مشخص بود.گفتم:آروم باش، شمرده حرف بزن تا بفهمم چی میگی؟کمی آروم شد بغضش ترکید وگریه کرد.گفتم:حالا بگو چی شده؟گفت: خانم دایی چقدر به آدم محرمه؟ گفتم: اگر جوان است شما فقط به او دست بده اما اگر پیر و سن سال دار است، پیشانی شمارا ببوسد. گفت: دایی من وقتی کنار من می نشینه بعضی از قسمت هایی از بدن مرا لمس می کنه.گفتم: به مادرت بگو. گفت: مادرم به داییم خیلی اعتماد داره و چون تحصیلکرده است، حتما من را متهم می کنه. گفتم شماره تلفن مادرت را بده من با او حرف بزنم، گفت: می فهمه که من به شما گفتم. گفتم شماره تلفن دایت را بده تا به اداره آگاهی بدیم جلویش را بگیرند. خلاصه هر راهی را گفتم قبول نکرد، مثل مکانهایی که من برای سخنرانی می رفتم، گفت مادرم اهل جلسه این جور مجالس نیست.آخر یادش افتاد که مادرش جلسه انجمن اولیا مدرسه را شرکت می کند. قرار شد من به مشاور مدرسه مشکل را مطرح کنم، او به مادران سفارش کند که مراقب دخترانشان باشند. تنها راه حلی که دختر بفکرش می رسید این بود که هروقت دایی خانه آنها بود، مادرش میرفت بیرون، دختر در حیاط را باز می گذاشت وتوی حیاط می ماند تا مادرش به خانه برگردد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:53:00 ق.ظ ]

    آرایش در نیمه شب ...

    ​نیمه شب بود که همسرم حالش خراب شد، بردیمش  اورژانس. رفتم پیش سوپر وایزر بخش، دختر جوان با آرایشی خفن، که مخصوص مجالس عروسی، گفتم مریضم حالش خرابه دکتر کجاست؟ خانم سوپر وایزر آدرس اتاق دکتر را به من داد و گفت: برو دکتر را صدا کن بیاد! تعجب کردم که من باید بروم و دکتر را صدا کنم! رفتم دم اتاق دکتر، چند تا ضربه زدم خبری نشد، ناچار در را باز کردم اتاق خالی بود، دوباره رفتم سراغ مسؤل بخش، گفت: برو توی اتاق، برای بار دوم رفتم سراغ دکتر وارد اتاق شدم، داخل اتاق یک در با پرده وجود داشت، دکتر را صدا زدم، یک بار، دوبار، صدای نخراشیده ای از پشت پرده شنیدم، گفت الآن میام. خلاصه دکتر برای بار سوم، آمد. تازه فهمیدم که سوپر وایزر جوان با آرایش خفن، چرا خودش دنبال دکتر خواب آلوده نمیره! تعجب من از این بود که در آن نیمه شب برای چه کسی این همه آرایش کرده برای بیماران نیمه هوش، یا دکتری که از ترس برای بیدار کردنش حاضر نیست برود! خیلی متاسف شدم که دختران جوان کشورم دچار گمشدگی هویت شده اند، و خلا‌های شخصیتی دارند. معلوم بود که دختر جوان درونش یک پاکی و حیا دارد ولی گرفتار مد شده و ترس از اینکه به او بگویند امل، خود را چنین آراسته است!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-03-18] [ 06:13:00 ب.ظ ]

    دختر معترض به ضریح ...

    ضریح بوسیدن طلاکاری

    روزجمعه بود من در موقعیت پاسخ به سؤالات و مشاوره نماز جمعه نشسته بودم، یه دختر دانشجو آمد، گفت: وقتی ما اینقدر فقیر توی کشورمون داریم، چرا برای تزئین ضریح ائمه هزینه می کنند؟

    گفتم اولا مردم برای ائمه احترام قائلا و آنها را دوست دارند، با این کار دوستی خود را اعلام  می کنند، آن زمانی که ائمه به شهادت رسیدند، این مردم در آن زمان نبودند تا از آنان دفاع کنند، دوم اینکه برای طلا کاری حرم، خود مردم هزینه می کنن، همان فقیری که شما ادعا داری که به جای حرم برای او هزینه کنند، خودش نذوراتش را به حرم می فرستد.شما در این تحقیقی که می کنی از چند نفر فقیر بپرس، آیا حاضری نذوراتی که به حرم امام رضا می فرستی به فقرا بدهند، ببین چی بهت جواب میدهند.

    سوم طلاکاری حرم از بودجه دولتی نیست، هزینه آن از نذورات و املاک وقفی حرم است که مردم برای امامشان وقف کرده اند.

    چهارم اگر حرم ائمه بدون ضریح باشد سایر مردمی که به دین دیگری هستند شیعیان را مورد تمسخر قرار می دهند، که ببینید این مدعیان دوستی با امام شان چه مرقدی درست کرده اند. همان طور که چهار امام ما در بقیع بدون بارگاه هست! بارگاهی که وجود داشته توسط وهابیت تخریب کردند. گفتم تا به حال حرم امام رضا رفته ای؟ گفت: آری! گفتم اگر ضریح نباشد مردم چگونه از قبر امام رضا تبرک بجویند! تشکر کرد و رفت.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 02:20:00 ب.ظ ]

    نافرمانی های تلخ و گزنده ...

    خدایا مرا ببخش

    خداجونم! می ترسم ماه رمضان دیگری را تجربه نکنم، فرصتم تمام بشه.خودت خوب می دونی که پرونده اعمالم پیچ ها و گره های زیادی داره.هرچند گناهان و نافرمانی هایم از روی علم و آگاهی نبوده است.
    عصیان های تلخم به خاطر جهالتم بوده، اگر درک و فهم اندکی که اکنون دارم، آن زمان داشتم، هرگز گرفتار بی ادبی در پیشگاهت نمی شدم.

    اگر با این معرفت ناچیزی که دارم به آن روز ها برگردانیم هر گز اشتباهاتم تکرار نخواهد شد.
    در ضمن اولین گناهکار و آخرین گناهکار نیستم!
    خدایا به حرمت پیامبرعظیم الشانت که ما را برای به ظهور رسیدن کمال انسان کامل؛ حضرت محمد صلی الله علیه و آله، آفریدی سوگند می دهیم، در این ماه مهمانی بیامرز.
    طبق همان وعده ای که داده ای:
    عن أبى جعفر (ع) قال: يا جابر من دخل عليه شهر رمضان فصام نهاره وقام وردا من ليلته وحفظ فرجه ولسانه، وغض بصره وكف أذاه، خرج من الذنوب كيوم ولدته امه، قال: قلت له: جعلت فداك ما أحسن هذا من حديث؟ قال: ما أشد هذا من شرط؟
    امام باقر علیه السلام به جابر جعفی فرمودند:کسیکه وارد ماه مبارک رمضان شود و روزش را روزه بگیرد و مقداری از شب را به نماز بایستد و شهوت و زبانش را حفظ کند و چشمش را (از حرام )بپوشد واذیتش را(از مردم )باز دارد، از گناهان خارج(پاک )می‌شود مثل روزیکه از مادر متولد شده است.
    جابر می‌گوید عرض کردم :فدایتان شوم چقدر حدیث قشنگ ونیکویی است این حدیث،امام باقر علیه السلام فرمودند:ولی شرایط سختی هم دارد.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:21:00 ق.ظ ]

    دختر بد حجاب گریان در شبستان ...

    دعا کنیم

    گوشه شبستان نشسته بودم، شب احیا بود.دختر جوانی بد حجابی که خیلی مضطرب بود،کنارم نشسته بود.
    من در حال فکر بودم، و شگفت زده . که خدایا این جماعت در طول یازده ماه کجا هستند ؟
    یعنی همه جا هستند جز مسجد. دختر جوان سر سخن را باز کرد، گفت: یعنی دعای همه پذیرفته میشه؟ من که باورم نمیشه خدا حاجت مردم را بده! گفتم: چرا گمان می کنی که خدا دعا را مسجاب نمی کند؟

    خدایی که خودش گفته وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ شما بخواهید من هم میدهم. خداوند علاوه بر همه روزها و لحظه ها که خواسته تا ما ازش بخواهیم شبها و روزها و مکان‌های خاصی را هم برای اجابت دعا و خواسته های مردم قرار داده تا از او بخواهند هرکسی که بیشتر بخواهد، بیشتر می‌دهد. ولی پاسخ گرفتن از دعا هامون شرط داره، باید در طول روز کارهای مثبتی را انجام داده باشی تا صدایت به خدا برسد.

    ممکن است بعضی کارهای منفی ما مانند جِرم و فیلتری شود و مانع رسیدن صدای ما شود.

    دعا مانند این است که شما می خواهید یک چک را به کسی بدهید. باید پولی در حساب بانکی داشته باشید. اگر در حساب بانکی شما پول نباشد چک شما بی اغتبار است
    کارهایی که در طول هفته انجام می دهیم، مانند پولی است که به حسابمان واریز می کنیم. اگر در طول هفته کار های مثبت انجام نداده باشیم چگونه چک میدهیم؟!
    اعتبار چک ما به میزان موجودی ماست. نه به میزان رقمی که روی چک می نویسیم.
    مثل اینکه می گویی: « خدایا! بیماری مادرم را شفا بده» یا بگوییم«خدایا همسر خوب، خانه یا شغل… برایم لطف کن»این خود مانند یک چک است، پس باید عملی در حسابتان باشد تا این چکی را که کشیده اید، برگشت نخورد، خصوصا قرار است امشب که شب قدر است، سرنوشت ها رقم بخورد؛اگر بخواهیم سرنوشت خوبی برایمان مقدر شود، باید زمینه آین تقدیر را خودمان فراهم کنیم. یعنی به واجبات عمل کنیم از حرام ها دوری کنیم تا مستحق دریافت سرنوشت عالی گردیم، اعمال نیک، پشتوانه قبول شدن دعا است.

    من همیطور رگباری موعظه می کردم و دختر جوان به پهنای صورتش اشک می ریخت، گفتم الآن بهترین زمان دعاست. حالا که دلت شکسته هرچه می خواهی از خدا بخواه.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-03-14] [ 03:14:00 ب.ظ ]

    خدا در اتوبوس ...

    سفر آخرت با چمدان خالی

    با هم همسفر بودیم، خیلی ساکت بود. معلوم بود درونگرا است درست برخلاف من که برونگرا هستم. فکر کردم مسیر طولانی 18 ساعته با یک همراهی که ساکته راه چند برابر می شود. وقتی که کمی چرت زدیم و از پنجره بیرون را نگاه کردم، دیگه تحملم برای سکوت تمام شد. کمی تنقلات از کیفم درآوردم و بهش تعارف کردم تا باب سخن باز شود. اول قبول نمی کرد ولی با اصرارم پذیرفت.
    پرسیدم شما هم تنها سفرمی کنید با اشاره سر پاسخ داد. القصه به حرف آوردمش. گفت: آینده را تاریک و سیاه می بینم، از همه چیز می‌ترسم.هیچ امیدی ندارم، از زندگی بیزارم.خلاصه گرم سخن شده بود، صبر کردم تا هرچیزی که او را آزار می‌دهد روی داریره بریزد. گفتم:با یک مثال، مشکلت را بررسی می کنیم.

    ادامه »

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-03-12] [ 10:55:00 ق.ظ ]

    کاش نام یعقوب اسرائیل نبود ...

    مرگ بر اسرائیل

    چکنیم که نام صهیونیسم های قاتل به اسرائیل معروف شده است و ما در هر نماز ذکر مرگ بر اسرائیل را از خداوند متعال درخواست می کنیم، که نام این امت ناسپاس کودک کش غاصب، همنام پیامبری چون حضرت یعقوب  علیه السلام است.

    بعد از هر رمضان بندگی از خداوند عیدی می خواهیم که مرگ بر اسرائیل است.

    کاش حضرت یعقوب فرزندان حسودش را با نفرین سنگ می کرد.همانهایی که باعث رنج چهل ساله این پیامبر شدند.

    همانهایی که یوسف را به قعر چاه انداختند، اکنون سالهاست که ظلمی که یوسف شد را با گوشت و پوست خود حس می کنیم.

    کاش حضرت یوسف برادران گنهکارش را نمی بخشید و در قحطی و فقر به مرگشان می سپرد.

    کاش حضرت موسی برای نجات امت ناسپاس، از ظلم فرعون قیام نمی کرد.

    کاش آنها در دریا همچون فرعون به غرق می سپرد.

    کاش حضرت یعقوب، حضرت یوسف، حضرت موسی علیهم السلام بیایند و ستمگری فرزندان ناخلف و پیمان شکن و عنود و غاصب را به تماشا بنشینند.

    کاش بیایند و تماشا کنند که این ناسپاسان غاصب و قاتلان پیامبران، چگونه چشم فرعون ها و سامری ها را روشن کرده اند .

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-03-10] [ 01:43:00 ب.ظ ]

    یهودیان آتش به اختیار!!! ...

    #آتش_به_اختیار

    از برجسته‏ ترین مولفه‏ هاى نظام فكرى حضرت امام خمینى(ره) را مى ‏توان مبارزه با نظام سلطه و استكبارجهانى و دفاع از مظلومین و مستضعفین در تمامى نقاط جهان به‏ خصوص ملت‏هاى مسلمان عنوان نمود؛ دیدگاهى كه اصول و مبانى متعالى آن، ریشه در اندیشه ‏هاى ناب اسلامى دارد.

    بر مبناى این تفكر، آن رهبر فرزانه و دوراندیش كه خط سیر سیاست‏ها و نقشه‏ هاى دشمنان اسلام و اهداف اسلام ‏ستیزانه آنان را در تشكیل رژیم صهیونیستى با استفاده از حربه استعمار در۱۹۴۸به‏ خوبى شناخته بود، با ابتكارى سیاسى و با بهره ‏گیرى از پشتوانه اعتقادى جهان اسلام، در پیامى تاریخى درسال ۱۳۵۸، آخرین جمعه مبارك رمضان را «روز قدس» نامید تا مسلمین جهان را با اتكا به اعتقادات اسلامى و نه با اتكا به دولت‏ها و سران خود، علیه این رژیم اشغالگر بسیج نماید و آرمان رهایى فلسطین را به آرمانى همگانى و اعتقادى - سیاسى تبدیل كند.

    پ ن
    روزی که امام راحل آن مرد بزرگ روز قدس را انتخاب کرد هیچ کس اهمیت این موضوع را نمی‌دانست !!

    اهمیت روز قدس از مرز ها گذر کرد و در تمام دنیا به عنوان مهمترین تفکرسیاسی الغا شد حتی یهودیان غیر صهیونیست هم در این روز به فرمان امام خمینی (ره )آتش به اختیار هستند!!!
    روز قدس همه جهانیان را برای مبارزه با اسرائیل تا ظهور امام عصر عج پای کار نگه می دارد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-03-09] [ 08:43:00 ب.ظ ]

    رمضان کودکیم ...


    خاطره اولین روزیکه روزه گرفتم
    وقتی که بعد از ظهر شد،خورشید رو دنبال می کردم که کی غروب می کنه؟
    از یه طرف.بوی دود سماور ذغالی از طرف دیگه بوی سنگگ تازه توی فضا پرشده بود ،فکر چایی شیرین با نون داغ گرسنگی مو بیشتر می کرد مادرم وقتی بی طاقتیمو دید برام یه استکان چایی ریخت گفت چایی رو هم بزن تا شکرش حل بشه اما یه وقت نخوری کفاره به گردنت بیاد.صدای قاشق چایخوری هم برام قشنگ شده بود، که صدای اذان از بلندگوهای مناره های حرم بلند شد،از ته دل خوشحال شدم.
    بعضی روزها که آب حوض خونه تازه پر شده بود، برای رفع تشنگی همه صورتم را توی آب زلال می کردم و با چشم های باز و دهان باز شناکردن ماهی هارو تماشا می کردم ولی می دوسنتم که نباید آب و قورت بدهم اون زمان آب لوله کشی نبود؛ باید از چاهی که هفته ای یه بار تو جوی کوچه جاری می شد از راه آب که   بهش گنگ می گفتن، حوض را پر می کردیم. برای همین فقط همون یه لحظه می شد باچشم و دهان بازصورت توآب فرو کنم .
    سحری هم شیرینی خودشو داشت، وقتی می خوابیدم اگر سرمو زیر لحاف کرسی می کردم بوی پلوی دم کرده ایرانی با روغن حیوانی که مادرم برا گرم موندن زیرکرسی گذاشته بود ذائقه مو حساس می کرد وقتی لحاف رو کنار می بردم بوی قرمه سبزیی که رو سه پایه ای که روی چراغ گرد سوز بود و غلغل می کرد برا سحری خوردن خوشحال می شدم.
    صدای طبل مش باقر خدا بیامرزرا هم خیلی دوست داشتم، وقت سحر با صدای طبلش محله را بیدار می کرد.
    مادر خدا بیامرزم توی نور چراغ گرد سوز آهسته قرآن می خواند خلاصه همه اینها برای من خاطره شد .در حالیکه قبل از رمضان بعضی آن اتفاقات بود ولی برام مهم نبود.مثل صدای اذان، چایی شیرین، بوی سنگگ، بوی سماور ذغالی، بوی پلو و قرمه سبزی، صورت توی آب حوض فرو کردن … ولی باروزه گرفتن همه اونها برام معنا پیدا کرد!

    _______________________________________________

     

    حالا وقتی بچه های این زمان را می بینم،  متوجه می شم چقدر شادی هامون ساده و بی آلایش بوده.!!!!

     

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 11:54:00 ق.ظ ]

    عید فطر، پاداش بندگی ...

     

    ماه رمضان، ویژگی های مهمی دارد که ریشه برکات بزرگ این ماه و پایه نعمت های بی شمار هستند. شکوه ، عظمت و برکات مادی و معنوی ای که از این ماه، نصیب اهل ایمان می شود، از نگاه احادیث اسلامی، قابل توصیف نیستند و اگر مسلمانان شناخت درستی از برکات این ماه بافضیلت داشتند و مواهب و دستاوردهای بزرگ آن را می دانستند، آرزو می کردند که سراسر سال ، رمضان باشد.

    حدیث پیامبر خدا در این مورد ،چنین است: لو یعلم العباد فی رمضان، لتمنت آن یکون رمضان سنه؛ اگر بندگان بدانند که در رمضان، چه نعمت ها و آثاری هست، آرزو می کنند که رمضان، یک سال باشد.

    1-آغاز سال

    آغاز سال در بین ایرانیان باستان اولین روز فروردین است،و در بین اعراب اولین روز ماه محرم است و مسیحیان هم روز میلاد حضرت مسیح علیه السلام آغاز سال می دانندt اما برخی از متون دینی تاکید دارند که ماه رمضان،آغاز سال است؛ برخی از آنها« شب قدر» را آغاز سال می داسته اند؛ و برخی نیز عید فطر را اول سال تعیین کرده اند.

    همچنین که آغاز فروردین، شروع سال طبیعی است(چون زمین جامه نو می پوشد و درختان سبز می شوند)، ماه رمضان هم آغاز سال انسانیت از نگاه اسلام است ،چرا که در این ماه عزیز، حیات معنوی اهل سیر و سلوک، تجدید می شود.

    2- ویژگی میهمانی خدا

    این چه میهمانی است پرهیز از خوردن و نوشیدن و لذت بردن نخستین شرط آن است؟

    پاسخ این سوال: انسان ترکیبی از جسم و جان است همان گونه که جسم نیاز به غذای مادی دارد هویت و حقیقت انسانی او نیز به غذاهای معنوی نیاز دارد.

    منبع : مراقبات ماه رمضان: ری شهری ص 12-16

    موضوعات: فرهنگی, آموزنده  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-03-07] [ 10:41:00 ق.ظ ]

    حضرت علی علیه السلام برتر از انبیا ...

     

    سوال و جواب صعصعه بن صوحان با علی علیه السلام در علت افضل بودن علی علیه السلام برانبیا  هنگامیکه در بستر شهادت بود.

    صعصعه عرض کرد :«مرا خبر دهید ،شما افضل هستید یا آدم علیهاالسلام ؟»

    حضرت فرمودند:«قبیح است که مرد خودرا تعریف و تزکیه بنماید ولکن از باب نعمتهای خداداده خود را بازگوکن می گویم من از آدم افضل هستم».

    صعصعه عرض کرد :«به چه دلیل افضل از آدم علیه السلام هستی؟»

    حضرت فرمودند:«برای آدم علیه السلام همه قسم وسایل رحمت در بهشت فراهم بود،فقط از یک شجره گندم منع گردید ولی او از آن شجره منهیه خورد واز بهشت وجوار رحمت حق خارج شد. ولی خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود ،من به میل واراده خودم  چون دنیارا قابل توجه نمی دانستم از گندم نخوردم.

    صعصعه عرض کرد :«شما افضل هستید یا نوح علیه السلام ؟»

    صعصعه عرض کرد : «به چه دلیل؟»

    حضرت فرمودند:«نوح علیه السلام قوم خود را دعوت کرد ولی آنها اطاعت نکردند وبه او آزار رساندن تا درباره آنان نفرین کرد؛ اما من بعد از خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله با آن همه صدمات واذیتهای بسیار فراون که از این امت دیدم، ابدا در باره آنها نفرین نکردم وصبر نمودم.

    صعصعه عرض کرد : «شما افضل هستید یا ابراهیم علیهاالسلام ؟»

    حضرت فرمودند:«من از ابراهیم افضل هستم».

    صعصعه عرض کرد :« به چه دلیل؟» حضرت فرمودند:«ابراهیم علیه السلام عرض کرد«خدایا به من نشان بده که چگونه مرده را زنده می کنی تا قلبم اطمینان پیداکند

    ولی ایمان من به جایی رسید گفتم اگر پرده بالا رود وکشف حجب گردد، یقین من زیاد نخواد شد».

    صعصعه عرض کرد : «شما افضل هستید یا موسی علیهاالسلام ؟»

    حضرت فرمودند:«من از ابراهیم افضل هستم».
        صعصعه عرض کرد : «به چه دلیل؟» حضرت فرمودند:وقتی خداوند اورا مامور کرد تا برای دعوت فرعون به مصر برود،عرض کرد: من یک نفر را کشته ام  می ترسم یک نفر را با من همراه کن،اما وقتی رسول اکرم از جانب  خدا مامورم کرد بروم در مکه بالای بام کعبه وآیات سوره برائت را بر کفار قریش قرائت کنم ،باآنکه کمتر کسی بود که پدر یا برادر و عم و خال او بدست من کشته نشده باشد، ولی نترسیدم و اطاعت کردم و ماموریت را انجام دادم.

     صعصعه عرض کرد :    «شما افضل هستید یا عیسی علیه السلام ؟

    حضرت فرمودند:«من ازعیسی علیه السلام افضل هستم».

    صعصعه عرض کرد : «به چه دلیل؟» حضرت فرمودند: پس ازآنکه مریم«سلام الله علیها» بواسطه دمیدن جبرییل  و به قدرت  خدا حامله شد ، همین که زمان وضع حمل رسیدبه او وحی شد که بیت المقدس محل عبادت است نه خانه ولادت اما من وقتی مادرم را درد زاییدن گرفت در حالتی که وسط مسجد الحرام  بود،به مستجار کعبه متمسک گردید وعرض کرد :الهی به حق این خانه و آن کسی که این خانه را بنا کرده، این درد زاییدن را برمن آسان گردان؛ همان ساعت دیوار شکافته شد، مادرم را با ندای غیبی به داخل خانه دعوت نمودند ومادرم وارد شد ومن در همان خانه کعبه به دنیا آمدم.

    منبع: اللمعة البیضاءص۲۲۰

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-03-06] [ 10:56:00 ق.ظ ]

    یهودیان مشتاق امیرالمومنین علیه السلام ...

    عبدالله بن خالدبن سعید بن عاص نقل کرده:در محضر امیرالمومنین علیه السلام بودم که از کوفه خارج شد و به نخیله رسید و دو فرسخ از کوفه جدا شد.

    آن وقت پنجاه نفر از یهود محضر او آمده و گفتند:تو امام علی بن ابی طالب هستی؟فرمود: من او هستم، گفتند ما سنگی داریم که نام شش نفر از انبیا در آن نوشته شده است واین را در کتابهای خود خوانده ایم،ما آن صخره را گم کرده ایم، اگر امام هستی آن را برای ما پیدا کن.

    حضرت فرمود:پشت سر من بیایید.آنها با امام رفتند،به وسط بیابانی رسید، و در آن تل بزرگ شن بود،امام باد را فرمود: ای باد به حق اسم اعظم خدا، این خاک را از روی صخره زایل کن،دیری نپایید تا باد همه خاک ها را از صخره پراکنده کرد، وسنگ ظاهر شد فرمود: این سنگ شماست که می خواستید.

    گفتند: در آن نوشته ونامی نمی بینیم،فرمود:نام ها در آن طرف سنگ اند که به زمین چسبیده است، آن را برگردانید،خواستند سنگ را برگردانند نتوانستند، تا هزار نفر در آنجا جمع شد و نتوانستند، امام فرمود: کنار بروید،آنگاه دست به سوی سنگ دراز کرد و آن را برگردانید، دیدند نام شش نفر از انبیای صاحب شریعت در آن نوشته شده:آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهم الصلاه و السلام.

    آن پنجاه نفر از یهود گفتند:«نشهد ان لا اله الا الله و محمدا رسول الله و انک امیرالمونین وسید الوصیین و حجه الله فی ارضه»

    هرکه تو را شناخت خوشبخت شد ونجات یافت و هر که تو را مخالفت کرد گمراه شد و بیراهه رفت و به جهنم افتاد.

    بحار ج 41 ص256

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:54:00 ق.ظ ]