من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

دستگیری خدا در مهمانی ...

قالَ عليه السلام: يَابْنَ آدَمٍ، لَمْ تَزَلْ في هَدْمِ عُمْرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا في يَدَيْکَ لِما بَيْنَ يَدَيْکَ .فرمود: اي فرزند آدم از موقعي که به دنيا آمده اي در حال گذراندن عمرت هستي، پس از آنچه داري براي آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما. [کلمه الامام حسن ج۷ص۳۵]

امام حسن علیه السلام :پیشبینی مهمی را به انسان یاد آور می شود.برای روزهای پیش رو هرچه می توانی ذخیره کن، برای روزهای نداری! روز هایی که امام علی علیه السلام از کمی زاد و توشه به درگاه پروردگار می نالد.

مانند کفار نباشیم که همه چیز را در دنیا مصرف می کنند برای آخرت ذخیره ای ندارند.

بهره های فیزیکی و معنوی شاکله انسان را می سازد.
تزودوا خیر الزاد التقوی،، زاد و توشه برگیرید که بهترین توشه تقوی است .بقره 

تعجب می کنم از کسی که برای خوردنی هایش فکر می کند، اما در معقولاتش فکر نمی کند، در سلامت جسم فکر می کند در سلامت فکر و شخصیت خود فکر نمی کند. مراقب ورودیهای فکریش نیست؛ گوش و چشم در نشست های خانوادگی و دوستان مثل دروازه باز است.نگران دین و خانواده نیست؛ درحالیکه در یک نشست با دوستان ناجور یک سطل زباله به روح و شخصیت او ریخته می شود
باید برای وردی هایش برنامه ریزی شخصیتی داشته باشد.

اصل هدف ماه رمضان  و مهمانی خداوند ذخیره تقوی و برنامه ریزی برای تقرب است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-02-31] [ 12:20:00 ب.ظ ]

خاطرات شیرین افطاری ...

ستاره ها آسمان بهشت

یاد روز های خوش رمضان طعم نان داغ دارد. یاد شبهایی که روی بام می خوابیدیم و ستاره ها را شماره می کردیم.
مادر می گفت زود بخوابید که سحر نزدیک است، باید بیدار شوید.
 از مادرم می پرسیدم، مادر خدا کجای آسمان است؟ بهشت توی آسمان است؟ جهنم کجاست؟ حتما روی زمین است. چون آسمان خیلی زیباست نمی تواند جای جهنم باشد. منتظر جواب مادر نمی شدم. سوالاتم پشت هم ردیف می شد. خدا برای چی مارا آفریده؟ حتما خدا می خواهد ما را خوب کند! نه حتما می خواهد که ما کار بد نکنیم.

صدای خر و پف مادر را می شنیدم، تازه می فهمیدم که برای خودم حرف می زدم. اکنون که به پرسش هایم فکر می کنم، دنبال پاسخ هایش می گردم.

خلاصه کدام درست است، خدا مارا آفرید تا خوب شویم یا اینکه خطا نکنیم؟

بعضی وقتها با افرادی روبرو می شویم که همه چیز دارند، همه آن چیز هایی که برای شادی و نشاط زندگی مادی کفایت می کند.پول و مقام و زیبایی، خانواده ولی افسرده است.
چرا چنین شده است؟ مگر چی کم دارد؟ وقتی به عمق اندوه او توجه می کنیم متوجه می شویم، مهمترین گزینه را در زندگی ندارد.
 وقتی از معنای عاشقی دور می شود به هر گناهی رو می آورد تا شاد شود .
آن آغوش پروردگار است که باید عبد خداوند باشد تا این حس خوب و عاشقانه را بچشد. انسان فطرتا با خدا رضایت از زندگی را احساس می کند، زندگیش معنا پیدا می کند.مثل نشاط افطار کردن! همه افراد پولدار و بی پول زمان افطار شاد می شوند.

وقتی طواف می کند لذت می برد با اینکه خسته می شود ،عرق میریزد ولی باز حریص است که دوباره طواف کند. مزه آغوش خدا اینگونه است. نتیجه این که ما آفریده شده ایم که عبد او باشیم این نهایت کمال انسان است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-02-29] [ 07:20:00 ب.ظ ]

منفعت طلبی شهیدان ...

با پوزش از شهیدان خودخواه

جواب کسانی که دل مادران شهید را با گفتن سخنانی چون «چقدر پول گرفتید و پسرتان را به قتلگاه داعشی ها فرستادید» زخم می زنند، باید چگونه باشد؟

جواب:
من و پسرم حیفمان آمد که با بهایی اندک و زود گذر معامله کنیم؛ چون از اول کودکی او را منفعت طلب بار آورده بودیم.طوری که به کمتر از بهشت و رضایت پروردگار راضی نباشد.
بنابراین به کم راضی نمی شدیم. می خواستیم که بیشترین سود را با جان پسرم بدست آوریم.پسری که باشیره جانم او را پروراندم و پدرش با نان حلال و عرق جبین مخارج خانواده را تهیه می کرد.
وقتی که خواستیم در این تجارت پر سود وارد شویم، قرار شد به بنگاه تجاری الهی سری بزنیم و مشاوره بگیریم که نرخ و تورم چه اندازه است.
وقتی با وضو رو به قبله نشستیم و با التماس با خدا حرف زدیم که اولا به ما اجازه می دهی در چنین معامله ای سهام دار شویم.با کمال شگفتی جواب داد.
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم وامولهم بان لهم الجنة یقـتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوریة والانجیل والقرءان ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به…(خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به این گونه که: ) در راه خدا پیکار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند؛ این وعده حقی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده‌اید؛ و این است آن پیروزی بزرگ! )

دیدیم عجب مشاوره ای!قیمت این جان بهشت است و سندش هم در کتب آسمانی تورات و انجیل و قرآن قرار داده است. شاهدان هم حضرت موسی و عیسی علیهم السلام و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است. علاوه بر اینها خود خداوند در معامله به عهدش وفادار است و این مجاهده را پیروزی بزرگی می داند. بنا بر این نتوانستیم از این تجارت کنار بکشیم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-02-28] [ 07:24:00 ب.ظ ]

خارهای تلخ خاطرات ...

معنای زندگی منفعت های بهشتی

وقتی به آن روز ها باز می گردم و از کوچه پس کوچه هایش عبور می کنم، خارهای تلخ و گزنده خاطرت، روحم را می خراشد.
بسیار احساس خسران می کنم و در زیر شلاق نفس ملامت گر عرق شرم وجودم را می سوزاند، و این نغمه پرودگار، «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ، كه واقعا انسان دستخوش زيان است »در ذهنم موعظه می کند.
چرا که روزهایی را باید از لحظه به لحظه آن برای خودخواهی های شیرین خودم تلاش می کردم که بارها در قرآن از زبان خدایم شنیده بودم، «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ،
مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده‏ اند » غفلت کردم و برای منفعت طلبی های دیگران وقت گذاشتم؛ عمر گرانمایه را زکف دادم.

همچون حشره ای در تار عنکبوت منافع جهنمی دوستان گرفتار شدم این غفلت مرا به بی معنایی کشاند.
بارها خودم را سرزنش می کنم که تورا چه شد، که برای خنک شدن دل کینه توز آنان آب سردی شدی در توهین کردن به بندگان خدا و چماقی شدی برای خودخواهی های شیطانی آنها.
خلاصه این بی معنا شدنم در برهه ای مرا به شدت آزار می دهد و رنجورم ساخته است. من همه آن فرصت های طلایی را که می توانستم در ارضای عمل صالح خود گام بردارم و خویشتن را به بهشت نزدیک کنم، با بی معنا شدن و ارضای خود خواهی های خود به جهنم نزدیک گشتم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]

شرک خفی در لایک هایم ...

اخلاص رهای از شرک

آفتی که به هر بنی بشری رخنه کرده است، تا او را نکشد رهایش نمی کند. بیشتر مشکلات مدیران ارشد نظام از این جا ناشی می شود، گرفتار این درد مسری هستند. تا زمانی که مردم برایشان کف و سوت می‌کشند، به مردم خدمت می کنند.
یا فراتر از آن، در دام شرک بین المللی می‌افتند؛ دوست دارند هم خدا را راضی کنند هم آمریکا را!

نمی دانم عبدالناسم یا عبدالله! نگرانم مبادا مسلمان مشرک باشم! و این شرک خفی مرا به کفر بکشاند.
خوش خیال باشم که نماز می‌خوانم، روزه می گیرم، حتی حج می روم اما غفلتی شیرین مرا مشغول کند!
وقتی مدیر هستم از احترام طلابم لذت ببرم، وقتی سخنرانی می‌کنم از تشویق مخاطبانم احساس خوبی در درونم جاری می شود. وقتی پستی می گذارم از انبوه لایکش خوشحال می‌شوم.

در خوفم از این که یک پایم در پله سعود ایمان باشد و پای دیگرم در پله سقوط شرک! ترسانم از این که تار و پود سطور پست هایم از دیده شدن تنیده شده باشد! می ترسم کلامم در سخنرانی‌ها با سنجاق تحسین مخاطبان تزیین شده باشد!
چکنم که گرفتار شرک خفی نشوم؟
نیازمند یک جو اخلاصم، ولی این یک جو بسیار نایاب است، و یافتن آن بسیار سخت است.

بارها یافته‌ام اما جایگاه مناسبی برای حفاظتش  نداشتم، با یک وزش نفرین شده خود نمایی و دیده شدن از دست داده‌ام!

گاه از این وضع خسته می‌شوم، تصمیم می‌گیرم که از هر چیزی یا کاری که رشحه‌ای از شرک دارد دوری کنم، فکر می‌کنم که حتما این هم از نتایج گامهای شیطان است؛ زیرا شیطان همیشه کارش در مایوس کردن انسان است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-02-27] [ 10:46:00 ق.ظ ]

زنان برجسته نامشان جاودانه شد ...

بانوان برجسته جهان که جاودانه تاریخ بشر هستند از هر گروه و دین( کمونیست ، مسیحی ، یهودی ، مسلمان )چرا برجسته شدند؟؟؟؟
آیا کسی از قد و اندام و رنگ و لعاب لطافطشان، جسم ظاهریشان خبردارد؟یا خبرداده است؟
بلکه ارزش وجودیشان و شخصیت ممتازشان است که در تاریخ ماندگار شدند.امتیازاتی همچون خداجویی ، دینداری، دانش و علم، مبارزه و جهاد است که آنها را مانند خورشید و ستاره کرده است.

بانوانی همچون :
حضرت فاطمه سلام الله علیها
حضرت زینب سلام الله علیها
حضرت مریم سلام الله علیها

حضرت آسیه
حضرت خدیجه سلام الله علیها
مادام کوری، رابعه عدویه، ژاندارک، جمیله بو پاشا…
بیایید با رشد ارزش های خدادادی همچون علم و حیا…
راه جاودانگان را بپوییم.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-02-26] [ 07:11:00 ب.ظ ]

خانه وحی در تحریم ...

                                            

قلبش از شادی لبریز بود، خصوصا که که کودکی هم در وجودش جوانه زده بود؛ دوست داشت دیگران را هم در این شادی شریک کند، به زنان قبیله اش، قریش پیغام فرستاد تا در جشنی که به شکرانه این نعمت آماده کرده شرکت کنند!

ولی پاسخی که خدیجه شنید غیر از این بود!

گفتند: چون تو با یتیم فقیر عبدالمطلب ازدواج کردی دیگر ما را نخواهی دید.{زنان کافر قریش حضرت خدیجه را تحریم کردندو می خواستند با منزوی کردن او وادارش کنند تا از محمد جدا شود  }

قلب پر از شادی اش شکست، اندوهگین شد، در این لحظات کودک برای تسلای مادر با او سخن می گفت! خدیجه سلام الله علیها با شگفتی به اطراف خود نگریست ولی صدا از درون شکم او بود.و هنگام بدنیا آمدن کودک چهار زن خوشبوی بهشتی بر گردش حلقه زدند که یکی خود را ساره سلام الله علیها و آن دیگری خود را آسیه نامید و سومی گفت من مریم سلام الله علیها مادر عیسی علیه السلام هستم و چهارمی خود را خواهر موسی نبی علیه السلام معرفی کرد.{دست خدا اورا از انزوا در آورد وبا زنان بهشتی یاریش کرد} وبدینسان فاطمه سلام الله علیها بدنیا آمد.

مجلسی جلاءالعیون

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 07:07:00 ب.ظ ]

دوست داشتنی ترین همسر ...

سلام خداوند به حضرت خدیجه

آنچه باید درباره ام_المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها بدانیم:
۱-به خاطر شدت پاکی وعفت در دوران جاهلیت، به ایشان طاهره و سیده قریش می گفتند.

(السیره الحلبیه ج۱ ص۲۲۴)


۲-خواستگاران بسیار ازبزرگان قریش داشت که با هیچکدام ازدواج نکرد و برای ازدواج،خود،رسول خدا را انتخاب کرد.(همان)
۳-ازدواج ایشان درحالی بودکه هم پیامبر وهم حضرت خدیجه هردو در سن۲۵بودند.

(دلائل النبوه ج۲ ص۷۱ و المستدرک ج۳ ص۱۸۲)
۴-همچنین نه پیامبر و نه حضرت_خدیجه تا آن زمان هرگز ازدواج نکرده بودند.

(مناقب آل ابی طالب ج۱ ص۱۳۸)

و اقوالی که پیرامون ازدواج قبلی حضرت است حداقل دارای۱۴تناقض آشکار و غیرقابل قبول است.


۵-مهریه ازدواجشان معادل۵۰۰درهم بود که همان را هم خود حضرت خدیجه به عهده گرفت.

(عوالی اللئالی ج۳ ص۲۹۹)
۶-ایشان،اولین بانوی #مسلمان است که بلافاصله در همان شب آغاز رسالت اظهار اسلام کرد و پیش از آن نیز هرگز کافر نبود بلکه به دین حنیف معتقد بود.

(السنن الکبری ج۶ ص۳۶۷)
۷-در شهادتین اسلام، پیامبر، اقرار به #ولایت #امیرالمومنین علیه السلام و ابراز #برائت از تیم و عدی(اولی و دومی)را شرط کردند که ایشان بدان اقرار کرد و هم زمان با اسلام دو رکن ولایت و برائت را پذیرفت.

(بحار الأنوار ج۱۸ ص۲۳۳)
۸-حضرت خدیجه نه تنها با مال خود که حتی با به خطر انداختن جان و سلامتی خود همواره و در طول حیات، از پیامبر اکرم دفاع نمود.
۹- در اثر حصر در شعب ابی طالب تمام اموالش صرف تهیه آذوقه برای مسلمانان محصور شد و خود نیز در اثر رنج فراوان آن سه سال و بنابر تحلیلی در اثر سم دشمنان از دنیا رفت.


۱۰-حضرت خدیجه در میان زنان پیامبر صاحب امتیازاتی منحصر به فرد است:
ا. ایشان تنها همسر دوشیزه و جوان رسول خداست. سایر زنان پیامبر قبل از ایشان ازدواج کرده(مثل عایشه)و یا در سنین بالا همسر ایشان شدند.(مثل ام سلمه)
ب. تنها همسر پیامبر که از ابتدا به آیین یکتاپرستی بود ایشان است.
ج. شدت علاقه پیامبر به ایشان به حدی بود که تا سالها بعد از وفات ایشان همواره یاد و حرمت وی را پاس میداشت.
د. تنها همسر پیامبر است صاحب فرزند شد و سایر زنان پیامبر یا در سن فرزندآوری نبودند ( مثل ام سلمه ) یا عقیم و نازا بودند ( مثل #عایشه ).
ه. تنها همسر پیامبر است که در آیات قرآن همواره مورد مدح و تمجید بوده و هرگز هیچ آیه ای در مذمت وی نازل نشده است. نه آیات خانه نشینی ، نه آیات نهی از فحشا نه آیه افک.
و. تنها همسر پیامبر است که در قیامت هم ردیف پیامبر و #معصومین علیهم السلام بر پل صراط مجوز ورود به بهشت می دهد.
###
صلوات الله وملائکته وانبیائه ورسله وجمیع اولیائه علیها وعلی بنتها وبعلها الرسول الاعظم ص

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 06:59:00 ب.ظ ]

شامه پر از بوی تعفن گناه ...

چرا نهی از منکر نمی کنیم؟

چون خودمان هم مرتکب منکر می‌شویم. بنا براین متوجه منکرات نمی شویم. مثل کسی که لباسش نفتی شده با شد او از بوی نفت لباس دیگران رنج نمی برد. چون احساس بوی نفت نمی کند. شامه اش پر از بوی نفت است.گناه هم بو دارد، منکرات بوی خاص خود را دارد. وقتی ادراک ما پر از منکرات باشد دیگر قوه تشخیص گناه را از دست می دهیم و متوجه آن نمی شویم.

ممکن است گناه و منکری که من مرتکب می شوم با گناه افراد دیگر متفاوت باشد، مثلا گمان کنم که گناهی که من مرتکب می شوم گناه صغیره است و آن دیگری کبیره است. خلاصه در اصل منکر و گناه بودن، مشترک اند . اشتراکشان هم در نافرمانی پروردگار است.  

این همان چیزی است که مانع می شود تا بوی گند گناه را در اطرافمان احساس نکنیم و نسبت به آن بی تفاوت باشیم، غیرت دینی مان نجوشد و در معالجه افراد تلاش نکنیم.

تنها کسانی که سالم هستند و آلوده نیستند بوی تعفن گناه را حس می کنند و اقدام می کنند، چون یک دست صدا ندارد، مورد تعرض گنهکاران واقع می شوند  که یا به شهادت می رسند یا مجروح می گردند.

پ ن

متاسفانه اکثر کسانی که در مسئولیت های فرهنگی هستند، گرفتار همین منکرات ریز و درشت هستند لذا بعد از چهل سال از انقلابی که مبنای آن رسیدن به جامعه توحیدی بود، در بیشتر جهات رشد داشتیم به غیر از فرهنگ و سبک زندگی توحیدی، بنابراین هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ق.ظ ]

کمک به رونق ملی یعنی پیروزی ...

وظایف مردم در راستاى مقابله با طرح آمریكا 

رهبر معظم انقلاب در فرمایشات به مسئولین، در قالب مواردى مانند؛

۱- خرید محصولات داخلى و استمرار حمایت از كالاى ایرانى

۲- پرهیز از اسراف

‏۳- توجه نكردن به شایعات در فضاى مجازى

۴- زیاده ‏روى نكردن در خرید

۵- كمك به رونق تولید مورد اشاره قرار دادند

پ ن

آثار تربیتی رنجها و مصیبت ها
حنظل:
ناکامی ها، شکست ها، مصیبت ها، صبر و ناامنی و ضربه، همه اینها حنظل هایی است که برای جنبه نفسانی انسان دارو و مداواست. هم برای فرد حنظل لازم است و هم برای جامعه، جنگ حنظل است.

امّا حنظل لازم است. شکست حنظل است. امّا شکست لازم است. ضربه خوردن یک جامعه و آسیب دیدنش لازم است. این حنظلی است که مداوا می کند. جامعه ای را که به غرور افتاده ضربه ی جنگ او را از غرور خارج می کند. جامعه ای که به غفلت افتاده ضربه جنگ بیدارش می کند. جامعه ای که گرفتار تفرقه شده، ضربه جنگ او را متحد می کند. چرا؟ چون تفرقه نتیجه خفتگی و نتیجه توجه به مسایل جزئی است، نتیجه درگیری در مسائلی است که زیاد جای توجه نیست. اینها همه اش نتیجه مدهوش بودن، خواب رفتن و از هوش رفتن است. وقتی که می خواهی کسی را که از هوش رفته؛مثلاٌ بچّه ات را که از هوش رفته بیدار کنی، او را می بوسی یا نیشگون می گیری؟

آتش سیگار بر پشت لبش می گذاری، یا او را نوازش می کنی؟
زلزله حنظل است. اما وقتی شما می خواهی کسی را بیدار کنی با او چه می کنی؟ زلزله به جانش می اندازی، متزلزلش می کنی. و اگر نکنی به هوش نمی آید. خدا وقتی می خواهد مرا که در نعمت امنیت از هوش رفته ام، به هوش بیاورد، چه می کند؟ اگر تو به جای او بودی، چه می کردی؟ جامعه از هوش رفته را با چه چیزی می توان به هوش آورد؟ شما چرا برای زلزله نماز آیات می خوانید؟ این معنایش این است که این آیه ای است که از حکیمی صادر شده برای بیداری من و توجه من صادر شده ، برای التفات من، برای این است که بگویی آنجا که زلزله آمد، نشان می داد این زمینی که اینقدر آرام و رام است، در حرکت سریعی است که یک ضربه او، می تواند تمام ویرانی ها را به بار بیاورد. یعنی این زمین که تا این حد آرامش دارد، اگر یک لحظه این آرامش را از او بگیرند، چنین ویرانی به بار می آورد. پس این نعمت و این سکون را فراموش نکن! لحظاتی را که در اضطراب نیستی، در غفلت مباش. این برای این است که بیدار باشی، این حنظل است. اما این حنظل کاری می کند که صد کوزه نبات نمی کند.
زلزله گاهی به انسان درسی می دهد که رشد اقتصادی نمی دهد. اگر جایی بارانش خوب بارید و از نظر رشد اقتصادی کاملاً تأمین شد اینها همه اش شکر و کوزه های نبات است. اما آیا این کوزه های نبات می تواند یک غافلی را بیدار کند؟ و یا مدهوشی را به هوش بیاورد؟
ولی می بینیم ضربات یک سیلیِ زلزله که بر جامعه انسان ها می نوازد، جامعه را به هوش می آورد. و اگر آن چنان بنا بود انسان باشیم و همه خودمان را از یک پیکر بدانیم، وقتی سیلی بر جای دیگر می خورد ما درد را حس می کردیم.
شما می گویید من غفلت می کنم، به او سیلی می زنند؟ از نظر آن کسی که مربی همه انسان هاست، همه شما از یک پیکرید. بنی آدم را اعضاء یک پیکر می داند. از این جهت به یک جا می زند تا جای دیگر درد بگیرد. شما وقتی بچّه ات را تنبیه می کنی، به همان دستی می زنی که با آن خطا کرده یا هر جا را که رسید می زنی؟ یا اینکه با دستش خطا کرده به کف پایش می زنی. با زبانش بد گفته، اما پشت دستش می زنی. چون متحد است و یکی است. فرقی نمی کند. درد را همگان احساس می کنند.
ما توجه نداریم که یک پیکر باشیم که وقتی به او سیلی می زند، من درد را احساس کنم و بفهمم به من هم می زند و فقط به او نیست. پس صدماتی که در عالم بر انسان وارد می شود، همان حنظل است که این حنظل برای نفسانیّت انسان مداواست، داروی شفابخش است.
من اگر غرق در نفسانیّت باشم، زلزله می تواند مرا بیدار کند. ضربه و جنگ و آتشفشان و مصیبت می تواند مرا بیدار کند. مَرَض ها و طاعون ها می توانند مرا بیدار کنند. دوای جنبه ی نفسانیِ انسان صدمات، ضررها و رنجهاست. پس این جنبه ای است که رنج، او را بیدار می کند و به هوش می آورد.

منبع:کتاب تمثیلات آیت الله حائری

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:35:00 ق.ظ ]

سلام های بودار ...

?✨?✨

☘سلام هایت بوی نفت می‌داد☘

?خدا می فرمايد که رنگ خدايی بگيريد . رنگ خدا بی رنگی است . رنگ خدا خلوص و پاکی است .

?انسان وقتی کاری را انجام مي‌دهد برای خدا انجام بدهد او خودش مهر خلوص را می زند .
?خدا بايد اين جوری رنگ آميزی بکند . يکی از علما مي‌گفت که حرف‌های يک نفت فروش من را خيلی تکان داد . اوايل که در تهران گاز کشی شده بود ولی هنوز نفت هم بود .
?نفت فروش محله با چرخش گالن های نفت را می برد ، به من سلامی کرد و من جوابش را دادم و داشتم   می رفتم توی خانه. گفت : حاجی آقا بيست روز است که سلام و علیک شما با ما عوض شده است .

? بيست روزی است که فرق کرده ای، بالاخره محله گاز کشی شده و خانه ی شما هم گاز کشی شده ، شما قبل از گازکشی ها ، وقتي به من سلام می کردی با لبخند همراه بود.

?حتی احوال خانواده را هم از من می پرسيدی ولی از وقتی گاز به خانه ات آمده ، ما را تحويل نمی گيری. حاج آقا می دانی که سلام هايت بوی نفت می داد .

? شايد آن موقع هم که به قصابی و نانوايی می رفتی، سلام هايت بوي نان و گوشت می داد .

?بنده خدا گفت : تکانی خوردم و ياد اين آيه صبغة الله … افتادم به خودم گفتم : وای اگر از پس امروز بود فردايی و در آخرت به من بگويند که عبادات و اعمالت بوي طمع می داد ، بوی خدا نمی داد .

? کارهايت رنگ خدايی نداشت و تاييد خدا روی آن نداشت چه چيزی بايد بگويم ⁉ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد .
وقتی این مطلب را خواندم، متوجه رفتار بعضی از اساتید و کادر افتادم، که سلام هاشون و شرکت خود و اقوامشون در نماز جمعه، در طی سالیان متمادی بوی تدریس و کار در حوزه می‌داده است.

علامه حسن زاده آملی می فرماید: انسان می تواند، از باطن خود باخبر شود.باطن های پنجگانه.

باطن بهیمی، باطن سبعی، باطن شیطانی، باطن ملکی، باطن انسانی. وقتی به بعضی از بواطن توجه می کنم، احساس خطر می کنم.
افسوس خوردم برای یک جو اخلاص!

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-02-24] [ 08:45:00 ب.ظ ]

می خواست هدایت کند ...

 
بارها بهش هشدار دادم، وقتی با او همنشینی می کنی باید مراقب نفَس و بزاق دهانش باشی. بیماری او مسری است. اگر مراقب نباشی خودت هم گرفتار می شوی. مقاومت می کرد و اصرار داشت برای من مشکلی ایجاد نخواهد شد. من واکسن زده‌ام، ماسک دارم، بعد از دست دادن با او دستهایم را می شویم.

ولی با همه این پیش گیری‌ها سرانجام بیمار شد!
درست عین، دوستی با افراد نااهل، بهش گفتم دوستی با او، دست آخر کار به دستت میده.
می‌گفت: می خواهم هدایتش کنم. بهش گفتم: یه وقتایی ما علاوه بر اینکه نمی‌تونیم طرف مقابل رو هدایت کنیم خودمون هم توی دامش می افتیم.
خیلی بهش اعتماد داشت فکر می کرد، او هم می خواهد هدایت شود.برای همین هرچی طرف می گفت باور می کرد، کم کم یادش رفته بود؛ که قرار بوده او را هدایت کنه. یعنی کسی که مشکلات روحی روانی دارد، نباید مثل یک آدم سالم به او باور داشته باشد. او یک مریض روحی بود، هرچه دلش خواست، به سخن چینی ادامه داد در نهایت دوستش را از جایگاهی(مسئولیت فرهنگی) که داشت ساقط کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:39:00 ب.ظ ]

بسم الله نگفت رفت ...

کار بدون بسم الله ناقص می ماند

آماده شده بود، خیلی عالی، مدتها بود که در هیچ مهمانی حضور نداشت. همه می دانستن که علت نبودنش برای آمادگی در امتحانات است.
خیلی دوست داشت که پزشک شود، اما پزشکی پولدار!
از معلمی انصراف داد، و خلاصه پزشکی دانشگاه آزاد را با تمام هزینه هاش تکمیل کرد.
وقتی می خواست برود مطب، یادش انداخت بسم الله یادت نرود، گفت بابا مارا کشتی با این بسم الله، گواهی رانندگی دارم و امتیازم هم بیست شده است و چندسال رانندگی می کنم،و حالا قراره توی شهر رانندگی کنم!
ده دقیقه نشده بود که از بیمارستان زنگ زدند بیا، وقتی رفتم تموم شده انگار که سالها است از این دنیا رفته است.

«شنیده بودم کار بدون بسم الله ناقص می ماند.روزی یکی از دوستان امام علی علیه السلام آمد به حضور حضرت و نشست روی چهار پایه و چهار پایه کج شد و افتاد زمین و مهمان سرش زخمی شد. حضرت به او فرمود بسم الله نگفتی، کسی که بسم الله نگوید زیان می بیند تا بیدار شود، و این زیان خطای او را از نامه اعمالش پاک می کند.»
همه چیز در یک لحظه در ذهنم ورق خورد، معلم بود که همسرش شدم، راضی بودم به حقوق معلمی، ولی هی نق میزد با این حقوق که نمی‌شود زندگی کرد. دنبال حقوق و پول زیاد بود برای همین معلمی را رها کرد رفت دنبال پزشکی که پول دار بشود ، از نردبان بیماری مردم بالا برود!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:12:00 ب.ظ ]

طلبه با مقضیات زمان چکند ...

 حلال بودن حلال پیامبر (ص) تا روز قیامت اشاره به ابدی بودن شریعت پیامبر است و اینکه آن حضرت آخرین پیامبر است و پس از آن حضرت دیگر پیامبری مبعوث نخواهد شد و ارتباطی با نسخ یک حکم توسط خود آن حضرت وقرآن ندارد این مطلب به صراحت در برخی روایات مربوط به حلال محمد حلال الی یوم القیامه آمده است به روایت ذیل دقت کنید :عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِیّاً فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ فَخَتَمَ بِهِ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِیهِ حَلَالَهُ وَ حَرَّمَ فِیهِ حَرَامَهُ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرامٌ قرار نیست چون ابزار زندگی پیشرفت کرده است احکام شرعی هم تغییرکند.

برخلاف تصور یک عده بی بصیرت، زن همیشه یک زن است و باید هویت زنانگی خود را حفظ کند و قوانین اسلامی شامل یک طلبه خانم هم می شود، بلکه عمیق تر باید باشد.یعنی وقتی در اجتماع است از نظر انسانی به او توجه شود نه هویت جنسی. وقتی امام عصر ظهور می کند 50 نفر زن از یاران مهم ایشان هستند. این مطلب نشان دهنده حضور زنان در تحولات جهانی، همراه حضرت هستند.

با تمامی شرایط و مقتضیات زمان و استفاده از همه امکانات و ابزار بروز با حفظ هویت زن مسلمان نقش بسزایی در جامعه مهدوی خواهند داشت.

همانطور که در زمان حضرت علی زنان در کنار ایشان او را یاری می کردند. امام علی(ع) برای حفظ حرمت عایشه دستور داد چهل زن از قبیله قیس لباس مردانه بپوشند تا بتوانند به عنوان همراهان عایشه از بصره او را به مدینه جایگاه قبلی خودش برسانند. وقتی به مدینه رسیدند، عایشه جلوی مردم گفت که ببینید علی چگونه مرا مفتضح کرده است، مرا همراه با چهل مرد فرستاده است؛ در این هنگام زن ها به ناچار لباس مردانه خود را کنار زدند و معلوم شد که حضرت علی(ع) چه سیاستی را به خرج داده است.حضرت علی(ع) در حقیقت برای حفاظفت عایشه، به ظاهر لباس مردانگی به همراهان عایشه پوشانده بود. این رفتار علی نشان می دهد که حضرت سخن خود را که فرموده بودند حرمت عایشه را نگه خواهیم داشت، عملی کردند. ما به عنوان زن مسلمان الگو داریم، آن بخش زندگی که به اصول و فروع دین مربوط است؛ و همیشه ثابت است؛ از حضرت زهرا پیروی می کنیم. و به این شبهه پاسخ می دهیم:سبک زندگی ایشان مربوط به هزار چهار صدواندی سال پیش بوده است، با زندگی کنونی ما سنخیتی ندارد؟!

پاسخ: اولا در شیوه و سبک زندگی موضوعاتی ثابت وجود دارند که در گذر زمان تغییر نمی کنند.

دوم: موضوعاتی در زندگی بشر وجود دارد که با گذر زمان تغییر می کند. بخش مهم الگوگیری از سبک زندگی زهرائی، همان بخشی است که ثابت است. با مثال بخش ثابت سبک زندگی را توضیح می دهیم، از گذشته‌های دور، مردم به سفر می رفته‌اند، هنوز هم سفر رفتن ادامه دارد، منتها ابزار سفر تغییر کرده است که زمانی پیاده  می رفتن و بعد ها باسب اسب و شتر و اکنون ماشین و هواپیما و…. از موثرترین مقتضیات زمان بر زنان تحصیل خانم های طلبه بیشترین تاثیر مثبت و منفی را در زندگی خواهد داشت.

اگر به آنچه که می آموزد با اعتقاد و برنامه ریزی عمل کند یک نتیجه دارد و اگر فقط برای استفاده ابزاری باشد جز ضرر چیزی نخواهد داشت. همسر داری، پخت و پز یادگار ماندن طعم و بوی خوش غذا در خانواده تربیت کودک مدیریت خانواده شوهر مدیریت اخلاق در محیط اجتماع، غرور مدرک داشتن: ناسپاسی نسبت به کسانی که در این راستا کمک کارشان بوده رفتار مناسب دراجتماع.

مقتضیات زمان نباید بر اصول ثابت زندگی طلبه تاثیر بگذارد اشتباه بزرگ ما، به زندگی زهرای مرضیه در قبل از 1400سال پیش نگاه می کنیم. در حالیکه مهدی آل محمد(عج) برای نجات بشریت، می فرماید: آنچه برای مردم ارمغان می آورم الگویی از مادرم زهرای مرضیه )س( است.

بایدبه خود ببالید که در پیشرفته ترین جامعه‌ای که -آرزوی همه ادیان و ملل است-، خواهید دید، زهرا(س)) الگو است.

از مصادیق تاثیر مقتضیات زمان، خوانندگی زنان در مجالس روضه یا مولودی اگر صدای زنان در کوجه و خیابان پخش شود موجب تحریک مردان باشد. با فرض اینکه موجب مفسده است جایز نیست. (حضرت ایت الله خامنه ای)

خریدن انگشتر طلا برای مردان حرام است.

نشستن زنان در کنار نامحرم، مثل تاکسی اگر باعث تماس بدنی باشد وتولید مفسد با شد حرام است.

بلند کردن ناخن بیش از حد که تشبه به کفار می شود جایز نیست.

نظر به نامحرم به گردی صورت و دست ها با ریبه جایز نیست و پوشاندن پاها لازم است.

گذاشتن مانکن زنان در مغازه ها ترویج منکرات است و اشکال دارد.

تشکیل کلاسهای مختلط در دانشگاه ها جایز نیست.

بکار گیری آلات لهوی و نوازندگی مطرب در مجالس چه عروسی چه مولودی خوانی که متناسب با مجالس عیش و نوش است حرام است.

گریم کردن مردان زنان را حرام است.

نوشتن مقاله و پایان نامه توسط دیگران .

ورزش  زنان در انظار نامحرمان.

حضور خانم با همکار نامحرم در یک اتاق ساعتها.

صحبت کردن غیر ضروری با نامحرم.

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:09:00 ب.ظ ]

همسر مصنوعی ...

توران خانم از پسرش گله می کرد: «حاج خانم دیگه خسته شدم از دستش، خونم رو کرده توی شیشه، زن می خواد، بهش گفتم: پسر تو نه خدمت رفتی نه سرمایه داری، بابات هم یه گارگره؛ از کجا بیاره برات زن بگیره؟ توی دنیای وانفسا»

من هم که فقط پنج سال داشتم از حرفهاش سر در نمی آوردم، مدتها ذهنم درگیر بود که چه جوری خون توران خانم را توی شیشه می کرد؟ . سال 1339 بود، اوج بیکاری و فساد، گرانی، بی فرهنگی زمان شاه، مردم برای یک لقمه نان به هر دری میزدند.

توران خانم برای یک لقمه نان توی عروسیها دایر و دنبک میزد، با ادا اطوار چند ریالی در میاورد.

می گفت:« پسرم میگه حالا که نمی تونی برام زن بگیری و زن خرج داره، نون می خواد، خونه می خواد؛ زن مصنوعی برام بگیر»

القصه که باید گفت الغصه شنیده ها حاکی است از این که زن چینی وارد بازار شده است و پشت مرز ها منتظر ورود است!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:08:00 ب.ظ ]

بیچاره شوهران گرفتار ...

مقصر کیست؟

من طلبه، تو یا مسئولین فرهنگی کشور؟

زن و شوهری که با هم اختلاف داشتند، زن بینوا که از بهم خوردن زندگیش نگران شده است؛ دست به دامن فالگیر و رمال می شود.

اوهم درمان را نشانش می دهد و هم دارو تجویز می کند.

دارویش هم خیلی ارزان و دم دست است نه دفترچه بیمه نیاز دارد نه مجبور است به خیابان ناصرخسرو برود و به قیمت گزاف بخرد!

نحوه ساخت دارو را مقداری نوشابه سیاه و مدفوع خودش معرفی کرده بود که باید به شوهر بدبخت می خوراند!

تنها چیزی که خانم را از انجام این کار باز داشته بود و به تردید افتاده بود؛ گناه بودن این کار بود.

به همین خاطر از دوستانش پرسیده بود اوهم از بنده پرسید.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:07:00 ب.ظ ]

رفتم دنبال شوهر... ...

غفلت در دنیا
 
بعد از کلی زحمت و هزینه تونستیم بریم جزیره کیش. تعریف غواصی رو هم شنیده بودیم، گفتیم حالا که این هم خرج کردیم، غواصی رو هم تجربه کنیم و دلی از عزا در بیاریم.
مسؤل آموزش غواصی توضیح داد: اول باید این سنگ را توی جیب غواصیت بزاری تا سنگین شوی بری ته دریا و این طناب راهم به کمرت گره بزن، رسیدی ته دریا سریعا مروارید ها را جمع کن وقتی که طناب را تکان دادیم سنگ رو بینداز بیا بالا. رفتیم پائین یکی دوتا مروارید برداشتم که عروس دریایی از کنارم رد شد، وسوسه شدم ببینم دامادش کجاست؟! دنبالش شناکنان رفتم، که یه سفره ماهی دیدم، اشتهایم باز شد، گفتم حتما از غذا هم خبری هست، که ستاره دریایی را دیدم. همینطور غفلت زده می رفتم که طناب تکان خورد؛فهمیدم که اکسیژنم به آخر رسیده است. سنگ را از جیبم درآوردم و انداختم کف دریا، شنا کنان رو به بالا آمدم.
مسؤل گفت چند تا مروارید پیدا کردی؟ تازه یادم افتاد که برای مروارید رفته بودم، مشتم را که باز کردم فقط دو تا بود!
آقای مسؤل گفت: وقتت را هدر دادی و فرصت سوزی کردی، درست عین رفتار انسانها در دنیا، دنیا مزرعه آخرت است و مروارید ها کارهای نیک و واجب است. سنگ جسم تو بود که باید رهایش می کردی و طناب عزرائیل بود. عروس و ستاره دریایی و سفره ماهی لذت های زود گذر دنیا بود که باعث غفلت تو شد!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-02-17] [ 06:36:00 ب.ظ ]

نابودی فرزندان ...

پدر انقلابی، همیشه در بِدر و ساواک دنبالش بود. حتی یکبار که نیمه شب ساواک ریخته بود توی خانه و همه وسایلشون را زیررو کرده بود. من هم همراه مادرم رفتیم تا از احوالش جویا بشویم. بنده خدا بار دار بود از ترس فرزندش سقط شد.

تعداد فرزندان ده تا بود، سه تا پسر و هفت تا دختر. متاسفانه مادر علاقمند به مجاهدین خلق شد، نمی دانم مادر فرزندان را مرید مجاهدین کرد یا پسران مادر را.

مادر پنهانی نشریه مجاهدین را توسط همسایه تهیه می کرد، تا جاییکه دخترانش در ابتدای انقلاب در راهپیمایی ها مامور پخش نشریه مجاهدین بودند .چندین بار مردم وسط راهپیمایی به آنها کتک زده بودند.

پدر پست مهمی در قوه قضاییه داشت.یک روز شنیدیم که پدر خود دستور اعدام مهدی و موسی را داده است.

پسر اول یعنی مجید در تصادف فوت کرد.  

بعد از فوت پدر در زندگی نامه اش خواندم که پسران هنگام فرار از مرز توسط مرزبانان کشته شدند.

پ ن

تربیت فرزند بیشتر توسط مادر اتفاق می افتد چون بیشترین حضور فرزند با مادر است. البته سهم پدر خیلی مهم است. اما قبل از انقلاب پدر به خاطر ساواک بیشتر فراری بود و نتوانست نقش پدری را ایفا کند .

مادر هم که از خلقیلاتش غرور و فخر فروشی بود سرنوشت فرزندان را نابود کرد.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-02-14] [ 12:43:00 ب.ظ ]

مظلومیت مطهر ...


مظلومیت هم حدی داره
معمولا وقتی بزرگی از دنیا می‌رود، در سالروز درگذشتش، نوار سیاهی به کنار صفحه نمایش تلوزیون اضافه می‌شود یا در برخی موارد آرم شبکه به رنگ مشکی در میاد یا آهنگهای شاد استفاده نمی‌کنند.
اما یک نفر هست؛ باینکه حاصل عمر امام خمینی قدس سره بود. ولی هیچ شبکه‌ی تلویزیونی آرمش را آن روز سیاه نمی‌کند. با اینکه تنها غیر معصومیه که امام در عزایش گریه کرد؛ لکن هیچ آهنگ غمی از رسانه‌ها پخش نشد. حتی هیچ روزنامه‌ای نوار سیاه رنگ به گوشه یکی از صفحاتش حتی اضافه نکرد.
تا اینجای قضیه که خیلی خوبه اگر به همین اندازه باشه. کاش در همین حد بود. خیلی‌ها تو این روز خوشحال هم هستند. (پناه بر خدا) حتما می‌پرسید چه کسانی؟ معلمها. آره چون روز آنهاست و ازگرفتن هدیه خوشحال می‌شوند. این را می‌شود از برق شادی درون چشمهاشان دید. یا از سکوتی که می‌کنند. و موقع تشویقشون اصلا به دانش‌آموزاشون یادآور نمی‌شوند که به جای تشویق آنها باید معلمی را تشویق کرد که به خاطر علم‌اموزیش، خونش را به ناحق ریختند.
حیف و صد حیف، در این بین دانش‌اموزان هم خوشحال هستند. هر کدام یک هدیه گرفتند. مستضعفهاشون به دسته گل اکتفا کردند. اما سراغ دارم هدیه‌هایی که یک دست بشقاب آرکوپال و یک پلاک طلا. سراغ دارم معلمی را که گفته بود شما چرا گل آوردید؟!.
گروه نمایش مدرسه هم در پی تدارک اجرای یک نمایش طنز برای شاد کردن معلمین و دانش‌اموزان در این روز هستند. بابا! سراغ دارم مدرسه‌ای را که برای روز معلم، دانش‌اموز آمد جلو و با تعریف کردن لطیفه‌ای (جک) که در آن لطیفه لباس مقدس روحانی به تمسخر گرفته شده بود. روز معلمی که جنش گرفتی بابت ریخته شدن خون یک روحانی بوده. و بدتر از همه سکوت سنگین آن معلمی که وقتی این را می‌شنود هیچ نمی‌گوید و می‌خندند.
بله برادر من، خواهر من، استاد من، معلم من، اگر روز معلمی هست به خاطر زحمات او بود. او که مطهر بود و مطهر رفت. از کجای مظلومیت بگم شاید به همین خاطر بود که امام خمینی قدس سره الشریف فقط در عزای او گریه کرد. امام خمینی قدس سره در عزای هیچیک از آشناهاش حتی پسرش حاج آقا مصطفی گریه نکرد. اما روز شهادت معلم شهید علامه مرتضی مطهری گریه کرد.

همه مدارس و معلم‌ها و دانشگاه ها و اساتید اینگونه نیستند. اما با اطمینان می‌گویم که وضعیت غالب اینچنین است.

برای شادی روحش فاتحة مع الصلوات
#روز_معلم
#مرتضی_مطهری
#مظلومیت

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-02-12] [ 10:59:00 ق.ظ ]

نسبت همسایگی ...

قدیما کوچه ها افقی بود، و همه همسایه ها با هم رفت و آمد داشتند. یعنی زندگی دوبخش داشت، یکی خانوادگی و دومی زندگی همسایگی.

اگر یکی سفره نذری داشت همه باهم توی پخت پز سفره کمک می کردند، برای جهیزیه دوختن و زایمان های پشت سرهم ، حتی تعمیرات جزئی خانه به هم کمک می کردند. مثلا یکی موزائیک کردن بلد بود و کار اندک بود نمی‌شد برای اون بنا آورد، میآمد یک روزه کف تاقچه را موزائیک می کرد.تا جایئکه اگر نوزاد یه همسایه فوت می کرد و پدر نوزاد در تبلیغ یا ماموریت بود، مرد همسایه کفن و دفن نوزاد را به عهده می گرفت.

تقریبا یک نسبتی به بقیه نسبت ها اضافه شده بود و مشهور به نسبت همسایگی بود.

خبر بدی بود،مثل بمب توی محل پیچید. همه نگران شدند، چرا این اتفاق افتاد. همین هفته قبل بود که براشون صحبت کرده بود. همسایه ها بیقرار رفتن تا به مادر بینوا تسلیت بگویند. دیدند در خانه بسته است نه از پرچم سیاه خبری هست و نه اطلاعیه برای ختم.

یکی از همسایه ها که از جهت مالی هم وضعش روبراه بود، چهار تا پسر داشت؛ و سه تا دختر.

اسم پسر ها محمد و کاظم ومیثم و نبی بود.پدر بعد از یه دوره ابتدایی بهشون گفت: برید خودتون کار کار کنید خرج خودتون رو در بیارید.

محمد رفت شاگرد خیاط شد و بعد ها خودش خیاطی باز کرد.

کاظم ومیثم هم رفتند شاگرد نانوایی شدند.

کاظم از شاگردی نانوایی به تجارت فرش مشغول شد، با اینکه وضع مالی پر و پیمونی داشت، طمع کر دستش داد و گرفتارقاچاق فرش و کتاب خطی شد.

سرانجام لو رفت و دستگیر شد، یک روز که برای مرخصی به خانه رفته بود، باخوردن قرص خودش را از دست خودش راحت کرد.

میثم که اهل درس و بحث و دانشجو بود، او هم مرگ خود را جلو انداخت؛ بیچاره پدر، حتی حاضر نشد براشون مجلس ترحیم بگیرد.

شایع شد که مسئله عشقی داشته است.

پ ن

فرزندان رها شده، بدون تربیت نتیحه اش میشود نسل سوخته و ابتر.

 

 

 

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-02-11] [ 08:10:00 ب.ظ ]

زنان زلیخا صفت ...

همسایه کوچه های خاطرات

زکیه خانم زن مومنی بود، همیشه تسبیح به دست در حال ذکر گفتن بود. شوهرش هم مرد متدینی بود. پنج تا فرزند داشتند، سه تا پسر و دوتا دختر.
سوژه مورد نظر قیافه اروپایی داشت و مجرد بود به نام عاصف که توی دام چند تا زن شیطون افتاد.
عاصف با یک زن شوهر دار به نام منیژه رابطه دوستی برقرار می کند، به دلایلی نامعلوم ارتباطشون قطع می شود.
یک روز منیژه با چند تا از زنهای هم تیپ خودش گعده داشتند، از زنها می پرسه که چه کسی حاضره با یک مرد دوست باشه؟
زلیخا از این پیشنهاد استقبال می کند.
عاصف هم هر وقت شوهر زلیخا میرفت ماموریت، مهمون زلیخا بود.
تا اینکه یک روز شوهر زلیخا فهمید که او خیانت کرده است.
فورا زلیخا را طلاق داد و پسر و دخترش را برداشت از آن شهر کوچ کرد و رفت.
پدر عاصف وقتی فهمید پسرش با زن شوهر دار ارتباط داشته است هرچه به او گفت این زن برای تو حرام ابد شده است؛ بگوش عاصف نرفت که نرفت.
عاصف با زلیخا ازدواج کرد و فرزند معلولی حاصل ازدواجشان بود.
زلیخا عادت کرده بود که هر از چند سالی مرد عوض کند؛ این بار با مرد صاحبخانه ارتباط داشت!
پ ن
اشتباه پدران و مادران، وقتی فرزندشان بزرگ می شود؛ به سن بلوغ می رسد، به فکر ازدواج فرزندشان نیستند.
اگر پدر مادر عاصف به موقع برای او همسر انتخاب می کردند، او هرگز گرفتار زنهای شیطان صفت نمی شد.

 

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-02-10] [ 08:23:00 ب.ظ ]

نسل سوخته ...

همسایه های کوچه

وقتی به روز های گذشته فکر می کنم، گاهی خیلی غصه می خورم؛ بخش اعظم خاطراتم به زمان قبل از انقلاب بر می‌گرده.

بنده خدا زن همسایه زمیله خانم هر دوسال یه پسر به دنیا میاورد، دل زنهای همسایه غنج می زد که بازهم بچه پسره، و بعضیها هم حسادتشون تحریک می شد.

زمیله خانم ویار یخ جویدن داشت، برای همین تمام دندانهاش ریخته بود. خلاصه سر جمع هشت تا پسر و چهار تا دختر از مجموع زایمانهایش به ثمر نشست.

عباس در سن سیزده سالگی مریض شد و بدنش کهیر زد و دکتر ها نتوانستند تشخیص بِدن که چه بیماریی داره و به گفته زمیله خانم بینوا عباسش را کشتند.

حسن و حسین و سجاد و مقداد هم به بهانه مبارزه با طاغوت عضو مجاهدین خلق (منافقین )شدند که به تدریج تبدیل شدن به طاغوتی جدید، حسن و حسین و سجاد تو ی خانه های تیمی کشته شدند.

مقداد هم  که با دختر عمویش ازدواج کرده بود، فرار کرد رفت اروپا و نماینده منافقین در یکی از کشور های اروپایی شد، دوری از خانواده باعث افسردگی  او شد.

احمد و مرتضی و جواد هم که توفیق عضویت در گروه منافقین را نداشتند،آدم های بی هویتی شدند.جواد هم بر اثر تصادف از نعمت فرزند معیوب شد.دختران  این خانواده هم از نظر فکری نیم بند بودند .

 

خلاصه تنها فرزندی که احتمالا از فساد و بی هویتی نجات یافت و پرونده اش سفید ماندعباس بودکه با بیماری از دنیا رفت.

خدا مادرشان را رحمت کنه.

پ ن

خدا طاغوت و منافقین را لعنت کند که نسلی از جوانان را گمراه کرد و شدن نسل سوخته. بچه دارشدن تنها بدنیا آوردن نیست بلکه تربیت دینی و دعا برای خوش عاقبتی از مهمترین نکته هاست که باید هواسمون بهش باشه.

 

 

 

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-02-09] [ 03:47:00 ب.ظ ]

من، تو و او ... ...

من در اتوبوس به کودکی که گریه می کند شکلات می دهم

تو با اخم و تندی می گویی: این بچه مادر ندارد؟!

او اجازه نمی دهد نوزادی را که در آغوشش ادرار کرد، دعوا کنند…

 

من زیر بازوی پیرمرد را می گیرم و آرام از خیابان رد می کنم؛ پیرمرد دعا می کند که خدا موسی مرا عوض دهد

تو غیرخودت را نمی بینی

او جویای حال همسایه یهودی اش می شود، همسایه ای که هر روز مایه ی آزارش می شد…

 

من در قنوت وتر نیمه شبم احساس می کنم به خدا بسیار نزدیک شدم

تو «ترن یو» را بر «ترن هوایی» ترجیح می دهی

او شبی به معراج رفت…

 

من مراقبم آدرس را گم نکنم

تو فقط به لذت راه می اندیشی

او راه درست را به من و تو نشان داد…

 

من آه می کشم و بغضم را برای چندمین بار فرو می دهم

تو از سطح پایین فیلم خنده ات می گیرد

او نگران من و توست…

 

من یک مسلمانم

تو شاید به خدا هم اعتقادی نداشته باشی

او برگزیده خدا در آسمانها و زمین است…

                                                           مهجده انتظاری

 

 

موضوعات: فرهنگی, متن ادبی  لینک ثابت
[شنبه 1398-02-07] [ 08:29:00 ب.ظ ]