من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 13
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 8
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

سرودی برای مردم یمن ...


آیا شنیده ای…
وقتی که آتشی
بر قلب یک دشت گیاهان خشک و تر
چنگ می زند
وقت غروب
تنها جهنمی سیاه بر قلب خاک
دیده می شود
ظالم که می رسد
وقت ورود
در نمی زند!
اینرا فقط من حکایت نمی کنم
آنان که سرد و گرم روزگار را چشیده اند
گویند بلا به وقت نزول خود
هرگز نظر به کوچک و بزرگ ما نمی کند
در روزگار ما
برخی کمر بسته اند به کوبیدن تبر
بر ریشه های عمیق زندگی، ایمان و انسانیت ولی
برخی دگر
هر چند دلخورند اما
به همان دلخوری بسنده می کنند
هرچند با یک نظر می شود تبر را شکست
بی آنکه بشنوند صدای چرق چرق ترک های شهر را
آری…
غروب، شهر بر سر همه آوار می شود
آیا شنیده ای؟!


مهجده انتظاری

موضوعات: شعر  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-10-24] [ 08:08:00 ب.ظ ]

تحریم امام حسن عسکری علیه السلام ...

 

خادم امام عسكرى عليه السّلام مى‌گويد: روزهايى كه امام به مقر خلافت مى‌رفت، شور و شعف عجيبى در مردم پيدا مى‌شد. خيابانهاى مسير آن حضرت از جمعيتى كه سوار بر مركبهاى خود بودند، پر مى‌شد. وقتى امام تشريف مى‌آوردند، هياهو يك باره خاموش مى‌گشت. آن حضرت از ميان جمعيت گذشته و وارد مجلس مى‌شد.
طبيعى است كه بايد بيشترين اين افراد از شيعيانى باشند كه از مناطق دور و نزديك براى ديدن امام به سامرا مى‌آمدند؛ هر چند ارادت ساير مردم نيست به فرزندان رسول خدا نيز آنها را براى ديدن امام تهييج كرده و سبب فزونى جمعيت مى‌شد.
امام عليه السلام در مدتی که در سامرا بودند بارها به زندان افتادند و در زندان هم جاسوساني اعمال حضرت را زير نظر داشتند.
ارتباط امام عسکري عليه السلام غير از ديدارهايي که ذکر شد بخصوص با شيعيان نقاط دوردست از طريق مکاتبه و به وسيله وکلاي ايشان بوده است.

از کتاب جعفریان

 

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
[شنبه 1394-10-19] [ 08:25:00 ب.ظ ]

تبعیدشدن امام حسن عسکری علیه السلام ...

امام در سال 243 به سامرا فراخوانده شدند و هدف خلفاي عباسي در اين مورد از جهاتى شبيه سیاست مأمون بود؛ تا شناسايى شيعيان براى آنها ممكن شود.
سالهايى كه امام در اين شهر مى‌زيست بجز چند نوبتى كه به زندان افتاد در صورت ظاهر همانند يك شهروند عادى زندگى مى‌كردو زير نظر حكومت قرار داشت و واقع  در سامرا  بازداشت بود. اين مسأله به خصوص به علت وجود شبكه منظم و متشكل شيعيان كه از مدتها قبل شكل گرفته بود، در نظر خليفه از اهميت فراوانى برخوردار بود و موجبات نگرانى مى‌شد و وحشت او را فراهم مى‌آورد؛ چيزى كه مى‌بايست به نحوى كنترل مى‌شد.
به همين جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا، به طور مداوم به آگاهى حكومت برساند؛ چنان كه طبق نقل يكى از خدمتكاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دار الخلافه حاضر شود.
 چنين حضورى، گرچه در ظاهر نوعى احترام براى آن حضرت تلقى مى‌شد، ولى در واقع تنها وسيله كنترل او از نظر خليفه بود.
شيعيان براى ديدن امام مشكل داشتند؛ لذا طبق روايات مختلف بر سر راه حضرت قرار مي گرفتند و حوائج و مطالب خود را به خدمت ايشان مي رساندند.
اين کار هم مشکلاتي را براي آنها بعضا ايجاد مي کرد لذا فرمودند: « لا يسلمنّ علىّ أحد و لا يشير الىّ بيده و لا يؤمئ فإنّكم لا تؤمنون على أنفسكم.» كسى بر من سلام و حتى اشاره هم به طرف من نكند؛ زيرا كه در امان نيستيد.
اين روايت به خوبى نشان مى‌دهد كه دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شيعيانش را زير نظر داشته و آن را كنترل مى‌كرده است. البته امام و شيعيانش در فرصتهاى گوناگونى همديگر را ملاقات مى‌كرده‌اند و سرپوشهايى نيز براى اين تماسها وجود داشته است.
يكى از بهترين راههاى ارتباطى شيعيان با امام، مكاتبه بوده كه در مصادر نيز فراوان به آن بر مى‌خوريم.
نکته ديگر احترام مردم بخصوص برخي مقامات دولتي به ايشان است. امام عسكرى عليه السّلام اگر چه بسيار جوان بودند، ولى به دليل موقعيت بلند علمى و اخلاقى، به ويژه رهبرى شيعيان و اعتقاد بى‌شائبه آنان به امام و احترام بى‌چون و چراى مردم از ايشان، شهرت فراوانى پيدا كرده بودند.

از کتاب استاد جعفریان

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
 [ 07:33:00 ب.ظ ]

بگو با غیرتها، بخاطر ناموس ، به شهادت رسیدید من هم ناموس شما هستم. ...

 آمده بود عروسی بهش گفتم کی آستین بالا میزنی و ما را به عروسی دعوت می کنی؟! گفت : داماد مومن که در شان طلبه باشد

معرفی کن برروی چشم.گفتم چرا سراغ شهدای گمنام نمی روی؟ آنها که زنده اند و عند ربهم یرزقون هستند و برای مادرانشان هم حرمت

زیادی قائل هستند؛

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-10-15] [ 02:55:00 ب.ظ ]

آخرین جمله شیخ شهید... ...

آیت الله نمر قبل از اجرای حکم اعدام، دو رکعت نماز خوانده و آخرین جمله ای که بر زبان جاری کرده است، “لبیک یا حسین” بوده.

روحش شاد

نابودی قاتلینش

هرچه زودتر…

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-10-14] [ 06:10:00 ب.ظ ]

تبت یدا آل سعود ...


با اعدام حنجره حق گویت شکست

بغض راه گلویم را بست
پرسیدم تا کی باید نشست
ندایی گفت: دست ظلم را باید شکست

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-10-13] [ 03:45:00 ب.ظ ]

«چه غریبانه شکست»Sheikh Nimr ...

شکست، همان بغض جـاودانـه شـکسـت

بـلور ارغـوانی حس هـر بهـانه شکست
به هرآن دلی که عشق را تا ابد می فهمید
غمی به وسعت بی کران هرترانه نشست
شکست عمق احساس جاده های غریب قرار
حضور فصل شیشه ای آب وآدینه شکست
میان صفای کوچه های بی رنگ ومبهم دشت
دری زنهیب غبار غربت وحسرت بست
شکست کینه های کهنه نیست از هست
گذاشت سر به بیابان غم هرعاقل ومست
گسیخت پل نیلوفری میان آسمان وزمین
نوای هق هق باران ،چه غریبانه شکست
شکست شیشه ی عمر هر چه بود ونبود
هر آنچه نبض دلش، عاشقانه بود شکست
شکست،آن بغض جاودانه شکست
دل غریب و پراز داغ شیعه شکست

 

مهجده انتظاری

موضوعات: سروده های طلاب  لینک ثابت
 [ 12:29:00 ق.ظ ]

شیخ شهادتت مبارک ...

بخش هایی از بیانیۀ سپاه :

شهادت شیخ نمر نشانه رفتار داعش‌گونه آل سعود است. بزودی انتقام سختی گرفته می‌شود!

اقدام خباثت آمیز و جنایت کارانه رژیم آل سعود در به شهادت رساندن آیت الله شیخ نمر باقر النمر رهبر شیعیان عربستان، بخشی از یک توطئه صهیونیستی است.

اقدام ددمنشانه رژیم مرتجع، قرون وسطایی و تروریست پرور سعودی در اعدام آیت الله شیخ نمر نقض آشکار حقوق بشر و آزادی بوده و نشان می دهد بنیان اینگونه جنایات، تفکر وهابیت و جریان تکفیری - سلفی است که امروز داعش پرچمدار آن است.

موضوعات: اخبار  لینک ثابت
[شنبه 1394-10-12] [ 11:49:00 ب.ظ ]

باید متاسف بود... ...

 انتخابات از اوجب واجبات است اما نظافت هم خوب چیزیه.
شور و هیجان انتخابات لازمه ولی رعایت کردن حقوق مردم (در و دیوار خانه مردم) واجبه.
شرکت حداکثری در انتخابات مشت کوبنده بر دهان استکبار و دشمنان است لکن هر جا رسیدی پوستر تبلیغاتی بچسبونی که میشه مشت تو صورت خودی.
قید مهمی که در عناوین این نامزدها هست کلمه اسلامی است مثل نامزد شوراهای اسلامی شهر و روستا یا نماینده مجلس شورای اسلامی  و … اما کجای کارشون اسلامی؛ من نمی‌فهم.
من در تعجبم هنوز هیچکاره‌ی مملکت نشده، هنوز هیچکاره‌ی شهر نشده؛ اینطوری ظاهر شهر را خراب می کنن؛ اگر یک کاره‌ای بشه چه گندی خواهد زد. ضرب المثل را که داری درخت گردکان1 به این بزرگی * درخت خربزه الله اکبر.
اصلا یکی که نمی‌تونه رو هوادارانش و دوستارانش تأثیر بذاره. چطوری می‌تونه روی یه شهر و حتی مملکت تأثیر بذاره.
در اینجا می‌تونی هزینه تبلیغات نامزدها را بخونی (حتما بخوانید)
در اینجا می‌تونی بایدها و نبایدهای تبلیغات انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا را بخونید.

البته در بعضی جاها هستند افرادی که این موضوع را رعایت کرده و به نظافت شهر و حقوق شهروندان احترام می‌گذارند و جلوی اسراف گرفته شده است.

 

 

انتظاری

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-10-10] [ 09:05:00 ب.ظ ]

وهابیت به شکل داعش ...

یکی از انگیزه های تهاجم وسیع  وهابیت بر ضد مذهب اهل بیت (ع) ،ترس و وحشت آن ها از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آن ها از این مکتب نورانی مطابق با سنت راستین محمدی (ص) است،ذکر نمونه هایی از این دست بیان گر عمق وحشت آن هاست؛دکتر عصام العماد فارغ التحصیل دانشگاه «الامام محمد بن سعود» در ریاض و شاگرد بن باز(مفتی اعظم سعودی) و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلغین وهابیت در یمن که کتابی نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان «الصله بین الانثی عشریه و فرق الغلاه نوشته است با آشنایی با یکی از جوان های شیعه با فرهنگ نورانی تشیع آشنا شد و از فرق وهابیت دست کشید و به مذهب شیعه مشرف گردید.دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تالیف نموده ، می نویسد: با مطالعه کتاب هایی که وهابیت در سالهای اخیر نوشته اند به یقین در می یابیم که آنان احساس کرده اند که تنها مذهب آینده همان مذهب شیعه امامیه است.

ادامه »

موضوعات: کوتاه نوشت  لینک ثابت
 [ 03:55:00 ب.ظ ]

پس کمی رعایت قانون لطفا! ...

                                  

جناب حضرات اصولگرا و اصلاح طلب که دم از پایبندی به قانون می­زنید!

اگر نهاد شورای نگهبان را قانونی و خود را پایبند به  قانون می­دانید، چرا خط  و نشان می کشید که فلانی

«نباید» تایید صلاحیت شود و یا این که فلانی «باید» تایید صلاحیت شود؟!!

تایید یا عدم تایید صلاحیت آقایان  ….و … همگی در حیطه تخصص شورای نگهبان است نه شما و نه حتی عامه مردم. پس کمی رعایت قانون لطفا!

 رامیان

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:43:00 ق.ظ ]

رهبری غیب داشته.... ...


تقویم سال 88 را که ورق میزنیم،

می بینیم انگار مقام معظم رهبری غیب داشته و می دانسته که قرار است چه حوادثی اتفااق بیفتد!

از همان ابتدا که اوباما در پیام نوروزی خود دست دوستی دراز کرده بود و آقا،

این دست چدنی را در دستکش مخملی دانست…

موضوعات: فرهنگی, آموزنده  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-10-09] [ 05:03:00 ب.ظ ]

خواب خواص ...

آبرو، گاهی پاداش“سراپا خدایی بودن” است

وگاهی پاداش“سکوت”!

تعجب نکنید: حتما ماجرای حق السکوت را شنیده اید!

ماجرایی که در آن آقای “الف “ که فرد با نفوذ وصاحب منصبی است،

در مقابل دیدگان آقایان “ب” حقی را ناحق کرده بودو…

موضوعات: آموزنده  لینک ثابت
 [ 04:58:00 ب.ظ ]

اخلاص رسولان نماز ...

سال 1381 سومین دوره ای بود که پذیرش طلبه داشتیم که جمعا 50 نفر می شد.
تصمیم گرفتم به مدارس ابتدایی و راهنمایی پیشنماز اعزام کنیم. برای مردم شهر موضوع جدیدی بود هم .مدرسه تازه تاسیس و  هم اقامه نماز در مدارس و مهمتر از همه اقامه نماز توسط طلاب خانم !
طلاب را با معرفی نامه به مدارس با عنوان رسولان نماز اعزام کردیم، با عکس العمل متفاوتی روبرو شدیم.بعضی از مدیران زود می پذیرفتن، بعضی ها مقاومت می کردن، که باید اداره اجازه بده.ناچار از اداره درخواست کردیم که به مدیران موضوع اقامه نماز را ابلاغ کند، با تعلل بعض از مسئولین اداره آموزش و پرورش روبرو شدیم.تصمیم گرفتیم مشکل را با فرمانداری در میان بگذاریم، خلاصه در نهایت با مداخله امام جمعه و فرمانداری، اجازه اقامه نماز صادر شد.
این بار با مشکل مکان برای نماز جماعت روبرو شدیم، با بررسی اتاق های مدرسه متوجه شدیم از بعضی از اتاق ها به عنوان انباری استفاده شده است؛ از مدیر مدرسه خواهش کرد یم که اجازه بده تا وسایل را در گوشه اتاق جمع کنند و با یک موکت تبدیل به نماز خانه شود.
اقدام بعدی نوشتن مطالب در باره اهمیت نماز و نماز جماعت بود که با تهیه روزنامه دیواری و ترسیم احکام نماز فرهنگ سازی می کردیم.
مشکل بعدی روبرو شدن با شبهه قبول نبودن پیشنمازی بانوان برای بانوان بود.با تهیه فتاوای مراجع در مجاز بودن اقامه نماز بانوان و نصب در تابلوی اعلانات مدارس بر طرف شد.
تقریبا در همه مدارس شهر و روستاهای اطراف پیشنماز اعزام کردیم، که این بار با مشکل هزینه ایاب ذهاب و هزینه تشویق دانش آموزان برای جذب بیشتر مواجه شدیم.
مدرسه آهی در بساط نداشت و هزینه اداره خود را به زحمت جور می کرد، طلاب هم از جیب خودشان برای رفت و آمد به مدارس هزینه می کردند!
به ناچار دست به دامن یکی از اقوام شدم، و تقاضای کمک کردم ، مدتی ماهیانه مبلغی را فرستاد و با آن هزینه ایاب ذهاب رسولان نماز را تامین کردیم  و همچنین هدایای دانش آموزان را هم تهیه کردیم.
 برای جذب دانش آموزان به شرکت در نماز جماعت در پایان نماز یک معمای پنج دقیقه ای مطرح می کردیم این کار باعث شده بود که نماز خانه جا برای بقیه نداشت، همه پشت در نماز خانه می ایستادند!!!
برای جذب مدیر و معلمین در نماز جماعت با پیشنهاد پیشنماز شدن آنها حل شد؛ از مدیر و یا معلم پرورشی تقاضا می کردیم که امروز  شما پیشنماز شوید!!
به حمدالله اخلاص این رسولان باعث شده که اول مهر هر سال از اداره رسما نامه درخواست پیشنماز به حوزه می رسد که هرچه زودتر اسامی مبلغین را بفرستید.

_______________________
بعدها از کسی که کمک می فرستاد پرسیدم: این پول را از کجا آوردی و به اعزام مبلغ کمک کردی گفت: همسرم در فرودگاه پیشنماز بود و مدتی تعطیل کرد و نرفت،  ولی هزینه ایاب ذهاب را به حسابش می ریختند، وقتی متوجه این حساب شد درخواست برگرداندن حقوقش به خزانه دولت شد، گفتند دیگر نمی توانیم برگردانیم ،این همان پولی بود که به رسولان نماز شما پرداختیم.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-10-07] [ 06:55:00 ق.ظ ]

نديده عالم به غير "مرد" از اين آل ...


اين قافيه براي نشاندن آسمان تنگ است
آن دل ك دل نسپارد به آسمان سنگ است
پنج خورشيد در اين افق به امتداد خدا
يكي يكي طلوع كرد و اينك به لطف خدا
سپيد گلي دگر گلستان زهرا داد
شكفته گلي كه بوي حسين زهرا داد
سبوي سينه اش از حلم حسن مالامال
نديده عالم به غير “مرد” از اين آل
گلي ك مكتب شيعه ز فيضش آباد است
به وقت نيايش شبيه سجاد است
ميان بحث عدو از ذكاوتش بدر است
عجيب نيست شاگرد مكتب پدر است

مهجده انتظاری

موضوعات: سروده های طلاب  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-10-06] [ 05:13:00 ب.ظ ]

پیامبراعظم و انتقال هنری مفاهیم دینی ...


 در آموزش مفاهیم اخلاقی به افراد، باید توان شناختی، عاطفی و انگیزشی آنان را در نظر گرفت، زیرا هدف از انتقال مفاهیم اخلاقی، بر انگیختن شوق و رغبت افراد به یادگیری آموزه‌های دینی است.
جابربن عبدالله می‌گوید: «خَطَ رَسولُ الله خَطًّا بِیدهِ ثُمَّ قالَ هذا سَبیلُ الله مُستَقیماً ثُمَّ خَطَّ خُطُوطًاعَن یَمین ذلِكَ الخُطُوط عَن شِمالِهِ ثُمَّ قالَ وَ هذهِ الُّسُبُل لَیسَ مِنها سَبیلاً اِلَّاعَلیهِ شَیطان یَدعُوا الیه 1.ثُم قَرأ وَأَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّق َبِكُمْ عَنْ سَبِیلِهِ؛ برروی زمین خطی کشید و فرمود این راه خداست. سپس خط هایی در اطراف آن کشید و فرمود: این‌ها هم راه هایی است که بر سر هر یک شیطانی قرار دارد که به آن دعوت می‌کند.سپس دست خود را برخط میانی گذ اشت و این آیه را تلاوت کرد : « وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ» این راه مستقیم من است. از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از راه حق دور می‌سازد و این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند شاید پرهیزکاری پیشه کنید.»

_________________________________________

کتاب نقش هنر در انتقال مفاهیم اخلاقی«ص 92»

1.سیوطى جلال الدین‏،الدرالمنثور فى تفسیرالمأثور ، ج،3 ص.56

انعام153

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی, دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-10-01] [ 11:31:00 ب.ظ ]

عشق حسین با عشق امام صادق تنیده... ...

 

روز شهادت امام صادق (ع)بود، از صبح تو فکرش بودم که زیارت جامعه رو با نیت امام صادق(ع) بخونم اما نشد؛تا اینکه شب شد خوابیدم در عالم رؤیا دیدم ایستاده ام جلوی یه تابلو ی عکسی که تمثال امام حسین(ع) هست ،اما از همان تمثال ها که به نام امام حسین(ع)، تو عزاداری ها و حسینیه ها استفاده می کنند.

در همان حال اون تمثال از دیوار کنده شد و افتاد و به جاش یه تابلوی عکسی که یه آقایی با عمامه مشکی داشت قرار گرفت، و من زیارت امام حسین رومی خوندم.

______________________________________________________

پ ن

از خواب که بیدار شد دو تا چیز برام معلوم شد، یکی اینکه اون تمثال ها که کشیده اند شکل امام حسین(ع) نیست و دوم اینکه روز شهادت امام صادق(ع)خوندن زیارت عاشورا خیلی خوبه.

 

السلام علیک یا اباعبدالله

روز میلاد صادق آل محمد مبارک باد.

 

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-09-30] [ 07:30:00 ق.ظ ]

من فقط پیرو امام هستم و مریدهرکسی که پیرو امام باشد... ...

همسایه ای داشتیم که از اقوام داماد امام راحل بود و از اینکه با طلبه هسایه بود ناراحت بود چرا که منزل طلبه به بزرگی و وسعت خانه آنها نبود. باعث کسر شان آنها می شد ،یک روز برای اعتراض به خانه ما آمد و چون می دانست ما امام را بسیار دوست داریم،گفت شما منو می شناسی ؟گفتم بله شما همسایه محترم ماهستی. گفت من فامیل داماد امام هستم!!! گفتم همسایه محترم ، من فقط پیرو امام هستم و مرید هرکسی که پیرو امام باشد، اما بقیه را نمی شناسم!!!

_______________________________________

پ ن

این خاطره را نوشتم تا مدعیانی که خود را منسوب یه امام بزرگوار می نامند بدانند که امام بر قلب ملت ایران

حکومت می کرد، بنفسی انت یا حضرت روح الله.

موضوعات: خاطرات, دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-09-29] [ 10:41:00 ب.ظ ]

کاش میشد زندگی... ...

کاش میشد زندگی
تکرار داشت . . .
لااقل تکرار را یکبار داشت . .
ساعتم برعکس
میچرخید و من . . .
برتنم میشد گشاد این
پیرهن . . .
آن دبستان ، کودکی ، سرمشق
آب . . .
پای #مادر هم برایم جای *
خواب . . .
#خود را برون میکردم
از دلواپسی . . .
دل نمیدادم به دست
هر کسی . . .
عمر هستی ، خوب و بد
بسیار نیست . . .

حبیبی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-09-26] [ 04:25:00 ب.ظ ]

«عشق غریب» ...

 

ومردمند که می آیند فوج فوج                          
با دلی پراز عشق امید وصفا                         

همه بگذشته از جاده پر فهم وخشوع          
هم غریبند وهم زائر آن عشق غریب             

 همگی آمده اند دق الباب کنند                
 درب این خانه نور           

تا شود باز به روشان در میخانه دل                    
 وچه این صاحب دل عمق صفاست                           
                      
عمق بخشندگی ولطف و وفا           
او همانست که محراب غمش                  
 شده حک برلب ژرفای وجود  

 مردمان زائران را می گویم
 همگی یکرنگند آخر مهر وخضوع     

عاشقان حرفند
عاشقان خود نورند
همشان شیرین چون آه سکوت

همشان توی قنوت
می چینند انار بهشتی ز ریه
همان خط حضور

دلهاشان پر درد
 پر است راز ونیاز
 سوز وگداز

 بغض است که در گردنه سرخ گلو
 گاه گاهی به کمین می شیند
 وآنچه سرازیر می شود
  اشک است
 

آری ، آنجا
 همانی که غریبان، غریبانه روند نزد غریب
 خانه معرفت است
  خانه معرفت است         

                                                             مهجده انتظاری

 

موضوعات: شعر, سروده های طلاب  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-09-19] [ 10:00:00 ق.ظ ]

...من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی؛ همه شکر کنند... ...

معلم مکتب خونه که بهش می گفتیم «خانم باجی»داد بلندی زد و گفت ساکت باشید!گفت: می خوام حرف های حاج آقا روح الله را گوش بدم.بعدش رفت طرف راه پله ها تا بره بالای پشت بام و از اونجا گوش کنه.مکتب خونه توی محله مون بود، اینور رودخونه روبروی مدرسه فیضیه که جنب حرم حضرت معصومه(ع) است.صدای سخنرانی حاج آقاروح الله رو می شنیدیم.سال 1342 بود، در مدرسه فیضیه علیه شاه سخنرانی می کرد .شش ساله بودم، کنجکاو شدم که خانم باجی سخنرانی چه کسی رو می خواد گوش کنه؟ آهسته در حالی که به دیوار تکیه داده بودم، خودم رو به طرف پله رسوندم و با دقت گوش دادم .این سخن امام رو شنیدم که فرمود: «آقا! من به شما نصيحت مي کنم، اي آقاي شاه! اي جناب شاه! من به تو نصيحت مي کنم؛ دست بردار از اين کارها….من ميل ندارم که يک روز اگر بخواهند تو بروي، همه شکر کنند».این اولین باری بود که صدای امام خمینی را شنیدم!!!

_____________________________

پ ن

و زمانی رسید که وقتی شاه ملعون رفت شاهد خوشحالی مردم بودم.روح امام شاد !

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-09-15] [ 10:13:00 ق.ظ ]

نهی منکردسته جمعی شون حرف نداشت... ...

همینکه یه زن بی حجاب وارد قم می شد و ماشینش کنار خیابون توقف می کرد و پاشو از ماشین بیرون می گذاشت. تمام مغازه دارها بیرون میریختن ودستاشون میگذاشتن بغل گوششون فریاد میزدن با لهجه قمی و میگفتن اَلیُوک! زن بی حجاب بدبخت چنان دست پاچه می شدکه نصف دامنش از در ماشین می موند بیرون و با سرعت فرار می کرد!!! مردای صاحب مغاز یا پنچرگیری داشتن یا تعمیرکار ماشین بودن، خلاصه سرتاسر خیابون مغازه ها همه مربوط به کار ماشین بود! خیلی مرد بودن، و نهی منکرشون حرف نداشت.براهمین هیچ وقت زمان طاغوت زنان بی حجاب بی حیا جرات نداشتن پاشون تو قم بزارن!! این یه فرهنگ بود.
حالا غیرت دانشجویان، این قشر فرهیخته کجا گم شده که باید خواننده زن معلول الحال به آنهاآموزش ترانه نویسی بده!!! وای برما که نفوذ از هر زاویه ای مانند سیل بنیان برانداز بر پیکره این خطه شهید پرور ، ایران عزیز روان شده!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-08-25] [ 11:29:00 ق.ظ ]

مامان های کودک صفت!!!! ...


در حالیکه نوزادش را شیر می داد و از درد عمل سزارین ناله می کرد، با یک دستش هم با زحمت مشغول بازی در موبایلش بود!!! خیلی زود از شیر دادن خسته می شد و نوزادر به همراهش تحویل می داد!!اخیلی برای هر دویشان متاسف شدم، برای نوزاد بیشتر ،که گرفتار مادری  شده  که هنوز کودک است! 

_____________________________________________________________________

از دستورات تربیتی دین مان است که هنگام شیر دادن به نوزاد: اولا با وضو باشید دوم نام خدا را زمزمه کنید، سوم به صورت نوزاد بنگرید.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1394-08-22] [ 11:05:00 ق.ظ ]

مکدونالیزه شدن ... ...

مکدونالیزه شدن ملت ایران از زمان ریاست جمهوری آقای خاطره شروع شد!!! زمانی که ایشون فرمایشات کردند که ملت ایران باید وجیه المله باشند!!! بعدش الگوی ساخت و ساز به سبک غربی پیش آمد! آشپزخانه ها اپن شد! هم خانمها در معرض دید مهمانها قرار گرفتند و باید کالاهای آشپز خانه لوکس و مدرن باشه!! تبلیغات تلوزیون هم هر روز و هر ساعت چیدمان آشپزخانه را به رخ مردم بینواکشید!برای تبلیغ روغن و برنج…

نتیجه این شد که جوونا برای ازدواج و نداشتن جهیزیه آنچنانی سنشان بالا تر بره!!!و عده ای هم برای رسیدن به آن تشکیلات دست درازی کنند به هر نوع درآمد باد آورده ای !! بنابراین زندانیان چک برگشتی افزایش یافت.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-08-20] [ 12:53:00 ب.ظ ]

وقتی ارزش های اعتقادی تغییر کنه!!! ...

پرسید چه مدتی است که سردرد داری ؟ گفتم یک سالی هست.گفت چرا این قدر دیر آمدی برای معالجه؟

گفتم وقت نکردم .پرسید :مگر شاغل هستی؟گفتم مبلغم، گفت اشتباه می کنی نباید خودت را فراموش

کنی.کاری که من کردم، زمان جنگ رفتم جبهه وقتی برگشتم پسرم بزرگ شده بود، حالا از من گله داره

که زمانی که باید مرا به پارک می بردی کجا بودی؟!

__________________________________

پ ن
قبل از جنگ معلم بود بعد از جنگ پزشک شده بود!

خیلی متاسف شدم که به همین سادگی سرمایه معنوی ماندگار زیبایش را هدر می دهد.در حالی که زمان جنگ اکثر اوقات مردم در پناهگاه ها و شب ها در خانه های با لامپ خاموش زندگی می کردند! کسی جرات رفتن به پارک و تفریح نداشت!  اصلا پارکی  وجود نداشت!!

بعد ازمدت کوتاهی بنده خدا در تصادفی ساده جان باخت و باز هم پسرش را تنها گذاشت، روحش شاد!!!

________________________________________________

وقتی امیرالمومنین از صفین مراجعت می کرد، شخصی خدمت ایشان عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! دوست داشتم برادرم هم همراه ما و در رکاب شما بود و به فیض درک رکاب شما نائل می شد. حضرت فرمود: بگو نیتش چیست؟ در دلش چیست؟ تصمیمش چیست؟ آیا این برادر تو معذور بود و نتوانست بیاید، یا معذور نبود و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان که نیامد و اگر معذور بود و نیامد ولی دلش با ما بود، میلش با ما بود و تصمیم او این بود که با ما باشد، پس با ما بوده. گفت: بله یا امیرالمؤمنین! این طور بود. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بوده اند افرادی که هنوز در رحمهای مادرانند، با ما بوده اند افرادی که هنوز در اصلاب پدرانند. تا دامنه ی قیامت اگر افرادی پیدا شوند که واقعاً از صمیم قلب، نیت و آرزویشان این باشد که ای کاش علی را درک می کردم و در رکاب او می جنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب صفّین می شماریم.

آزادی معنوی : شهید مطهری ص 172

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-08-17] [ 08:48:00 ق.ظ ]

به كوچه هاي كودكي برمي گردم... ...

به كوچه هاي كودكي برمي گردم. شبهاي ماه محرم. منبر و روضه و چاي آخر مجلس. مي گفتند اين چاي، نوشيدن دارد. و راست مي گفتند. چاي را كه مي خوردي، روشن مي شدي. سبك مي شدي و احساس مي كردي برايت از بهشت نوشيدني آورده اند.
مسجد روستا لباس سياه مي پوشيد و سراپا عزادار مي شد. هرچه از روزهاي اول محرم مي گذشت، دل و جانت به تاسوعا و عاشورا نزديكتر مي شد. آماده مي شدي. آماده آماده تا صبح روز تاسوعا، زودتر از خواب بيدار شوي. لباس سياهت را بپوشي و بروي دنبال بچه ها آنها را جمع كني تا همه با هم به مسجد برويد. آنها كه زنجير داشتند زنجير مي زدند و بقيه هم در دسته سينه زنها بودند. و ما هم دنبال اونها راه می‌افتادیم نوحه خوان تمام راه را تا سر روستا می رفت ، از عباس(ع) مي گفت و تو براي دستهاي آب آورش سينه مي زدي.
و شب، شب عاشورا بود. تا نيمه هاي شب عزاداري، و باز صبح زود ، سينه زني، زنجير زني، صداي طبل و آواي محزون نوحه خوان مسجد كه امروز امام حسين(ع) مي خواند و تو باز به فطرت سبز كودكي ات باز مي گردي…
اما بعد عاشورا غم اسیری زینب فقط سکوت هست و سکوت …

به قلم پ ح

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-08-10] [ 08:25:00 ق.ظ ]

خائن و قاتل الحرمین الشریفین= آل سقوط ...




    و مَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَاءهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ : چرا خدا [در آخرت] عذابشان نكند با اينكه آنان [مردم را]

از [زيارت] مسجدالحرام باز مى‏دارند در حالى كه ايشان سرپرست آن نباشند چرا كه سرپرست آن جز پرهيزگاران نيستند ولى بيشترشان نمى‏دانند .        34انفال
__________________________________________________________________

پ.ن

این ها همه از نسل شجره خبیثه هستند،همان ابو سفیان، ابوجهل ها.

این ظالمان ضعیف کش که از رویارویی با مردان هراس دارند یا از آسمان بر سر کودک و زن یمنی بمب میریزند یا با بستن راه بر

حاجیی که جزلباس احرام چیزی ندارد آنها را خفه می کنند!!!


 رامیان

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-08-05] [ 04:24:00 ب.ظ ]

...چرایی الگو بودن کافر برای مسلمان ...

 وقتی این حدیث را می شنیدیم و یا می خواندیم اطلبوا العلم ولو في الصين در ذهنم انواع فکردر هم می

شد چرا الگوی یک مسلمان باید یک کافر باشد؟!چه علمی را باید از آنان بیاموزیم ، یک مسلمان چه چیزی

را کم دارد که باید از چینی های کافر بیاموزد؟! بعد به خودم دلداری می دادم یعنی برای آموختن علم حتی

دور ترین مکان را هم باید طی کنیم تا علم را بیابیم،برایش حجت هم می آوردیم الحکمه ضاله المومن علم

گمشده مومن است که باید برای یافتن آن طی طریق کند.

اما من با اطلاعات ناقصم فهمیدم که منظور رسول مهربانی ها چه چیز هایی بوده است! رسول گرامی می

خواسته مسلمانان به عینه ببینند که افزایش جمعیتی که در اسلام سفارش شده چه تاثیری دارد و

سفارشات اسلام را در مورد قناعت و حرمت کار را تماشا کنند.

شاید چندین هدف داشته که چندتا از منظور ها را خوب می فهمم یکی افزایش جمعیت آنها بوده که باعث

قدرتشان درجهان می شود و دیگری اقتصاد مقاومتی آنان است که از هر چیز بیخودی یک چیز مفید تولید

می کنند .


 دیگر بازار یابی آنها است که برای همه ملل تولید دارند از ریزترین تا درشت ترین کالا،حتی ساختن شهری

به نام کاشان برای تولید فرش کاشان، از تسبیح و چادر و سجاده مسلمانان گرفته تا چوب بستنی، خاک

نرم برای گربه…!!! و از طرفی حرمتی که برای کار قائل هستند و از تنبلی و اسراف بیزار هستند.و با

بدست گرفتن بازار جهانی آمریکا را هم به زحمت انداخته است.! ترس من از آن روزی است که مهر تربت را

هم از چین بیاورند!!!!

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 03:04:00 ب.ظ ]

کاش از عمو آب نمی طلبیدم!!! ...

روزی که عقیقه دردانه رسول خدا شدم از شادی در پوست خود نمی گنجیدم تا اینکه از پوستم مشکی دوختند  برای نگهداری آب استفاده می کردند.

همچنان در گذر زمان در کنار این خاندان مهربان بودم .و بانوی آیینه و آب مرا لبریز از آب می کرد  وبرای رفع تشنگی حسین از من آب می داد.و یا به دست مولا می سپرد تا در سفرها در کنار پیامبر مهربانی ها ببرد و یا به نخلستان می برد بعد از کاشتن نخلها و یا حفر قنات در گوشه ای جرعه ای از آب می نوشید و من هم چنان پر غرور از خدمت رسانی بر خود می بالیدم!

ادامه »

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[شنبه 1394-08-02] [ 12:05:00 ق.ظ ]

خون شهدای ایران از خون امام حسین غلیظ تر بود؟! ...

فریب افکار افراد نق زن را خورده بود، نسبت به جنگ، و این که چرا وقتی آمدند برای آتش بس و امام

نپذیرفت! سنش به زمان جنگ نمی رسید، شاید هم کودک بوده .افسوس می خورد این همه شهید دادیم

و جوانان پاک را از دست دادیم؛ دیگر چگونه جای این شهدا پر خواهد شد. فقط با یکی دو جمله او را متقاعد

کردم.گفتم خون این شهدا از خون امام حسین غلیظ تر بود؟آیا جای خالی امام حسین پر شد؟آیا خون امام

حسین اسلام را بیمه نکرد؟! و خون شهدا هم ایران را بیمه نکرد؟! که دشمنان جرار هرگز جرات نگاه کج به ایران ندارند.

خیلی زود متوجه اشتباهش شد.

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-07-29] [ 10:03:00 ق.ظ ]

...آخرین نائب نگفتم: در زمان غیبت کبرا از ولایت فقیه پیروی کنید! ...

وقتی بچه بودم شبها به مسجد اعظم قم می رفتیم پای سخنرانی مرحوم کافی، و ایشان درباره امام زمان

«عج» صحبت می کرد و در آخر این غم نامه را می خواند :مولا جان بچه ها جوان شدند ،جوان ها پیر شدند

و پیرها مردند و تو را ندیدند. فقط این سه جمله در خاطرم مانده، از بقیه سخنانش چیزی به یاد ندارم!
َ
این غم نامه را خیلی دوست داشتم! و در طول زمان و گذر عمر همیشه تکرار می کردم و این اواخر غصه

می خوردم که بچه بودم جوان شدم و پیر شدم و در آینده خواهم مرد!!ولی امام زمانم را ندیدم ،تا اینکه فکر

کردم فرض می کنیم که امام را دیدم !

چند حالت دارد. یا امام از من رو برمی گرداند که مرگ برایم بهترین خواهد بود یعنی دق می کنم ! یا مرا

بگرمی می پذیرد که احتمالا خودم را می بازم و دچار غرور می شوم و یا خواسته ای دارم از ایشان که مرا

راهنمایی کند که چگونه زندگی کنم؟! حتما خواهد فرمود مگر در سفارش به آخرین نائب نگفتم در زمان

غیبت کبرا از ولایت فقیه پیروی کنید! ویا می فرماید: مگر به سید رشتی نگفتم زیارت جامعه ، زیارت

عاشورا، و نافله را فراموش نکنید!!!


نتیجه گرفتم ظهور ایشان یک آرزوی فطری ماست که من و امسال مرا بی قرار کرده است.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-07-28] [ 10:06:00 ق.ظ ]

با توسل به سالار شهیدان گرگ نگهبان... ...

پدرم با ترساندن کودکان مخالف بود!به مادرم هم توصیه می کرد که برای آرام کردن کودکان از حربه

ترس مثل لو لو و … استفاده نکند.

لذا برایمان از خاطرات تبلیغ و حوادث آن می گفت:حدودا 60 سال پیش ماه محرم   رفته بود تبلیغ

به روستایی که قرار بود از آنجا هم به ده بالایی برود.


آن زمان روستا ها مثل حالا امکانات جاده و برق …نداشتند .روستاها در این زمان به برکت خون

شهدا روبراه شده اند.

ده بالا هم چند کیلومتری فاصله داشته است.هنگام حرکت با پای پیاده، برف هم شروع به بارش

کرده بود.راه مالرو ده بالا هم در دامنه کوه بود که یک طرفش دره بود و طرف دیگرش کوه

قرارداشت.پدرم می گفت:

مقدار یک کیلومتر که رفته بودم از دور یک لکه قهوه ای  دیدم، فکر کردم که حتما تخته سنگی از زیر

برف بیرون مانده است. کمی که نزدیکتر شدم دیدم لکه قهوه ای گاهی تکان می خورد.به خودم

گفتم حتما تکه گونی یا شبیه آن از برف بیرون مانده و بر اثر باد تکان می خورد. وقتی که نزدیکتر

شدم که  توانستم تشخیص بدهم که دیگر خیلی دیرشده بود !دیدم یک گرگ وسط راه نشسته

است! اگر راه را ادامه می دادم مسافت باقی مانده زیاد بود بنابراین تصمیم گرفتم که برگردم.در راه

برگشت شروع کردم به خواندن آیت الکرسی و توصل به سالار عاشورا…به پشت سرم هم نگاه

نکردم بعد کمی حرکت دیدم گرگ در طرفی که کوه قرار دارد بالاتر از من است و من در طرف دره

هستم در کنارم می آید طوری که بدن گرگ به عبایم تماس داشت! منهم بدون هراس به راهم

ادامه دادم تا رسیدم به روستا ،گرگ به علت ترس از سگ های ده جرات وارد شدن به روستا را

نداشت .تا زمانی که داخل کوچه پس کوچه های ده شوم ایستاده بود و من را نگاه می کرد.

خلاصه گرگه نگهبان ما شده بود!!!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-07-26] [ 12:10:00 ب.ظ ]

بیشتر ماها امام حسین رو دوست داریم.... ...

اکثر ماها امام حسین رو دوست داریم….خیلی هامون حداقل در ماه محرم سعی می کنیم کمتر گناه

کنیم…خیلی هامون اصلا طوری توی عزاداری ها منقلب می شویم که می گویم خداجون اگر بعد

این آدم نشدم..اسمم راعوض می کنم.

بعضی هامون وقتی جریان پاره شدن گلوی پسر شیش ماهشو می شنویم چنان خون جلو چشم

هامون را می گیره که بدن بانی باعثش را تیکه پاره می کنیم!

اصلا هممون یه جورایی حالمون از یزیدو دارو دستش به هم میخوره اما خدا نرسونه محرم تمام

بشود! مسلمانی ماهم تمام می شود! قبول!سال دیگر محرم توبه می کنیم!

اما خداوکیلی کی ضمانت کرده تا سال دیگر زنده باشیم؟نه جدا!

خوبه حالا با چشم خودمون می بینم کم نیستن کسانی که هم سن خودمون..اصلا می بینی

طرف رفیقش فوت می کنه..دوست خود من…آنهم حالا نه!پنج شیش سال پیش با خانوادش توی

رودخانه افتادن و خفه شدن!کی فکرشو می کرد!؟هیچکس هیچکس!!

خدا بیامرزتشان…

اصلا یکی از ترفندای شیطون همین امروز و  فردا کردن است!خودمن هم بارها شده تصمیم گرفتم

یک کار بد را ترک کنم یا شروع کنم یک کار خوب را…ولی هی گفتم حالا بگذار از فردا …الان شاید

یک سال گذشته و هنوز انجامش نداده ام…

خیلی دور نیست…چند وقت دیگر می رسد آن لحظه ای که همه کارهای شروع نکرده و گناهای

ترک نکرده مان صف می کشن جلو چشم مان…بدون اینکه دیگر فرصتی داشته باشیم!

به قلم ح ر

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-07-23] [ 04:55:00 ب.ظ ]

مناجات نامه ای از یک طلبه ...

مناجات نامه ای از یک طلبه

من عاشق جلب توجهم!

خب جلب توجه هم که معنایش روشن است!

یعنی: جلبِ…توجه!!!

من در فرایند جلب توجه بسی دقیقم!

بسی حساس!

بسی شیک!

مرا ننگ است توجه هر “از راه رسیده ای” را جلب کنم!

خویشتن را از سر راه که نیاورده ام!

از درون سطل ماست و لپ لپ نیز یافت نشده ام!

دیوانه کننده است…جلب توجه های من فقط یک مخاطب دارد!

یک مخاطب در نهایت خاص بودن!

خاص تر از تمام مخاطب های خاص!

«امام زمانم»

به قلم  ح ر

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-07-19] [ 01:16:00 ب.ظ ]

مژده دادیم برای تولد فرزند دوم و سوم و چهارم مبلغ یک میلیون تومان ... ...

برای لبیک گویی به فرمان امام خامنه ای حفظه الله در مورد افزایش جمعیت و به بهانه روز جهانی کودک

به همه کادر و اساتید مدرسه و مدیران استان آذربایجان شرقی و مدیران مدارس استان مژده دادیم برای

تولد فرزند دوم و سوم  و چهارم مبلغ یک میلیون تومان هدیه پرداخت می شود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-07-14] [ 04:02:00 ب.ظ ]

وقتی زندگی برای پز دادن باشد... ...

مهمانی هایی با جمعیت همه اهالی محله می داد ، وقتی همسرش بعد از رفتن مهمانان برای افطاری به منزل می آمد حتی یک لقمه هم برایش نمانده بود که افطار کند!

هنگام دم کردن برنج وقتی دیگ لبریز می شد، با کفگیر برنج ها را در سطل زباله می ریخت!!

اسباب بازی های گران قیمت فرزندش را در مهمانی ها باخود می برد و هنگام بازگشت اسباب بازی در منزل میزبان جا می گذاشت!

لباس های گران قیمت می خرید وقتی اقوامش نعریف می کردند به آنها می بخشید.

درآمدشان خوب بود، یعنی وقتی ماهیانه ما 60 تومان بود؛ ماهیانه آنها 400هزار تومان بود.

پسرانش بزرگ شدند ، و آن درآمدها هم ته کشید و کسی خانه بهشان اجاره نمی داد.

سرانجام فامیل جمع شدند، پولی تهیه کردند و برایشان خانه خریدند!

___________________________________________________

امام صادق (ع) به عبید فرمود : اسراف و زیاده روی باعث فقروتنگدستی می گردد و میانه روی موجب ثروت و بی نیازی می شود.

وسائل الشیعه جلد۱۵صفحه ۲۵۸

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1394-07-11] [ 09:45:00 ب.ظ ]

کاش حجاج جهان اسلام برای همدردی با مسلمانان یمن ... ...


اندکی قبل از حرکت حجاج این فکر ذهنم را درگیر کرده بود، کاش حجاج جهان اسلام برای همدردی با

مسلمانان یمن … از رفتن به حج خودداری می کردند تا ظلم ددمنشی آل سعود را به همه بشریت معرفی کنند!

در ضمن یکی از شرایط استطاعت امنیت است.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-07-08] [ 03:18:00 ب.ظ ]

فرمود بگو پسرم را آورده ام تا پیامبر شود! ...

برای طلبگی ثبت نام کرده بود ،از هفت خوان آزمون و مصاحبه با موفقیت عبورکرده بود.


مادرش گفت : دامادم به تحریک مادرش مانع تحصیل او در حوزه است! شما یک کاری کن که

به دخترم اجازه بدهد.گفتم از من چه کاری  ساخته است ؟گفت : مجلس ختم پدر یکی از دوستان است .

مادرشوهر دخترم قرآن خوان آن مجلس است.شما بیا در آنجا سخنرانی کن.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1394-07-04] [ 04:44:00 ب.ظ ]

سر موفقیت مان اقتصاد مقاومتی... ...

با قیمه و یا قرمه سبزی از مهمانان پذیرای می کردیم، که هم خوشمزه بود و هم تهیه آن ارزان ، هم

می توانستیم بارها مهمانی بدهیم؛چون روکم کنی نبود.


یک دست لباس مجلسی می دوختیم تا آنجا که اندازه تنمان بود در مجالس جشن و مهمانی می پوشیدیم

و ابایی نداشتیم که تکراری است چون لباس را برای پز دادن به اقوام و دوستان نمی پوشیدیم؛ وقتی هم

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1394-06-28] [ 10:15:00 ب.ظ ]

هر وب سایتی را لینک ... ...

 

در شهر جای سوزن انداختن نبود ! از همه جا سیل مردم بینوا هجوم آورده بودند برای شفا گرفتن!مردم علاقمند

با کمترین اطلاعات مهدی شناسی، حتی کسانی که توقع داشتیم این علوم را بدانند هم فریب خورده بودند!!

مثل قاضی دادگاه و روحانی مدیر و استاد حوزه!


سال دوم هجرتمان به شهر جلفا بود که با یک فتنه آخر زمانی روبرو شدیم.

یک نفر به نام یار حضرت مهدی «عج»پیدا شده بود و مدعی بود که بعد دوماه درمکه ظهور خواهد کرد.


فعالیت او بدین گونه بود که به منازل بیماران می رفت و مقداری پول می داد و دستی می کشید و

می گفت هرکسی که ایمان داشته باشد شفا می یابد! بیماران دیالیزی دیگر به دیالیز نرفتند

تا ثابت کنند که ایمان دارند. بیماران شل عصارا کنار گذاشتند و بارها در هنگام حرکت زمین خوردند، فقط یک نفر هم به علت ضعف بیمار بود با پولی که گرفته تقویت کرد و ضعفش بر طرف شد.

دیالیزی ها مردند و شل ها هم دوباره عصا بدست شدند!


حوضچه پر ازآبی جلوی منزلش تعبیه کرده بود و داخل آن می شد و آب دهان در آن می ریخت ومردم برای شفا از آن پر می کردند و بردند!!


هیچ کس جلوی او را نمی گرفت ! وقتی هم به دادگاه احضار شده بود، قاضی با شنیدن اینکه او یار حضرت می باشد اشکش جاری شده بود!


تا اینکه امام جمعه اعلام کرد در نماز جمعه او را به عنوان شیاد معرفی خواهد کرد.مدیر حوزه برادران اعتراض کرد، با این دلیل که او می گوید دوماه دیگر در مکه ظهور خواهد کرد! امام جمعه گفت : منهم می توانم با پاسپورت و سفر به مکه آنجا باشم! گفت او می گوید در سفر معراج در آسمان چهارم مقام معظم رهبری را دیده است!

در جواب او گفت: برود نزد رهبری بپرسد آیا رهبری هم اورا دیده است! گفت شاید سر رهبری شلوغ بوده و او را ندیده باشد !


خلاصه در اعلام عمومی همه در مصلی جمع شدند. مسئولین اطلاعات و همان مدیر آمدند، یار کذایی حضرت با چهار نفر از همراهانش آمدند.


امام جمعه از آنها پرسید کدامتان شفا می دهید؟ برادرش که دانشجو بود شروع به سخن کرد و گفت: وقتی که بدنیا آمد به سجده افتاد و شهادتین گفت! امام جمعه پرسید؟ مگر خودش زبان ندارد؟


شخص مدعی را نشان دادند، از او پرسید نماز می خوانی؟ گفت: خدا همیشه در قلبم با من سخن می گوید! امام جمعه پرسید کی

غسل می کنی ؟ گفت هر وقت بدنم خونی شود! امام جمعه گفت یکی از کسانی که برای شفا گرفتن آمده بیاورید.


کودک عقب مانده ای که 10 سال داشت آوردند. از مدعی خواستند او را شفا دهد! دستی به باسن اوکشید و وردی خواند با این عبارت قل واله قل واله.کودک هم شفا نیافت!


در خطبه های نماز جمعه از این خطرات به مردم هشدار داد تا اطلاعاتشان را نسبت به حضرت بیشتر کنند تا فریب این دزدان ایمان را نخورند. مدیری از فرهنگیان گفت این ملاها حسودی شان می‌شود چون خودشان نمی‌توانند شفا دهند! یکی دیگر گفت: برادرم هم این چنین بود همه او را دیوانه نامیدند، چون از دربسته امام زاده وارد می شد!!!


خلاصه امام جمعه به عنوان شاکی خصوصی در بهم خوردن نظم شهر و تزلزل در باور مردم او را به دادگاه کشید و زندانی گشت.


از ارومیه یک مدعی آمد و با امام جمعه دیدار کرد گفت.: من روح ربانی هستم اجازه بده بروم ملاقات او در زندان با یک وردی او را به شکل موش در می‌آورم و با خودم از زندان خارج می‌کنم.! امام جمعه گفت شما یک وردی بخوان که خودت گربه شوی وارد زندان شوی و موش را آزاد کنی!

فرد مدعی جوان کم عقلی بود که نتوانسته بود تحصیلاتش را به دیپلم برساند ولی برادر دانشجویش که با دلار های آنطرف آب

مست شده بود اورا یدک می کشید.

پ ن

هر روز مدعیان بسیاری به عنوان های گوناگون رشد می کنند. و با وجود اینترنت تبلیغاتشان هم گسترده است.


ما خصوصا حوزوی ها باید در سخنان و کلید واژه های آنان دقت نماییم.


چون عده بسیاری از ما حوزوی ها پیروی می کنند و آموزش می بینند.


وقتی در سخنان شخص مدعی عرفان:مثل شیخ علی اکبر تهرانی می گوید: نوه ام زهرا نیاز به استاد ندارد و در باره اش می گویند که

حضرت مهدی همیشه در فکر توست!!!!! این سخنان معنا دارد، و باز رهزنان ایمان  وارد میدان شده اند!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1394-06-14] [ 03:44:00 ب.ظ ]

استفاده از مراعات نظیر در عروسی... ...

خاله عروس برایمان چای آورد و گفت بفرمایید برویم زیر زمین!

به گروه همراهم گفتم خستگی این همه راه را برخودمان هموار کردیم که در شادی اینها شریک باشیم ما را به

زیر زمین که جای بیل و کلنک … دعوت می کنند!

 باز خاله عروس آمد که استکان های خالی شده را ببرد دوباره رفتن به زیر زمین را تکرار کرد! رفت بار سوم آمد

که همان سخنان را تکرار کند مادرش که روبروی ما نشسته بود،گفت بس است اینها تورا مسخره می کنند.

تا این که عروس میانجیگری کرد و گفت هر وقت وقتش شد به شما خبر می دهم بروید!

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-06-12] [ 11:52:00 ق.ظ ]

شهدای گمنام و اخطار .... ...

 


وقتی درجلفا ساکن شد، برای مرتب کردن حیاط مسجد که خیلی به هم ریخته بود اقدام کرد.

درخت های کهنسال بی بر را بریدندخس و خاشاک که باعث تجمع حیوانات موذی شده بود را پاکسازی کرد.

موش و حیوانات موذی داخل مسجد می شد و باعث ترس نماز گزاران می شدند.بعضی از افراد تنگ نظر

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-06-10] [ 08:02:00 ب.ظ ]

کوتاه، اما آموزنده ...

 

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: نوروز, آموزنده  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-06-01] [ 09:00:00 ق.ظ ]

به بهانه مزار غریب در محاصره سفیانیان ...


شکست، همان بغض جـاودانـه شـکسـت

بـلور ارغـوانی حس هـر بهـانه شکست

به هرآن دلی که عشق را تا ابد می فهمید 

غمی به وسعت بی کران هرترانه نشست

شکست عمق احساس جاده های غریب قرار

حضور فصل شیشه ای آب و آدینه شکست

میان صفای کوچه های بی رنگ و مبهم دشت

دری زنهیب غبار غربت و حسرت بست

صفحات: 1 · 2 · 3

موضوعات: سروده های طلاب  لینک ثابت
[جمعه 1394-05-16] [ 10:33:00 ق.ظ ]

گرگ ها روباه شده اند ...



چقدر حیا وعفاف مظلوم شده!

نه دریده شده!

یک روز بوسیله رضا شاهِ گرگ، پرده حیای بانوان مانند لباس یوسف دریده شد!

و بعد در ادامه توسط بچه گرگ ادامه یافت!

خیلی تعجب نداشت چون گرگ زاده گرگ شود!

اما شگفتی این جاست که گرگ ها روباه شده اند و می گویندبا اجرای احکام اسلام کاری نداشته باشید که ملاک عمل صرفا قانون است. 

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-05-15] [ 09:12:00 ق.ظ ]

هدف داستان یوسف پیامبر(ع) در قرآن چیست؟ ...

 


داستان حضرت یوسف ابلاغ پیام  عفاف و خوداری از گناه یک جوان پاک است .


علاوه براین که خداوند از جزییات زشت کاری ها ی زلیخا سخنی نمی گوید و حتی نام او را ذکر نمی کند.


1- زلیخا بعد خیانت توبه کرده و خداوند او را بخشیده و قرار است و حضرت یوسف از او دلجویی و التماس کند.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-05-08] [ 12:10:00 ب.ظ ]

توبه گرگ (فابیوس)مرگ است ...

 


ماجرای فابیوس (گرگ)و آمدنش به ایران
ودونگاه به او
1-خفاش خون خوار آلوده به ایدز ، بدترین و زشت ترین رفتار نسبت به یک عده انسان بیمار نیاز مند به خون را انجام داد، یعنی آخر پستی.
2-خیانت به اقتصاد خودرو کشور .
3-نقش پلیس بد در مذاکرات هسته ای
واما نگاه خوش بینانه: نشان از پشیمانی فرانسه می باشد.
ولی از قدیم گفته اند:توبه گرگ مرگ است.
باید دید چه نیرنگی دارند!؟

فینکنشتاین در حافظه تاریخی ما موجود است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-05-06] [ 09:18:00 ب.ظ ]

تربیت و رشد مدیریت در خانواده پر جمعیت ...



سه سال و نیمه بودم که یک سال و نیم از برادرم بزرگتر بودم،

مادرم  او را برای نگه داری به من می سپرد.

یادم میاد که کهنه او را عوض کردم و با کمک همبازیم که یک سال از من بزرگتر بود پاهایش را تمیز کردم.

او با آفتابه آب می ریخت و من می شستم!

این ظرفیت ها در خانواده های پر جمعیت رشد می کرد.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-04-21] [ 12:43:00 ب.ظ ]

در مذاکرات هسته ای نباید ترسو بود!!! ...



سال 1341پنج ساله بودم.

وضع مالی خانواده زیر متوسط بود البته بیشتر مردم یا زیر خط فقر بودند یا مثل ما!

و پدرم  روحانی و مخالف مدرسه رفتن دختر به مدارس زمان طاغوت بود.

برا همین من را به مکتب خانه ای که در کوچه خودمان دایر شده بود فرستادند.

البته بانی دایر شدن آن هم یکی از روحانیونی که همسایه ما بود و سه تا دختر داشت و او هم نمی خواست

آنهارا به مدرسه بفرستد ایجاد شد.

چون وضع اقتصادی خوب نبود براهمین من باید از باقی مانده مدادهای برادرانم استفاده می کردم !

یکی از دوستان مادرم یک بسته مداد دوازده رنگی سوسمار نشان که از مرغوب ترین مداد های آن زمان بود به

من داد.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-04-18] [ 01:15:00 ب.ظ ]

بعد ازفتنه88 باهام مهربان شده بود! ...


بعد ازفتنه88 باهام مهربان شده بود!
برام پیامک می فرستاد،

«نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»!

مثلا مدعی وطن پرستی بود! 

برا وطنش چی کار کرد؟

جمع وجور کرد رفت استرالیا!

این همه از بیت المال براش هزینه شده تا تحصیلاتش تکمیل شده بود؛

خونه و شغل همه چیزش هم براه بود!

اونجا که رفت نه خودش شاغله نه همسرش!

اونا از راهپیمایی روز قدس بدشون میامد!

در حالیکه نه تنها در استرالیا بلکه هر جاییکه انسانی با فطرت پاک وجود داره روز قدس هم جاریه!

در حقیقت اونا از فطرتشون فراریند.

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ق.ظ ]