من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1399
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 2
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جنایت و مکافات کرونا ...

کشتن جوجه یک روزه به ظلم

از دیدن منظره جنایت قلبم به شدت درد گرفت، برای تسکین و التیام اندوه، خودم را توجیه می‌کردم. حتما این موجودات کوچک را بخاطر آنفلوانزای مرغی معدوم می‌کنند ولی فایده نداشت. نمی‌توانستم این همه قساوت را بپذیرم.

آنهم توسط نهادی به نام جهاد کشاورزی، که روزگاری برای افزایش تولید به دستور امام خمینی«ره» بنیانگذاری شد. جوانان مومن از دانشجو گرفته تا روحانی رفتند در دل روستاها برای روستائیان گندم کاشتند و گاوداری و مرغداری راه اندختند. بعد دولت های لیبرال این نهاد پر برکت را تبدیل به سازمانی به نام جهاد کشاورزی کردند؛ از آن روز به بعد برکت در این کشور روز بروز کمتر شد، و تورم بالا تر رفت و زندگی طبقه محروم بدتر شد. و امروز وقتی دیدم کامیون کامیون جوجه یک رروزه را زنده زنده زیر خاک مدفون می‌کنند مسئول جهاد علت آن را با پر رویی تعادل بازار معرفی می‌کند، دیدم گناه اسراف، ظلم به یک موجود بی پناه؛ فقط برای سیستم سرمایه داری لیبرال قابل توجیه است و می گوید این روال کار مرغداری هاست که همیشه تکرار می‌شود، فقط نباید فیلم آن در فضای مجازی منتشر می‌شد. گفتم خدایا این چه مسلمانی است که به آن مغرور هستیم وقتی ظلم به یک مورچه در روز قیامت پاسخ گویی می خواهد، چگونه جوجه هرای یک روزه را می کشند برای تعادل بازار؛ در حالیکه می توانستند به عنوان اسباب بازی به کودکان بدهند.گفتم پناه بر خدا کرونا کمترین کتکی است که می خوریم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1399-01-30] [ 03:19:00 ب.ظ ]

معجزات الهی در کرونا ...

توبه جهانی

کم کاری جهانی را باید توبه جهانی پوشش داد، وقتی برای خداپرستی اما و اگرهایی آوردیم؛ و برای خدا شروطی گذاشتیم، چون من شیعه هستم، چون من نماز خوان هستم، من اهل هیئتم، من طلبه‌ام، من مسئول حوزه‌ام، چون جهادیم، پس هرچه می‌گویم، هرچه فکر می‌کنم و هرچه دستور می‌دهم درست است.

بعد از هرکار خیری و عبادتی منتظر یک معجزه بودیم، درحالیکه هر لحظه زندگی بشر در معجزه است، از شدت آشکاری و هویدایی معجزه را ندیدیم و حس نکردیم.

زندگی‌مان شد طلبکاری از خدا و ائمه معصومش، نماز خواندیم گفتیم خدایا بِدِه بِدِه بِدِه، حرم رفتیم، گفتیم به ما بده بده ولی هیچ وقت نگفتیم خدایا تو از ما چه می‌خواهی، بگو بگو بگو!

مسیحیان از مسلمانان بدتر، خدایشان فقط در کلیسا بود آنهم روز های یک شنبه!

حالا کرونا همه را درگیر کرد، ایرانی، اروپایی، آمریکایی، همه قاره ها را پیمود، وارد تک تک سلول های سفید و سیاه و سرخ و زرد پوست؛ شد، از سرمایه دار گرفته تا فقرا را درگیر کرده است.

باید دوباره از نو با تفکر در باره  مبدا و معاد، زندگی را شروع کنیم، و معجزات الهی را ببینیم و درک نماییم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-01-27] [ 12:58:00 ب.ظ ]

پیروزمندان المپیاد کرونا ...

ننه کبری وپرستار

ملت ایران دوران درس پس دادن را طی می‌کند. در سالیان گذشته در ماه رجب و شعبان با اعتکاف و اعمال ماه شعبان  به پیشواز رمضان می‌رفت؛ امسال خداوند به یک باره المپیاد جهانی را استارد زد، تا نتیجه همه آن مناجات‌ها را در مواسات و همدردی و همدلی در کف اخلاص گذاشته و عبادت عملی و جوارحی خود را محک بزنند و درسی را که آموخته بودند آزمایش کنند؛ آیا برای دوران ظهور چگونه عمل خواهند کرد. و همه ملت‌ها هم خودشان را محک بزنند تا یک‌دیگر را بهتر بشناسنند. در این المپیاد تمامی حجاب‌ها پاره می‌شود و فریب‌ها و دورویی‌ها مشخص می‌شود. همیشه در بوق و کرنا کرده بودند که غربی‌ها بسیار متمدن و قانون‌مدار هستند، از چراغ قرمز عبور نمی‌کنند و خیلی اهل لبخند هستند(دختری که به غرب کوچ کرده بود علتش را اهل لبخند بودن مردم غرب می‌دانست). ملت ایران در این المپیاد کرونایی بهترین مدال را به خود اختصاص داد و رسوایی اروپائیان و غرب وحشی را به جوانان سایر نقاط جهان نشان داد.

ملتی که همیشه در سختی‌ها پای کار بوده‌اند، مردمی که خودشان هم حقوق ثابت ندارند؛ اما برای خانواده های بی بضاعت یاری رسانی می‌کنند.فعالیت های جهادی در تمامی ابعادش در زیر پوست شهر جریان دارد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-24] [ 11:18:00 ب.ظ ]

ماشه را چکاندم ...

روزهای جنگ دفاع

روزهای بیقراری و غربت، بدتر از کرونا بود، هجرت از قم به شهری که همه جور تیپی داشت . از مجاهدین‌خلق گرفته تا  کمونیست‌های فدایی.

با دوتا بچه هشت ساله و چهارساله تنها بودم. همسرم رفته بود جبهه؛سال خرداد 61 بود، درست دوران پیروزی خرمشهر. دختر یکی از همسایه‌ها که دبیرستانی بود، اصرار کرد شب‌ها بیام که تنها نباشید. با نارضایتی قبول کردم؛ چون اصلا نمی‌دونستم ترس یعنی چی!

سپاه برای محافظت همسرم یه اسلحه کلت بهش داده بود تا از خودش محافظت کنه! سال 60 که ما تازه واردشده بودیم، هر روز اتفاقهایی توی شهر می‌افتاد؛ گاهی اعدامی‌های کمونیست را برای دفن می‌آوردند. وقتی شهید بهشتی با یارانش شهیدشد یکیشون شیرینی پخش کرده بود!

همسرم وقتی رفت اسلحه کلت را تحویلم داد تا اگر لازم شد استفاده کنم.

من خودم مربی آموزش اسلحه برای بچه حزب الهی‌ها بودم، طرز استفاده‌اش را می‌دونستم. خانه ما نه کمد داشت و من هم هیچ وسیله زندگی با خودم نبرده بودم. چون قرار بود فقط برای یک سال شوهرم امام جمعه باشه.جایی برای پنهان کردن اسلحه نداشتم. اسلحه روی تاقچه بود. دختر همسایه به اسلحه گیرداده بود که من این اسلحه را یه نگاهی بهش بییندازم! خلاصه من ترسیدم که یه وقت برداره یه اتفاقی بیفته؛ خودم کلت را برداشتم، گفتم اول باید خشاب را در بیاریم، بعد برای اینکه به کسی نخوره به طرف آسمون می‌گیریم ماشه را می‌چکانیم که اگر گلوله داشت به کسی اصابت نکنه! با چکاندن ماشه گلوله شلیک شد و خورد به سقف و غبار گچ توی اتاق پخش شد که چشم چشم را نمی‌دید، من یک مرحله را فراموش کرده بودم که باید گَلنگِدَن را می‌کشیدم تا اگر گلوله‌ای داخل لوله بود خارج بشه. دختر همسایه افتاده بود روی زمین جیغ میزد و فکر می‌کرد کشته شده است. الباقی ماجرا که دختر همسایه دیگه ترسید بیاد و مراقب ما باشه که نترسیم!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1399-01-23] [ 06:54:00 ب.ظ ]

نظارت اجتماعی و نزول بلای کرونا ...

نظارت اجتماعی یا نهی از منکر

آخرین روز قبل از قرنطینه شدن کرونا بیرون از منزل حضور داشتم، ایستگاه قطار تهران بود. خانم‌های بی‌حجابی که شال‌هایشان را روی دوششان انداخته بودند، در صندلی‌های ایستگاه منتظر حرکت قطار بودند، نگاه می‌کردم، دیگران هم تماشا می‌کردند. مردان و زنان متدین هیچ کس حرفی از باب لطف و دلسوزی به آن ها نگفت و نگفتیم!

با خودم فکر می‌کردم چرا این جوانان  دختر و پسر به این روز افتادند و ما چرا به این روز افتادیم! آنها آشکارا دستور واجب حجاب را زیر پا می‌گذارند و ما هم به نظارت اجتماعی واجب (امر به معروف و نهی از منکر)عمل نمی‌کنیم. دنبال مقصر می‌گشتم، که خداوند تحریم را شروع کرد و واجب کرد که هردو گروه زشتکاران که دو واجب مهم اجتماعی را ترک کرده‌اند در سلول‌های منازل زندانی شوید!!!

حالا هر دو گروه زندانی هستیم!خود کرده را تدبیر نیست!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1399-01-22] [ 02:25:00 ب.ظ ]

کرونا و غارهای مسکونی ...

کرونا

وقتی قصه اصحاب کهف را می‌خوندم هیچ وقت فکر نمی‌کردم، باید برای نجات از کرونا به غارهای مسکونی پناه ببریم، تا از شر دقیانوس کرونا محفوظ بماینم.دیدم، در احوالات قصه کرونا و سرنوشت ما شده شبیه اصحاب کهف، مدتها است که در قرنطیه هستیم و از دیدن بچه‌ها و نوه‌ها و دیگر اقوام محروم هستیم. با خودم گفتم نکنه این فراق و قرنطینه طول بکشه و روزی که از قرنطینه خارج می‌شیم؛ بچه‌ها مارا نشناسند؛ یا اینکه وقتی بریم بازار برای خرید بهمون بگند این پول شما دیگه ارزش نداره! درست عین همون اتفاقی که برای اصحاب کهف افتاد، وقتی از غار خارج شدند شهر تغییر کرده و لباس‌هاشون عوض شده بود. پولشون تغییر کرده بود؛ و اقوامشون هم آنها را نمی‌شناختند. وقتی دنبال  همسایه و فامیل بگردیم با خبر بشیم که مدتهاست که از دنیا رفته‌اند و بی‌اطلاع بودیم.حتما بعضی‌ از اقوام بهمون بگند چقدر عوض شدی یا پیر شدی…!! یا نتوانیم بعضی از فامیل و اقوام را ببینیم…!!!

خدایا این مصیبت را از سر  ملت‌های مظلوم برطرف کن.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-01-21] [ 03:52:00 ب.ظ ]

ماجرای احیای نیمه شعبان ...

احیای نیمه شعبان

اوایل تاسیس حوزه بود که در خانه‌ای کنار مصلی دو کلاس داشتیم.با آن وضع کم امکانات می‌خواستیم مردم شهر را با حوزه آشنا کنیم.

قرار شد شب نیمه شعبان را احیا بگیریم و مهمانان را هم دعوت کردیم.  شام  و سحری هم آماده کردیم منتها خودمان امکانات آشپزی نداشتیم و حوزه هم روزانه بود. طلاب سبزی قرمه‌سبزی را خوردکردند فرستادند به آشپز حوزه برادران تا خورشت را آماده‌کند.

هنگام خوردن شام متوجه مشکلی در خورشت نشدیم، اما خدا روز بد نشونتون نده  وقت سحری خوردن بود که موقع خوردن غذا دیدم شن زیر دندانهایم خش خش می‌کنه؛ ناچار شدم غذا را خوردم؛ در طول عمرم اونقدر گل وشن نخورده بودم! نگاهی به بشقابهای مهمانها انداختم دیدم خورش هایشان را کنارزده‌اند و فقط برنج خالی می خورند، اما من تا دوماه درد معده گرفتم!

معلوم شد که آشپز حوزه برادران سبزی های خوردشده را شسته فرض کرده و توی خورش ریخته بود. موقع شام شن ها ته‌نشین شده بوده و معلوم نشد اما وقت سحری خورش به ته دیک رسیده بود آمد رو و آبروی مان را برد.

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-01-20] [ 09:42:00 ب.ظ ]

خاطرات شاهزاده‌ رومی ...

 


محمّد بن بحر شیبانى گوید: در سال دویست و هشتاد و شش وارد کربلا شدم و قبر آن غریب رسول خدا صلی الله علیه وآله را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در نهایت خود بود و بادهاى داغ مى‏ وزید و چون به مشهد امام کاظم ع رسیدم نسیم تربت آکنده از رحمت وى را استشمام نمودم که در باغهاى مغفرت پیچیده بود، با اشکهاى پیاپى و ناله‏ هاى دمادم خودم را روی تربتش انداختم و اشک چشمانم را فراگرفته بود و نمى‏ توانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و ناله ‏ام قطع گردید، دیدگانم را گشودم پیرمردى را دیدم پشت خمیده با شانه‏ هاى منحنى که پیشانى و هر دو کف‏ دستش پینه داشت و به شخص دیگرى که نزد قبر همراه او بود مى‏ گفت:
اى برادرزاده! عمویت به واسطه علوم شریفه و غیوب دشوارى که آن دو سید به وى سپرده‏ اند شرف بزرگى یافته است که کسى جز سلمان بدان شرف نرسیده است و هم اکنون مدّت حیات وى استکمال پذیرفته و عمرش سپرى گردیده است و از اهل ولایت مردى را نمى‏ یابد که سرّش را به وى بسپارد.
با خود گفتم: ای نفس همیشه در راه طلب علم رنج و سختی به تو رسیده چرا که من در این راه پا و کفشم را خسته کردم(کنایه از اینکه به هر شهر و دیاری سفر کردم) و اکنون گوشم از این شخص سخنى را مى‏ شنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وى دلالت دارد. گفتم: اى شیخ! آن دو سیّد چه کسانى هستند؟
گفت: آن دو ستاره نهان در خاک، که در سرّ من رأى خفته‏ اند.
گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند یاد مى‏ کنم که من جویاى علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم.
گفت: اگر در گفتارت صادق هستى آنچه از آثار و اخبار آنان دارى بیاور.
و چون کتب و روایات را وارسى کرد، گفت: راست مى‏ گویى من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصارىّ و یکى از موالیان امام هادى و امام‏ عسکرىّ علیهما السّلام و همسایه آنها در سامرا بودم.
گفتم: برادرت را به ذکر برخى از مشاهدات خود از آثار آنان گرامى بدار.
گفت: مولاى ما امام هادى علیه السّلام مسائل بنده فروشى را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمى ‏کردم و از این رو از موارد شبهه‏ ناک اجتناب مى‏ کردم تا آنکه معرفتم در این باب کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم. یک شب که در سامرا در خانه خود بودم و پاسى از شب گذشته بود، کسى در خانه‌ را کوفت، شتابان به پشت درآمدم دیدم کافور فرستاده امام هادى علیه السّلام است که مرا به نزد او فرا مى‏ خواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابو محمّد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفتگو مى‏ کند، چون نشستم فرمود:
اى بشر! تو از فرزندان انصارى و ولایت ائمّه علیه السّلام پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل البیت هستید و من مى‏خواهم تو را مشرّف به فضیلتى سازم که بدان بر خوبان و به نهایت رسیدگان از شیعیان در موالات ما سبقت بجویى، تو را از سرّى مطّلع مى‏کنم و براى خرید کنیزى گسیل مى‏ دارم.
آنگاه نامه ‏اى به خط و زبان رومى نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زرد رنگى را که در آن دویست و بیست دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و فلان روز هنگامی که آفتاب بالا آمد در کنار پل فرات حاضر شو و چون کشتی‌های اسیران آمد، و کنیزان از بین آنها آشکار شدند، جمعى از وکیلان فرماندهان بنى عبّاس و گروهی از جوانان عراقى دور آنها را بگیرند و چون چنین دیدى از دور سراسر روز شخصى به نام عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر و چون کنیزى را که صفتش چنین و چنان است و دو تکه پارچه حریر ریز بافت و ضخیم در بردارد براى فروش عرضه بدارد و آن کنیز از گشودن رو و لمس کردن خریداران و اطاعت آنان سرباز زند، و همراهی نمی‌کند با کسی که چشمانش را تیز و خیره می‌کند تا از پشت حجابی که دارد او را نظاره کند. بنده فروش آن کنیز را بزند و او به زبان رومى ناله و زارى کند و بدان که گوید: واى از هتک ستر من!
یکى از خریداران گوید: من او را سیصد دینار خواهم خرید که عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربى گوید:
اگر در لباس سلیمان و کرسى سلطنت او جلوه کنى در تو رغبتى ندارم، مواظب اموالت باش.
برده فروش گوید: چاره‏ چیست؟ گریزى از فروش تو نیست.
آن کنیز گوید: چرا شتاب مى‏کنى باید خریدارى باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد.
در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید برو و بگو: من نامه‏اى سربسته از یکى از اشراف دارم که به زبان و خط رومى نوشته و کرامت و وفا و بزرگوارى و سخاوت خود را در آن نوشته است، نامه را به آن کنیز بده تا در خلق و خوى صاحب خود تأمّل کند اگر بدو مایل شد و بدان رضا داد من وکیل آن شخص هستم تا این کنیز را براى وى خریدارى کنم.
بشر بن سلیمان گوید: همه دستورات مولاى خود امام هادى علیه السّلام را در باره خرید آن کنیز بجاى آوردم و چون در نامه نگریست به سختى گریست و به عمر ابن یزید گفت:
مرا به صاحب این نامه بفروش.
و سوگند اکید بر زبان جارى کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت. و در بهاى آن گفتگو کردم تا آنکه بر همان مقدارى که مولایم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم کنیز را در حالیکه از این بیع خندان و شادان بود تحویل گرفتم و به حجره‏اى که در بغداد داشتم آمدیم؛ و چون به حجره درآمد هنوز قرار نگرفته بود نامه صاحبش‏ را از جیب خود درآورده و آن را مى‏ بوسید و به گونه‏ ها و چشمان و بدن خود مى ‏نهاد و من از روى تعجّب به او گفتم:
آیا نامه کسى را مى‏ بوسى که او را نمى ‏شناسى؟
گفت: اى درمانده و اى کسى که به مقام اولاد انبیاء معرفت کمى دارى! به سخن من گوش فرادار و دل به من بسپار که من ملیکه دختر یشوعا فرزند قیصر روم هستم، و مادرم از فرزندان حواریون یعنى شمعون وصىّ مسیح است و براى تو داستان شگفتى نقل مى‏ کنم، جدّم قیصر روم مى‏ خواست مرا در سنّ سیزده سالگى به عقد برادرزاده ‏اش در آورد و در کاخش محفلى از افراد زیر تشکیل داد: از اولاد حواریون و کشیشان و رهبانان سیصد تن، از رجال و بزرگان هفتصد تن، از امیران لشکرى و کشورى و امیران عشائر چهار هزار تن، و از اتاق میهمانان تخت زیبایى آشکار شد که با انواع جواهر آراسته شده بود که در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالاى چهل سکّو قرار داد و چون برادرزاده‏ اش بر بالاى آن رفت و صلیب ها اطرافش افراشته شد و کشیش ها با کمال دقت و توجه ایستادند و انجیل ها را گشودند، ناگهان صلیب ها به‏ زمین سرنگون شد و پایه های تخت فرو ریخت و به سمت پایین ویران شد و آنکه بر بالاى تخت رفته بود بیهوش بر زمین افتاد و رنگ از روى کشیشان پرید و گوشت تنشان لرزید. در آن هنگام بزرگ آنها به جدّم گفت:
ما را از ملاقات این نحسها که دلالت بر زوال دین مسیحى و مذهب ملکانى دارد معاف کن!
جدّ من هم از این حادثه فال بد زد و به کشیشها گفت: این  را برپا سازید و صلیب ها را برافرازید و برادر این بخت برگشته خطاکار را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به سعادت آن دیگرى دفع سازم و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند همان پیشامد اوّل براى دومى نیز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قیصر اندوهناک گردید و به داخل کاخ خود درآمد و پرده‏ ها افکنده شد.
من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعى از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعى که جدّم تخت را قرار داده بود منبرى نصب کردند که رقابت می‌کرد با آسمان در بلندى و ارتفاع، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به همراه جوانان و شمارى از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد، آنگاه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او گفت:
اى روح اللَّه! من آمده‏ ام تا از وصىّ تو شمعون دخترش ملیکا را براى این پسرم خواستگارى کنم.
و با دست خود اشاره به ابو محمّد صاحب این نامه کرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت:
شرافت نزد تو آمده است با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم خویشاوندى کن.
گفت: چنین کردم.
آنگاه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج کرد و مسیح علیه السّلام و فرزندان محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و حواریون همه گواه بودند، و چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را براى پدر و جدّم بازگو کنم مرا بکشند، و آن را در دلم نهان ساخته و براى آنها بازگو نکردم. و سینه‏ ام از عشق ابو محمّد لبریز شد تا به غایتى که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهاى روم طبیبى نماند که جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وى نخواهد و چون ناامید شد به من گفت:
اى نور چشم! آیا آرزویى در این دنیا دارى تا آن را برآورده کنم؟
گفتم: اى پدربزرگ! همه درها به رویم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانى که در زندان هستند بر مى‏داشتى و آنها را آزاد مى‏کردى امیدوار بودم که مسیح و مادرش شفا و عافیت‏ به من ارزانى کنند.
و چون پدربزرگم چنین کرد اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندکى غذا خوردم پدر بزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت، و نیز پس از چهار شب دیگر سیّدة النّساء را در خواب دیدم که به همراهى مریم و هزار خدمتکار بهشتى از من دیدار کردند و مریم به من گفت:
این سیّدة النّساء مادر شوهرت ابو محمّد است، من به او چسبیدم و گریستم و گلایه کردم که ابو محمّد به دیدارم نمى‏آید. سیّدة النّساء فرمود:
تا تو مشرک و به دین نصارى باشى فرزندم ابو محمّد به دیدار تو نمى‏آید و این خواهرم مریم است که از دین تو به خداوند تبرّى مى‏جوید و اگر تمایل به رضاى خداى تعالى و رضاى مسیح و مریم دارى و دوست دارى که ابو محمّد تو را دیدار کند پس بگو: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللَّه‏.
و چون این کلمات را گفتم، سیّدة النّساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوشحال نمود و فرمود:
اکنون در انتظار دیدار ابو محمّد باش که او را نزد تو روانه مى‏سازم.
سپس از خواب بیدار شدم و مى‏گفتم: وا شوقاه به دیدار ابو محمّد. و چون فردا شب فرا رسید، ابو محمّد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم:
اى حبیب من! بعد از آنکه همه دل مرا به عشق خود مبتلا کردى، در حقّ من جفا نمودى!
او فرمود: تأخیر من براى شرک تو بود حال که اسلام آوردى هر شب به دیدار تو مى‏ آیم تا آنکه خداوند وصال عیانى ما را میسر گرداند و از آن زمان تاکنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است.
بشر گوید: بدو گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدى و او گفت: یک شب ابو محمّد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشکرى به جنگ مسلمانان مى‏فرستد و خود هم به دنبال آنها مى‏ رود و بر توست که در لباس خدمتگزاران درآیى و بطور ناشناس از فلان راه بروى و من نیز چنان کردم و طلایه‏داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم بدان جا رسید که مشاهده کردى. و هیچ کس جز تو نمى ‏داند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطّلاع تو رسانیدم. و آن مردى که من در سهم غنیمت او افتادم نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: این نام کنیزان است.
(بشر گوید) گفتم: شگفتا تو رومى هستى امّا به زبان عربى سخن مى‏ گویى؟
گفت: جدم از شدت علاقه و محبتی که به من و آموختن آداب به من داشت، زن مترجم خود را بر من گماشت تا با من رفت و آمد کند، او هر صبح و شام نزد من می‏آمد، و به من عربی می‏آموخت، تا خوب یاد گرفتم.
بشر گوید: چون او را به سامرا بردم و بر مولایمان امام هادى علیه السّلام وارد شدم، بدو فرمود:
(دیدی) چگونه خداوند عزّت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل بیت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به تو نمایاند؟
گفت: اى فرزند رسول خدا چیزى را که شما بهتر مى‏ دانید چگونه بیان کنم؟
فرمود: من مى‏ خواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست مى‏دارى، ده هزار درهم؟ یا بشارتى که در آن شرافت ابدى است؟
گفت: بشارت را
فرمود: بشارت باد تو را به فرزندى که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
گفت: از چه کسى؟
فرمود: از طرف چه کسى که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومى از تو براى او خواستگارى کرد؟
گفت: از مسیح و جانشین او.
فرمود: پس مسیح و وصىّ او تو را به چه کسى تزویج کردند؟
گفت: به پسر شما ابو محمّد.
فرمود: آیا او را مى‏ شناسى؟
گفت: از آن شب‏ که به دست مادرش سیّدة النّساء اسلام آورده‏ام شبى نیست که او را نبینم.
امام هادى علیه السّلام فرمود: اى کافور! خواهرم حکیمه را فراخوان، و چون حکیمه آمد، فرمود:
آگاه باش که او همان است(که می‌گفتم).
حکیمه او را زمانى طولانى در آغوش کشید و به دیدار او مسرور شد، بعد از آن مولاى ما فرمود:
اى دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرائض و سنن را به وى بیاموز که او زوجه ابو محمّد و مادر قائم علیه السّلام است.
منبع
کمال الدین، ج1، ص417
دلائل الامامة، ص489
الغیبة (شیخ طوسی)، ص208 (ابتدای داستان را نیاورده)
روضة الواعظین، ج1، ص252 (ابتدای داستان را نیاورده) 

 

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
 [ 11:41:00 ق.ظ ]

روزهای بدتر از کرونا ...

برای زندگی سخت قوی باشیم

باید سپاسگزار خداوند مهربان باشیم، برای گذشته‌های سخت تر از کرونا. اگر این روزها در خانه بمانیم  و فاصله فیزیکی رعایت از آسیب کرونا در امان هستیم.

مردم روزهای کشف حجاب پهلوی ملعون را با چشم خود دیدند که زنان عفیف برای حفظ عفت و چادرشان هفت سال از خانه بیرون نیامدند، کسانی که به ناچار بیرون آمدند و به شهادت رسیدند. و علمایی که برای حفظ لباس روحانیت سالها در خانه ماندند. روزهای سختی که حتی اجازه روضه خواندن برای امام حسین علیه السلام هم جرم بود.

مادرم در خاطراتش می‌گفت: پدر بزرگم از روی پشت بام ها برای روضه خوانی به خانه‌ای که روضه داشتند، می‌رفت.

من آن روزها نبودم ولی شنیدم، اما روزهایی را دیدم، که درخانه ماندن هم نمی‌توانست مردم را حفظ کند. چه در خواب یا بیداری در حال عبادت و جشن یا عزاداری؛ صدام مزدور آمریکای متجاوز با بمب و موشک خانه و خیابان را زیرو می‌کرد! در سحر‌های رمضان هنگام سحری خوردن آژیر خطر بلند می‌شد که به پناهگاه بروید خطر حمله دشمن وجود دارد. وقتی از پناهگاه خارج می‌شدیم دیگر فرصتی برای سحری خوردن نبود.

آنهایی که دستشان به دهنشان می‌رسید برای خود پناهگاهی  از جنس بتن در عمق زیر زمین برای خود می‌ساختند تا از شر آوار بمب و موشک در امان باشند.

حالا در این روزهای خوش آزادی زندگی، که شهدا در طی سالهای طولانی برای این مردم بوجود آوردند، باید برای این خانه ماندن ها خدا را هزار مرتبه شاکر باشیم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-19] [ 12:01:00 ب.ظ ]

ترس از کرونا تا حد مرگ ...

ترس در سایه عدم توکل به خداوند است

زنگ گوشی به صدا دراومد، پشت خط با اضطراب گفت: فامیلتون حالش خرابه، باعجله خودم رسوندم خونشون، دیدم مردان اورژانس و همسایه‌ها توی اتاقشون جمع هستند! فامیل هم یه وری روی زمین افتاده؛ رفتم جلو تا حالش را بپرسم، با دستش من را عقب زد، گفت: برو عقب کرونا میگیری!
از مردان اورژانس پرسیدم منتظر چی هستید؟ گفتند نمی‌تونیم دونفری ببریمش چون طبقه بالا بودند. بهش گفتم بلندشو بریم بیمارستان، گفت: نمی‌تونم . بهش گفتم تو کرونا نداری، زیر بغلش را گرفتم کمک کردم بلند شد، تمام خصوصیات کرونا را داشت، نفسش با زحمت بیرون می‌اومد، سرفه می‌کرد، صدای ضربان قلبش را می‌شنیدم . اورژانسی را فرستادیم رفت. صندلی عقب ماشین مون دراز کشید.
هنوز حرکت نکرده بودیم که از تپش قلب و نفس‌های تند دیگر خبری نبود. رفتیم پیش دکتر تک تک سرفه هم داشت. بعد از معاینه دکتر گفت مشکلی نداری، مشکلت چی بود؟ گفت: تا نزدیک ظهر خواب بودم و صبحانه نخورده نماز ظهر را می‌خواندم که سرم گیج رفت! معلوم شد سرگیجه را کرونا فرض کرده و بهش تلقین شده بود که کرونا گرفته است و تمام خصوصیات ظاهری کرونا هم بروز کرده بود. تنگی نفس سرفه و از ترس ضربان قلب تا حد سکته بالا رفته بود. واقعا ضرب المثل درستیه، ترس برادر مرگ است!

وقتی توکل به خدا نباشه انسان خود را  مانند تنها ترین برگ درختی در تند باد می پندارد. در حالیکه مرگ همیشه به ما نزدیک است. اين تشبيه از امام حسين عليه السلام در آستانه‌‏ى سفر به كربلا است. جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبند بر روی سینۀدختران است. «خطّ الموت علی وُلد آدم مَخطّ القلاده علی جید الفتاة»

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-01-18] [ 11:05:00 ق.ظ ]

علی اکبر جوانی برای همه فصول ...

علی اکبر جوانی برای همه فصول

اگر می خواهیم جوانمان سرمایه یک عمر زندگی پدر و مادر  به هدر نرود و باعث روشنی چشمانش باشد ،باید برایش الگو معرفی کرد، وآن نیست جز علی اکبر. در غیر این صورت سرمایه از دست می رود.

ماند خیلی ها که از دست رفتند نه برای خودشان نه برای دیگران فایده ای نداشتند که بلکه مضر به حال جامعه و خانواده شدند و باعث سرافکندگی آنها گشتند!

جوانان بزه کار ،داعشی، کیف قاپزن، قاتل، عمله انگلیس ومزدور آمریکا ، مغز های فراری،  اینها همه جوانانی بودند که سرماه والدینی که برای فرزندان الگو ندادند.

################

در این راستا به کلام رهبری توجه کنیم

اهميت نسل جوان در تحقق اهداف‏
برافرازنده پرچم تمدّن نوين اسلامى؛ ما يك چنين كشورى مى‏ خواهيم؛ هدف اين است. ما بايد پيش برويم، بايد به قلّه‏ ها برسيم و اين بدون يك نسل جوان نخبه امكان‏پذير نيست. يك نسلى بايد وجود داشته باشد كه اين هدف را تأمين بكند. كسى در ضرورت اين هدف نمى ‏تواند ترديد كند. (۲۸/۷/۱۳۹۵) امام خامنه ای

###################

همانطور که جوانان چه در قبل از انقلاب وچه بعد از انقلاب از علی اکبر الگوگیری کردند ودرعرصه های مختلف درخشیدند، میدان جهاد وشهادت ،میدان علم وفناوری ،میدان خانواده وتربیت فرزند، باید دست مریزاد گفت.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1399-01-16] [ 09:28:00 ب.ظ ]

شوهر داری به سبک کرونا ...

خانواده شوهر داری کرونا سبک زندگی

زنگ زدم تا احوالپرسی و عید دیدنی کرونایی کرده‌باشم. از احوال خانم و بچه‌هاش پرسیدم؛ گفت: یکماه میشه که من و دوتا بچه هارو گذاشته رفته و جای دیگه زندگی می‌کنه!

تعجب کردم! چرا مگر کرونا داری؟ گفت: نه بابا! از بس ترسیده بود، وقتی از بیرون و خرید می‌آمدم، سرتاپای من و با الکل و وایتکس می‌شست. نزدیک بود با وایتکس وضو بگیره! آخرش هم گذاشت رفت! وایتکس هم کار دستش داد. سرفه‌های خونی می‌کنه و دکتر بهش گفته دستی دستی خودت را آماده میزبانی کرونا کرده‌ای! «یعنی از هول حلیم افتاد توی دیگ».

به آیه قرآن باورم بیشتر شد، بترس از روزی که زن از شوهرش می‌گریزد، هنوز آن روز نرسیده از هم می‌گریزیم و این گریختن را هم قانونی و شرعی می‌دانیم؛ وای برآن روز که دیگر از شدت گرفتاری خواهیم گریخت، و آن روز خیلی دیر نیست!

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ «33» يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ «34» وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ «35» وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ «36» لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ «37»

پس زمانى كه آن صداى هولناك در آيد. روزى كه انسان از برادرش بگريزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش. در آن روز براى هر يك از آنان كار و گرفتارى است كه او را (از پرداختن به كار ديگران) بازدارد. «عبس»

شوهرداری به سبک کرونا!!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 12:38:00 ب.ظ ]

کرونا ضعیف ترین سرباز ...

کرونا ضعیف ترین موجود خداوند

وقتی بشر خود را مستقل می‌پندارد و اِن قُلت می‌کند، و خدا را انکار می‌کند و یا به گوشه خانه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها مختص می‌کند، و مساجد از راز و نیاز خالی و خلوت می‌شود؛ اینجاست دست قدرت خداوند از آستین ضعیف‌ترین موجودش، مثل پشه لنگی برای نابودی پیشرفته‌ترین ظالم آن زمان به جنگ نمرود فرستاده می‌شود، می‌خواست قدرت نمرود را تحقیر کند که نمی‌توانی در برابر حق تاب بیاوری، و هرچه داری از قدرت پروردگار بوده که داشته‌ای!

همیشه همینجور بوده، با قدرت‌های کافر با ضعیفترین و لطیفترین موجوداتش برآنها مسلط شده و نابودشان کرده است.

مثلا قوم نوح که حضرت نوح را مسخره می‌کردند که این مرد دیوانه شده‌است در یک بیابان برهوت کشتی می‌سازد تا بر روی شن‌های کویر موج سواری کند.خداوند با لطیف ترین موجودش بنام آب که باعث زندگی و حیات روی زمین است، آنها را نابود کرد.

و چه بسیار اقوام گناه کاری که در کوه‌ها خانه ساختند و به پیامبرشان گفتند که تو از نفرین مضایقه نکن ما در پناه خانه‌های محکم و استوارمان پنهان می‌شویم، خداوند باد را که همیشه پیام آور بهار است و گلها و درختان را بارور می‌کند، به سراغشان فرستاد در یک لحظه همه مثل كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ «4 منافقون »چوب خشکیده در اعماق خانه هایشان افتادند.سپاه ابرهه را با سنگریزه‌ای بر منقار ابابیل، پرندگان کوچک نابود کرد.

بعضی روشنفکران بلاهای نازل شده بر اقوام را می‌شنیدند با تمسخر می‌گفتند، چه کسی دیده است، با ریشخند می‌گفتند کشتی نوح چگونه همه حیوانات را جا داد؟

حالا در این روزگار قرن بیست و یک در اوج غرور جهانی و ادعای رشد بهداشت و تغذیه و سلامتی با کشف همه نوع علاج بیماری‌ها و تولید واکسن‌ها، نانودارو و پزشکی هسته‌ای….، خداوند به بشر ثابت می‌کند که هیچ قدرتی ندارند. تنها با یک ویروس ضعیف به نام کرونا چنان دست و پای این بشر توخالی را توی پوست گردو می‌گذارد؛ همه زندگیشان شده مبارزه با موجود ذره بینی که باید زیر میکروسکوپ تماشایش کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-12] [ 11:33:00 ب.ظ ]

عروس فراری و انتقام خدا ...

کوه مامور خداوند وانتقام از فاسقان

نوعروس با داغی بردل از خانه‌ای که با هزار آرزو وارد شده بود، دور می‌شد.  هنوز صدای مهمانان در گوشش بود که دعا می‌کردند الهی سفید بخت بشی، با خود می‌گفت: کدام خوشبختی، بعد از دوهفته رنج مخفیانه فرار کرد.

نامه شکایتش را به صندوق پست انداخت، گیرنده نامه قاضی دادگاه بود.

نامه به دست قاضی رسید از تعجب شاخ درآورده بود! در کشور ایران در یکی از روستاهای این مرز و بوم، چنین فاجعه‌ای رسم باشه و ما بی خبر از این ظلم و فساد.

نامه را روی میز گذاشت تا در نزدیک ترین فرصت پیگیر ماجرا شود و از درستی آن مطمئن شود، تا اقدام کند

اتفاقا برای جلسه‌ای راهی مرکز شد، وقتی که از استان محل خود دور بود، از اخبار شنید که زلزله‌ای با ریشتر بالا بیشتر شهر و روستاهای استانش را زیرو کرده است.

اتفاقا آن روستایی که نامه شکایت عروس بدستش رسیده بود، کاملا زیر کوه رفته بود، به عبارتی روستا توی دره بود و کوه به دستور پرودگار مامور بود و حرکت کرد روی روستا و مردم روستا هنگام سحر همه درخواب بودند.

دیگر نه روستایی بود نه متهمین که قاضی بتواند تحقیق کند، خداوند خودش قضاوت کرده بود و متهمان را کیفر داده بود.

مگر متن نامه چه بود که متعجب شده بود؟ ماجرا از این قرار بود، که از ده دیگر برای این دختر خواستگار آمد، خلاصه بعد از مراسم او را به خانه بخت به روستای پائین کوه بردند. بعد از یک هفته داماد به سفر رفت، شب بعد از رفتن داماد یکی از شش برادر شوهر به اتاق عروس آمد! عروس با داد فریاد کاری از پیش نبرد. او را زندانی کردند تا نتواند از ده فرار کند؛ بترتیب هرشب یکی برادران به سراغش می‌آمد، تا اینکه یک شب پدر شوهر به اتاقش رفت، عروس نگون بخت که دلش پر بود از این مصیبت به پدر شوهر شکایت کرد از دست پسرانش. با تعجب دید که پدر شوهر هم با همان نیت پلید به سراغ او آمده است و در جواب او گفت: رسم ما این گونه است یک عروس می‌گیریم برای همه مردان خانواده!

وقتی گناه از حد گذشت و اطرافیان و بینندگان به گناه اعتراض نکنند؛ و راضی باشند از گناه و بی تفاوت بگذرند آن موقع است که خداوند اقدام می‌کند!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-10] [ 11:22:00 ب.ظ ]

از ترس کرونا به کجا فرار کنیم ...

آزادی آرزوی همه

دغدغه بیماری کرونا، این روزها مرا به خاطرات گذشته می‌برد.دائما هرلحظه این کلمه در ذهنمان علامت سوال بود، “کی جنگ تمام می شه” یک ماه گذشت تمام نشد، دوماه، سه ماه، یک سال، دوسال گذشت تمام نشد.

جوانان رشید برای دفاع به جبهه‌ها اعزام شدند، تا جایئکه در یک روز در اصفهان 300 نفر جوان شهید رشید روی دوش مردم تشیع شد.

کار خانم‌ها هم دعاکردن و پشت جبهه یاری رساندن بود.زندگی طوری بود که هیچ آرزویی جز شکست دشمن در ذهنمان وجود نداشت.

عده‌ای از آب گلآلود استفاده می‌کردند با احتکار، گران فروشی زندگی را بر مردم جنگ زده سخت می‌کردند.

در آن روزگار سخت عده‌ای که اندیشه‌ای جز راحتی خود نداشتند فرار را بر قرار ترجیح دادند و به کشورهای دور از جنگ گریختند، گفتند آسمان آن طرف آب، آبی تر است.

امابر اثر ناسپاسی گروهی امتحانات هر دوره سخت تر می‌شود.

باز قرار است گروهی در این آزمون رد شوند؛ کسانی که به حقوق مردم تجاوز می‌کنند ، با احتکار و گران کردن مواد بهداشتی ،جان مردم را هدف قرار می‌دهند؛ اما خداوند جلوی این تقلب کردن ها را گرفته است،وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ 54 آل‌عمران، و مکر خداوند بهترین مکرهاست. این بار آسمان آنطرف آب بسیار سیاه و دودی رنگ است. جایی برای فرار وجود ندارد.  و چه زود باز سازی خیلی کم رنگ قیامت را خداوند برای همه به تصویر کشید، که هرکسی باخود می‌گوید: جای فرار کجاست؟يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ١٠.قیامه.

حالا جهان با همه وسعتش یک زندان بزرگ است برای همه مخلوقاتش.باید همه توبه کنیم از ناسپاسی‌ها تا راه نجاتی باز شود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1399-01-09] [ 03:28:00 ب.ظ ]

کودکان می خواهند بدانند ...

کودکان پرسش دانایی

کلاس پاسخ به شبهات کودکان ابتدایی

پرسید: خدا که اینقدر مهربونه، ماهارا آفریده، برای چند تا تار مو ماهارو می‌بره جهنم؟

بعد خودش جواب داد، نه نمی‌بره! آخه خانم معلم می‌گفت: مثل اینه که بریم از مغازه عروسک بخریم بعد بیاریم توی خونه آتیش بزنیم!

گفتم: این چند تا تار مو مثل اینه که بریم لب پرتگاه حرکت کنیم، بعد با یه لرزش کوچک بیفتیم ته دره!چون کم کم عادت می‌کنی که در بقیه واجبات و دستورات خداوند، کوتاهی کنی. بزرگتر که شدی آستین کوتاه بپوشی و پاچه شلوارت را کوتاه کنی تانامحرمان بیشتر نگاه کنند. گناه برایت عادی می شود.

پرسیدم قانع نشدی؟ یه مثال دیگه، یه دانه چوب کبریت می تونه مقدار کمی برگ خشک را روشن کنه، و آتش برگ خشک یه جنگل را آتش بکشه. در ادامه گفتم: جهنم را هم ما با اعمال حرام و گناهان خودمون درست می کنیم. در حالیکه خداوند ما را برای بهشت آفریده است.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1399-01-08] [ 07:22:00 ب.ظ ]

موعود منتظر نسل قاسم سلیمانی‌ها ...

 منتظر صلواتی نمی خواهیم

 

“15 روز تا نیمه ی شعبان مانده 15 تا صلوات به نیت ظهور آقا بفرست و این پیامک رو برای 15 نفر هم ارسال کن”
ارسال پیامک هایی با مضمون فوق چند سالیست که در نزدیکی های نیمه‌ی شعبان در بین قشر ارزشی رواج یافته. کسی منکر فضیلت صلوات و نیت خیر عاملان چنین طرح هایی که گاها طرح چندین میلیونی صلوات را سازماندهی و عملی می‌کنند نیست. اما یک سوال؟!

آیا تعجیل در فرج مولا با بالارفتن آمار صلوات محقق می شود؟یعنی ما منتظر صلواتی هستیم!

اگر این چنین است چرا علما اعلام در طول قرون این امر مهم را اعلان نفرموده‌اند؟

آیا مقدور نبود که مثلا حضرت امام خمینی “ره “با آن نفوذ و اقتدار و محبوبیتی که داشتند، روزی را تعیین می‌نمودند و همه‌ی مسلمین را ملزم می‌نمودند با فرستادن چندین هزار صلوات، طرح عظیم و میلیاردی صلوات جهت تعجیل در فرج آقا را اجرا نمایند؟ 


به نظر می‌رسد پرداختن به امور مستحبی و تقدم مفاتیح الجنان بر قرآن در نزد برخی از ما شیعیان عامل مهجوریت قرآن و بازماندن از وظایف اصلی گردیده. وظیفه‌ی جامعه‌ی منتظر مصلح؛ پرورش عقول و بالابردن معرفت مردم است زیرا وقتی حضرت حجت ظهور نمایند پیش از هر امری عقول مردم را کامل می‌نمایند و سپس اقدامات اصلاحی خود را آغاز می‌نمایند و تا عقول مردم به مرحله‌ای از پختگی نرسد و برخی نقائص برطرف نشود ظهور غیر ممکن می‌نماید.


آسیب های فراوانی که به خاطر غفلت علما در تبیین درست فرهنگ انتظار و جریان قوی دشمنان به مهدویت ضربه زده نیاز به توجه و رسیدگی ویژه دارد. غلبه‌ی مسائل احساسی بر مسائل معرفتی، تقدم مسائل فرعی بر مسائل اصلی(مانند این که آیا حضرت مهدی عج همسر و فرزندانی دارند ؟حضرت در کجا زندگی می‌کنند؟و…) ملاقات گرایی و ارتباط با امام زمان «عج »تطبیق مصداقی شخصیت های آخرالزمان(مثل دجال و سفیانی و سید خراسانی و…)توقیت و تعیین وقت ظهور و افراط در نشان دادن چهره‌ی خشن و یا پر مهر حضرت و…همگی مباحث انحرافی و غیر ضروری هستند که متاسفانه در بین مردم جا افتاده! 


پایین بودن سطح فکری عموم مردم و عدم شناخت جایگاه والای حضرت حجت عامل تشدید این انحراف گردیده. با مروری دراحادیث مختلف مهدویت متوجه دوری جامعهی ‌امروزی از فرهنگ انتظار می‌شویم.به عنوان مثال در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است”فإن أحب الأعمال إلى الله عزوجل انتظار الفرج“{منبع: الخصال :ج 2 ص 610} تعمق در این حدیث نشان می‌دهد، انتظاری که محبوب‌ترین اعمال شمرده شده، با دست روی دست گذاشتن و دعا کردن محقق نمی‌شود بلکه انتظار امریست فعلی{توجه بفرمایید که در حدیث گفته شده:احب الاعمال} یعنی فرد منتظر باید مرد عمل باشد! منتظر یعنی معترض.زیرا منتظر به شرایط موجود معترض است و خواهان تغییر شرایط و آماده کردن زمینه‌ی ظهور حضرت حجت می‌باشد.اما در جامعه‌ی ما عملگرایی تا چه حد مقبول است؟

کمک به اصلاح وضعیت فکری و فرهنگی جامعه چقدر مورد توجه است؟

آیا جامعه ی ما نشانه های جامعه‌ی منتظر را دارد؟
مسئله‌ی منجی آخرالزمان در همه‌ی ادیان پذیرفته شده و مختص عقاید شیعه نیست ولی فرق منجی شیعه با منجی دیگر ادیان دراین است که منجی شیعه با اعمال و رفتار مردم ارتباط دارد و ظهورش منوط به اعمال مردم است که همین امر انگیزه‌ای را در بین منتظران ایجاد می‌کند که با تصحیح اعمال خود زمینه‌ی ظهور حضرتش را فراهم نمایند؛ اما منجی دیگر ادیان جمود گرفته و ارتباطی با دنیای موجود ندارد. دشمنان شیعه با علم به این مسئله کوشش می‌نمایند تا با ترویج عقاید انحرافی و در حاشیه قرار دادن حضرت ولیعصر«عج »، مهدی موهوم را جایگزین مهدی موعود«عج «نمایند.


 از آنجایی که معرفت عموم جامعه نسبت به حضرت، نسبتا سطحی است، لذا سریع در دام توطئه‌های دشمنان می‌افتند.در این بین عده‌ای سود جو با ادعای مهدویت اعتقادات مردم را به بازی می‌گیرند و با سوء استفاده‌های مالی و اخلاقی و … باعث وهن مهدویت می‌شوند. عده‌ای با ترویج مسائل خرافی و چله نشینی و مشغول کردن مردم بر مداومت بر اوراد و اذکار خاص فرصت اندیشیدن و مطالعه و آگاهی را از مردم می‌گیرند و عده‌ای با خرق عادت و انجام کارهای محیر العقول ذهن گروهی را مسحور خود می‌کنند و بساط مراد و مریدی راه می اندازند و…


و این گونه می‌شود که می بینیم در حدیث آمده در آخرالزمان حفظ ایمان سخت تر از نگه داشتن ذغال داغ بر دست،خواهد بود! در پایان باری دگر یادآوری می شود که دعا و صلوات جهت تعجیل فرج امری پسندیده و مقبول می‌باشد اما زمانی این امور زیباتر می‌شوند که با اصلاح اعمال و زمینه سازی عملی در جامعه برای امر فرج توام گردند.
خداوندا در عصری هستیم که نبی نداریم، دشمنان زیاد، فتنه‌ها زیادتر و یاران اندک! ولی فقیه زمانمان چون علی علیه السلام مظلوم است.اَللهُم اکشِف هذِه الغُمّةَ عَن هذه الاُمّة بِظُهورِه وَ عَجِّل لَنا ظُهورَه اِنَّهُم یَرَونَه بَعیدا وَ نَراهُ قَریبا بِرَحمَتِکَ یَا اَرحَم الراحِمین…

 باید گفت: امروز مهدی آل محمد همچون جد شهیدش امام حسین علیه السلام که فرمود آیا کسی هست مرا یاری کند، یارانی از نسل قاسم سلیمانی، حججی‌ها می‌طلبد.کسانی مانند مدافعان سلامت می خواهد، تولید کنندگان ملی می خواهد، مسئولین خدا ترس می خواهد.

رامیان

پ.ن.1: همگی بنابراین توصیه راس  ساعت 11 شب نیمه ی شعبان دعای فرج بخوانیم و از خداوند مهربان ظهوراین وجود نازنین را بخواهیم.
پ.ن.۲: کاش دوستان وبلاگ نویس دراین ایام بیشتر از مهدویت بنویسند و در حد وسع خود روشنگری نمایند!

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 06:28:00 ب.ظ ]

سقوط کرونایی هژمونی آمریکا ...

سقوط هژمونی غرب و غرب پرستان

غرب شارلاتان و اروپای دورگرد و وابستگان بی‌مغزشان، اکنون با یک ویروسی که دستپخت خودشان بود، گرفتار شده‌اند؛ که هرلحظه سقوطشان را نوید می‌دهد. اروپایی که یک روزی بمب‌های شیمیایی را  به صدام می‌داد تا بر سر رزمندگان بریزد و مردم بینوای سردشت و حلبچه را به شهادت رساندند و بسیاری هم اکنون درد شیمیایی شدن را با خس خس ریه هایشان روزگار می‌گذرانند.

کشورهایی که از همان قرون وسطی در فلاکت و بدبختی دست و پنجه نرم می‌کردند، بر اثر فلاکت همچون دزدان سرگردنه به قاره آمریکا تجاوز کردند و نامش را کشف آمریکا گذاشتند. درحالیکه قبل از تهاجم اروپائیان وحشی به آمریکا، بومیان آن منطقه در کنار مسلمانان در آرامش زندگی می‌کردند.

ویل‌دورانت آن دوره را در تاریخ خود، از مناره‌هایی که در آمریکا وجود داشت گزارش کرده است.

هژمونی آمریکا که از بدبختی به ثروت بادآورده سرخپوستان رسیده بودند، هیچ وقت برای راحتی و آرامش هموطنان خود تلاش نکردند؛ بلکه همیشه با تجاوز به سرزمین‌های دیگر و استثمار کشیدن ملت‌های دیگر که گرفتار شاهان و رؤسای بی‌مقدار بودند؛ از ثروت آنها استفاده کردند. ثروت های بدست آورده را هزینه مهمات و تسلیحات جنگ افروزی کردند و هرگز به این موضوع فکر نکردند که برای راحتی و آرامش مردم هم امکاناتی را فراهم کنند.

بهمین سبب هروقت سیل یا طوفانی در آن مناطق بوجود آمده است مردمش در سرگردانی خود دنبال حل مشکلات رفته‌اند.اکنون که گرفتار کرونای  خودساخته شده‌اند، بجای معالجه بیماران؛  از تانگ و جریمه و زندان برای مقابله با آن استفاده می‌کنند، هیچوقت توانایی حل مشکلات مردم را ندارند.

در حالیکه ایران با همه تحریم‌ها و کم‌کاری‌های دولت ناتوان، اقدام به مرخصی موقتی زندانیان کرد، تا در کنار خانواده خود برای سلامتی تلاش کنند با توجه به حرف نشنوی عده‌ای از مردم، علاوه بر اینکه مردم را رایگان معالجه می‌کند، توانسته است تا حد بسیار زیادی جلوی این ویروس را بگیرد.این عدالت نسیم ظهور را بشارت میدهد که به ظهور نزدیک می‌شویم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-05] [ 06:34:00 ب.ظ ]

یقین و غفلت از مرگ در کرونا ...

 سفر فرار از کرونا رفتن بسوی مرگ

یقینی ترین موضوع  در زندگی هر فرد مرگ است و در عین حال مغفول ترین موضوع زندگی اکثریت مردم است. به عبارت دیگر از مرگ می‌هراسیم و تا آنجا که در توان داریم از مرگ فرار می‌کنیم. ولی در مقایسه با این یقین به شدت از این موضوع غافل هستیم.و در تکوین کمترین سهم از یقین به مردم داده شده است، فقط مومنین خالص بیشترین سهم از یقین را دریافت کرده‌اند.

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ الْنَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ‏ آیا ندیدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانه‏‌هاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت: بمیرید (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آیندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مى‏‌كند، ولى بیشتر مردم سپاس نمى‌‏گذارند.بقره 243 این آیه گویی برای مردم امروز نازل شده است،

چندتا چیز است که مال همسایه است منتها بعضی بهترین ها که مرغ همسایه غاز است، و یکی هم بدترین‌ها که مرگ است؛ همیشه گمان داریم که همسایه‌ها هستند که میمیرند، و ما برای تشیع و مجالس ختم و پروسه آنها می‌رویم.تا جایی که این غفلت انسان را به مرگی که از آن هراس داریم می‌کشاند و در دالان مرگ غیرحتمی وارد می‌سازد.

مثل آتش و ترقه بازی در شب چهار شنبه آخر سال که همه ساله عده‌ای یا جان خودشان را از دست می‌دهند و یا جان عده دیگری را می‌گیرند.

یا رعایت نکردن سرعت در رانندگی که همه روزه عده‌ای را سایر مسائلی که با رعایت نکردن افراد را بسوی مرگ زودرس می‌کشاند مثل اعتیاد و رعایت نکردن مسائل بهداشتی یا خوردن الکل برای نجات از کرونا .

این روزها که جهان گرفتار بیماری کرونا شده است. هرچه از سوی مسئولین بهداشت سفارش می‌کنند تا آنجا که امکان دارد از منازل خارج نشوید به سفر نروید، ولی کو گوش شنوا! در این گیر و دار کرونایی  عده‌ای  با این همه سفارش بار سفر بسته‌اند، از ترس مرگ به جای اینکه به دستورهای بهداشتی  عمل کنند، فرار می‌کنند؛ چه بسا مرگ را هم برای خود و دیگران فراهم می‌کنند.

درست عین تمثیل مولوی در ماجرای مردی که از عزرائیل ترسید و از حضرت سلیمان خواست تا او را با باد به مصر بفرستد، که در مصر عزرائیل منتظر او بود چون خداوند فرشته مرگ دستور داده بود جان او را در مصر بگیرد.مردم در یک پارادکس قرار گفته‌اند، هم به مرگ یقین دارند و هم ازآن غافلند!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-01-04] [ 11:49:00 ق.ظ ]

پیشگویی به ظهور نزدیک می‌شویم ...

 

25 سال بعد اسرائیل محو خواهد شد

پیشگویی شاه نعمت الله ولي حدود ۸۰۰ سال قبل درمورد کشور ایران تاظهور حضرت مهدی .عج.
?. ?. ?
آنچه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن می‌شناسند پیشگویی‌های بسیار دقیقی است که تمام آنچه تاکنون بر ما گذشته محقق گشته؛ از ظهور صفویه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خواهد شد.
جالب آنکه جناب شاه نعمت الله مدح و ثنای خود را نثار رهبر انقلاب ایران و حکومت برپا شده‌ی او می‌کند و از این رو است که عده‌ای دست به تحریف اشعار آن بزرگ مرد عارف زده، غافل از اینکه نسخه‌ی خطی دیوان او که در 1274 هجری قمری استنساخ شده، در سازمان اسناد و کتابخانه ملی به شماره بازیابی 5-16921 قابل ملاحظه است. به انضمام اینکه قدیمی ترین نسخه‌ی خطی دیوان شاه نعمت الله ولی مربوط به دوره صفویه بوده و در ماهان کرمان نگهداری می‌شود که ابیات ذیل برگرفته از آن و دریافت شده از سایت دکتر سید حمید رضا طالقانی است:
??????????????
*قدرت کردگار می‌بینم-           حالت روزگار می‌بینم*
*از نجوم این سخن نمی‌گویم-بلکه از کردگار می‌بینم*
*از سلاطین گردش دوران-یک به یک را سوار می‌بینم*
*هر یکی را به مثل ذره نور-      پرتوی آشکار می‌بینم*
*از بزرگی و رفعت ایشان-  صفوی برقرار می‌بینم (…)*
*آخر پادشاهی صفوی-   یک حسینی به کار می‌بینم*
[آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین بود]
*نادری در جهان شود پیدا-   قامتش استوار می‌بینم*
[اشاره به نادر شاه افشار شاه مقتدر و مؤسس سلسله افشاریه]
*آخر عهد نوجوانی او-          قتل او آشکار می‌بینم*
[احتمالا اشاره به شاهرخ میرزا نوه نادر شاه و آخرین پادشاه افشاریه دارد که در نوجوانی به شاهی رسید و نهایتا در کهنسالی توسط آغا محمد خان قاجار کشته شد]
*شهر تبریز را چو کوفه کنند-    شهر طهران قرار می‌بینم*
[اشاره به انتقال پایتخت از تبریز به تهران در زمان آغا محمد خان قاجار]
*بعد از آن دیگری فنا گردد-شاه دیگر به کار می‌بینم*
*که محمد به نام او باشد-     تیغ او آبدار می‌بینم*
[بنا بر ویژگیهایی که از او می‌گوید، مرادش محمد شاه قاجار است، نه آغا محمد خان قاجار]
*چارده سال پادشاهی او-  دولتش کامکار می‌بینم*
[محمد شاه چهارده سال پادشاهی کرد]
*سال کز مرغ می‌شود پیدا-مرگ او آشکار می‌بینم (…)*
*ناصر الدین به نصرت دوران-چار ده هشت سال می‌بینم (…)*
[چار ده هشت، به معنای 48 است که دقیقا منطبق بر مدت پادشاهی ناصرالدین شاه است]
*از شهنشاه ناصر الدین شاه-شیونی بیم دار می‌بینم*
[اشاره به ترور ناصرالدین شاه]
*روز جمعه ز شهر ذیقعده-تن او در مزار می‌بینم*
[روز مرگ ناصرالدین شاه 12 اردیبهشت 1275شمسی، مصادف با جمعه، 18 ذی القعده 1313قمری]
*بعد از آن شه مظفر الدین را-شاهیِش ناگوار می‌بینم*
*چارشنبه ز شهر ذیقعده-مرگ او آشکار می‌بینم*
[روز مرگ مظفرالدین شاه 18 دی 1285شمسی، مصادف با چهارشنبه، 24 ذی القعده 1324قمری]
*از الف تا به دال می‌گویم-شاه و شاهی فکار می‌بینم*
[اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است]
*در خراسان و مصر و شام و عراق-فتنه و کارزار می‌بینم*
*جنگ و آشوب و فتنه‌ی بسیار-در یمین و یسار می‌بینم*
[آغاز جنگ جهانی اول، مصادف با آخرین روزهای عمر مشروطیت ایران]
*غارت و قتل لشکر بسیار-در میان و کنار می‌بینم*
*شه چو بیرون رود ز جاگاهش-شاه دیگر بکار می‌بینم*
[به کودتای رضا خان علیه احمد شاه قاجار اشاره دارد، جالب آنکه به خروج او از کشور اشاره می‌کند و نه مرگ او]
*چون فریدون به تخت بنشیند-نوکرانش قطار می‌بینم*
*متصف بر صفات سلطان است-لیک من گرگ وار می‌بینم*
*دائم اسبش به زیر زین طلا-کمتر آن را سوار می‌بینم*
*عدل و انصاف در زمانه‌ی او-همچو هیمه به نار می‌بینم*
*علمای زمان او دائم-همه را تار و مار می‌بینم*
[تقابل دولت با دین و روحانیت هیچ گاه در تاریخ ایران به اندازه دوران حکومت رضا شاه نبوده است. او کوشش کرد تا لباس روحانیت را از بین برده و به کلی سازمان روحانیت را فرو بپاشد]
*هست فصل الحجاب در عهدش- فضل، بی اعتبارمی‌بینم*
[مهم ترین اقدام ضد دینی رضاشاه کشف حجاب زنان بود. در اینجافصل الحجاب یعنی برداشتن حجاب زنان وفضل یعنی فضیلت وحیا وشرف.
*جنگ سختی شود تمام جهان-کوه و صحرا فکار می‌بینم*
[اشاره به آغاز جنگ جهانی دوم]
*کار و بار زمانه وارونه-قحط و هم ننگ و عار می‌بینم*
[اشاره به نابسامانی شدید اقتصادی در ایران و گسترش قحطی، همچنین اشغال کشور توسط متفقین و خیانت رجال سیاسی در همکاری با بیگانگان]
*چون دو ده سال پادشاهی کرد-شهیش برکنار می‌بینم*
[رضا شاه عملاً از سوم اسفند 1299 تا شهریور 1320، قدرت را در اختیار داشت و پس از آن برکنار و تبعید شد که دو ده سال یعنی ۲۰ سال
می شود]*پسرش چون به تخت بنشیند-بوالعجب روزگار می‌بینم*
*نوجوانی به سان سرو بلند-رستمش بنده وار می‌بینم*
*در امور شهی است بی تدبیر-لیکنش بخت یار می‌بینم*
[خود محمد رضا پهلوی نیز معتقد بود که در کار پایداری سلطنتش، علیرغم حوادث سهمگین که می‌توانست طومار حکومت او را در هم بپیچد، همواره بخت یار او بوده تا جایی که مدعی بود که خداوند حامی اوست]
*بس فرومایگان بی حاصل-حامل کار و بار می‌بینم*
*مذهب و دین ضعیف می‌یابم-مُبتدع افتخارمی‌بینم*
*ظلم پنهان، خیانت و تزویر-بر اعاظم شعار می‌بینم*
*ظلمت ظلم ظالمان دیار-بی حد و بی شمار می‌بینم*
*ماه را رو سیاه می‌یابم-مهر را دل فکار می‌بینم*
*دولت مرد و زن رود به فنا-حال مردم فکار می‌بینم*
*غارت و قتل مردم ایران-دست خارج به کار می‌بینم*
*کهنه رندی به کار اهرمنی-اندر این روزگار می‌بینم*
[ابتدا دخالت خارجی را در غارت و قتل مردم ایران مورد اشاره قرار می‌دهد، سپس آن قدرت خارجی را شیطانی قلمداد می‌کند. اشاره به آمریکا، شیطان بزرگ]
*دور او هم تمام خواهد شد-لشکری را سوار می‌بینم*
*شور و غوغای دین شود پیدا-سر به سر کارزار می‌بینم*
[اشاره به وقوع انقلاب اسلامی‌ایران و مبارزات گسترده مردمی‌از یک سو و۷ کشتار مردم به دست جلادان رژیم شاه، از سوی دیگر]
*قصه ای بس غریب می‌شنوم-غصه ای در دیار می‌بینم*
*جنگ و آشوب و فتنه‌ی بسیار-نام او زشت و خوار می‌بینم*
[محمد رضا پهلوی، تنها شاهی است که تمام مردم مستقیماً او را مورد خطاب قرار داده و مرگ بر او گفتند بنابراین وی خوارترین شاه در سلسله پادشاهی ایران است]
*کم ز چل چون که پادشاهی کرد-سلطه اش تار و مار می‌بینم*
[اشاره به 37 سال حکومت محمدرضا پهلوی]
*غم مخور زانکه من در این تشویش-خرمی‌وصل یار می‌بینم*
*بعد از او شاهی از میان برود-عالمی‌چون نگار می‌بینم*
*سیدی را ز نسل آل رسول-نام او، برقرار می‌بینم*
[اولاً سیادت امام خمینی(ره) را تصریح می‌کند، ثانیاً نام او را نیز تعیین می‌نماید زیرا عدد واژه «برقرار» به حروف ابجد، 710 و عدد واژه «خمینی» نیز همان می‌باشد]
*نایب مهدی آشکار شود-سروری را سوار می‌بینم*
[نیابت عام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه از پایان غیبت صغری آغاز شده است اما هیچگاه نیایت عام فقها آشکار و علنی و عملیاتی نبوده است تا اینکه با وقوع انقلاب اسلامی‌ایران، نیابت عام فقها، فعلیت یافت و حکومت ولایت فقیه با تکیه بر نیابت عام حضرت حجت عجل الله فرجه تأسیس گردید]
*پیشوای تمام دانایی-رهبری با وقار می‌بینم*
*متصف بر صفات سلطانیست-لیک درویش وار می‌بینم*
*رهنما و امام هفت اقلیم-نام او را شعار می‌بینم*
[اشاره به استفاده مکرر از نام امام خمینی در شعارهای قبل و بعد از انقلاب]
*همچو مولا جلال الدین مولا-شمس تبریز وار می‌بینم*
[اشاره به عشق و ارادت آیت الله خامنه ای به امام خمینی]
*بندگان جناب حضرت او-سر بسر تاجدار می‌بینم*
*گوهر شب چراغ بهر کمال-آن دُرِ شاهوار می‌بینم*
*هر کجا رو نهد به فضل اله-دشمنش خاکسار می‌بینم*
[اشاره به غلبه بر فتنه های داخلی و موفقیت های نظامی ایران در منطقه]
*با کرامات و جامع آداب-آصف روزگار می‌بینم*
[تشبیه مقام معظم رهبری به آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان و عالم قوم]
*تا چهل سال ای برادر من-دوره‌ی شهریار می‌بینم*
[نمی‌گوید «دوره آن شهریار می‌بینم» بلکه می‌گوید «دوره شهریار می‌بینم» زیرا در صورت اول حکومت شخص خمینی کبیر باید ادامه می‌یافت و توسط او به صاحب اصلیش تسلیم می‌شد اما در مصراع تصریح می‌کند که طول حیات جمهوری اسلامی، دوره شهریاری خمینی کبیر است و حکومت از اندیشه ها و آرمانهای او منحرف نمی‌شود]
???☔️????
*بعد از آن خود امام خواهد بود-که جهان را مدار می‌بینم*
*صورت و سیرتش چو پیغمبر-علم و حلمش شعار می‌بینم*
*قائم شرع آل پیغمبر-به جهان آشکار می‌بینم*
? *میم و حاء، میم و دال*? *می‌خوانند-نام آن نامدار می‌بینم*
*از کمربند آن سپهر وقار-تیغ چون ذوالفقار می‌بینم*
*جنگ سختی شود تمام جهان-کوه و صحرا فکار می‌بینم*
[جنگ فراگیر منطقه ای و یا جنگ جهانی سوم]
*مردمان جهان ز انس و پری-    همه را در فرار می‌بینم*
*مر مسیح از سما فرود آید-        گور دجال زار می‌بینم*
*رنگ یک چشم او به رنگ کبود-خری بر خر سوار می‌بینم*
*هر قدم از خرش بود میلی-     دور گردون غبار می‌بینم*
*آل سفیان تمام کشته شوند-     با هزاران سوار می‌بینم*
*مهدی وقت و عیسی دوران-   هر دو را شهسوار می‌بینم*
*دین و دنیا از او شود معمور-خلق از او، بخت یار می‌بینم*
*مسکنش شهر کوفه خواهد بود-  دولتش پایدار می‌بینم*
*هفت باشد وزیر سلطانم-         همه را کامکار می‌بینم*
*زینت شرع و رونق اسلام-  محکم و استوارمی بینم*
????????????????
? كانال بولتن

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-03] [ 11:08:00 ق.ظ ]

هشتک‌های متهم ساز ...

 لقمان انتقادات بی جا

همه این ماجرا خوانده‌اند و یا شنیده‌اند، گاهی با نام لقمان حکیم گزارش شده است، گاهی با نام بهلول عاقل.

ماجرا از این قرار است که روزی حضرت لقمان حکیم یا بهلول عاقل چندان تفاوتی ندارد که ابتکار این عمل از کدام یک بزرگوار است.

مهم خود اتفاق و انتقادت بی مورد است که بسیار عبرت انگیز است. حالا لقمان یا بهلول با مرکبی که می گویند الاغ بوده به سفری می‌رفتند.

ابتدای سفر لقمان که جایگاه پدری داشته است بر مرکب سوار می‌شود و پسر به حرمت پدر در کنارش راه می‌رفته است. افرادی که از کنارشان عبور می‌کردند، زبان به شماتت باز کردند که عجب پدر بی رحمی سوار شده است و پسر را پیاده می برد.

لقمان پسرش را هم سوار کرد، هنوز چند قدمی حیوان نرفته بود که عده دیگری آنها را مشاهده کردند و گفتن: چقدر بیرحم هستند این پدر پسر! هردو بر حیوان بیچاره سوار شده اند.

لقمان حکیم پیاده شد و پسر را سواره میبرد. که گروهی دیدند و گفتند عجب پسر بی ادبی با آن جوانی وقوت سوار مرکب شده است و پدر پیر را پیاده می برد!

لقمان مجبور شد وضعیت دیگری را امتحان کند، هر دو پیاده حرکت کردند و حیوان را بدون سوار با خود می بردند، که مورد مسخره مردم قرار گرفتند و متهم به سفاهت شدند!

آخرالامر لقمان از ریشخندها و عیب جویی ها خسته شد؛ پسر پیاده کرد و گفت بیا حیوانرا بر دوش بگیریم ببینیم مردم چه قضاوتی دارند!!!؟؟؟

حالا این ماجرا صحت داشته باشد یا تمثیلی از قضاوتهای دیگران را نشان می دهد، ماجرای مطلب نوشتن بنده است. وقتی پست هایم را در بلاگفا منتشر می کردم، از مسئولین محترم کوثرنت پیام دریافت کردم که در کوثرنت منتشر کنم. بنده هم خوشحال از اینکه فضایی برای طلاب که همه همفکر هستیم آماده شده است، از بلاگفا خداحافظی کردم.

بعد مدتی مسئول کوثرنت پیام داد که اگر مطالب نوشته های خودت است و از جایی کپی پیس نکرده‌ای با هشتک به قلم خودم منتشر کن. وقتی این اتفاق افتاد بنده بی خبر از اینکه این هشتک رتبه پست هارا بالا می برد ، متوجه شدم پست هایم رتبه گرفته است. بعد متاسفانه از طرف بعضی دوستان کوثر نتی مورد تهمت قرار گرفتم که شما این مطلب از فلان جا کپی کرده ای و به دروغ نوشته ای به قلم خودم! ناچار ثابت کردم که از کتاب تالیفی خودم بوده است. ولی دیگر از هشتک به قلم خودم خود داری کردم که در موضع تهمت قرار نگیرم و هم دیگران دچار سوءظن نشوند.

و اخیرا از هشتک از کپی متنفرم استفاده کردم که باز هم مورد اعترض بزرگواران قرار گرفتم که تو اگر با تحقیق مطالب را نوشته‌ای و با خبر نگاری تصویری انتخاب کرده‌ای یعنی کپی کرده‌ای و این هشتک دروغ است. و در نهایت از هشتک تولید محتوا استفاده کردم باز هم مورد اعتراض قرار گرفتم که شما محتوا را از نظر دیگران استفاده کرده‌ای زیرا باید خودت صاحب نظر باشی! دیدم ماجرای لقمان حکیم اگر در واقع اتفاق نیفتاده باشد ولی می تواند حقیقت را نشان دهد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1399-01-02] [ 03:34:00 ب.ظ ]

تفاوت کرونای ایرانی با غربی ...

کرونا درمان رایگان همراهان معنوی

باید برای کرونا گرفتن و مردن هم خداوند را سپاسگزار باشیم، چون این روزها کسانی که همیشه غرب و اروپا را شیرین ترین آرزوهایشان بوده می‌بیند که کسی که در غرب  واروپا کرونا می‌گیره باید برای از صفر تا صد بیماری کرونا هزینه گزافی را بپردازد.

درحالی‌که تنها کشوری که برای کرونا از بیماران کرونایی هزینه‌ای دریافت نمی‌کند و رایگان درمان می‌کند و علاوه بر آن نیروهای مخلصی که رایگان به عنوان همراه بیمار کنارش به تیمار او می‌پردازند؛ کاری که حتی نزدیکان بیمار از انجام آن هراس دارند.

مردن از کرونا هم با تمام احکامش توسط گمنامان فرشته صفت اعمال می‌گردد.در حالیکه در اروپا و غرب متمدن به گمان غربزدگان، جنازه بیمار را می‌سوزانند.خلاصه تفاوت زیادی در کرونایی ایرانی با غربی و اروپایی است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:51:00 ق.ظ ]

#سین_هشتم_سلیمانی ...

سین هشتم سلیمانی

نوروز‌های زیادی را با اندوه سپری کردیم، که اکثر نسل امروزی و حتی دهه شصتی‌ها آن روز‌ها را درک نکرده‌اند. اولین نوروزی که خوب بخاطر دارم نوروز سال 1342 بود که در اوج خفقان پهلوی خائن با سختی روزگار  می‌گذراندیم، در آن ایام شاه به روحانیت به شکل زننده‌ای تاخت، نوروز آن سال مصادف با شهادت امام صادق علیه السلام و رحلت جانگداز پیامبر صلی الله علیه و آله اکرم بود.امام خمینی«ره» فرمود: جشن نوروز نداریم. شاه ملعون هم خواست که انتقام بگیرد نیروی‌ها گارد را فرستاد و از مراسم عزاداری جلوگیری کرد و افتادند به جان طلاب فیضیه و قتل عام کردند.

نوروز‌های بعد از پیروزی انقلاب هم با شروع سال پنجاه هشت جنگ ظالمانه صدام با پشتیبانی هژمونی آمریکا و ایادی آن شروع شد؛ تقریبا تمام نوروز های دفاع مقدس بدون جشن گذشت. چه روزهایی که صف تابوت شهدا بر دوش مردم تشیع می‌شد.

نوروز امسال هم خدا دوست نداشت بدون سردار شهیدش سپهبد حاج قاسم سلیمانی با شادی‌های بعضا گناه‌آلود برگزار شود. سفره هفت سین امسال بوی بهشت می‌دهد، بوی شهادت می‌دهد چون هشتمین سین به آن اضافه شده است. #سین_هشتم_سلیمانی، ما سین های زیادی داشتیم که از آن ها غافل شدیم #سین_سلامت#سین_سعادت از طرفی مصیبت کرونا نعمت شادی را برهم زده است و از سویی مصادف شدن با شهادت امام کاظم علیه السلام، انشاءلله از این روز های مصیبت بار عبرت بگیریم و بسوی معنویت باز گردیم تا اسرافیل در صور  فرج بدمد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1399-01-01] [ 10:20:00 ق.ظ ]