من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 7
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

22 بهمن در محضر یار امام ...

* مسؤولیت حضور مردم و مسؤولین در بزرگداشت ۲۲ بهمن و دهه فجر
آنچه كه براى ما لازم است، این است كه آحاد مردم، مسؤولین، غیر مسؤولین، به‌‏خصوص جوان‏‌ها، به‏‌خصوص كسانى‏‌كه سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسؤولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ‌‏كس نگوید من تكلیفى ندارم، من مسؤولیتى ندارم؛ همه مسؤولند. مسؤولیت معنایش این نیست كه اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر كارى كه هستیم، احساس مسؤولیت كنیم؛ مسؤولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، حقوق مردم، و عزت كشور. شرط اول: همه باید این احساس مسؤولیت را داشته باشیم. و من مى‏‌بینم كه این احساس مسؤولیت را داریم. این‌‏را مردم كشور ثابت كردند، ثابت مى‏‌كنند؛ حالا یك نمونه‏‌ى واضحش همین ۹ دى بود كه اشاره كردند؛ نمونه‏‌هاى دیگرى هم هست؛ ۲۲ بهمن در پیش است، دهه‏‌ى فجر در پیش است. مردم حضور، آمادگى، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌‏اند، باز هم نشان خواهند داد. مسؤولین كشور بالخصوص، باید همه‌‏ى تلاش خودشان را بگذارند كه مشكلات را با سرپنجه‏‌ى تدبیر، كار مستمر، خسته نشدن، شوق و ذوق و توكل به خدا و كمك خواستن از خداوند برطرف و حل كنند. (۱۷/۱۱/۱۳۹۱)
* راهپیمایى ۲۲ بهمن؛ نمایش پویایى و زنده بودن انقلاب‏
شما عملاً زنده و پویا بودن انقلاب را به رخ آنان كشیدید و پایبندى به آرمان‏هاى امام راحل را با شعارهاى خود و با حضور گرم خود، با صداى بلند فریاد كردید. نهیب ملت ایران دشمن را به عقب مى‏‌راند و عزم راسخ او معادلات غلط آنان را به هم مى‏ریزد. مسؤولان كشور قدر این پدیده بى‌‏نظیر را بدانند و با استقامت كامل و روحیّه انقلابى و عمل جهادى به ملت عزیز خدمت و از آرمان‏‌هاى انقلاب دفاع كنند. آینده متعلق به ملت بیدار و بصیر ماست، ما مسؤولان باید بكوشیم از ملت عقب نمانیم. (۲۲/۱۱/۱۳۹۶)

ضرورت‌‏ها و پیام‌‏هاى حضور ملت ایران در
راهپیمایى ۲۲ بهمن‏

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-11-18] [ 02:52:00 ب.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب ، در جشن ولایت ...

حضور مردم در راهپیمایى ۲۲بهمن دشمنان را شگفت‏‌زده مى‌‏كند
* ۲۲ بهمن؛ روز پیروزى حق بر باطل‏
در چنین روز فرخنده‌‏اى (۲۲بهمن) حق بر باطل و جنود رحمانى بر اولیاى شیطان و حزب اللَّه بر طاغوت و طاغوتیان غلبه نمود و حكومت عدل اسلامى مستقر گردید و دست انتقام حق از آستین ملت رزمنده ایران بیرون آمد و نصرت اعجازآمیز اسلام بر كفر تحقق یافت. (صحیفه امام، ج‏۱۲، ص‏۴۶)
* ۲۲ بهمن؛ روز رهایى از استكبار
در چنین روز مسعودى، همبستگى قشرهاى ملت دلیر روزافزون و ارتش و سایر قواى انتظامى وفادارى خود را به اسلام و ایران نشان دادند و میهن خود را از شرّ طاغوت‏‌هاى زمان كه در رأس آنان دولت آمریكاست رهایى بخشیدند. (صحیفه امام، ج‏۱۲، ص‏۱۴۶)
* بزرگداشت روز ۲۲ بهمن براى تمامى نسل‏‌ها
در۲۲ بهمن ثابت شد كه ملت یكپارچه [است‏] ملتى كه مقصدشان یك مقصد الهى است، نه مقصدشان یك مقصد مادى صرفاً، و همه‌‏شان با هم یكصدا هستند، یك مقصد هستند- [قدرت‌‏هاى حامى شاه‏] نمى‌‏توانند كه بر این ملت غلبه كنند، و دیدند كه ملت غلبه كرد بر همه آن‏ها. و آن كسى را كه آن‏ها همه قدرت‏‌هاى خارجى-

چه ابرقدرت‏‌ها، چه وابستگان به ابرقدرت‏‌ها- مى‏‌خواستند او را نگاه دارند نتوانستند نگاه دارند. وقتى دیدند ملت همه مى‌‏گویند كه ما رژیم فاسد طاغوتى را نمى‏‌خواهیم، آن‌‏ها تسلیم شدند و آن آدم را از این‌جا بردند. و شما بیرونش كردید از این‌جا. این یك درسى است براى ما در طول تاریخ كه اگر ما بخواهیم مقاصد خودمان را، كشور خودمان را به آن‌‏طورى كه مى‏‌خواهیم برسانیم؛ یعنى به ثمر برسانیم نتیجه این همه خون و این همه علیل و این همه رزمنده، باید همه با هم باشیم. این یك درسى است كه ما از ۲۲ بهمن فرا گرفتیم. و باید این درس را با تمام قوا دریابیم؛ و با تمام قوا حفظ كنیم این‏را. ۲۲ بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگى؛ و براى نسل‏‌هاى آینده كه همه آن‏ها ۲۲ بهمن را، كه غلبه ایمان بر كفر و اللَّه بر طاغوت و اسلام بر كفر بود، باید حفظ كنند و بزرگ بشمارند. بزرگ بشمارند روزى را كه خداى تبارك و تعالى بر ملت ما منّت گذاشت و این ملت را یكپارچه كرد، و ملت را غلبه داد. (صحیفه‏امام، ج‏۱۴، ص‏۸۶)
* 22 بهمن صحنه اعلام آمادگى ملت به دشمنان‏
اطمینان كامل دارم كه تمامى مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامى خود هستند كه علاوه بر ده‌‏ها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگى خود، امسال نیز در راهپیمایى‏۲۲ بهمن، حقیقت آمادگى كامل خویش را به جهانیان نشان داد (ه) و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت‌‏زده (مى‏‌كند) كه تا كجا حاضر به فداكارى‏اند. من در این‌جا خود را شرمنده و كوچكتر از آن مى‏‌دانم كه زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم این همه اخلاص و رشد و بندگى را خواهد داد، ولى به آنان كه ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانى از اصول و انقلاب و روحانیت مى‏‌كنند، سفارش و نصیحت مى‌‏كنم كه در گفتار و كلمات و نوشته‏‌ها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشت‏‌ها و تصورات نابجاى خود را به‌‏حساب انقلاب و مردم نگذارند. (صحیفه امام، ج‏۲۱، ص‏۲۸۶) 2مقام معظم رهبری‏(مدظله‌‏العالی):
پیروزى انقلاب پایان تحقیر ملت ایران بود* ۲۲ بهمن؛ نماد اقتدار حقیقى‏
در ایران، سالروز پیروزى انقلاب - یعنى بیست و دوى بهمن - به‏‌وسیله میلیون‏‌ها مردم در سرتاسر كشور با شوق و ذوقِ فراوان انجام مى‏گیرد؛ هر سال هم از سال قبل شورانگیزتر و مهم‏تر و بزرگتر؛ این نشان‏دهنده زنده‌‏بودن این ملت و پیشرفت این ملت در اهداف انقلابى است. (۱۴/۳/۱۳۹۱)
* ۲۲ بهمن؛ تجلى بخش عید ولایت‏
بیست و دوم بهمن، در حكم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود كه نعمت ولایت، اتمام نعمت و تكمیل نعمت الهى، براى ملت ایران صورت عملى و تحقق خارجى گرفت. (۴/۱۱/۱۳۶۸)
* ۲۲ بهمن؛ یادآور ایثار و شهادت‏
هر گاه و هرجا كه از پیروزى ۲۲ بهمن یادى و نامى آورده مى‏شود، چهره شهید و نقش خونین شهادت، در برابر چشم‌‏ها پدیدار مى‏‌گردد. (۱۹/۱۱/۱۳۶۸)
* پیام راهپیمایى ۲۲بهمن؛ وحدت و استقامت‏
پیام این جشن چیست؟ نگاه كنید به شعارهاى مردم، پیام را از شعارهاى مردم باید گرفت. آن‏طورى كه بنده نگاه مى‏كنم، دو پیام در این‏راهپیمایى‌‏هاى بیست‏‌ودوم بهمن وجود داشته است؛ یكى پیام استقامت، یكى پیام وحدت. (۲۸/۱۱/۱۳۹۲)
راهپیمایى بیست‏‌ودوم بهمن مظهر اقتدار ملى است؛ نشان‏دهنده عزم عمومى ملت ایران است؛ مظهر همان چیزى است كه هر دشمنى را در هر حد و اندازه‏یى از اقتدار نظامى و توانایى‏‌هاى تبلیغاتى و سیاسى، مرعوب مى‏‌كند. (۱۹/۱۱/۱۳۸۳)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 02:46:00 ب.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب، الهی بودن انقلاب ...

رمز و راز ماندگارى و چهل سالگى انقلاب اسلامى‏
* درحالى كه ملت مسلمان و انقلابى ایران اسلامى تلاش مى‏‌كنند تا جشن‏‌هاى بزرگداشت ۴۰ سالگى انقلاب خود را با شكوه هرچه تمام برگزار كنند، عده‌‏اى معتقدند تفاوت چندانى میان چهل‌مین سالگرد انقلاب اسلامى با سنوات گذشته و آینده وجود ندارد.
* اولین وجه متمایزكننده ۴۰ سالگى انقلاب اسلامى به جنبه الهى آن مربوط مى‏‌شود چراكه رسیدن به این انقلاب به سن ۴۰ سالگى در مقایسه با سایر انقلابات آسمانى و زمینى چیزى شبیه معجزه است. اعجازى كه‏‌بى‏‌شك بدون اراده او و عنایات و امدادهایش امكان وقوع نداشت. بزرگداشت هرچه با شكوهتر جشن ۴۰ سالگى انقلاب اسلامى در درجه اول تشكر و سپاس از خداوند منان مى‌‏باشد كه چنین منتى را بر مردم مسلمان ایران نهاد.
* از دیگر دلایل تفاوت چهل سالگى انقلاب اسلامى با دیگر سنوات در این است كه برخى از نیروهاى خودى درون نظام به بهانه این‏كه ماموریت انقلاب تمام شده، دچار انفعال و وادادگى شده‌‏اند. بدیهى است در این مقطع، هنر نیروهاى مدافع انقلاب باید اثبات توانایى انقلاب و تداوم قدرتمندانه آن و تعریف ماموریت‏‌هاى بزرگ در آینده باشد. رسیدن انقلاب به سن چهل سالگى به‏‌طور طبیعى این فرصت را ایجاد مى‏‌كند تا ضمن آسیب‌‏شناسى از عملكرد گذشته و احصاء نقاط قوت خود، راهبرد آینده انقلاب را ترسیم كنند. چهار دهه كشور دارى در شرایط سخت و عبور از بحران‌‏هاى متعدد، تجارب ارزنده‏اى را فراروى مدیران كشور قرار داده كه لازم است به نسل جوان منتقل گردد.
* یكى دیگر از تفاوت‏‌هاى چهل‌مین سال پیروزى انقلاب اسلامى ، به تاثیر آن بر استمرار انقلاب اسلامى و ماندگارى آن باز می‏‌گردد. این اهمیت زمانى افزایش مى‌‏یابد كه ماندگارى و تداوم انقلاب اسلامى براى غرب غیرقابل باور بوده و به‏‌شدت از این جهت ناخرسند و عصبانى هستند. زیرا هر سال بقاى جمهورى اسلامى به‌‏معناى شكست برنامه‌‏ها و نقشه‏‌هاى آنان براى براندازى نظام اسلامى مى‏‌باشد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 01:46:00 ب.ظ ]

#راز ماندگاری انقلاب در حضور 22بهمن ...

راهپیمایى ۲۲ بهمن امسال با توجه به شرایط كشور در سطح داخلى و عرصه مواجهه با جبهه استكبار جهانى از اهمیت ممتازى برخوردار است كه بخشى از اهمیت این مسأله را مى‏‌توان در محورهاى زیر مورد بررسى قرار داد:
۱- ناكام گذاشتن برنامه‏‌ها و انتظارات دشمن‏،
۲-پاسخ به جنگ تمام عیار اقتصادى دشمن‏،
۳-پشتوانه‌‏اى براى دولتمردان‏،
۴-تجلى وحدت و همبستگى چهل ساله ملت،
۵- تجلى مردمسالارى دینى‏،
۶- آغاز باشكوه دهه پنجم انقلاب‏،
۷- بیعت نسل چهارم انقلاب با آرمان‏‌هاى انقلاب اسلامى‏،
۸- بیعت با رهبرى معظم انقلاب ‏درآغاز دهه پنجم انقلاب اسلامی.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 01:36:00 ب.ظ ]

چرا باید در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت کنیم؟ رازماندگاری انقلاب ...

چرا باید در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت کنیم؟
* نظام سلطه با به ‏وجودآوردن فشارهاى جدید ازجمله تحریك برخى افراد و گروه‏‌هاى ناراضى كشور كه در شرایط سخت اقتصادى قرار دارند، با سازماندهى براى ایجاد اغتشاش در كشور و تشدید تحریم‌‏هاى بعد از برجام، درصدد جدایى مردم از حكومت است و به‏‌طور قطع، ۲۲ بهمن را فرصت مناسبى براى دریافت سیگنال‌‏هایى جهت ارزیابى موفقیّت برنامه‌‏هاى خود مى‌‏داند. از همین رو حضور پررنگ مردم در راهپیمایى ۲۲ بهمن امسال، مى‏‌تواند كلیّه سناریوها و برنامه‌‏هاى دشمن را به هم ریخته و ننگ دیگرى را بر پیشانى آن‏‌ها بنشاند.
* تأثیرات داخلى و خارجی حضور مردم در راهپیمایى امسال‏ عبارتند از:
۱- حضور در راهپیمایى ۲۲بهمن آنهم در چهل‌مین سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى، تجدید بیعت با آرمان‌‏هاى امام(ره) و مقام معظم رهبری و اصول و اهداف انقلاب اسلامی است. ملت ایران با گذشت ۴۰سال از پیروزى انقلاب اسلامى بدون ترس و توجه به توطئه‏‌هاى دشمنان خارجى نشان مى‏دهند كه از آرمان‏‌هاى انقلاب و اسلام كوتاه نخواهند آمد.
۲ - حضور مردم در راهپیمایى‌‏ها یكى از عوامل مهم بازدارنده توطئه بدخواهان انقلاب است. دشمنان، همراهى و اعتقاد مردم به نظام و انقلاب را در این مناسبت‌‏ها ارزیابى مى‏‌كنند، لذا مردم باید براى حفظ امنیت و استقلال كشور، حضور هرچه با شكوه‏تر در راهپیمایى ۲۲ بهمن داشته باشند. حضور مردم در راهپیمایى ۲۲ بهمن امسال نشان از اقتدار ملت است، مردم با حضور باشكوه خود به سران استكبار مى‏‌گویند كه هیچ گزینه‌‏اى اعم از تهدید نظامى و تحریم اقتصادى برایشان ترس‌‏آور نیست.
۳- در حال حاضر دشمنان با انواع تهدیدها و تحریم‏‌ها و فشارهاى مضاعفى كه وارد مى‏‌كنند، قصد ناامید كردن مردم از انقلاب را دارند و حضور دشمن شكن آن‏‌ها نشان از تأثیر ناپذیرى مردم از تبلیغات منفى و مسموم دشمن دارد.
۴- نظام سلطه با به‌‏وجودآوردن فشارهاى جدید ازجمله تحریك برخى افراد و گروه‏‌هاى ناراضى كشور كه در شرایط سخت اقتصادى قرار دارند، با سازماندهى براى ایجاد اغتشاش در كشور و تشدید تحریم‏‌هاى بعد از برجام، درصدد جدایى مردم از حكومت است و به‏‌طور قطع، ۲۲ بهمن را فرصت مناسبى براى دریافت سیگنال‏‌هایى جهت ارزیابى موفقیّت برنامه‌‏هاى خود مى‌‏داند. از همین رو حضور پررنگ مردم در راهپیمایى ۲۲ بهمن امسال، مى‌‏تواند كلیّه سناریوها و برنامه‏‌هاى دشمن را به هم ریخته و ننگ دیگرى را بر پیشانى آن‏‌ها بنشاند.
۵- حضور مردم در راهپیمایى ۲۲بهمن امسال مى‏‌تواند ترجمان خنثى‌‏كننده توطئه‌‏هاى دشمنان باشد. دشمنان مى‏‌بینند كه با وجود همه تهدیدها و خط و نشان كشیدن‏‌ها، ملت ما به‏‌مثابه این فراز ازجمله شهید مظلوم بهشتى است كه فرمودند: ملت ما شیشه است كه اگر شكسته شود، برنده‌‏تر مى‏‌شود.
۶- جنبش بیدارى اسلامى كشورهاى منطقه كه حتى به بیدارى انسان‏‌ها در اروپا و آمریكا انجامیده است، چشم به پایمردى و استقامت ملت ما دارد. حضور مردم در راهپیمایى ۲۲بهمن به‌‏صورت گسترده نمایشگر استقامت و پایدارى مردم نسبت به داشتن روحیه آزادگى و زیر سلطه زورمداران عالم قرار نگرفتن است.
۳- ضرورت‏‌ها و پیام‌‏هاى حضور ملت ایران در راهپیمایى ۲۲ بهمن‏
* فرا رسیدن چهلمین سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى ایران، دشمنان انقلاب اسلامى را كه آرزوى ندیدن این ایام را در سر مى‏‌یروراندند، آشفته و عصبانى كرده است. در طول چهار دهه گذشته، ملت بزرگ ایران با حضور در صحنه‌‏هاى مختلف انقلاب اسلامى عشق و علاقه و وفادارى خود به انقلاب اسلامى و آرمان‌‏هاى آن‏را نشان داده‌‏اند. یكى از مهم‏ترین مظاهر این حضور را مى‌‏توان در راهپیمایى ۲۲ بهمن ماه مشاهده نمود كه بُهت جهانیان را به همراه داشته است. قرار گرفتن در چهل سالگى انقلاب اسلامى از جهات مختلفى مى‏‌تواند بر اهمیت حضور ملت در راهپیمایى امسال بیفزاید و حضور باشكوه ملت، پیام‏‌هاى بسیارى را به همراه خواهد داشت.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 01:27:00 ب.ظ ]

راز ماندگار انقلاب و ظلم ...

 


از انگیزه ارتشی شدنش گفت:«خواهرم 15 ساله بود هر وقت می‌خواست بیرون برود باید یکی از برادرن او را همراهی می کرد آن روز قرار شد من باهاش بروم نزدیک پارک شهر که رسیدیم، دو نفر از ماشین بنز پیاده شدن که یکی آمریکایی بود از لباسش معلوم می شد، آخه آمریکایی ها توی شهر با شلوارک لی بالای زانو رفت و آمد می کردند! یک پاسبان هم از او محافظت می کرد، همینکه به ما رسیدند به طرف خواهرم حمله کرد و به طرف ماشین می کشید خواهرم جیغ کشید من خواهرم را می کشیدم تا از دستش نجات بدهم، چادرش از سرش افتاد با مشت به جون آمریکایی افتادم پاسبان با باتومش به جان من افتاد تا اونجایی که می توانست کتکم زد خواهرم از دست آمریکایی فرار کرد، آمریکایی مست کرده بود .
مردم هم با این نا امنی ها عادت کرده بودند و جرات نداشتند اعتراض کنند چون ساواک حسابشون رو می رسید! آمریکایی جسور شده بود می خواست دنبال خواهرم برود که پاسبان دستش را گرفت برد طرف بنز و سوار شدند و رفتند.
آن سال من کلاس ششم طبیعی رو تموم می کردم وهمیشه آرزو داشتم که پزشکی بخوانم ولی از آن روز تصمیمم عوض شد. در ارتش استخدام شدم تا اینکه درجات ارتش رو پشت سر گذاشتم، هدفم از ارتشی شدن این بود جلوی افرادی که به مردم خیانت می کنند را بگیرم.
یک روز باماشین از خیابونی رد می شدم که همان پاسبان را دیدم جلوش ترمز کردم در ماشین را باز کردم ازاو خواستم که سوار شود، او هم با خوشحالی سوار شد احساس غرور می کرد که سرهنگ ارتش او را سوار کرده است. رسیدیم روی پل کارون توقف کردم از ماشین پیاده شدم از او خواستم که پیاده بشود، گفتم:هدف تو از شغل پاسبانی چیست؟
- قربان برای حفظ ناموس وطن!
- حقوقت را از کجا می گیری؟
- از مالیات مردم.
- یادت میاد که از مردم حفاظت کرده باشی؟
- بله قربان
- می توانی یکی از آن هارا برایم تعریف کنی؟
- بله.
-کمی فکر کرد.
- اگر یادت نیست من برایت می گویم تا یادت بیاد!
- چند سال پیش یک دختری از کنار پارک رد می شد که آمریکایی مست به او حمله کرد یادت هست؟درحالیکه دچار شک و تردید شده بود که منظورم از این سوال چیست.
- آره یادم هست
- تواز آن دخترچه جوریی دفاع کردی. شروع کرد که بگوید زبانش به من ومن افتاد.
- خوب به چهره من نگاه کن شاید به یاد بیاری؟ حق داشت من را نشناسد آن زمان من جوان 17 ساله بودم؛اما حالا با لباس ارتشی ورشد قد و قیافه نمی توانست من را بشناسد
- آن دختر یک برادرهم داشت توحسابی به او کتک زدی ومی‌خواستی دختر را با آمریکایی ببری من برادر دختره هستم، رنگش پرید، افتاد به پایم که من را ببخش، اگر من از تو خواهرت دفاع می کردم آمریکایی من را می‌کشت، من زن و بچه دارم.
-حتما دختر داری، می دهی به دست آمریکایی مست ؟
- حالا از این پل میاندازمت توی رود کارون تا خوراک کوسه ها بشی؟
-یا اینکه همون کتک هایی که به من زدی بهت بزنم؟
-خودش انتخاب کرد، شروع کردم به کتک زدنش تا می خورد بهش زدم.
-یادت باشه اسم تو پاسبان این مردم است، نه پاسبان آمریکایی!

خاطرات سرهنگ ارتش
سال 1362به عنوان روحانی گروه توپخانه رفته بود اهواز؛ با یک فرمانده ارتشی آشنا شد که بعضی وقت ها که خبری از عملیات و حمله نبود از خاطراتش می گفت و خیلی خدا رو شکر می کرد که در زمان انقلاب خدمت می کند می گفت: اگر همیشه در جبهه باشد هیچ وقت خسته نمی‌شود، برای اینکه مردم از سلطه خارجی و تجاوزات آنها راحت باشند، برای اینکه مردم احساس ذلت نکنند، می گفت از تحقیر شدن در زمان شاه خسته شده بودم و از دوران بد کودکی و نوجوانی اش می گفت: که آمریکایی ها در شهرشان جولان می دادند و بد مستی می کردند و هیچ دختر پسر و زنی جرات نداشت تنهایی در روز روشن در کوچه خیابانهای خرمشهر رفت و آمد کند! هرچه که خوب بود مال آمریکایها بود! خانه خوب با کولرهای مجهز، سربازای ایرانی هم یا گماشته آدم‌های شاه بودند یا محافظ آمریکایی ها! و علاوه بر حقوقشان از مالیات مردم حق توحش می گرفتند!!!!

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
 [ 01:10:00 ب.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب، چگونه انقلاب شد ...

 

 

 

 

 

توی زیر زمین دنبال ساطور سبزی خورد‌کنی می گشتم. باخودم فکر می‌کردم با این ساطور می‌خواهد با کماندو‌های شاه بجنگد! تا بخواهد ساطور را بالا ببره آن ملعون‌ها با تیر به حسابش خواهند رسید.

روز19 دی ماه سال‌ 1356بود همسرم بعد از اینکه وصیت هاش را کرد گفت: یه وسیله ای می خواهم تا از خودم دفاع کنم، خلاصه به هر زحمتی بود پیداش کردم. آوردم  بهش دادم، گذاشت تو جیب قبایش . وقتی رفت وسوسه شدم که منهم بروم مسجد اعظم؛ قرار بود مردم اعتراض کنند، آن روز برای شهادت آقا مصطفی مجلس ختم گرفته بودند، و یک بهانه شده بود تا به شاه و ایادیش اعتراض کنند، چون روز 17 دی ماه به بهانه روز کشف حجاب توی روزنامه به امام خمینی توهین شده بود، شاه فکر می کرد که مردم بعد از 15 سال تبعید بودن امام خمینی؛ دیگه فراموشش کردن و ترسیدن، توخونه‌ها نشسته اند.

 

بچه هارا شال و کلاه کردم مادر شوهرم پرسید: (بالا هارا گدیرسن )کجا می‌روی گفتم می‌روم مسجد اعظم گفت: (بیز ده گلیریخ)ماهم میاییم گفتم زود باش بریم؛ از خانه که بیرون آمدیم یکی از مردای همسایه مان مارا دید گفت همشیره این روزها بهتره از خونه بیرون نروید خطرناکه، خدا رحمتش کنه بعد از انقلاب امام جمعه شبستر شد، کمی این پا و آن پا کردیم تا اینکه رفت، آمدیم سر خیابون تا یک ماشین بگیریم آن زمان نیروگاه  قم تاکسی نداشت چون خیابان شنی بود !!سوار یک وانت شدیم ما عقب نشستیم مادر شوهرم جلو نشست، رسیدیم جلوی پل آهنچی که درگیری شروع شده بود تظاهرکنندگان به طرف بانک صادرات سنگ می زدند و شعار می دادند، کماندوهاهم به آنها گاز اشک آور می زدند راننده وانت همین که درگیری را دید از ترسش وسط خیابون ترمز کرد، گفت :زود پیاده شین هرچه مادر شوهرم گفت: مارا ببر جلوتر پیاده کن قبول نکرد و اصلا فرصت کرایه گرفتن هم نکرد من با یه دست بچه رو بغل کرده بودم و با دست دیگه دخترم را می کشیدم و با دندانهایم چادرم را گرفته بودم می دویدم وقتی رسیدم سر کوچه آبشار برگشتم دیدم مادر شوهرم عقب مانده فریاد زدم بیا الان می کُشَنِت آن بیچاره چند روز بود که از ده آمده بود قم که مثلا زیارت کند ؛ به من که رسید گفتم همراه من بدو. منزل پدرم توی خیابون آبشار بود دویدیم همینکه نزدیک کوچه رسیدیم از ته خیابون آبشار کماندوها دنبال یه عده تظاهر کننده می دویدند که ماهم مجبور شدیم به طرف خیابون برگردیم خلاصه اون روز ما چندین بار از سرخیابون به ته خیابون دویدیم و در تعقیب و گریز بودیم و مخصوصا که مادر شوهرم می ایستاد و به آنها نفرین می کرد، من باید او را صدا می زدم که بیا می کشنت!! من جواب بچه هات روچی بگم. بعد از کلی فرار و گریز به خانه پدرم پناه بردیم. مادرم بعد از نیم ساعت رسید او هم به مسجد اعظم برای شنیدن سخنرانی رفته بود .در جمع تظاهرکنندگان گرفتار کماندوها شده بود .به زحمت فرار کرده بود، به من گفت دختر برای چه بیرون آمدی؟ گفتم به همان دلیلی که شما بیرون رفتی. صدای گلوله ها و فریادها به گوش می رسید چون خانه ما نزدیکترین محل به مسجد اعظم بود در همان لحظه همسرم هم آمد با تعجب دید ماهم آنجا هستیم. گفت: برویم خانه ما مجبور شدیم از بیراهه به نیروگاه برگردیم همینکه رسیدیم همسرم رفت، به من سفارش کرد در خانه را نبند تا هرکسی خواست بتواند پنهان شود. آن روزها همه در خانه‌ها را باز می گذاشتند. شیر آب را با شلنگ داخل کوچه می گذاشتیم تا کسانی که گرفتار گاز اشک آور شدند بتوانند خود شان رو نجات بدهند. نتوانستم توی خانه آرام بگیرم بچه ها رو به مادرشوهرم سپردم، از خونه بیرون آمدم که بروم به خیابان تا از تظاهرات خبری بگیرم که همسایه دیوار به دیوارمان دم در ایستاده بود تا من را دید پرسید: همشیره کجا می روی ؟گفتم میروم تا از همسرم خبری بگیرم، گفت: شما برگرد؛ من می روم دنبالش. من برگشتم و توی حیاط ایستادم بعد از 5 دقیقه دوباره رفتم بیرون باز او را دم در ایستاده دیدم. دوباره همان سوال و پاسخ تکرار شد.  هربار خواستم به خیابون بروم آن همسایه از رفتنم جلوگیری کرد نه خودش رفت نه گذاشت من بروم تا اینکه غروب شد، دیدم مادر شوهرم نیست دنبالش گشتم دیدم از پشت بام صدای فریادش می آید. رفتم روی بالکن دیدم از نردبان رفته بالا با ناله و نفرین به خدا، از شاه از و کشتارها ی او شکایت می کند، گفتم مگر نمی دانی که با تیر هوایی می زنند، بیا پایین آن روزها هرکس شب‌ها از پشت بام‌ها مرگ برشاه می گفت با تیر می زدنش، آخرای شب بود که همسرم خسته و زخمی آمد و از شهادت تظاهر کنندگان خبر آورد و فردای آن روز به خانه ها هجوم بردند تا زخمی ها رو دستگیر کنند، هرکسی که دنبال شهدا به بیمارستان می رفت جسدش را نمی دادند می گفتند پول گلوله ها را باید بدهید. همان روز حسین خزعلی تو کوچه آبشار شهید شد.

و 19دی قم جرقه ای شد برای پیروزی انقلاب.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 01:08:00 ب.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب دربصیرت ...

زن اقلابی و تربیت فرزند

با پیروزی انقلاب در خانه آنها هم انقلاب شد، بین شان اختلاف پیدا شد

خانم خانه همسری مهربان متدین بود

 

تا جاییکه آقای شوهر که روحانی بود بین دوستان از همسرش با عنوان ملکه خانه نام می برد و

 

از حسنات و امتیازات او سخن ها می گفت.

 

 

ما و دوستان از شنیدن اختلافشان تعجب کردیم، که خدایا این همه عشق علاقه صمیمیت چی شد و کجا رفت؟!

حالا با سه تا بچه بعد از 15 سال سابقه زندگی  یک باره همه چیز بهم ریخت.

ماجرا از این قرار بود که خانم خانه خواهر شهید و پیرو امام خمینی بود و آقای شوهر هم مقلد شریعتمداری بود.

چون حضرت امام انقلاب کرد و ملت را از یوغ آمریکا نجات داد، مقلدین شریعتمداری هم فکر کردند

باید مثل مجتهدشان با امام مخالفت کنند.

خانم متوجه می شود که آقای شوهر لیوانی را که روی آن تصویر امام خمینی است را زیر آب جوش سماور

می گیرد تا تصویر پاک شود.

خانم اعتراض می کند که این چه کاری است که شما می کنی؟

خلاصه بحث های شروع می شود و کار به اختلاف می کشد!

دوستان به همسر بانو پیشنهاد دادند چرا بحث می کنید “عیسی به دین خود موسی هم به دین خود”

شما زندگی کنید.

خانم  خانه یک نکته کلیدی را تذکر داد، گفت من خودم مشکلی ندارم، می توانم محکم

روی اعتقادم پافشاری کنم و از اصولم کنار نروم و او هم براه خودش باشد ولی مشکل من فرزندانم

هستند که با روش پدرشان ممکن است که گمراه شوند و جذب دشمنان انقلاب گردند.

من که برای تربیت فرزندانم در این راه برادر شهید داده ام

نمی پذیرم که شاه را بیرون کنیم ولی طرفدارش در خانه روی فرزندانم اثر گذار باشد.

همسر بانو با اینکه از خانواده معروف و متشخص و با آبرویی بود، برای تربیت فرزندان

از همسرش طلاق گرفت؛

آنهم در زمانه ای که طلاق بشدت در جامعه مذموم بود و مثل امروزه نبود

که بخشی از زندگی مردم شده است.

نا جوانمردانه تر که شوهر، کسانی را که واسطه آشتی کنان آندو می شدند را متهم می کرد

که همسرم می خواهد با آقای فلانی ازدواج کند!

درحالیکه اکنون نزدیک به چهل سال است خانم بیوه زندگی کرد،

تا ثمره شیرین زندگیش را با نمک انقلاب ممزوج کند.

واقعا چه شیر زنی بود، خداوند او را کمک کند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 01:04:00 ب.ظ ]

توهم انتظار فرج ...

 

امام صادق(ع) در روایتی ویژگی‌ها و برنامه‌های کسانی را که می‌خواهند از یاران امام زمان(عج) باشند، بیان کرده‌اند.
«من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس خوشحال می‌شود و دوست دارد که درشمارِ یاران حضرت مهدی(عج) باشد، باید سه ویژگی داشته باشد: منتظر بودن، با ورع بودن، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه داشتن».
از امام پرسیدند ورع یعنی چه؟ فرمود: آیا در شب تاریک از میان خارستان عبور کرده ای؟ چگونه حرکت می کنی؟عرض کرد دامن لباسم را بالا میزنم تا خار به لباسم گیر نکند.


آیا ما که مدعی واقعی انتظار هستیم، یا در توهم انتظار هستیم؟
چند مدل انتظار داریم.
منتظرانی که اشک می‌ریزند و در دعای ندبه شرکت می کنند و شب های چهارشنبه به جمکران می روند و چهل چهار شنبه نماز امام زمان می خوانند، تا بلکه روی زیبای امام زمان را ببینند، که این گونه انتظار سازندگی ندارد.
اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ ». «بار خدایا آن طلعت بارشادت و آن پیشانی سفید ستوده شده را به من بنما .
این گروه دیدن چهره امام مهدی برایشان کفایت می کند.

در حالیکه دین برای انتظار استراتژی، راهبرد و بیان دارد.انتظار یعنی چشم براه بودن.
انتظار از باب افتعال است، یعنی منتظرِ باید از منتظَر اثر پذیری داشته باشد.

در دعای افتتاح می خوانیم :اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ : تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ.
دسته دیگری که آرزوی دیدن ظهور و تشکیل حکومت ایشان را دارند. این گونه انتظار سازندگی دارد، شخص منتظر هم خود را باید آماده کند هم جامعه را؛ یعنی انتظاری تعهد آور و مسئولیت ساز.
منتظران مصلح، خود باید صالح باشند؛ من چگونه منتظر آقایی هستم که همه وجودش پاکی و خوبی است. و من که خوب نیستم.
همه حرف مهدویت اینجا است تمام هنر دشمن هم همین جاست.
انتظار منفی
انتظار مثبت
دیدگاه منفی، معتقد است، وقتی حق و حقیقت به صفر رسید جامعه پر از ظلم و فساد شد، حرکت نکن خدا خودش یک آقایی را از آسمان نازل می کند و شما یک جامعه خراب را تحویل او می دهید.پس وظیفه من و شما چیست؟ خیلی زشتتر که گناه کنید، تا بیاید.
یک حدیث در این رابطه وجود ندارد، که شما دست روی دست بگذارید و اباحگری و گناه را تماشا کنید.
دیدگاه مثبت، نسبت به خود و جامعه احساس مسؤلیت می کند. تعهد آور است وقتی صبح کردی با امامت عهد ببند، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذّابّینَ … انصاره، اعوانه،آستین بالا می زنم و برای جامعه کار می کنم نوعی عبادت است این سفارش دین است.هر روز با امام زمان بیعت می کنی خودت را به امام می فروشی باید تا شب برای امام زمانت کار کنی گوش و دست و پایت همه در راه او باشد.اما وقتی شب می خوابد فکر می کند، بعضی جاها لغزیدم،سخنی گفتم که نباید می گفتم و جایی رفتم  که نباید می رفتم، شب را نمی تواند بخوابد چون منتظر اوست.

منتظر حتی در قبر هم منتظر است،  منتظر بیرون امدن هست، عهد و بیعت را فراموش نمی کند.
یکی از آمریکایی ها ،معاندین و صهیونست ها گفتند، ما که نمی توانیم الگو هایشان را بگیریم، بگویم از مهدی دست بردار یا از امام حسین دست بکش و ابولفضلت و یا زینبت و زهرایت را رها کن، چون دست بر نمی دارند.

باید تخریب کنیم، این نتیجه بیشتری دارد.باید کاری کنیم که خودشان از الگوهایشان روبرگردانند، تخریب کنند.

بهمین منظور داعش ساختند تا با نام اسلام و اسلام هراسی مردم را از پیروی ائمه فراری دهند.

به نظر شما طلاب در کدام بخش منتظرین هستند، منتظر ی که خود را اصلاح کرده است و درپی اصلاح جامعه است، یا خدای نکرده زبانم لال، در پی شکستن کسانی است که اصلاح جامعه را به عهده دارند، در هر موقعیتی که باشد  و در هر حد و توانی که دارد در تلاش است که جامعه را اصلاح کند.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-11-15] [ 12:04:00 ب.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب در هویت دینی ...

زادگاهم حاجی آباد قم بود. در یک خانواده سید روحانی بدنیا آمدم و رشد کردم.
با مشکلات روستا با اینکه نزدیک به شهر بود ولی برق روستا غروب ها روشن می شد و یک ساعت بعد از نماز مغرب قطع می‌شد. باید تا برق قطع نشده کارهایمان انجام می دادیم.
مثلا تلمبه آبی که از چاه آب می کشیدیم، باید از امشب تا فردا غروب آب ذخیره می کردیم.
وضع مدارس هم که مشخص بود ، معلم های سپاه دانش درس می دادند.
در سال مناسبت هایی که به تولد شاه و تاج گذاری می‌رسید، معلم سپاه دانش، به پدرم گیر می داد که باید برای دعاگویی شاهنشاه به مراسم بیایی .
پدرم بناچار قول می داد، ولی آن روز را یا خودش بیمار می شد و یا مشکلی برای اهالی خانه پیش می آمد که کارش به بیمارستان می کشید!
خلاصه درس مان تمام شد و نوبت سربازی بود که عده ای از ژاندارم ها آمدند، من و چند تا از پسران ده را مانند دزدان دستگیر کردند و به سربازی بردند.

همان روز اول مافوق فهمید که پدرم روحانی است سید هستم، برای نماز پرسیدم کجا بخوانم، گفت: تا تورا بی‌دین نکنم نمی گذارم خدمتت تمام شود!
وقتی سرباز بودیم از ما بیگاری می کشیدند، باید برای مافوق نوکری می کردم؛ آنهم در خانه یک ارتشی که فرم زن و بچه اش برای یک جوان خیلی خطرناک بود.
گاهی گرفتار تقاضاهای نامشروع زن مافوق می شدم که باید با مکر حیله از دامشان فرار می کردم.
تا اینکه یک روز مافوق مرا به اتاقش صدا کرد، یک ماه مانده بود که خدمتم تمام شود.
سالهای 51-52 بود، عمان در ظفار گرفتار جنگهای قومی شده بود، و شاه دوست داشت ارتش در خارج از ایران هم خودی نشان بدهد، ارتش ایران باید به نفع سلطنت شاه عمان با مردم ظفار می جنگید.
رفتم به اتاق مافوق بعد از سلام نظامی، گفت: ما به سربازان خوبمان افتخار می کنیم و چون در این مدت کارت را خوب انجام داده ای، تو را برای اعزام به عمان انتخاب کرده ایم.
و پول خوبی هم خواهی گرفت.
پرسیدم عمان کجاست، برای چی باید بروم؟
قیافه اش از مهربانی به عصبانیت تغییر کرد، گفت: حرف اضافی نباشه.
خداحافظی نظامی کردم و می‌خواستم از اتاق خارج شوم که آمد یک سیلی محکم به گوشم نواخت.
رگ سیادتم ورم کرد، دستم را دور گردنش انداختم و گوش بزرگش را گاز گرفتم و تکه ای را کندم!
مافوق غش کرد و افتاد روی زمین، بلافاصله از پادگان فرار کردم و یک راست رفتم شیراز، تا پیروزی انقلاب مخفیانه زندگی کردم. در این سال‌ها خانواده را از مکانم بی خبر گذاشتم.
اگر نامه می فرستادم، در پست خانه بررسی می شد، تلفن هم که نداشتیم، اگر داشتیم، شنود می شد.
هر ماه ساواک و ژاندارمری برای دستگیری من به روستا میآمدند و پرس وجو می‌کردند، بلکه ردپایی ازمن بیابند.
و هر بار خانواده اعتراض می‌کردند پسرمان را بردید و سربه نیست کردید، تا می خواهیم یاد او را فراموش کنیم؛ شما زخم مارا تازه می کنید.

سرانجام بعد از پیروزی انقلاب به روستا برگشتم.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1397-11-13] [ 12:53:00 ب.ظ ]

نباید های طلبگی، چرا به معنویت نمی رسیم ...

نماز و روزه بی اثر که پروازندارد
چرا نمازها وروزه هایمان مارا بالا نمی برد و به کمال نمی رساند.
چرا کلاس های اخلاق که هر هفته توسط استاد اخلاق در جمع طلاب برگزار می شود، باعث رشد عده ای از طلاب نمی گردد.
اگر طلبه از شب تا صبح نماز بخواند ولی حسود، متکبر باشد، فایده ندارد. وقتی که سواد دارد ولی حاضر نیست به دوستش یاد بدهد.

تا زمانی که طلبه ناسپاس است، از مدیر و استادی که سال‌های متمادی برایش زحمت کشیده اند علاوه بر اینکه تشکر نمی کند، توهین هم می کند؛ این طلبه به جایی نمی رسد.
حاج ملا مهدی در جامع السعاده سخن طلایی دارد. می فرماید: ان الاخلاق المذمومه فی القلب هی مغارس المعاصی، اخلاق ناپسند در باطن هر کسی باشد، مزرعه یک سری معصیت است اگر متکبر باشد صد تا گناه دیگر هم می کند.

اگر بخیل باشد، هزار تا گناه دیگر می‌کند. هر کدام از این اخلاق ناپسند یک مرزعه است. فمن لم یطهر قلبه منها لم تتم له طاعات الظاهره کسی باطن خود را از گناهان پاکیزه نکند، عبادت‌های ظاهری او هم به درد نمی خورد. البته نه اینکه اسم این طلبه را در گروه بی نمازها بنویسند، نه اینکه او را در بی روزه ها بنویسند، اما دیگر اثرات الصلوه معراج المومن مهمل می شود.

باید باطن را پاکیزه کند تا الصلوه معراج المومن معنا بدهد. می گوید باطنت را که پاک نکنی، این اعمال، تو را به جایی نمی رساند. برای همین است که درجا می زنیم، نمازش را می خواند روزه اش را می گیرد. اما مواظب زبانش نیست.
 طلبه‌ای تا از یک درس نمره اش کم می شود،با استاد قهر می کند، و پشت سر او بدگویی می کند.


حالا این طلبه به جایگاه تدریس هم می رسد، اگر مدیر او را به عنوان معاون انتخاب نکند، دیگر به صورت مدیر نگاه نمی کند، حتی نمی تواند به او سلام بگوید؛ به جایی می رسد که به مدیر تهمت می زند.
اگر معاون بوده است، به او تذکری داده می شود، فتنه ای را سامان می دهد؛ که باید خدا کمک کند تا فتنه خاموش شود.
پس نماز و روزه در گروی پاک سازی باطن از گناهان است، و گرنه اعمال ظاهری باعث پرواز نمی شود؛ بنابراین

چنین طلبه‌ای هرگز به ثبات اخلاقی نمی رسد!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ق.ظ ]

راز ماندگار انقلاب و مردم ...


بسم الله الرحمن الرحیم

 

بابام می گفت: قرار بود فردا امام رحمت الله به ایران بیایند.در شهرهای بزرگ خبر از درگیری های شدید خیابانی بود اما در شهر ما که شهر کوچکی بود درگیری به آن معنا وجود نداشت. البته تب و تاب انقلاب و راهپیمایی در شهر ماهم مشهود بود حتی چندی پیش مردم به صورت خود جوش خانه ی یکی از ساواکی های شهر را به آتش کشیده بودند. اما درگیری رسمی وجود نداشت و خلاصه شهر ما نیز حال و هوای انقلابی به خود گرفته بود.

بعضی ها می گفتند قرار است با آمدن امام خمینی رحمت الله ارتش وارد شهرها بشه و نبرد خونینی بین مردم و ارتش صورت بگیرد حتی در شهرهای کوچک.

در نیمه های شب دوازدهم بهمن با جمعی از دوستان که جزو انقلابیون شهر بودند جمع شدیم و یک بمب دست سازی که خودم با سه راه شیرآب و دینامیت درست کرده بودم را در یکی از محله ها به صورت آزمایشی منفجر کردیم! می خواستیم اگر از عملکردش مطمئن شدیم برای مقابله با ارتش به تولید انبوه برسانیمش! خلاصه چشمتان روز بد نبیند از موج انفجارش ظرف و ظروف اهل محل همگی شکسته بودند!

جالب اینجاست که فردا صبح شنیدیم که توده ای ها و کمونیست های شهرمان مدعی شده بودند انفجار دیشبی کار آن ها بوده برای مقابله با ورود امام!

خاله ام می گفت: به یمن ورود حضرت امام خمینی رحمت الله خیلی از کسانی که توان مالی مناسبی داشتند می خواستند گوسفندی و یا گاوی را قربانی کنند. وضع مالی پدرم تعریفی نداشت و من خیلی غصه می خوردم که چرا ما نمیتوانیم گوسفندی را برای امام رحمت الله قربانی کنیم. آنقدر عاشق حضرت امام خمینی رحمت الله بودم که دلم می‌خواست خودم قربانیشان شوم. تصمیم گرفتم هرطور که شده خودم را به تهران برسانم و هنگام ورود امام رسما قربانیشان شوم!

اما شنیدم که ایشان مردم را از قربانی کردن گاو و گوسفند نهی کرده اند و همین نهی ایشان باعث شد اندکی دلم آرام بگیرد و قید رفتن به تهران را بزنم!

رامیان

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1397-11-12] [ 10:26:00 ق.ظ ]

22 بهمن روز خوش پیروزی ...

دهه مبارک فجر
دهه فجر از 12 تا 22 بهمن ماه،روز هایی ماندگار و فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، روز های پیروزی انقلاب اسلامی است، انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن با تمام وجود تلاش کرد. انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی و الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود،که در آن عده ای قلیل با اعتقادی وسیع و راسخ، نیرو های کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند.
دهه فجر،فرصت بازنگری در ارزش ها و آرمان‌هاست:وقتی که امام آمد، ستم رفت، شاه رفت و پلیدی و تباهی و سیاهی رخت بر بست. وقتی که امام آمد، لاله ها سر از خاک برآوردند و فرشی برای گام های پر صلابت او شدند.
وقتی که امام آمد، آزادی به خانه‌ها برگشت، ما استقلال خویش را باز یافتیم و جمهوری اسلامی با دست مبارک او بنیاد نهاده شد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران،بدون شک معجزه ای الهی بود که به دست معجزه گر مردی از سلاله پاک رسول خداصلی الله علیه و آله به انجام رسید و چشم امید مظلومان و مستضعفان جهان را به خود خیره ساخت.تاثیر سریع انقلاب اسلامی در منطقه و برآشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غیر مسلمان در بسیاری از کشورهای تحت سلطه استعمار گواه روشنی بر این مدعا است: زیرا در کمتر مقطعی از تاریخ، شاهد پیروزی و تاثیرگذاری قاطع مردم بر حکومت فاسد بوده ایم.
مهم ترین و اساسی ترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی، قیام مردم برای خدا بود و این نکته اساسی برای غربی ها و افراد سیاسی مادی گرا که پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر هستند، قابل درک نبود.حضرت امام(ره) پیش از آنکه مردم را به انقلاب برضد طاغوت وادارد، انقلابی در درون دل هایشان آغاز کرد.بنابراین انقلاب اسلامی ایران، انقلابی بود بر ضد تمام ارزش های به ارث مانده از دوران ستم شاهی: انقلابی بود در روش ها، منش ها، سنت های جاهلی.
کبری تقی زاده

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:20:00 ق.ظ ]

راز ماندگار انقلاب نتیجه چهل سال پایداری ...

۱- چهلمین سال انقلاب اسلامى و نمایش نتیجه ۴۰ سال پایدارى و مقاومت ملت ایران است.
۲- دستاوردهاى انقلاب، ملموس‌‏تر و غرورانگیزتر از همیشه خود را نشان مى‏‌دهد.
۳- دشمنان انقلاب، ذلیل‌‏تر از همیشه و دوستان انقلاب، عزیزتر از هر وقت در جهان، خود را نشان مى‌‏دهند.
۴- خصومت‏‌هاى آمریكا و غرب در اوج خود است و تحریم‏‌هاى ظالمانه آمریكا و تهدیدهاى غرب علیه موجودیت انقلاب،بى‌‏سابقه است.

  ابعاد و دستاوردهاى چهل سال استقلال سیاسى كشور
 یكى از مهم‏ترین دستاوردهاى انقلاب اسلامى كه مورد تأكید دوستان آگاه و دشمنان منصف قرار دارد، دستیابى به استقلال سیاسى است. بدون‏ شك امروز جمهورى اسلامى، مستقل‌‏ترین كشورى است كه مبتنى بر منافع ملى خود تصمیم مى‏‌گیرد و البته هزینه این استقلال را نیز داده است. این استقلال در حالى بدست آمده كه دشمنان انقلاب اسلامى با همه توان براى تسلیم ملت ایران تلاش كرده‌‏اند.

استقلال سیاسى حاصل آمده از انقلاب اسلامى، داراى ابعادى بدین قرار است:

۱. چیستى استقلال

۲. استقلال و قاعده نفى سبیل

۳. استقلال و عدم تعهد

۴. كسب استقلال، محصول داشتن الگوى پیشرفت

۵. قدرت ملى، لازمه استقلال

۶. استقلال و مقاومت

۷. لازمه استقلال، درك صحیح از تحولات بین‏المللى و منطقه‏اى ۸. معاهدات بین‏المللى و تهدید استقلال سیاسى‏

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
 [ 10:05:00 ق.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب در تجربه های متراکم چهل ساله ...

تجربه‌‏هاى متراكم چهل ساله انقلاب اسلامى؛ چراغ راه آینده كشور
 انقلاب اسلامى به میزانى كه علیه سیاست‏‌هاى داخلى رژیم شاه بود، به همان میزان نیز علیه حضور و دخالت بیگانگان در كشور و دست‌‏اندازى آنان بر مقدورات ملت بود. به بیان دیگر، آرمان‏‌ها و اهداف این انقلاب در تغییر حاكمان و سرنگونى رژیم خلاصه نشد، بلكه همزمان براى قطع نفوذ بیگانگان و دستیابى به استقلال در همه ابعاد آن، به‏ معناى واقعى كلمه كوشش كرد.

تحول‏ خواهى در داخل و تلاش براى اصلاح نظام ظالمانه بین‌‏المللى، حمایت از مظلومان و مستضعفان، استكبارستیزى و… ازجمله ویژگى‏‌هاى متمایزكننده انقلاب اسلامى از سایر انقلاب‏‌هاى معاصر است؛ زیرا انقلاب‌‏هاى دیگر، آرمان خود را یا صرفاً محدود به چارچوب‏‌هاى سرزمینى خود تعریف كردند یا این‏كه در صورت داشتن آرمان‌‏هاى فراملى، پس از مدتى با عدول از آن آرمان‏‌ها، حاضر به پذیرش مفروضات حاكم بر نظام بین‌‏الملل شدند. ایران اسلامى، تنها كشور انقلابى است كه در عین رویكرد تعاملى با جهان، همچنان انقلابى مانده و بر مواضع انقلابى و الهام ‏بخش و افزایش عمق راهبردى خود در سطح منطقه و جهان ادامه مى‌‏دهد.


 امروز انقلاب اسلامى ایران پس از چهار دهه كه از عمر پر بركت و افتخارآمیز آن مى‏‌گذرد توانسته است با بر هم زدن معادلات قدرت جهانى، بیش از هر زمان دیگرى جایگاه تأثیرگذار و تعیین ‏كننده خود در عرصه تحولات منطقه‏‌اى و فرامنطقه‏‌اى را تحكیم بخشد و با پیام الهام‏ بخش و عزت آفرین خود، حركت نوین عدالت‏خواهى و آزادى‏خواهى و نداى حق طلبانه ملت‏ هاى ستمدیده و مظلوم را به گوش جهانیان برساند.
 آینده روشن و درخشان و پر قدرت متعلق به اسلام عزیز و انقلاب اسلامى است و انشاالله بزودى بشریت شاهد اضمحلال رژیم‌‏هاى سلطه و خودكامه خواهد بود. تجربه چهل ساله انقلاب اسلامى مملو از دستاوردهاى گرانسنگى است كه مى‌‏تواند چراغ راه آینده نظام اسلامى باشد. در این میان برخى اصول و باورها و شعارها حقیقت خود را در عمل آشكار كرده است. شعارها و باورهایى چون: «ما مى‌‏توانیم»، روحیه انقلابى، اعتماد جوانان، فصل الخطاب بودن رهبرى، صبر و ایستادگى، عدم اعتماد به دشمن، مدیریت جهادى، اقتصاد مقاومتى و….

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب در نقش آفرینی چهار نسل پیاپی ...

جوانان انقلابى؛ كلیدواژه رهبر انقلاب براى نسل جوان امروز كشور

در انقلاب‏ اسلامى با چهار نسل پیاپى مواجه بوده ‏ایم:

نسل اول انقلاب در شكل ‏گیرى انقلاب‏ اسلامى و زمینه ‏سازى براى تشكیل نظام اسلامى در ایران تلاش كرده و تحت رهبرى حضرت امام(ره) موفق به انجام وظیفه اساسى خود شد.

نسل دوم انقلاب نیز علاوه بر مشاركت در شكل‏ گیرى انقلاب ‏اسلامى به تثبیت و پاسدارى از نظام اسلامى به ‏خصوص در عرصه‏‌هاى جهاد و شهادت و زمینه‏ سازى و پیشبرد ایجاد دولت اسلامى مبادرت ورزید.

نسل سوم و چهارم انقلاب ‏اسلامى، نسل‏‌هایى هستند كه در دوره جمهورى اسلامى تربیت و رشد یافته و در واقع اولین ثمرات سرمایه‏ سازى انسانى انقلاب ‏اند.
برخلاف نظریات غربى ارائه‏ شده، خوشبختانه انقلاب‏ اسلامى ایران شاهد گرایشى عمیق‏ تر در نسل سوم نسبت به ارزش‏‌ها و آرمان‏‌هاى اصیل انقلابى است.

از این جهت، همه‏ چیز براى نقش‏ آفرینى نسل سومى‏‌ها و چهارمى‌‏ها آماده است. پیشرفت و اعتلاى كشور در گرو بها دادن حقیقى به نسل جوان خصوصاً در مدیریت‌‏هاى میانى و حتى كلان و سپردن امور اجرایى كشور به نسل سوم انقلاب‏ اسلامى است.

اكنون كشور با چالش‌‏هاى گوناگون در حوزه اقتصادى و اجتماعى دست‏‌وپنجه نرم مى‌‏كند كه تبعات آن كم‏‌وبیش معیشت و آرامش عموم مردم را هدف گرفته است. مدیران نسل اول و دومى رمق خدمت در پست‌‏هاى اجرایى را یا تقریباً ازدست‏‌داده‌‏اند یا در آستانه بازنشستگى طبیعى هستند و آن زمانى است كه به ‏ناچار باید عرصه را به‏‌دست نسل سومى‏‌هایى بسپارند كه هنوز مجال سعى و تلاش در محیط حقیقى را نیافته‏‌اند.

اگر مدیران نسل اولى و نسل دومى، فرصتى را كه انقلاب، سه دهه پیش سخاوتمندانه در اختیارشان گذارده است، از نسل جوان دریغ ورزند، به‏ زودى شاهد حادثه ناگوار توقف تربیت مدیران براى آینده كشور خواهیم بود كه تبعات سنگین و جبران ‏ناپذیرى براى كشور و نظام به همراه دارد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-11-11] [ 07:39:00 ب.ظ ]

راز ماندگار ی انقلاب شهادت ...

شهدا حمید را صدا کردند

خرمشهر بودیم برای اسکان چادر نداشتیم.بناچار یک طویله را تمیز کردیم و قالیچه انداختیم، با آویزان کردن یک پتو، پرده زدیم.
ما هفت هشت نفر توی طویله نشسته بودیم، که اعزام جدید آمد چند تا چند تا تقسیم کردند توی چادرها،  مشغول خوردن چای بودیم استکان مان هم شیشه های مربا بود. یکی پتوی طویله را کنار زد گفت: برادرها مهمان نمی خواهید؟  یکی از بچه ها گفت اول اسمت را بگو! گفت: حمید.
همان شخص گفت: مهمان حبیب خداست، یک چایی بریزید برای آقا حمید.جوانی زیبا، خوش تیپ و برازنده بود.

چند روزی با ما بود، یکی از بچه ها گفت: حواستون هست حمید نماز نمی‌خواند، - چون همه بچه ها اهل نماز شب و جماعت بودند- بچه های دیگرهم هرکدام گفتند همینطوره؛ منهم باهاش بودم نماز نخواند. یکی ازبچه ها گفت به روحانی گردان بگوییم. حسن گفت: از خودش بپرسیم شاید مشکلی دارد.
گفتیم: کار خوبیه. حسن رفت تا از او بپرسد، رفت و پکر برگشت گفت: حمید می گوید نماز نمی خوانم.

همان موقع حمید آمد تو و او هم پکر بود. گفت: من نماز نمی خوانم چون بلد نیستم. چون در محیطی بزرگ شدم که بد بود و کسی نماز نمی خواند تا من یاد بگیرم.  بردیمش پیش روحانی گردان تا نماز یادش بدهد. روحانی از صفر شروع کرد، از وضو تا نماز و رکوع و سجود و احکام  را به جوان 23 ساله یاد داد.
مدت ششماه با ما بود.یک روز بچه ها از او پرسیدند، تو با این وضعیت زندگی و تربیت و خانواده، اینجا توی جبهه. چکار می کنی؟

گفت: یک شب جمعه‌ای توی خونه روی مبل نشسته بودم، پدرم آنطرف روی مبل نشسته بود. من ویدئو نگاه می کردم.

تعجب کردیم! ویدئو، شما ویدئو داشتید؟ گفت :آره تلویزیون کنترلی .

بابام داشت تلفنی با دوستانش حرف می‌زد. بابام گفت: حمید شامت خوردی ؟ گفتم آره باباجون خوردم.-.می‌گفت: خیلی به پدرم احترام می گذاشتم با اینکه از وضعشون خوشم نمی آمد- بابام رفت بادوستانش گردش.

مادرم آمد گفت حمید شامت را خوردی؟ گفتم نه، می‌خورم، مادرم هم رفت پارتی!
آیفن خونه زنگ زد، -پرسیدیم آیفن دارید سال 1363- یکی پشت آیفن اسم خواهرم را برد گفت: بگو فلانی بیاد منتظرم! خواهرم هم رفت گردش شبانه!
من فیلم جنگی تماشا می کردم، بی اختیارفکر و ذهنم از آن محیط خارج شد، توی حال هوای دیگری بودم، بی اختیار دستم رفت روی دکمه کنترل و تلویزیون روشن شد؛ رزمنده هایی را نشان می داد که آماده رفتن به خط مقدم بودند.خبرنگار می پرسید چه حالی دارید؟
می گفتند خوشحالیم که شهادت قسمتمان می‌شود! از یکی پرسید گرسنه ای ؟ داشت نان خشک می خورد، گفت گرسنه بودم .من تعجب کرده بودم این‌ها برای کشته شدن می روند و خوشحال هستند. در همین بین یک صدایی شنیدم گفت :"حمید می خواهی باما باشی “؟
ترسیدم! به این طرف و آن طرف نگاه کردم صدا زدم مامان کسی نبود.فکر کردم شاید از تلویزیون صدا آمده، اسم یکی از رزمنده ها حمید است، رفتم طرف تلویزیون، باز صدا گفت “حمید می خواهی باما باشی"؟
بازهمان صدا گفت: “نه ما تو را خواستیم و صدا کردیم، تو از ما هستی.”
خود بخود رفتم طرف کمد و لباس هایم را برداشتم، از خانه رفتم بیرون.
مساجد همه پاس داشتند. رفتم پیش یکی از برادرها که پاس می داد پرسیدم: ازکجا جبهه می برند.
گفت: چه عجله ای داری؟ صبر کن پاس من که تمام شد با هم می‌رویم مسجد ما اعزام هست.
با هم رفتیم  همان جا کنج مسجد خوابیدم، صبح با بقیه برادرها صبحانه خوردم، مسئول اعزام آمد پرسید تخصصت چیه؟

گفتم رانندگی ماشین های سنگین. گفت: خوب شد راننده لازم داریم، شناسنامه داری؟ بهشان دادم چون سن من بزرگ بود لازم نبود رضایت نامه بدهم.مارا آوردند دوکوهه
یک لودر بهم دادند گفتند سوار شو، خیلی راحت رانندگی کردم، گفتند خوبه. چون پدرم شغل راه و ساختمان داشت این جور ماشین زیاد دیده بودم.
دیدند بلدم، مستقیم آوردند خرمشهر.
یک روز حمید آمد و یک چاقوی قشنگ داشت و گفت: این چاقو را از توی یک خانه پیدا کردم. -خانه های خرمشهر را با سوراخ کردن از داخل وصل کرده بودند تا برای رفت و آمد، از چشم بعثی ها دور باشند .
یکی از بچه ها گفت: حمید، شاید صاحب چاقو راضی نباشد و یک روز برگردد و دنبال چاقو بگردد.
حمید، تا شنید گفت صاحبش راضی نباشد، حالا من چکار کنم! اگر روز قیامت یقه من را بگیرد !
چند نفر راه افتادند تا آن خانه را پیدا کنند و چاقو را سر جایش بگذارند. با حمید رفتیم به هر خانه که می رسیدیم حمید شک می کرد که همان خانه است یانه.
به او گفتیم: همین جا بگذار، با گریه گفت: خدایا شاهد باش من خیلی گشتم که چاقو را سر جایش بگذارم.
چند ماه گذشت و در ام الرصاص عملیات ایذایی شد.
فرمانده ما سید محمد که بعد ها شهید شد. بچه ها را تقسیم کرد. وحمید توی تقسیم نبود.
حمید گفت: من چی؟ فرمانده گفت: شما همین جا مراقب وسایل و قرارگاه بمان.
رفت جلوی چشم فرمانده گفت: آقا سید خودت که از ماجرای آمدن من خبر داری. یک حرفی می زنم اگر فهمیدی که هیچ اگر نفهمیدی هرچه تو بگویی انجام می‌دهم.گفت: همان صدایی که از تهران از توی خانه من را صدا زد آورد اینجا، حالا همان صدا می‌گوید بیا پیش ما .
سید محمد گفت: تو هم با بچه ها برو. یکی از بچه ها گفت: حمید تو که آموزش تیر اندازی ندیدی. حمیدرفت یک تیربار گذاشت روی دوشش و خشاب ها را دور بدن خودش پیچید گفت: این ها را می‌برم تا یک بچه رزمنده باهاش تیراندازی کند.
رفتیم تا اینکه در یک دوراهی تقسیم شدیم و حسن باهاش بود . می‌گفت دیدم حمید نور بالا میزند، فهمیدم که شهید می شود.
گفتم اگرشهید شوی چه وصیتی داری گفت برو از پدر مادرم بخواه من را حلال کنند.
و حرف دیگر که با خدا دارم آنهم این است که جنازه ام برنگردد و هنوز برنگشته است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-11-07] [ 09:41:00 ب.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب تحقق حاکمیت دینی ...

انقلاب اسلامى؛ تجارت پرسود ملت ایران‏
براى به‏ دست آوردن انقلاب هزینه داده ‏ایم؛ هزینه‏ هاى سنگینى هم پرداخت شده است امّا صدها برابرِ آن هزینه‏ ها، منافع وجود دارد؛ این یك تجارت پرسود است براى ملّت. . . هرچه جلو آمدیم، هزینه‏ ها سبك‏تر و قابل ‏تحمّل‏تر، امّا منافع كلان‏تر و بیشتر شده است. (۱۴/۳/۱۳۹۵)

انقلاب اسلامى؛ تحقق حاكمیت دینى‏
امروز براى اولین بار در تاریخ كشور ما -بلكه در تاریخ كشورهاى اسلامى- بعد از صدر اسلام، دین منشأ و منبع قدرت و تدبیر امور و اداره ‏ى جامعه شده است. (۲۲/۳/۱۳۸۳)V حاكمیت مردم و استقرار مردم ‏سالارى دینى ‏ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامى مزه‏ ى حاكمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالى كه انقلاب پیروز شد، ۷۵ سال طول كشید؛ از این ۷۵ سال، ۵۵ سال دیكتاتورى خاندان پهلوى بود؛ دیكتاتوریِ خشن و وابسته به قدرت‏هاى جهانى؛ یعنى اول به انگلیس، بعد به آمریكا. بدون ملاحظه‏ ى خواست مردم. (۱۲/۵/۱۳۹۲)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:05:00 ق.ظ ]

گرداب اقیانوس فضای مجازی ...

اینترنت گردابی برای جوانان

اگر می‌خواهیم درگرداب اقیانوس فضای مجازی غرق نشویم، باید غواصی بلد باشیم.

اولا- یک غواص دائم در اقیانوس شنا نمی کند، چون طولانی ماندن زیر آب به مغز و سایر اعضای بدن صدمه وارد می کند.

دوم- یک غواص با کنجکاوی و دقت برای یافتن گوهر و مروارید‌هایی است، که بتواند با آن‌ها ثروت عظیمی را بدست آورد.

سوم- مراقب است تا صید شکارچیانی چون کوسه‌های آدم‌خوار نشود. شخصی که به دعوت دوستانش «با نام مهربان »وارد یک گروه شده بود و به پاسخ گویی مشغول بود. یک روز جوانی که پاسخ های خود را دریافت کرده بود، از مهربان خواهش کرد تا تلفنی هم ارتباط داشته باشند. مهربان قصه ما از جوان می پرسد: چرا می خواهی تلفنی حرف بزنیم؟

جوان می گوید: احساس می کنم شما مادری مهربان هستید که تمام مشکلات من را می توانید برطرف کنید!

مهربان پاسخ داده بود، من برای فرزندانم هم مادری نکرده‌ام، چون پدر هستم. آقای مهربان تشخیص داده بود، که جوان از داشتن مادری مهربان محروم بوده است؛ گمان کرده که مهربان یک زن است و می‌خواهد او را جایگزین مادر بدخلقش کند. آشنایی‌هایی که از راه فضای مجازی به وجود می آید، وقتی در دنیای واقعی کنار هم قرار می گیرند؛ تفاوت زیادی را در رفتار یکدیگر می یابند. در دنیای مجازی ارتباط با کلمات و شکلکها بود ولی در دنیای واقعی، دیگر از محتوای‌هایی که با کپی کردن برای یکدیگر ارسال می کنند؛ خبری نیست.بلکه سخنانی است که بدون روتوش کردن می شنود و رفتاری را می‌بیند که قابل  تحمل نیست. برای همین بعد از سه ماه، راهی دادگاه و طلاق می شود، می گوید، آن چه من فکر می کردم در او نمی بینم.

امام خمینی «ره»در چهل حدیث می فرماید:قوه خیال انسان را گمراه می کند، چون شیطان از راه خیال نفوذ می کند، شیطان راه نفوذی در عقل ندارد. با انضباط می توان از مشکلات فضای مجازی عبور کرد. برای فعالیت در فضای مجازی باید زمان خاصی را معین کنیم، و برای دوری از اعتیاد، گاهی چند روز تعطیل کنیم.

اگر از اشتباه گذشته تجربه نیاموزیم، قوه خیال انسان را به دام اولی گرفتار می کند. دوباره از نو شروع می کند، باز دنبال یکی دیگر می گردد؛ و گرفتار مشکل تکراری می شود. آدم‌ها هم مثل چسبی هستند که چند بار بچسبانی دیگر خاصیت چسبندگیش را از دست می دهد، این بار بدبین می شود؛ دیگر نمی تواند به کسی اعتماد کند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1397-11-06] [ 03:47:00 ب.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب با ایستادگی مردم ...

مقام معظم رهبری‏(مدظله ‏العالی): انقلاب احساس عزت را به ملت ایران برگرداند
بهار ۵۷؛ بهارى كه خزان نداشته است‏
خصوصیت این انقلاب عظیم اسلامى كه شما ملت ایران راه انداختید این بود كه به فضل الهى آن بهار تا به امروز خزان نداشته است این ایستادگى، این ثبات، این تداوم، این پایبندى به ارزش‏‌ها و اصولى كه انقلاب براى این مردم آورد، همان چیزى است كه امیدها را در دل‏‌هاى ناظران در سرتاسر دنیائى كه مى‌‏بینند و نگاه مى‏‌كنند، پایدار مى‌‏كند. (۳/۳/۱۳۹۰)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب در حرکت امت ...

دستاوردهاى عظیم انقلاب اسلامى‏
همان مقدارى هم كه كار كردیم، به همان مقدارى هم كه حركت كردیم، خداى متعال دستاورد داد. البته دستاوردها خیلى بزرگ است: «من جاء بالحسنه فله عشر امثال‏ها.» ده برابر تلاش ما، خداى متعال به ما داد. ما كجا بودیم در دوران طاغوت در بین امت اسلام و در بین ملل عالم منزوى، گمنام، فراموش شده، در درون خود بدون حساسیت‏‌هاى لازم، بدون آن شجاعت‏‌ها، بدون آن همت‏هائى كه یك ملت را به جهش وادار مى‏‌كند؛ اینجورى بودیم. امروز جوان ما، دانشمند ما، عالم ما، صنعتگر ما، كشاورز ما، آحاد مردم ما، آرزوهاى بزرگ دارند، در راه آن آرزوها حركت مى‏‌كنند و نتیجه‌‏اش را هم دارید مى‌‏بینید. (۲۹/۴/۱۳۸۸)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1397-11-05] [ 09:40:00 ب.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب در ایمان مردم ...

تحول روحى در مردم و تحقق وحدت كلمه‏

مسلّماً مادامى كه نیت ما خالص است و براى خداست، خداى تبارك و تعالى با ماست و پیروز خواهیم شد. چنان‏چه در این ‏راه قدرت بزرگى كه در مقابل ما بود و پشتیبان او تمام قدرت ‏ها، اعم از اَبَرقدرت‏‌ها و غیره بودند، لكن چون حُسن نیت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمى كه در صدر اسلام بود. . . از این جهت، این پیروزى ما مرهون یك همچو تحول روحى است كه در مردم پیدا شد. و الاّ ما كه نه اسلحه داشتیم و نه نظام بود در كار و نه یك كارهایى داشتیم كه مطابق اصول جنگى و این‌‏ها باشد. فقط چیزى كه بود ایمان در مردم بود، و بحمداللّه وحدت كلمه.

(صحیفه امام، ج‏۱۰، ص‏۸۰)V            

غلبه قدرت ایمان بر قدرت شیطان

شما دیدید كه یك ملتى كه عددش كم و هیچ اسلحه نداشت و هیچ ابزار جنگى نداشت و هیچ نظامیگرى نداشت [ولى‏] ابزار ایمان داشت، با ابزار ایمان غلبه كرد بر یك قدرت شیطانى كه همه‏‌ى قدرت‏‌ها دنبال او بودند. نه همان ابرقدرت‏‌ها، همه‏‌ى قدرت‏‌ها دنبال او بودند. این‏ قدرت ایمان بود كه یك مشت مردم را كه هیچ نداشتند غلبه داد. این همان قدرتى بود كه در صدر اسلام با یك ابزار كم و یك عدد كم غلبه كردند بر روم با آن بساط و بر امپراتورى ایران با آن همه ابزار. آن‌‏ها تهى بودند از ایمان؛ و این‏‌ها دست پر بودند در ایمان، غلبه كردند.

(صحیفه امام، ج‏۱۱، ص‏۱۹۷)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ق.ظ ]

همیشه خیلی زود دیر می‌شود ...

همیشه خیلی دیر متوجه می‌شویم که بایدها و نبایدهای دین برای سعادتمندی دنیا و آخرت کارساز بوده است.
و برخی که از شانس و اقبال خوبی دارند، متوجه خسارت می‌شوند؛ و تصمیم به برگشتن می گیرند و می‌خواهند عقربه‌های زندگی را به عقب برگردانند که دیگر ممکن نیست.
یا ژن‌های سلولی تغییر کرده است، یا وقت تنگ است و گرفتار گذر زمان شده ایم، و روزها و فرصت های طلایی را از دست داده‌ایم.
اصولا به تاثیر طلایی تعبدی بودن اعمال توجه نداریم، گرفتار کنجکاوی عقل در بند نفسمان هستیم؛ که دائم اعصاب متزلزل ما را تحریک می کند.
درد بشری که موصوف «كَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا.»( 11 اسرا) است، دوست داریم خودمان همه چیز را تجربه و آزمایش کنیم، و نتیجه‌اش را ببینیم.
مثل اعتقاد “سیاست،عین دیانت است” که از مولفه‌های مهم سبک زندگی و رسیدن به کامیابی است.
از این “باید “نیکو و بجا دوری می‌کنیم، گرفتار سکولار می شویم.بعد از مدتی، متوجه مهم ترین گره زندگی می گردیم ، که در آن گیر کرده‌ایم.
وقتی بدون خدا و رنگ دین، از نظر مادی توفیقاتی را بدست می‌آوریم، شکست‌هایی که نتیجه تفکر جدایی دین از روش زندگی ما بوده است، زیر چرخ‌های بیرحم افسردگی به انتحار می رسیم، می‌خواهیم قبل از اجلی که خداوند مقرر کرده است، از این دنیا کوچ کنیم.
زیرا بعد چهار دهه یا بیشتر تلاش و بدست آوردن مادیات، و توفیقات علمی؛ در بعد خانواده که موتور و انگیزه همه تلاش ها بوده است رتبه زیر صفر را بدست میآوریم.
بعد از تخریب پل‌های جاودانه که نردبان بایدها و نبایده‌هایی که دین تعبیه کرده بود، اگر کورسویی از امید باقی مانده باشد؛ میخواهیم زندگی را همطراز فطرتمان بسازیم .

همیشه خیلی زود دیر می شود!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-11-03] [ 05:55:00 ب.ظ ]

فاطمیه اول یا دوم ...

شهادت فاطمیه چرا دو تاریخ

(آیت الله مقتدایی)کنار بقیع ایستاده بودم و از پشت نرده‌ها با حسرت برای زیارت مدفن غریب اهل بیت غصه می خوردم، که یک عالمی با تعدادی از علما که اطراف او را گرفته بودند برای زیارت بقیع آمدند و شرطه ها هم بلافاصله در را برای ورود آنها باز کردند ، هنگام ورود آن عالم بزرگوار به من اشاره کرد که بیا، من هم وارد شدم.

بعد از آشنایی متوجه شدم که فرزند مرحوم کاشف الغطاء است.سر صحبت را باز کرد و خاطره ای از جدبزرگوارش برایم بیان کرد.

«نیمه شب بود کوبه در به صدا درآمد و من در حال تحقیق بودم، از لابلای کتب بیرون آمدم و به طرف در کوچه رفتم، در حالیکه مضطرب بودم که این موقع شب چه کسی پشت در است؟
در را باز کردم و با شگفتی مادرم را پشت در دیدم! مادرم وارد شد و با عتاب به من گفت: پسرم چکار کردی که هم اکنون حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم به من فرمود: به پسرت بگو من خودم می خواهم شهادتم در ابهام دو تاریخ باشد.

آیت الله کاشف الغطاء برای فرزندش نقل کرد که وقتی این پیام را از حضرت زهرا سلام الله علیها توسط مادرم شنیدم ، تمام بدنم یخ کرد.

مدتی بود که شیعیان به مراجعه می کردند و از شماتت اهل سنت مبنی بر اینکه شیعیان ادعا دارند بر شهادت حضرت زهرا، ولی خودشان هم نمی دانند تاریخ شهادت چه روزی است؟
و از من خواستند در میان احادیث جستجو کنم و واقعیت را مشخص نمایم.
من هم برخود لازم دانستم که تحقیق کنم ، و بعد از پیغام حضرت زهرا سلام الله علیها تحقیق موضوع را کنار گذاشتم.»

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 03:55:00 ب.ظ ]

حضرت زهرا از کلیسا نجاتم داد ...

کلاس ششم قدیم را می خواند، در مسیر خانه تا مدرسه از جلوی کلیسا عبور می کرد. از روی کنجکاوی وارد کلیسا شدم، کشیش با رویی گشاده استقبال کرد.

من و دوستانم را در ردیف جلو کنار دختران زنار بسته می‌نشاند. این دیدار ها تقریبا هر یکشنبه تکرار می شد.

با جزوه‌های تبلیغی مسیحیت از ما پذیرایی می کردند.

تا اینکه یک روز، کشیش سؤالی از من و دوستانم کرد؛ گفت: ما از شما در کلیسا با روی باز و لبخند استقبال می کنیم و در جمع خودمان با صمیمیتمی پذیریم.

اما روحانیون مسلمان ما را به مسجد راه نمی دهند، و چنین رفتاری را با ما ندارند.

دوستان بازیگوش و سبک مغز شروع کردند به اراجیف گفتن، که روحانیون مسلمان قشری، و دور از تمدن هستند.

من از شرم تحمل شنیدن چنین سخنانی را نداشتم، بسیار ناراحت شدم.

از کشیش اجازه خواستم، رفتم روی سن کنار کشیش پشت تریبون ایستادم، گفتم: پرسشتان را یک بار دیگر تکرار کنید. بعد از پرسش دوباره او، با استمداد از اهل بیت(علیهم السلام)شروع کردم به پاسخ دهی.

گفتم: حضرت محمد(ص) فقط یک دختر داشت، به نام حضرت زهرا(س) که فخر زمین و آسمان است، یازده نوه که  ائمه معصوم هستند؛ که خداوند نام هیچکدام را در قرآن ذکر نکرده است.

اما نام حضرت عیسی(ع) و مادر محترمش، مریم مقدس، را به کرات در قرآن ذکر کرده است. برای پاک بودن مریم، از هر تهمتی ، حضرت عیسی می فرماید«انی عبدالله…» و ما مسلمانان حضرت عیسی را به عنوان پیامبر الهی قبول داریم؛ مریم را یکی از چهار زن پهشتی می‌دانیم.

بنابراین کلیسا برای ما خانه آشناست، و میزبان هم ما را می شناسد.اما شما مسیحیان حضرت محمد(ص) را به عنوان پیامبر الهی قبول ندارید، در نتیجه مسجد خانه شما نیست و میزبان شمارا نمی شناسد!

تا سخنم به اینجا رسید، کشیش عصبانی شد، و ما را خشونت و توهین از کلیسا بیرون کرد، گفت دیگر حق ندارید به کلیسا بیایید!

کتاب بحرانهای آذربایجان

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ق.ظ ]

گل یاس کبود ...

 

گل یاس کبود
شعر من قالب ندارد وزن و قافیه هم ندارد.
اصلا اینکه میگویم شعر نیست،ولی از گفتن سرشار است.
گفتن از شمعی که تا انتها نسوخت و خیلی زود خاموش شد.
من می نویسم و از نوشتن برایتان شرم دارم.
یا فاطمه جان،ای گل یاس کبود
این قلم از شنیدن نام تو دست و پایش را گم کرده.
تو شمع بودی و علی پروانه ات بود.
تو عشق بودی و علی عاشقت بود.
عشق تنها تو بودی
علی شبهای قدر را برای تو گریه میکند

و ما….
برای گریه ی علی می گرییم.
شب همچون چادر سیاه ات شهر را در بر گرفته بود
و کودکان منتظر بودند تو لالایی بخوانی و بخوابند
اما نمی دانستند که خدا در گوش تو لالایی خوانده
نمی دانم چگونه قصه ای بود که تو را این چنین خواباند
تو خوابیدی و بچه ها بی خواب شدند
ای ستاره ی امید علی
ای عشق پاک محمد
این دنیا برایت تنگ شد
و به دنیـای بـزرگتری رفــتی

پریسا احمد زاده طلبه
دنیایی که به اندازه ی دلت وسیع بود.

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-10-30] [ 09:30:00 ق.ظ ]

ذولفقار خطبه و اشک فاطمی ...

در ماجرای سقیفه و غصب مقام جانشینی پیامبر(ص)، توسط منافقان؛ امیرامومنین (ع) طبق وصیت پیامبر(ص)مامور به سکوت بود.

اگر قرار بود برای جلوگیری از غصب مقام جانشینی پیامر(ص) دفاع کند و خلافت را بدست بگیرد، باید شمشیر می کشید و جنگ می کرد.

از طرفی دشمنان خارج از مرز های مدینه مدت‌ها بود که منتظر فوت رسول خدا بودند.

با توجه تعداد انگشت شمار مسلمان واقعی، حضرت علی(ع) پیروز جنگ که نبود، اساس اسلام هم نابود می شد.

 حضرت زهرا(س) قرار نبود با شمیر مبارزه کند بلکه با ذولفقار خطبه و اشک به میدان جهاد شتافت.

چون ولایت و دین اسلام را از جانش مهمتر بود، در این راه دریغ نکرد و اولین فدایی راه ولایت از اهل بیت شد.

یعنی باطن دفاع فاطمی با سکوت علوی یکی بوده است هر چند از جهت ظاهر متفاوت بوده است.

همانند باطن صلح حسنی  و قیام حسینی که چون دوبال بود برای حفظ دین اسلام.

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1397-10-29] [ 07:01:00 ب.ظ ]

افشاگری های مادر پدر ...

اعتراض به مردمان بی بصیرت و بی عمل‏
از نگاه فاطمه(س) اگر اصحاب متساهل، كاهلى را كنار نهاده و به‏ طور جدى در برابر انحراف‏‌ها ایستادگى‏ می‏‌كردند، مشكلات برطرف مى‏‌شد و امور طبق روال صحیح جریان مى‏‌یافت؛ لذا یكبار در میان احتجاجات خود علیه خلیفه به‏‌خاطر غصب فدك، رو به انصار كرد و فرمود: «اى گروه نقباء و بازوان ملت و حافظان اسلام! این چشم پوشى در مورد حق من و این سهل‏‌انگارى از دادخواهى من براى چیست؟

آیا پدرم، رسول خدا(ص) نمى‏‌فرمود: «(حرمت) هركس در فرزندان او حفظ مى‌‏شود»، چقدر با سرعت مرتكب این اعمال شده‌‏اید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغش فرو ریخت، در صورتى‏كه شما مى‏‌توانید مرا در آنچه چاره‏‌جویى مى‌‏كنم كمك كنید و قدرت (حمایت مرا) در آنچه مطالبه مى‏‌كنم و قصد كرده‌‏ام ، دارید.»
هنگامى كه زنان مهاجرین و انصار به عیادتش آمدند، تقریبا از ابتدا تا انتهاى سخنانش شوهرانشان را به‌‏شدت ملامت فرمود و در پایان بیاناتش عواقب شوم‏ بى‌‏توجهى آنان به وصایاى پیامبر(ص) در مورد خلافت را متذكر شده و آنان را از آینده‌‏اى پر از زورگویى و هرج و مرج بیمناك ساخت و فرمود: «بشارت باد شما را به شمشیرهاى كشیده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد ستمگران، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را (به‏‌وسیله شمشیرهایشان) درو خواهند كرد، پس بر شما حسرت باد كه كارتان به كجا مى‏‌رسد
سوید‏بن غفله مى‌‏گوید: زن‏ها سخنان فاطمه(س) را براى شوهرانشان نقل كردند و آن‏ها براى عرض پوزش نزد آن‏‌ حضرت آمده و گفتند: اگر ابوالحسن قبل از بیعت با دیگرى این مطالب را براى ما مى‏‌گفت، كسى را بر او ترجیح‏ نمی‌‏دادیم.
حقیقت آن است كه آن‏ها شكى در برترى على(ع) نداشتند و در غدیر خم با آن‏حضرت بیعت كرده بودند، ولى این ‏بار با اتخاذ سیاست تساهل و تسامح عهد خویش را شكستند؛ لذا حضرت زهرا علیها السلام عذر آنان را نپذیرفت .
 بهره بردن از راهبرد سكوت سیاسى
در مسیر دفاع از حریم ولایت و امامت، فاطمه زهرا(س) شیوه مبارزاتى دیگرى را با سكوت خود آغاز كرد و آن «اعتصاب سخن» با حاكمان وقت بود. این راهبرد و شیوه جدید در اذهان جامعه كه به حضور آن‏ حضرت در صحنه عادت داشتند، سؤال ایجاد مى‏‌كرد كه چه شده است كه فاطمه زهرا(س) سكوت كرده است؟ فاطمه(س) در محاجّه خود عهد كرد كه دیگر با حکومت سخن نگوید.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]

شخصیت پوشالی طلبه مانند کاه روی آب ...

برای شناخت ابعاد فکری افراد، راه های گوناگونی در روایات بیان شده است. به عنوان مثال، الناس یعرف بخلیله، افراد را با دوستانش بشناسید.شاید بعضی از افراد با دوستان خوبی همنشین باشند و در سایه این دوستی ها بهره‌های مادی را در نظر می گیرند. بنابراین باید راه های دیگری را بیابیم.

امام خمینی «ره»پیشنهاد خوبی داده اند:"برای شناخت افراد به آن ها پست یا مقامی بدهید، بعد آن پست را بگیرید” اگر در رفتارش تغییری حاصل نشد، معلوم است که درون برونش یکی بوده است.
وقتی زمان ریاست جمهوری آقای خامنه‌ای به پایان می رسید، پرسیدند: «چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان‌‌ا‌للّه‌‌علیه)، مرتب از من می‌‌پرسیدند که بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری، می‌خواهید چه کار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر می‌کردم که بعد از اتمام دورۀ ریاست جمهوری، به گوشه‌ایی بروم و کار فرهنگی بکنم.
وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم -حتی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود- من دست زن و بچه‌‌ام را می‌گیرم و می‌‌روم! واللَّه این را راست می‌گفتم و از ته دل بیان می‌کردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا می‌‌شد و من در آن‌جا مشغول کار عقیدتی، سیاسی می‌‌شدم!
به نظر من، بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این صورت خدای متعال به کارمان برکت خواهد داد».#

مشکل ما مدعیان انتظار این است که نه نصیحت ناصحان را می پذیریم و نه واعظی در درون داریم که به ما پند دهد.
بنابراین نه طاقت شنیدن نقد داریم، نه حاضر به اصلاح خود هستیم.
با این وصف، خود را از استوانه های محکمی برای زمینه سازی ظهور می‌دانیم!
می خواهیم خود را نساخته دیگران را بسازیم، طبق دستور دین مبین این کار از محالات است.
وقتی کارکرد اخلاقی ضعیف شد و نتیجه عکس داد، و عذر ما را خواستند، شیاطین انس و جن وارد می‌شوند؛ چنان افسار محکمی را لجام می کنند که از دست کرام الکاتبین هم کاری بر نمی آید.
تیشه ها بر ریشه ها می خورد و پل های پشت سر و آینده را ویران می کند!
این چنین، رفتار درونی ما در ذهن عقلا حک می شود، او فرد شایسته ای نبوده است، که این گونه ناسپاسی می کند، در برابر کسانی که سالیان سال برای او زحمت کشیدند و باعث رشد علمی، مادی او شده اند.

حتی برای شناخت خودمان هم می‌توانیم با این گزینه آزمایش کنیم، که کجای انسانیت هستیم!

وقتی از معاونت، یا تدریس و مدیریت یا هر پست دیگری ما را برداشتند به احوالات درون خود بنگریم، که آیا دچار بغض کینه شده ایم یانه!

آیا ما کار را برای خدا انجام می‌دادیم، یا برای نام و نشان و مادیات؛ خیلی سخت است به این مرحله برسیم!

#بیانات در دیدار با مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی در پنجم اسفند1370

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:57:00 ق.ظ ]

آشنایی با مدرسه علمیه فاطمیه ...

 

 

 

 

 

 

فضای سبز

حیاط

درختان میوه

 

درختان میوه مدرسه

 

فضای سبز جلوی مدرسه

محل شستن ظروف

 وضوخانه

سالن اجتماعات

سایت اینترنتی مدرسه

نمازخانه

موضوعات: نگارخانه  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب،رشد عقلانیت ...

امیر المومنین فرمودند: رَحم الله اِمرأ علم مِن عَینَ فی عَین اِلی عَین
چهل سال پیش جایگاه ما در دنیا از جهت علمی، اقتصادی، پزشکی، نظامی در چه رتبه‌ای بود؟
کسانی می توانند در باره قبل از انقلاب قضاوت صحیحی داشته باشند، که حداقل 25 ساله باشد تا بتواند از وضع آن زمان با اطلاع باشد.
در مراکز نظامی مستشاران آمریکایی حرف اول را می زدند، علاوه برحقوق، حق توحش می گرفتند.
پزشکان پاکستانی، هندی که از جهت پزشکی سوادشان در حد یک پرستار بود، در بیمارستان‌ها بیماران تیمار می کردند.
بازار اجناس خارجی در کشور بیداد می کرد، که نتیجه‌اش تب خرید جنس خارجی است که در این زمان وارث آن شده ایم.
زندگی بیشتر مردم زیر خط فقر بود.
از جهت علمی، هروقت از ابتکار و خلاقیت سخنی گفته می‌شد، این ضرب المثل را می شنیدیم که یک ایرانی آفتابه ساخت که لوله نداشت!
اگر انقلابی در گوشه کنار کشور اتفاق می افتاد، بدون اینکه کسی باخبر شود؛ در نطفه خفه می شد.
شخصیتی مثل رئیسعلی دلواری در تنگستان در غربت با متجاوزین انگلیسی جنگید و به شهادت رسید.
میرزا کوچک خان جنگلی در جنگل‌های شمال بدست یک هم وطن مزدور به شهادت رسید.
انقلاب خیابانی و سردار ملی باقرخان و یارانش برای بیرون راندن بلشویک ها از آذربایجان به سرانجامی نرسید.

اکنون در چه رتبه‌ای هستیم؟
گویا مردم از جهت عقلانیت در ضعف بودند، یا از اخبار کشورشان بی خبر بودند، که قهرمانانی بزرگ به تنهایی باید با دشمن می جنگیدند.
انقلاب بزرگ امت ایران به رهبری خمینی کبیر، از همان ابتدا به رشد و شکوفایی عقل مردم منجر شد.
از همه اقشار، از هر گوشه ایران به سوی خرمشهر روان شدند تا جلوی متجاوز را بگیرند.
شما کدام انقلاب را سراغ دارید، که یک امت چهل سال در سختترین روزها، از رهبرشان پیروی کنند، این پیروی را حتی در حکومت امیرالمومنین(ع) هم نمی بینیم!
ایرانی که باید حق توحش به مستشاران بی‌دین پرداخت می کرد، اکنون با اقتدار ناجی ملت هایی مثل بوسنی، لبنان، سوریه، عراق، یمن… شده است.
مهمترین نقش انقلاب، صدور آن به کشور های دیگر بوده است. روزی که امام خمینی جمعه آخر رمضان را روز دفاع از قدس قرار داد، چه کسی باور می کرد که روز قدس در بیشتر کشورها بزرگ شمرده شود.
هر روزی که می گذرد اختراع و خلاقیت جوانان در تولید فناوری، پزشکی، هسته‌ای… در کشور حرف اول را می زند، آن هم با وجود کارشکنی های داخلی و تحریم های خارجی.
اگر همانگونه که جهادگران در هشت سال دفاع مقدس عمل کردند، در این چهل ساز، دولت مردان هم جهادی عمل می کردند؛ اکنون در قله پیروزی بودیم.
انتهای هدف انقلاب کجاست؟
هدف انقلاب چه بوده است؟ آماده کردن زمینه فرهنگی و بیدار کردن ملت ها برای ظهور صاحب عصر(عج) و سپردن پرچم به دست مهدی موعود.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1397-10-28] [ 07:25:00 ب.ظ ]

فاطمه بانوی برای همه فصول ...

شهادت حضرت زهرا(س) به روایت 75 روز
حضرت زهرا(س)؛
الگوی مبارزه سیاسی در دفاع از حریم ولایت و امامت
•در تاریخ مظلومیت شیعه ، شاید واقعه های جانگدازتر و جان‌سوزتر از شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) نباشد، چراکه شهادت ایشان در واقع علاوه بر جایگاه والا و بی نظیری که آن حضرت نزد خداوند، رسول گرامی اسلام (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دارند، نقش ایشان در دفاع از جایگاه رفیع امامت و غصب این حق الهی و شهادت در این مسیر به عنوان اول شهیده راه ولایت قابل توجه و بررسی است. در این زمینه آن حضرت در جایگاه همسر امیرمومنان علی(ع) و نیز در جایگاه معصوم با تمام وجود و توان و قدرت خود از این مقام دفاع کردند؛ چنانکه نحوه شهادت مظلومانه ایشان و وقایع بعد از آن همچون وصیت جانسوز و تاریخی آن حضرت، خود گواهی بر این مبارزه سیاسی است و الگویی با عظمت و ماندگار برای شیعیان در تمام تاریخ است. آنگونه که می توان گفت ویژگی بارز این الگوی سیاسی و خط‌‏مشی بانوی عصمت و طهارت(س) مشى آگاهانه توأم با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب‏شده، انتخابى و گزینش‏شده و مبتنى بر ایمان و عقیده است که با هدف تحقق سعادت و کمال تمامی انسان‌ها و نجات از بردگى‌‏ها و ذلت‏‌ها و تضمین و فراهم آوردن مبادى ارزش‏‌هاى معقول در جامعه به وقوع پیوست.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-10-27] [ 01:22:00 ب.ظ ]

فاطمه عشق خاموش علی ...


السلام علیک یا فاطمه الزهرا

فاطمه عشق خاموش علی

بارها گفتم خدا نکند زمین بخوری اما……
وقتی گوشه ی چادرت به در گرفت، مراپشت سرت ندیدی که دست برسر گرفته بودم وقتی یاور هجده ساله ام در میان عذاب آتش و دیوار و میخ و در قرار گرفته بودی، زمانی که کودکانت ناظر تمام صحنه ها بودند حال و اوضاع من بدتر بود.

وقتی پای ظلم در خانه یمان را باز کرد صدای شخصی که می‌گفت هیزم ها خشک باشد بهتر است دلم را ریش می‌کرد.صداها آشنا بودند.سخت تر آن بود که این ها همان هایی بودند که ولایت را پذیرفته بودند.

فاطمه جان ای یاور عزیزتر از جانم وقتی برزمین افتادی و توان بلند شدن نداشتی انگار زمین مرا به خود گرفته بود.بدان که دلم همزمان با شکستن پهلویت شکست.
آنان که با طناب دنبالم آمدند مگرفراموش کرده بودند علی مرد خیبر است؟نمی دانم بعد من چگونه با آن جسم زخمی و کم طاقتت آمدی و وقتی شمشیر بالای سرم را دیدی و خواستی نفرینشان کنی وقتی جلوی نفرینت را گرفتند، با شجاعت تمام گفتی من بدون علی نمی‌روم.

فاطمه چگونه پاسخ دخترت را دهم که می‌گوید:پدر جان مگر در خانه نامحرم است که مادر رویش را پوشانده.فدای شرم و حیای تو که صورت از علی پوشاندی تا دردهایت را نبینم.وقتی ذره ذره در مقابل چشمانم اب می‌شوی تحمل دیدن ندارم.فدای آه های که می‌کشی، شوم بانو جان.دردت از کدامین زخم‌هاست؟به فکر علی نباش زهرا جان کمی برایم درد دل کن.برای نیمه ات از درهایت بگو و حرف بزن.نکند گلویت هم درد می‌کند زهرا جان.می دانم بغض درد آور است.دوباره بلند شو و در خانه راه برو تا عطرت در خانه بپیچد.

ای مادر مهربان کودکانم، خانه ما برای حسن و حسینت غم‌خانه شده.حال و اوضاع دخترت را دیگر نمی‌گویم.فقط دستاس برای دستهای کوچکش خیلی بزرگ است لااقل رحمی به حال زینب کن و از بستر بلند شو.این حق کودکانمان نیست که با این سن و سال شاهد رفتن مادر جوان و پیر شدن پدر باشند.ای ریحانه ام جوان رفتنت پیرم کرد.خدا هم دیگر تحمل دیدن ندارد. کتاب زندگی تو هجده برگ داشت اما هر برگش به اندازه ی دنیا وسیع بود، هرچه به چاه بگویم تمام نمی‌شود.زهرا جان مگذار درد دلهایم را به چاه بگویم. رفتن برایت زود است و بی مادری برای کودکانمان زودتر.اما اگر می‌روی سلام مرا به رسول مهربانی ها برسان و دعا کن من هم زودتر به شما بپیوندم که بی تو ماندن سخت است و زندگی بی تو معنا ندارد.

احمد زاده طلبه پایه دوم

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
 [ 12:46:00 ب.ظ ]

#راز ماندگاری انقلاب در فطرت ستیزگری باظلم ...

هماهنگی و تناسب با فطرت الهی انسان

موضوعات فطری از ماندگار ترین فصل های زندگی بشر است، شاید در برهه ای روی آن غبار بگیرد ولی مانند آتش زیر خاکستر،  هر آنی که نسیمی به آن دمیده شود؛ شعله ور می شود.

انقلاب هم مانند نسیمی بر فطرت غبار گرفته اقشار  عوام جامعه دمید، همان‌هایی که از روی جهالت برای تداوم سلطنت شاه دعا می کردند؛ با سخنان امام خمینی«ره» فطرتشان بیدار شد، به دریای بیکران انقلاب پیوستند.

از عوامل پایداری انقلاب اسلامی، هماهنگی و تناسب با فطرت الهی انسان است. به تعبیر آیت الله خامنه‌ای: «دل میلیون‌ها مردم را به یک سمتى متوجه کردن، کار عادى‌اى نیست . وقتى کسى با فطرت سخن می گوید و از خدا حرف می زند ، فطرت‌ها به او متوجه می شود؛ «لو انفقت ما فى الأرض جمیعا ما الّفت بین قلوبهم و لکنّ اللَّه الّف بینهم».(سوره انفال ، آیه 63) دست قدرت خداست که دل‌ها را به یک سمت هدایت می کند لذا نتیجه همین می شود. در بیست و دوم بهمن، جمعیتى که در خیابان‌ها حضور پیدا می کنند، از جمعیت سال‌هاى قبل بیشتر است؛ نه فقط کم نشده است، کمرنگ نشده است، بلکه پُررنگ‌تر و قوی تر شده است. برخلاف آن چیزى که در طبیعت عالم وجود دارد و گذشت زمان، امواج اجتماعى را خاموش می کند . اما حقیقتى که بر مبنای فطرت انسانی شکل می گیرد، گذشت زمان آن را خاموش نمی کند ، بلکه روز به‌ روز برجسته‌تر می شود.»

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-10-26] [ 01:59:00 ب.ظ ]

حباب های پر از خالی ...

 

روزگار سختی است. چگونه به کسانی که به عنوان دست اندر کار در جامعه ما مشغول هستند، اعتماد کنیم؟!
اشخاصی در پست‌هایی قرار گرفته‌اند که برای رقم زدن سرنوشت این مردم آماده شده است، تاهمه خوشبین با خیال راحت زندگی کنند؛ که افرادی با ایمان به خدا و قیامت هستند!
زهی خیال باطل که در میان این خیل کثیر، رهزن‌هایی هم ورود کرده اند، با ریش و تسبیح، چادر و مقنعه، برای انباشتن درهم ودینار به بیگانه اعتماد و علاقه قلبی دارند.
در این میان پدرانی که علاقه به فرزند آن‌ها را به وادی دشمن دوستی کشیده است، و فرزندانی که پدران، آن‌ها را وارد «وَیل» خطرناک انحراف کرده است!
این دنیا دوستی ایمان‌های ظاهری را که مانند «زَبَد» کف روی آب، به شکل حباب جاری می شود؛ و در طی مسیر حباب ها می ترکد، در آخرمسیر چیزی باقی نمی ماند.
گره امیدمان به شاخه‌های درخت تناور مخلصین زده ایم، «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا »( 103 آل عمران )باید مراقبت کنیم که این گره‌‌ها باز نگردد.
مخلصینی که مانند دری گرانبها در صدف شان گمنام زندگی می کنند، به خاطر درخشندگی نور ایمانشان قلب‌های ناامید را امیدوار می سازند.
پس اگر مدعی ایمان هستیم، به معاد اعتقاد داریم نباید دوستی دشمنانی چون آمریکا و اروپا وصهیونیسم در دلمان جوانه داشته باشد!
اگر بود، باید به ضد عفونی عقایدمان بپردازیم که ویروسش دلمان را سیاه نکند.
 ویروس نفاق، آیت اله و حجت الاسلام، جانباز و برادر شهید…. نمی شناسد، بیرحمانه چون موریانه کاخ اعتقادات را ویران می کند.
«لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22، مجادله)
هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند.»

شان نزول
صاحب مجمع البیان می افزاید که این آیه درباره عبدالله بن ابى رئیس منافقین و پسرش عبیدالله نازل شده و این پسر در نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود در حالتى که پیامبر آب مى نوشید. از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست که مقدارى از آب را در ظرف باقى بگذارد تا پدرش از آن آب بنوشد. شاید خداوند قلب او را از اثر نوشیدن نیم خورده پیامبر پاک گرداند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ظرف آب را به عبیدالله داد او هم آن را براى پدرش برد. پدرش گفت: در این ظرف چیست؟ گفت: بقیه نوشیدنى رسول خدا صلی الله علیه و آله است. براى تو آورده ام که از آن بنوشى شاید خداوند قلب تو را پاک گرداند. پدرش از روى مسخره گفت: چرا بول مادرت را نیاوردى. پسر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله مراجعت کرد و از توهینى که پدرش نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله نمود، اجازه خواست که او را به قتل برساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نه، به اورحم کن و او را ببخش.
ابن ابى حاتم در تفسیر خود از ابن شوذب روایت کند که این آیه درباره ابوعبیدة جراح نازل شده. موقعى که پدر خود را در جنگ بدر کشته بود چنان که طبرانى و حاکم در مستدرک نیز آن را نقل نموده اند و ابن المنذر در تفسیر خود از ابن جریح نقل کند که ابوقحافه پدر ابوبکر به رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله دشنام داده بود. ابوبکر سیلی شدیدى به صورت او زد و او را انداخت. جریان قضیه به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید. به ابوبکر فرمود: آیا پدرت را زده اى؟ در جواب گفت: یا رسول اللّه اگر شمشیر می‌داشتم با شمشیر او را می‌زدم سپس این آیه نازل گردید.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-10-25] [ 10:25:00 ق.ظ ]

راننده پرسید جنگ زده‌ای ...

دچار بیماری شده بودم، سال 60بود، همسرم رفته بود جبهه، اتفاقا شب از راه رسید.

صبح حالم بدتر شد، قبل از صبحانه رفت بیمارستان نوبت بگیرد.

حالم وخیم شد، فکر کردم تا بیاید از دست میروم! بچه ها هنوز خواب بودند.

با حال زار و نزار خودم را رساندم سر خیابان و یک تاکسی ایستاد، سوار شدم، گفتم: بیمارستان، وقتی پول دادم  راننده نگرفت، پرسید: جنگ زده‌اید؟

بیشتر شهر ‌های مرزی جنوب وغرب کشور گرفتار بمباران صدامیان بودند.

مردم آن شهرها به قم هجوم آورده بودند، حال بد، و تنهابودنم باعث شده بود که راننده گمان کند که من جنگ‌زده هستم.

آن زمان از تاکسی تلفنی خبری نبود، و حتی تلفن توی اکثر خانه‌ها وجود نداشت.

رسیدم بیمارستان، خانم دکتر هندی بود، دکتر ایرانی نداشتیم، در قم فقط یک خانم ماما بود که مطب داشت! دکتر های مرد هم دوسه تا بیشتر نبودند!

قرار شد پرونده‌ام را تکمیل کنم، خانم‌های متصدی پرونده، با تعجب به همدیگر، می گفتند: بیمار خودش آمده پرونده‌اش را تکمیل کند!

چون اتاق عمل آماده نبود، تا ظهر با حال وخیم منتظرماندم، خدا خیلی رحم کرد که نمردم!خلاصه بدون بیهوشی عمل شدم! و بستری شدم.

نزدیک‌های غروب بود که گفتند: ملاقاتی داری، چون وقت ملاقات نبود، از شانس خوبم اتاق یک ایوان داشت که به حیاط راه داشت، از طبقه دوم نگاه کردم، دیدم همسرم با بچه ها آمده بود.

تا من را دید گفت زن، مردم وزنده شدم! از صبح منتظر شدم که میآیی، پچه را فرستادم مدرسه،  تمام بیمارستان‌های قم را دنبالت گشتم، پیدایت نکردم.

اینجا هم آمدم گفتند: چنین مریضی نداریم!

با توسل به حضرت معصومه، یادم افتاد که اسم شناسنامه ‌ایت را بگویم.

من دوتا اسم داشتم، نام طاهره که مادرم انتخاب کرده بود،  نامی که پدرم انتخاب کرده بود، نرجس خاتون بود.

علت آن هم، زمانی که رفته بودند کربلا، مادرم بار دار بود، در سامرا، پدرم سر قبر نرجس خاتون، عهد کرده بود اگر نوزاد دختر باشد اسم او را نرجس خاتون بگزارد.

مادرم مخالفت کرده بود، که مردم نرگس صدامی زنند و دوست نداشت.

پدرم در شناسنامه نرجس خاتون را ثبت کرده بود ولی مادرم طاهره صدا می کرد.

همسرم هرجا رفته بود، گفته بود مریضی به نام طاهره محمدی دارید، شنیده بود ،نداریم.

 

 

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-10-24] [ 10:50:00 ق.ظ ]

فضای مجازی سنگری برای زدن دشمن ...

مقام معظم رهبری، در جایگاه ولایت امر، هر دستوری می دهند؛ طبق دستور شارع مقدس، بر کسانیکه توانایی انجام آن امر را دارند واجب می شود.

مطالبات مقام معظم رهبری در فضای مجازی چه بود و به کجا رسید؟

مقام معظم رهبری سال‌هاست که دغدغه غفلت از فضای مجازی را مطالبه کرده اند؛ اما اینکه مطالبات ایشان تا چه حد برآورده شده سؤالی است که پاسخ مشخصی ندارد.

ایشان زمانی که مباحث اقتصادی و سیاسی مهمی مطرح است می فرمایند: من به اندازه مسائل فرهنگی نگران نیستم. من به خاطر نگرانی های فرهنگی شب ها خواب به چشمم نمی آید. بلند می شوم و نگران هستم. اهمیت فضای مجازی در نگاه مقام معظم رهبری آنقدر زیاد است که می فرمایند: اگر امروز رهبر انقلاب نبودم حتما رئیس فضای مجازی کشور می شدم.

اخیرا در دیدار با اهل قم فرمودند:«فضای مجازی می تواند ابزاری باشد برای زدن توی دهان دشمنان»

اکنون این طلاب هستند که در جایگاه پاسخ گویی قرار می گیرند. متهمین ردیف اول، سربازان ولایت هستند که دم از سربازی می زنند و ابزار ها را در اختیاردارند.

تاکنون چه کرده اند؟

محتواهای دشمن شکنانه کجاست؟

مطالبی که بصیرت افزا باشد در کدام پست است؟

محتواهای خنثی کننده حرکت دشمن را چه کسی نوشته است؟

مطالب وجدان بیدار کن کو؟

صرفا با نوشتن دو سه خط شعر و یا کپی کردن از مطالب آماده و تکراری دیگران و بازدید رفتن و لایک کردن یکدیگر و بالا رفتن آمار بازدید پستشان دلخوش هستند که به امر ولایت عمل کرده اند!

یعنی اگر قرار باشد روزی آقایمان نگاهی به پست ها بیندازد و نمره دهد چند می گیریم؟!

بیایید به مغزمان حرکتی بدهیم، از در جازدن دوری کنیم، با اخلاص پست بزنیم نه برای لایک شدن، تا وقتی پست هایمان را امام عصر«عج» نگاه می کند، از غفلت های ما اندوهگین نشود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-10-23] [ 04:46:00 ب.ظ ]

باید ‌ها و نبایدهای طلبگی ...

خاطرات خوبم از بایدهای طلبگی

سال 81 بود از داوطلبان پذیرش فقط دونفر قبولی داشتیم!

این دونفر از بچه های مثبت بودند، حیف بود که یک سال بیکار باشند تا سال بعد.

تصمیم گرفتیم طلبه خوابگاهی پذیرش کنیم. برای این کار باید درخواست می‌دادیم تا مدارسی که داوطلب زیاد داشتند، تعدادی را برای ما بفرستند.

توصیه مرکز این بود که قبل از مصاحبه طلبه درخواست کن؛ من میدانستم که این کار شدنی نیست.

طبیعیه که هر مدیری دوست داره اول خودش بهترین ها را انتخاب کند، بنابراین حرمت خودم را حفظ کردم، بعد از مصاحبه تقاضا دادم.

در آن سال هم به آن مدرسه اجازه پذیرش بیش از 30 نفر نداده بودند.

برای همین اسامی پانزده نفر، یعنی از نفر سی و یکم تا چهل  و پنجم را به مدرسه ما منتقل کردند.

وگوشی مدرسه زنگ می زند و پشت خط صداهای نگران طلابی است که با یک آرزویی برای مدرسه مبدا، که برای خودش اسم و رسمی در کرده بود، شرکت کرده بودند و قبول شده بودند.

بعد متوجه می شوند که باید بروند به یک مدرسه ای که تازه تاسیس شده و در منطقه مرزی .

بعد‌ها خودشون می گفتند: از ادامه طلبگی منصرف شده بودیم، وقتی صدای مدیر را می شنیدیم که با محبت و صمیمیت حرف میزد، دوباره عشق طلبگی سر وامی کرد.

مثلا وقتی می پرسیدند چه چیز‌هایی باید بیاوریم؟ گفته می‌شد، عزیزم شب‌ها روی چی می خوابید؟ تشک پر قو، یا پشم گوسفند هرچی که دوست داری رویش بخوابی با خودت بیار.

خلاصه کلاس با 17 نفر خوابگاهی تشکیل شد، بقیه هم از سال های قبل روزانه بودند.

در سه خانه آپارتمانی که از داخل کمد های دیواری به هم وصل کرده بودیم، عین خانه های خرمشهر که در زمان جنگ، برای عبور و مرور رزمندگان با هم متصل شده بود.

اتفاقا آن سال زمستان سختی را گذراندیم، تمام لوله های آب و فاضلابمان ترکید.

ولی این 17 نفر طلبه بقدری ساخته شده بودند، فعال، فهمیده، با ادب، ایثارگر، هماهنگ در کارهای مدرسه، که تلخی مشکلات را متوجه نشدم.

انگار که 17 نفر کمک کاربرای مدیر به مدرسه آمده بودند.

در نظافت مدرسه، وسایر برنامه ‌ها همکاری داشتند.یکی از این طلبه‌ها به حدی فداکار بود، که به او عنوان جدیدی به او داده بودند. به نام خاله معروف بود.

خصوصا در درس و مباحثه بسیار فعال بودند، وقتی بهشان گفتم که مدرسه مبدا شما را با این فکر که امتیاز تان از آن سی نفر قبلی کمتر بوده به مدرسه ما فرستاده است؛ تلاششان چندین برابر بیشتر شد.

همه با معدل بالا قبول شدند. و اکثریتشان در تربیت مدرس ادامه تحصیل دادند. بیشترشان در حوزه های علمیه به عنوان معاون و استاد مشغول فعالیت هستند.

خصوصا وقتی در مرکز تربیت مدرس مشغول بودند، از طرف مدیرشان از بنده تشکر می کردند که چنین طلابی را داشته ایم.

بعضی هم در سطح دکتری تحصیل کرده اند.

تجربه خوب و دوست داشتنی من ازپذیرش اولین دوره خوابگاهی که زمینه شد تا هرسال خوابگاهی بپذیریم.

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1397-10-22] [ 10:15:00 ق.ظ ]

خواهری مانند زینب کجا سراغ دارید ...

همیشه فکر می کردم، چرا حضرت زینب سلام الله علیها  از مدینه به شام آمده و در شام رحلت کرده، بانویی که عزیزانش؛مثل امام سجاد و امام باقر علیهما السلام در مدینه بودن. و اگر می خواست به تربت سید شهدا علیه السلام و سایر شهدای کربلا نزدیک باشه که شهیدانش هم در کربلا بود،بنابراین باید در کوفه ساکن می شد!! سرانجام با شهادت مدافعان حرم به این راز پی بردم!!!
یعنی سالار کربلا می دانسته که روزی می رسد عمر سعدیان و یزیدیان از مسیر شام به کیان اسلام، دست درازی می کنن، باید کسی در شام باشد تا جبهه را فرماندهی کند و یار گیری را برای ندای هل من ناصر حسینی ادامه دهد!!!

هنوز هم این خواهر به قولی که به داداش داده وفاداره!

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
 [ 09:58:00 ق.ظ ]

حضرت زینب(س)؛الگوى ماندگار ایثار و بصیرت ...

حضرت زینب(س)؛الگوى ماندگار ایثار و بصیرت زن مسلمان
حضرت زینب كبرى تا حدود پنج یا شش سالگى، تحت اشراف شخص پیامبراكرم(ص) و در آغوش مادر بزرگوارش حضرت زهرا(س) پرورش یافت و از آن پس، مسؤولیت تربیت و پرورش او به‏‌عهده حضرت على(ع) گذارده شد و به‏‌همین‌‏دلیل از همان آغاز دوران كودكى از سرچشمه وحى و فضائل خاندان عصمت سیراب شد و رشد و نمو یافت و آراسته به همه فضایل و خصلت‏‌هاى والاى اخلاقى و الهى گردید و در سایه این كمالات به مرتبه‌‏اى از منزلت انسانى دست یافت كه شایستگى محرم راز الهى و امین ودایع امامت و ولایت بودن را حداقل در بخشى از عمر شریفشان به خود اختصاص داد. «ابن اثیر» در رابطه با فضائیل و خصائص بانوى نمونه اسلام مى‌‏نویسد: «زینب در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادت و فضیلت و شجاعت و سخاوت شبیه‌‏ترین مردم به پدر خود على(ع) و مادر خود فاطمه(س) بود.»

صفحات: 1 · 2

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:55:00 ق.ظ ]

چراغ گردسوز بخار ی اطاق بود ...

گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید و این حکوت شاه را با بحران رو به رو می‌کرد و به شاه اجازه نمي داد تا با تكيه بر نفت به كار خود ادامه دهد.این اعتصابات نقش تعيين كننده اي در استمرار نهضت اسلامی داشت.

اما موضوع قحطی نفت و بنزین از جمله مشکلاتی بود که زمستان 1357به شدت ظاهر شد و مشکلات بسیاری برای مردم خصوصا در هوای سرد زمستانی بوجود آورد.بخاطر همین موضوع امام خمینی (ره)  دستور فوری صادر کرد، و طی حکمی از کارکنان خواست تا به‌اندازه مصرف داخلي نفت توليد کنند، تا مردم در سرما نمانند.

پ ن

روزهای سختی بود. روزهای مبارزه با شاه، جنگ و گریزهای خیابانی، دستگیری‌ها؛ بی‌خبری از سرنوشت زندانیان.
صدای شنی تانگ‌ شب‌ها، کابوس مردم شده بود.مناسب صدا خواب هم می‌دیدیم، شبیه ناله زندانیان زیر شکنجه بود.
خبرها از این قرار بود که ناخن می‎کشند، با اره برقی دست کودکان را جلوی چشم پدر و مادر ها قطع می کنند.تصاویر را پنهانی دست بدست می‌کردند.
کارکنان شرکت نفت به دستور امام خمینی از صدور نفت جلوگیری کردند. مردم با کمبود نفت مواجهه شدند، امام دستور داد به اندازه مصرف مردم نفت استخراج کنند. زمستان 1357 بود.آن روزها مردم ازخود گذشتتگی می‌کردند، نفت خودشان را به پرجمعیت‌ها می دادند.

با کمبود می‌ساختند، با هم مدارا می کردند، توی صف گالن نفت زنان پیرمردان را جلو می‌انداختند.کاری نداشتند که طرف آشنا است یا غریبه!
ماهم که دچار بی‌نفتی بودیم، شب‌ها همگی زیر یک لحاف کرسی می خوابیدیم تا از گرمای بقیه گرم شویم.
برای دمای اتاق یک چراغ گردسوز روشن می کردیم تا با آن گرم شویم.
خلاصه زمستان 1357 تمام شد و روسیاهی برای ذغال ماند.
اتاق ‌هایی که با یک چراغ گردسوز گرم می شد، ولحافی که همه زیر خودش جمع می کرد، چه برکتی داشت زندگی‌ها. بدون اسراف با همدلی، بدون تجمل و تفاخر.
چرا به این روز افتاده‌ایم، نه ژوفاژها نه بخاری ها و نه رختخواب‌ها نمی تواند زندگی‌ها را گرم کند!
مردم یکدیگر را نمی شناسند، به هرنحوی سر یک دیگر کلاه می گذارند.

 

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-10-19] [ 12:42:00 ب.ظ ]

آتش به اختیاری مردم قم،19 دی ماه ...

درس‏ های قیام ۱۹ دی برای امروز
 اولین درس ۱۹ دی ؛ شناخت لحظه و درک صحیح از نیاز زمانه است. مردم قم با این شناخت بود که در ۱۹ دی قیامی را پایه گذاری کردند که در کل کشور شیوع یافت. درک صحیح نیاز لحظه را می‏توان با عنوان شناخت تکلیف خود و بصیرت از وضعیتی که در آن قرار داریم نیز بیان کرد.
 دومین درس ۱۹ دی ؛ برای امروز ما شناخت طرح و برنامه دشمن است. مردم قم در شناخت طراحی تبلیغاتی دشمن برای صدمه به حیثیت و آبروی امام و نقشه‏ای که دربار سلطنتی برای جنگ روانی علیه امام کشیده بود موفق بودند. مردم قم توانستند طرح و برنامه‏ی دشمن را به خوبی بشناسند و با حرکت صحیح خود آن را بی‏ اثر کنند. شناخت طرح تبلیغاتی دشمن و واکنش صحیح به آن درس دوم ۱۹ دی برای امروز ماست.
 سومین درس ۱۹ دی ؛ امید به آینده و توکل به خداست. در شرایط خفقان سال‏ های رژیم سرکوبگر شاه، خصوصا بعد از سال ۵۴ که دستگاه سرکوب کاملا مسلط جلوه می‏کرد بسیاری تصور می‏کردند که مبارزه به نتیجه ‏ای نمی‏ رسد و مشت در برابر درفش و تانک اثری ندارد. اما قیام مردم قم بر اساس امید به آینده و توکل بر خدا و انجام تکیلف برای حصول نتیجه استوار بود.
چهارمین درسی که می‏توان از ۱۹‏دی برای امروزمان گرفت مجاهدت و خستگی ناپذیری و ایستادگی در میدان است. مردم قم می‏دانستند که شعار مرگ بر شاه و مقاومت در برابر سرنیزه دژخیمان شاه و دست نشاندگان آمریکا هزینه دارد و باید برای این هدف خون داد و در میدان ماند و استقامت کرد. درس‏های ۱۹ دی امروز نیز برای ملت ایران در مبارزه‏ی بزرگتری که علیه استکبار جهانی در پیش دارد مفید و راه گشاست.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 12:18:00 ب.ظ ]

ژن لجبازی و قانون شکنی ...

لجبازی، کارشکنی و سد راه شدن، از ویروس‌های طلبه‌های گمراه است.

امام سجاد در حدیثی طولانی  در باره حقوق می‌فرماید: حق کسی که بر دانایی تو می‌افزاید این است که احترام او را حفظ نمایی. به سخنان او گوش کنی و صدایت را از او بلندتر نکنی. پشت سر او بدگویی نکنی، واگر کسی از او بدگویی کرد، از ایشان دفاع کنی.

عیب های اورا بپوشان و فضیلت هایش را آشکار کن.  با بدخواهانش همنشین نشو.هرگاه چنین کنی فرشتگان خداوند گواهی می دهند توبرای خدا پیرو دانشمند بوده‌ای.

سال1378 بود، تازه مدیریت را تجربه می کردم، طلابی که پایه سوم را تحویل گرفتم.

تمام تلاشش برای قانون شکنی‌ بود. یک از دوستانش همیشه 20 می‌گرفت، گفت: در امتحان شخصیت زن شرکت نمی کنم. گفتم مشکلی ندارد. روز امتحان رسید، سرجلسه وقتی سوالات را دید، اجازه خواست تا به دوستش بگوید که سوالات راحت است می‌تواند 20 بگیرد.دوستش حاضر نشد، به تحریک او با چند نفر حاضر به امتحان دادن نشدند!

شهریور ماه با سوالات سخت تری مواجهه شدند!

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-10-17] [ 12:09:00 ب.ظ ]

حجابی که مرا شرمنده کرد ...

شهدا شرمنده ایم

با دیدن چهره های آرایش کرده و رنگین، موهای بیرون گذاشته شده از روسری و شال، مانتو های جلو باز

و…غیره، بغض راه گلویم رابسته بود.

روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها بود.

مکان مراسم سالن بنیاد شهید شهرمان بود

نگاهی به پوشش خانم مسئول کردم، چندان تعریفی نداشت.

بنر بزرگی جلوی جایگاه نصب شده بود، روز دختر مبارک باد.

تصویر زیبای شهیدی نورانی که بخشی از وصیت نامه اش را نوشته بودند که سفارش کرده بود،

تداوم سرخی خون من به سیاهی چادر توست!

این من بودم که باید برای فرزندان و خواهران شهدا سخن می گفتم.

هر آنچه که قرار بود بگویم، زبانم قفل کرد.

قرار بود بگویم که شما نزدیکترین فرد به شهدا بودید و بهتر می توانید مردم را به شناخت رفتار و ویژگی های

شهید هدایت کنید.

شما هستید که می توانید مردم را به اهداف شهدا آشنا کنید!

بغض راه گلویم را بست، وقتی دیدم که شهدا تابلو های فریاد هستند و گوش شنوا و چشم بینا نیست.

و اینکه این دولتهای سرکار آمده با خون شهدا چه کردند؟!

دولت اصلاحات گفت: شهدا خشونت طلب بودند!

گفتند ما مردم به اجبار به بهشت نمی توانیم ببریم.

استاد ازغدی فرمود: حاکمیت بر مردمی که بی حجاب ،مشروب خوار، و روابط دختر و پسر آزاد باشد، آسان است؛

چون کسی به مسائل مهم مثل اختراعات و پیشرفت فکر نمی کند، تا انتقادی داشته باشد.

و دراین سی سال، آموزش و پروش با کودک و نوجوان چه کرد؟!

و این دانشگاه به جوانان ما چه کرد؟!

و این صدا وسیما با مردم چه کرد؟!

و ما هم بی تقصیر نیستیم، به عنوان طلبه و مبلغ کار ی نتوانستیم انجام دهیم!

و این مهم که خراب کردن بسیار آسان است و جبران خرابی ها بسیار سخت است، و مسئله اخلاق کند ترین

حرکت در تغییر انسان است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ق.ظ ]

حجاب و راه بهشت ...

حجاب شناخت محرم و نامحرم از کودکی

وقتی دیدم تزریقاچی آقاست،  یواشکی به خواهرم گفتم، نمی خوام این آقا به من آمپول بزنه.

خواهرم اصرار کرد، من توی این محله غریبم، آمپول زن خانم نمی شناسم.

گفتم  نامحرمه من نمی خوام نامحرم بهم آمپول بزنه.

بدنم از تب می سوخت، به خواهرم حق می دادم، سال 1345 بود و من 11 ساله بودم؛ همراه خواهرم رفته بودم تهران.

آقای تزریقاتچی مشغول روشن کردن چراغ الکلی و ضد عفونی کردن سر سوزن و سرنگ قدیمیش بود.

معلوم نبود تا آنوقت با آن سرنگ ها به چند نفر آمپول زده بود، حتما خیلی کُند شده بود.

آمپول زن اول فکر می کرد که می ترسم، سعی می کرد که با دلداری دادن از ترس من کم کند.

گفتم من نمی ترسم، شما نامحرمید.

آمپول زن در یک لحظه با یک التماسی روکرد به من گفت: خانم کوچولو هر وقت بهشت رفتی ما را هم ببر!

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ق.ظ ]

گلوله از جنس حجاب ...

شهدا چادر حیا عفت

با دیدن چهره های آرایش کرده و رنگین، موهای بیرون گذاشته شده از روسری و شال، مانتو های جلو باز

و…غیره، بغض راه گلویم رابسته بود.

روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها بود.

مکان مراسم سالن بنیاد شهید شهرمان بود

نگاهی به پوشش خانم مسئول کردم، چندان تعریفی نداشت.

بنر بزرگی جلوی جایگاه نصب شده بود، روز دختر مبارک باد.

تصویر زیبای شهیدی نورانی که بخشی از وصیت نامه اش را نوشته بودند که سفارش کرده بود،

تداوم سرخی خون من به سیاهی چادر توست!

این من بودم که باید برای فرزندان و خواهران شهدا سخن می گفتم.

هر آنچه که قرار بود بگویم، زبانم قفل کرد.

قرار بود بگویم که شما نزدیکترین فرد به شهدا بودید و بهتر می توانید مردم را به شناخت رفتار و ویژگی های

شهید هدایت کنید.

شما هستید که می توانید مردم را به اهداف شهدا آشنا کنید!

بغض راه گلویم را بست، وقتی دیدم که شهدا تابلو های فریاد هستند و گوش شنوا و چشم بینا نیست.

و اینکه این دولتهای سرکار آمده با خون شهدا چه کردند؟!

دولت اصلاحات گفت: شهدا خشونت طلب بودند!

گفتند ما مردم به اجبار به بهشت نمی توانیم ببریم.

استاد ازغدی فرمود: حاکمیت بر مردمی که بی حجاب ،مشروب خوار، و روابط دختر و پسر آزاد باشد، آسان است؛

چون کسی به مسائل مهم مثل اختراعات و پیشرفت فکر نمی کند، تا انتقادی داشته باشد.

و دراین سی سال، آموزش و پروش با کودک و نوجوان چه کرد؟!

و این دانشگاه به جوانان ما چه کرد؟!

و این صدا وسیما با مردم چه کرد؟!

و ما هم بی تقصیر نیستیم، به عنوان طلبه و مبلغ کار ی نتوانستیم انجام دهیم!

و این مهم که خراب کردن بسیار آسان است و جبران خرابی ها بسیار سخت است، و مسئله اخلاق کند ترین

حرکت در تغییر انسان است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]

بی حجابی و درمان کمردرد ...

چند بار برای دیسک کمر به دکتر مراجعه کردم، در پایان معاینه و تجویز دارو، دکترها سفارش می‌کردند که به علت حجاب، شما دچار کمبود ویتامین D می‌شوی، بنابراین باید در منزل بیشتر در معرض آفتاب قرار بگیری!
من به خاطر حرمت دکتر که شرمنده می شود، حرفی نزدم.
نگفتم کسانی را می شناسم که از کودکی در زیر آفتاب بزرگ شده اند و اکنون هم هر تابستان زیر آفتاب داغ کشاورزی می کنند.
و همه این بندگان خدا دیسک کمر دارند و عمل جراحی شده اند!
و باز نگفتم که آقای دکتر شما هم من را عمل کردید و هم همسرم را و اصلا متوجه نیستید که همسرم یک مرد است و آفتاب او را سوزانده است!
نگفتم آقای دکتر این وسوسه‌های شیطانی است که شما ناخوآگاه بر زبان می‌آورید.
نگفتم آقای دکتر همان روزی که من بستری بودم بیمارانی که مانند من عمل دیسک شده بودند هیچ کدام چادری نبودند!
نگفتم که مادرم یک عمر چادری بود و هرگز دچار کمر درد نشد.
نگفتم چرا دیوار چادر کوتاه است!
و این روز‌ها نماینده مجلس با مغز کوچکش تشخیص داده است که چادرش باعث درد در دست و کمر او شده است.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ق.ظ ]

روایات و راز ماندگاری انقلاب ...

ما به این سخن نورانی ایمان داریم، و معتقدیم که سخنش برگرفته از احادیثی بوده که پیشوایان دین برای ما گفته‌اند. تا این مقطع هرآنچه پیشگویی کرده‌اند را با دو چشم سر همه نظاره‌گر بودیم، هرچند که متوهمین داخلی نمی‌توانند با عقل گُنگشان درک کنند. ولی عقلانیتی که از نفس مسیحایی امام بر مردم دمیده شد، توانستند از همه بحران‌ها عبور کنند.
امام خمینی کبیر فرمود:با صبر و استقامت، حق بر باطل پیروز است، و خداوند وعده پیروزی داده است و امیدوارم که زمان نزدیک باشد.(صحیفه امام، 16/126) همه دنیا به این سخن اذعان دارند که شد.
در ادامه جانشین خلفش، فرمود: که اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید. و اکنون نشانه‌های آن فروپاشی آمریکا و اسرائیل را به تماشا نشسته‌ایم. جنگ‌های 33 روزه 22 روزه و اخیرا چند ساعته با آن هم پزی که اسرائیل از گنبد آهنینش می‌داد، در برابر مقاومت شکست خورد.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-10-16] [ 04:36:00 ب.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب و خواص خائن ...

 

جمعیت خیلی زیاد بود. از همه جای کشور دبیران کمسیون بانوان را جمع کرده بودند. به خاطر اتفاقات ضد ارزشی و سنت شکنی که در دولت اصلاحات دیده بود، دبیر کمسیون جلفا دوست نداشت شرکت کند. با اصرار همسرش و تشویق بنده، که با این مبنا شرکت کن و هر چه را شنیدی فقط گوش کن.

اولین سخنران خانم اشراقی، همسر محمد رضا خاتمی(نوه دختری امام خمینی«ره») بود.

البته با پوشش چادر نصف و نیمه، هرچه دلش خواست علیه مراجع سخن گفت: خانم‌ها تمام ظلم‌هایی که به شما می شود، تقصیر مجتهدها است!

با شنیدن این سخنان ضد دین، آن‌هم از سوی نوه بنیان گزار جمهوری اسلامی نزدیک بود خفه شوم، بغضی مانند توپ راه گلویم را بسته بود.

بعد از سم پاشی هایش، نُک پیکان حمله را از مجتهدان به سوی دبیران کمسیون برگرداند.

گفت: حواستان جمع باشد، قرار نیست کسی شما را استخدام کند، بیچاره‌هایی که به امید استخدام شدن در فرمانداری‌ها مشغول شده بودند، انگار آب سردی را رویشان ریخته باشند؛ روحیه شان را باختند.

بعد نوبت سید محمد خاتمی شد که قرار بود برای دور دوم انتخابتش سخنرانی کند، وقتی آمد پشت تریبون، جمعیت  چنان در سکوت بود؛ که گمان می‌کردی همه خواب هستند.

کسی تشویقش نکرد، تا اینکه یک یا دونفر صدا بلند کردند، خاتمی خاتمی حمایتت می کنیم!

در همین کش و قوس‌ها بودیم که رئیس جمهور از همان راهی که آمده بود، برگشت رفت!

بی اختیار آیه مکروا و مکر اللَّه واللَّه خیر الماکرین« 54 آلعمران »بغض گلویم را باز کرد.

آهی از ته دل کشیدم و با خودم گفتم: پروردگارا شکرت که نقشه‌های شومشان را خنثی کردی!

در حاشیه اجلاس، مشاور استانداری تبریز دست مرا گرفت تا برای چای سر میز مشاور استاندار قم با هم باشیم.

بعد از معرفی من، مشغول صحبت با خانم عباسقلی زاده که او هم حوزوی بود، شد.از او پرسید: شما در چه حالی هستید؟

او گفت: ما نزدیک است، عمامه ملاها را بپیچیم دور گردنشان و از گردونه خارج شان کنیم.

دوباره بغض گلویم را بست، اشکم می خواست سرازیر شود، با زحمت بغضم را فروخوردم، تا اشک خشک شود.

وقتی از تهران برگشت، ماجرا را تعریف کرد، ماهم بقیه ماموریت را به عهده گرفتیم و به مسئولین اداره اطلاعات خبر دادیم؛ تا به حساب مشاور استانمان رسیدگی شود.

بعدها دانستیم که خانم عباسقلی زاده بعد ازدستگیری، به خارج فرار کرده است و درمستند خارج از دید او را دربرنامه شبکه‌های دشمن دیدم که می گفت مشکل زنهای ایران غیرت مردان است!  

پ ن

این گونه بود که بعد از سی سال از گذشت انقلاب از جهت فرهنگی روز بروز رنگ وبوی جامعه تغییر کرد،که اکثر مادران چادری در کنارشان دختر بی حجاب دارند!

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1397-10-15] [ 04:54:00 ب.ظ ]

به مجلس ضد انقلابی‌ها پاتک زدیم ...

سال 78-79 بود، که عضو کمسیون بانوان شهر جلفا شدیم.  دبیری کمسیون را هم به یک از بانوان حوزوی که دبیر آموزش و پرورش بود محول شد.
یعنی خانم دبیر به شرطی دبیری کمسیون را پذیرفت که بنده هم در کنارش باشم. به ظاهر کار کمسیون برنامه‌های فرهنگی شهرستان بود.
با همکاری بنده و دبیر کمسیون برنامه ریزی می‌شد، مثل سخنرانی در مدارس و ادرات، برگزاری نمایشگاه‌های با محتوای دینی و….
ولی هدف اصلی کمسیون‌ها استفاده فرهنگی و سیاسی از NGO ها که تشکل ‌های زنان نام داشت بود.
بنابراین گاه جلساتی را در استان تشکیل می‌دادند، و شرکت اعضا هم الزامی بود.
در یک از این جلسات که در سالن استانداری بود، شرکت کردیم، سخنران جلسه مشاور زنان رئیس جمهور اصلاحات «خاتمی» بود.
از همه کمسیون‌ها آمده بودند، از همه شهر‌های استان که فرمانداری داشتند. خانم اشرف بروجردی، که همسر شهید معتمدی از شهدای دفتر حزب جمهوری اسلامی بود، شروع کرد به سخن.
گفت: باید در جامعه زنان سنت شکنی کنیم، دبیران محترم بگویند تا کنون چه فعالیتی کرده اند؟
دبیر کمسیون تبریز گفت: ما فعالیت ورزشی زنان در ملا عام فرهنگ سازی کردیم که خانم‌ها هم مانند آقایان در پارک‌ها و بلوار های شهر با لباس راحت بتوانند ورزش کنند!
دبیر کمسیون اهر گفت: در شهر رانندگی بانوان را فعال کردیم تا زنان هم بدون خجالت رانند گی کنند!!

هدفشان حیازدایی و از هم پاشیدن خانواده بود!

آموزش هایی که به زنان می دادند، که شما می‌توانید تا هرزمان که خواستید شب‌ها بیرون از خانه بمانید و همسر شما حق ندارد به شما اعتراض کند؛ در صورت اعتراض پول وطلا و مهریه خود را همراه داشته باشید و از خانه بگریزید!
ماهم که از جلفا رفته بودیم و تمام تلاشمان برای تقویت حیای بانوان بود و کُدمان اصلا با آن‌ها همخوانی نداشت، مات و متحیر تماشا می کردیم و همچنان تقیه می کردیم؛ چون اگر با اعتقاد ما آگاه می‌شدند، فورا دبیرمان را حذف می کردند و کسی را مانند خودشان می‌گماشتند.
در یک جلسه‌ای دیگر که روز میلاد حضرت زهرا (س) بود، در تبریز همه اعضا‌ی کمسیون‌ها را که تقریبا هزار نفر می‌شد دعوت کردند.
سخنران جلسه شخص استاندار و خواهر سید محمدخاتمی نماینده اردکان بودند.
استاندار از آزادی ‌هایی که اسلام به زنان داده سخن گفت: مثال زد که در حج زن و مرد در کنار هم طواف می کنند و بدن‌هایشان به تماس پیدا می‌کند و زنان باید گردی صورتشان آشکار باشد،این‌ها همه مجاز است و حلال؛ ما چرا به زنان سخت می گیریم و فضا را برای زنان تنگ می کنیم!
بعد هم دونفر نوازنده و خواننده آمدند که یکی می نواخت و یکی می خواند وقتی خوب گوش کردم دیدم شعر خواننده مربوط به ترانه‌های ترکی زمان طاغوت است، صدای آهنگ هم گوشخراش بود.
دیگر نتواستم در جلسه بمانم با اشاره به اعضا که بیست نفر می شدیم، جلسه را ترک کردیم . پشت در سالن حراست استانداری ایستاده بودند، وقتی خروج بانوان چادری را دیدند پرسیدند چرا خارج شدید؟ گفتم: با این صدای گوش خراش می خواهید مغز مردم بترکانید، بلافاصله برق سالن را قطع کردند، و محترمانه از ما خواهش کردند که بفرمایید توی سالن.
ما برگشتیم، دیدیم آن دو نفر می‌خوانند ولی صدایشان به کسی نمی رسد، استاندار و خواهر خاتمی هم متعجب شده بودند که چرا برق قطع شده است.
خلاصه پاتکی به جلسه آن‌ها زدیم و دلمان خنک شد.

#راز_ماندگاری_انقلاب

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 12:56:00 ب.ظ ]