سعد بن عبد الله اشعرى از علماى معروف شيعه كه به ملاقات امام عسكرى عليه السّلام شرفياب شده مىگويد: در شعبان سال ٢٧٨ - هيجده سال پس از رحلت امام عليه السّلام - در مجلس احمد بن عبيد الله بن خاقان فرزند وزير معتمد عباسي كه آن روزها مسئوليت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نيز عداوت مىورزيد نشسته بوديم. سخن از طالبيون ساكن سامرا و مذهب و موقعيت آنان در پيش حاكم به ميان آمد، احمد گفت: من كسى از علويان را چون حسن بن على عسكرى عليه السّلام در سامرا نديده و نشنيده بودم كه اين چنين به وقار و عفاف و زيركى و بزرگ منشى در ميان اهل بيت خود شناخته شده و پيش سلطان و بنى هاشم محترم باشد، چنان كه او را بر افراد مسن حتى امراء و وزراء و منشيان نيز برترى مىدادند. روزى من بالاى سر پدرم ايستاده بودم؛ آن روز پدرم براى ديدار با مردم نشسته بود. يكى از حاجبان وارد شد و گفت: ابن الرضا در بيرون در ايستاده است. پدرم با صداى بلندى گفت: او را اجازه ورود بدهيد و آن حضرت وارد شد. . . وقتى پدرم او را ديد چند قدم به سوى او رفت، كارى كه نديده بودم با كسى حتى امرا و ولات عهد انجام بدهد. وقتى به او نزديك شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پيشانى او را بوسيد. آنگاه دستش را گرفت و در جاى خود نشاند. پدرم خود روبروى او نشست و با وى به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با كنيه-كه حاكى از احترام او بود-مورد خطاب قرار مىداد و مرتب مىگفت: پدر و مادرم فدايت. . . شب هنگام نزد پدرم رفتم. . . و از وى پرسيدم: پدر! آن شخص كه امروز آن همه اجلال و احترامش نمودى، چه كسى بود كه حتى پدر و مادرت را فداى او مىكردى؟ گفت: او ابن الرضا، امام رافضيان بود؛ آنگاه ساكت شد. چند لحظه بعد سكوتش را شكست و ادامه داد: فرزندم اگر روزى خلافت از دست بنى عباس بيرون رود، در ميان بنى هاشم، جز او كسى شايستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فضل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را ديده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نيكوكار و فاضل. با شنيدن اين سخنان آتش خشم سر تا سر وجودم را فرا گرفت. در عين حال حس كنجكاويم براى شناختن او برانگيخته شد. از هر كس از بنى هاشم، منشيان، قضات، فقها، حتى مردم عادى كه دربارهاش سؤال مىكردم او را در نزد آنان در نهايت جلالت و بزرگوارى و مقدم بر ساير افراد اهل بيت مىيافتم. همه مىگفتند: او امام رافضيان است. از آن پس اهميت وى پيش من رو به فزونى گذاشت؛ زيرا دوست و دشمن او را به نيكى مىستودند.است. اين روايت با توجه به راوى آن كه خود يكى از معاندان سر سخت اهل بيت بوده، موقعيت اخلاقى و اجتماعى امام را در ميان عامه مردم و حتى خواص نشان مىدهد.
فتح المبين ، مژده و بشارت خداوند به مومنان . آيا عهد رسول باز نگشته و واقعهاي درست به همان گونه تكرار نشده ، لشكر ايمان در مقابل كفر مردمي ساده و باصفا مجهز به سلاح ايمان ، رهبري از جنس نور ، مردم چونان عهد رسول دور او را گرفتند ، به سان پروانههايي گرد شمع . فتح المبين ، روز انتخاب ، روزي كه زيبايي، آرامش و امنيت جنگ را بر زيبايي، آرامش و امنيت خانه برگزيدند . انتخاب، انتخابي مهم ، انتخابي بين عبد و معبود، بين عاشق و معشوق ، معبود چه كسي را برميگزيند و عبد چه چيزي را . روز عيد است و شادي، خدايا كدام را برگزينم شادي را بر دل و جان خانوادهام بنشانم يا شادي را بر دل و جان خانوادههايي برگردانم اشك را بر چشمان عزيزانم جاري گردانم يا اشك اندوه را از ديدههاي عزيزان ديگر پاك گردانم و به جاي آن اشك شوق بنشانم . عاقبت برگزيدند و برگزيده شدند . جنگ را كه ظاهري نا امن دارد برگزيدند خدا ميداند كه امنيت آنجا بود امان نامه و امان آنجا بود امان نامه خدا از شر شيطان و اين بالاترين امنيتهاست . آنها برگزيدند و برگزيده شدند آنها برگزيدند , نه جنگ را ، جنگ بهانه وصال بود آن جا كساني بودند كه سرگردان به دنبال وصال معشوق همه جا گشته بودند ، فلسطين، لبنان و اين بار ايران كساني كه گلوله سفير آزادي شان شد از اين قفس تن و در خاك سرد در ميان آتش و خون چه آرام آرميدند ، پر كشيدند و عاقبت عقد و وصالشان بسته شد. چه سعادتي بالاتر از اينكه خداوند انسان را برگزيند . اما آنها كه ماندند چه ؟ نخلهاي سوخته و سربريده خوزستان خيلي حكايتها دارند كه بگويند و ميگويند اگر ما بفهميم ، چگونه و چرا از ميان آن همه آتش و خون كه ميباريد هنوز پابرجا ماندهاند، سوختهاند ، اما ساختهاند و ميسازند . آيا آنها كه ماندهاند نقششان جز اين است ، شهدا حسينوار رفتند و آنها زينبوار بايد بمانند وظيفه آنها سنگين تر است . كربلا در كربلا ميماند اگر زينب نبود . دشمن نيامده بود ، تا ايران را بگيرد، آنها آمده بودند تا نو نهال حكومت اسلامي را تيشه بر ريشهاش زنند . اسنادي كه از گاوصندوق صدام پيدا شد و اعترافات آنها به روشني گواه اين مطلب است . « ذلك بان الله مولا الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولا لهم » ( سوره محمد آيه 11) نصف دنيا بود و ما بوديم ، مجهز ترين سلاحها در مقابل يك كلاشينكف ساده، به راستي چه چيز باعث شد تا پوزه شان را بر خاك بماليم؟ و چه چيز باعث شد ژنرال عراقي در مقابل كودك رزمنده 13 ساله ايراني چون بيد بر خود بلرزد تا جايي كه خودش را چون كودكان خيس كند ؟ چه چيز باعث شد تا صداي حسن باقري كه از پشت بيسيم شنيده ميشد لرزه بر اندامشان بيندازد ؟ چه چيز باعث شد تا صداي الله اكبر رزمندگان آنها را خشمگين ساخته و بلرزاند ؟ آيا جز الله و نيروي الله چيز ديگري بود؟ آيا جز ايمان به الله دليل ديگري داشت ؟ چه كس و چه چيز ايمان را به ما آموخت آيا در مكتب اسلام نياموختيم آيا اسلام پيام آور آزادي ما نيست ؟ جنگ امروز ما ادامه جنگ ديروز است وقتي پشتوانه ، پناهگاه، و تكيهگاه خدا باشد نه تجهيزات و ملتهاي ديگر، وقتي ايمان عامل برگزيده شدن باشد وقتي اسلام مشوق باشد نه فنون نظامي، در واقع جنگ با چنين ملتي آيا جنگيدن با خدا نيست ؟ وقتي دشمن پي به اين راز برد، ترسيد، پس بايد اين پشتوانه و تكيهگاه و پناهگاه را از بين ببرد ، پس جنگي ديگر شروع كرد . اگر آن روز جنگما جنگنظامي بود ، امروز جنگ ما، جنگ فرهنگي است . ميخواهند پناهگاه، پشتوانه و تكيهگاه ما باشند . ميخواهند عامل پرورش مردان آسماني را از بين ببرند . اگر آن روز خوزستان، ايلام، كرمانشاه و … زير چكمههايمتجاوزان مانده و له شد، امروز نهآنجاها، نه خانهها، بلكه تك تك قلبهايساده زير چكمههاي ننگينآنها مانده و لهميشوند . آن روز آتش جنگ عضوي از ايران را سوزاند و ويران كرد . امروز آتش جنگ دامن گير روح ايران شده است . « يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » ( سوره نسا ، آيه 59) آنروز ديدي كه دشمن وارد خانهات شد، خانهات را تصاحب كرد، اما راستش را بگو، آيا مردانه نجنگيدي؟ كودكي كه هنوز تكليف برعهدهاش نبود تفنگ برداشت. اما امروز، دشمن به دست خودمان، خانهمان را ويران ميكند بيآنكه دفاعي بكنيم. آن روز دو نبرد بود يكي در درون و يكي در برون، اما امروز اگر بر دشمن دروني ( هواي نفس ) نه بگوييم با او بجنگيم، اگر شيطان درونمان را مطيع سازيم دشمن بيروني خود به خود شكست خورده است . جنگ آن روز زخم كاري بر تنها ميزد، بند بر دست و پا ميزد، اما جنگ امروز زخم كاري بر جانها ميزند بند بر جانها مينهد . امروز روح انسانها به اسارت كشيده ميشود بي آنكه تنش زخمي گردد . آنچه از جنگ گذشته برجا ماند، افتخار، سرافرازي و پيروزي است. با تمام فشارهايي كه منافقان و دشمنان از درون و برون وارد ميكردند . بياييد ما نيز از اين جنگ افتخار پيروزي و سرافرازي بر جاي بگذاريم . بياييد منافقان و دشمنان داخلي و خارجي را بر زمين بكوبيم. قلب ما خانه خدا است و فقط همين . از اين جا پل به آسمان ميزنيم از اين جا تكيه ميدهيم هر كس يا هر چيزي لايق نيست پا به قلبمان بگذارد . پس اجازه ندهيم كسي آن را ويران كند . عمليات والفجر 3، خواهر زاده صدام كه فرمانده عراقيها بود اسير شد، چون مجروح بود، به خون احتياج داشت، هر كاري كردند نگذاشت خون ايراني در رگ هايش جاري شود. پس ما نيز نگذاريم فرهنگ غني اسلاميمان كه پوست و گوشت و خونمان به آن آميخته است، با فرهنگ بيارزش آنها و حاميانشان آميخته شود كه قصد آنها نيز چنين است . احساس ميكنم كه آنها بهتر از ما اسلام و شهدا را شناختهاند كه چنين به جنگش آمدهاند . بياييد فكر كنيم آنها چه ميخواهند ، با چه ميجنگند ، و چرا مي جنگند . والسلام نويسنده : خديجه اكبري طلبه پايه سوم روستاي زنجيره شهرستان مرند انا فتحنا لك فتحآ مبينا
فرقه گرایی و انحرافات مذهبی در ایران سابقه ای دیرینه دارد . نگاهی به تاریخ معاصر ایران ، نشان می دهد که جامعه ایران همواره از ناحیه فرقه های مذهبی مانند بابیگری ، عرفان کاذب و تصوف یا صوفیگری مورد تهدید قرار گرفته است . با شکل گیری نظام جمهوری اسلامی که بر اساس آموزه های دینی استقرار یافته است این تهدید افزایش یافته و همچنان ادامه دارد . چرا که فرقه های منحرف مذهبی و سیاسی با استفاده از فرصت بوجود آمده پس از پیروزی انقلاب ابتدا با ایجاد تفرقه میان شیعه و سنی بخشی از جامعه ایران را مقابل هم قرار داده و نظام برای مقابله با این تهدید هزینه های زیادی پرداخته است .
طرح مساله جامعه دینی ایران در دوران کنونی حیات تاریخی- سیاسی خود ، بیش از هر عصر و دوران دیگری درمعرض چالشها و تهدید های سیاسی- مذهبی و امنیتی قرار دارد .در سالیان اخیر شاهد پیدایش و شکل گیری فرقه های منحرف مذهبی بودیم . از سویی ، نظام سیاسی ایران بر اساس آموزه های دینی شکل گرفته و اداره می شود و این موضوع باعث شد دشمنان با نفوذ در بین گروه ها و فرقه های مذهبی و یا حتی تاسیس فرقه های منحرف مذهبی در راستای اهداف خود نظام دینی را با چالش و حتی با تهدید امنیتی – سیاسی مواجه سازند . از سوی دیگر انقلاب اسلامی که با هویت فرهنگ دینی ساختار سیاسی – امنیتی رژیم پهلوی را از بین برده و درصدد نهادینه کردن آموزه های اصیل دینی در جامعه است از طرف فرقه های منحرف مذهبی مورد تهدید قرار دارد .
تعریف مفاهیم فرقه (( SECTدر علوم سیاسی تعریف خاصی دارد که ذیلاً به آن اشاره می کنیم . « این واژه هم در مورد بخشی از جامعه که از مذهب رسمی جدا شدهیا به آیین گرویده باشند و توسط همگان به اسمیت شناخته نشده است به کار می رود و هم مسامحتاً در هر نوع جنبش جدایی طلب ( زبانی ، مذهبی ، سیاسی و غیره ) اطلاق می گردد بنابراین فرقه در این جا یعنی گروهی که از آموزه های اصیل اسلامی منحرف شده و در حدود تعریف جدیدی از مذهب رسمی است . فرقه گرایی نیز در علوم سیاسی تعریف خاص دارد که برای آشنایی بهتر بدان اشاره می شود . « این واژه به معنای قطع رابطه با افراد بیرون از یک گروه و تعصب شدید نسبت به گروه خود و در نتیجه تبدیل شدن به یک دسته جدا از مردم می باشد » . با این تعریف می توان گفت فرقه گرایی یک نوع جدایی طلبی از متن جامعه و تاسیس گروهی که اعمال و افکارشان در مقابل هنجارهای رسمی جامعه است . انحراف (Deriance) واژه انحراف در جامعه شناسی این گونه تعریف می شود : « انحراف هر گونه رفتاری است که با انتظارات جامعه یا یکی از گروه های مشخص درون جامعه منطبق و سازگار نباشد . انحراف دوری جستن و فرار از هنجارهاست و هنگامی رخ می دهد که فرد یا گروهی معیار های جامعه را رعایت نمی کند». بنابراین افراد یا گروه های منحرف براساس یک شاخص و معیار جامعه تعریف و سنجیده می شود .
تاریخچه مختصری از تصوف تصوف و صوفی گری از بدعت های بزرگی بود که در اسلام رواج یافت . در ورد پیدایش تصوف در اسلام میان محققین و اندیشمندان ، اختلافات فاحشی وجود دارد . گروهی تصوف را پدیده ای بیگانه با اسلام و به اصطلاح وارداتی می دانند و معتقدند که تصوف در جوامع و مکاتب و ادیان دیگر به وجود آمده و بعدها در جامعه اسلامی رخنه کرده است . برخی از محققین ، توحید و عرفان اسلامی را به عنوان اساسی ترین علت به وجود آمدن تصوف می دانند . در منابع و متون اسلامی از جمله قرآن کریم ، بسیاری از مباحث عرفانی مانند لقاء الله ، رضوان الهی و دعا های پیامبر (ص) و اولیای دین و حالات معنوی آن بزرگواران ، الگوی عرفانی اسلامی به شمار می رود . و مهمتر از همه این گروه معتقدند : شرایط زندگی فقیرانه و بسیار ساده مسلمانان صدر اسلام ، علل مهم پیدایش تصوف به شمار می رود . در صدر اسلام پیروان رسول خدا (ص) با نام های « مسلمان » ، « عابد » ، « صحابه » و « شیعه » شناخته می شدند اما واژه صوفی از قرن دوم هجری پدید آمد . بسیاری از بزرگان صوفیه با تحریف تاریخ سعی کردند آغاز تصوف را همان آغاز اسلام معرفی کنند و تاریخچه ای به بلندی تاریخ اسلام برایش بسازند. برخی از محققان معتقدند در زمان جنگ های اسپارت در یونان باستان ، آنان که شهامت جنگ را نداشتند به گوشه نشینی پرداخته و از جنگ فرار کردند . صوفیانی که در اسلام پدید آمدند تحت رهبانیت مسیحی و ریاضت های غیر شرعی مرتاضان هندی بودند . اولین « خانقاه » را یک معمار مسیحی مصری برای ابو هاشم صوفی در کوفه ساخت . ابو هاشم اولین شخصی بود که به نام صوفی خوانده شد و او در قرن دوم هجری می زیست . نقل است امام صادق (ع) در جواب سوالی در مورد وی می فرماید : « همانا او جدآ فاسد العقیده است و او همان کسی است که از روی بدعت مذهبی را اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را محلی برای عقیده خبیث خود ساخت» . سیری در تاریخ صوفیه و نگاهی به روایات اهل بیت عصمت (ع ) نشان می دهد که تصوف و صوفی گری جریانی بود که برای شکستن موقعیت علمی و معنوی اهل بیت (ع) در بین امت اسلامی به وجود آمد . حمایت بنی امیه و روابط آنها با سران صوفیه و یا حداقل زمینه سازان پیدایش این جریان بوده اند . چرا که معمولا این جریان « صوفیه » و دراویش در برابر ایمه اطهار (علیهم السلام) موضع گیری می کردند در یک جمع بندی مختصر می توان گفت صوفی گری و تصوف پایه تصوف در اندیشه و عرفان اسلام قرار دارد . اما تحت تاثیر ادیان و مذاهب دیگر از جمله آیین ریاضت ، اندیشه های نو افلاطونی که بر پایه سیر و سلوک و محبت و معرفت برای رسیدن به شناخت خدا قرار دارد و آیین زرتشت که اساس رستگاری در آن رهایی از ظلمت و رسیدن به نور است و بخشی از تصوف تحت تاثیر رهبانیت دین مسیحیت قرار گرفته است . بنابراین تصوف آمیزه ای از عفاید اسلامی ، بودایی ، زرتشتی ، برهمایی ، مسیحی و … است. اصلاح تصوف از صوف به معنای پشم گرفته شده و این به خاطر پوشیدن لباس پشمینه توسط صوفیان نخستین بود .
فرقه های تصوف در ایران : تصوف دارای فرقه های زیادی است . انتساب هر گروه از صوفیان به یک قطب یا سلسله از اقطاب سبب شده است که فرقه های صوفیه به شمار قطب و مشایخ رقم بخورد . در اینجا به برخی از فرقه های تاثیر گذار اشاره می شود : 1 – فرقه نعمت اللهیه : این فرقه منسوب به « شاه نعمت الله ولی کرمانی » است . وی از عرفا و صوفیان بزرگ قرن هشتم هجری است که به « سید » یا « شاه » ملقب است . شاه نعمت الله ولی در سال 730 ه-ق در شهر حلب به دنیا آمد و در سال 843 ه-ق در « ماهان » از توابع کرمان از دنیا رفت . دراویشی که در قم و تهران فعالیت دارند غالبا نعمت اللهی بوده و پیرو سلطان محمد گنابادی هستند وی ادعا کرده است که تصوف را از معصوم علیشاه رکنی فرا گرفته و او شخصیتی است هندی که از مرتاضهای بت پرست هندی تصوف را آموخته است .سلطان محمد گنابادی در سال 1327 توسط مرحوم آخوند خراسانی مرتد اعلام شد و مردم او را به قتل رساندند . پس از وی فرزندان ملاعلی نور علیشاه و پس از وی فرزندش صالح علیشاه قطب درویش شد . پس از او سلطان حسین تابنده معروف به رضا علیشاه قطب آنان شد که در سال 1371 ه.ش از دنیا رفت . وی در زمان رژیم پهلوی از طرفداران نظام بود به طوری که ارتشبد نصیری رییس ساواک و اسد الله علم از مریدان وی گردیدند . در سال های پس از انقلاب این فرقه منحرف با افزایش فعالیت خود بخصوص در شهرهای مذهبی مانند قم در صدد جذب افراد و توسعه اندیشه های انحرافی خود بود که با برخورد مناسب مسئولین شهر ،فعالیت آنان متوقف شد . 2- فرقه « اهل حق » یا « علی اللهی » فرقه اهل حق به دلیل اغراق و افراط در مورد حضرت علی به « علی اللهی » نیز مشهور شده اند ، هر چند خود این نام را قبول ندارند . با این حال این فرقه به دلیل برخی از اعتقادات افراطی از غلات به شمار می آید و از نظر فقهای اسلامی چه شیعی و چه سنی ، محکوم به ارتداد شده اند . بیشتر پیروان « اهل حق » در مناطق غربی ایران و مناطق کرد نشین عراق ساکن هستند و مهمترین علامت و مشخسه این فرقه ، سبیل های بلند و پر پشت است که روی لب ها را کاملا می پوشاند . اهل حق معتقدند حضرت علی (ع ) سبیل خود را نمی تراشیده و از این رو تراشیدن سبیل ، از نظر آنها عملی زشت و گناهی کبیره محسوب می شود عقاید « اهل حق » یا « علی اللهی » آمیخته ای است از عقاید اسلامی ، زرتشت ،یهودی ، مسیحی ، مانوی و هندوی و در کتاب « سرانجام » که راهنمای اعتقادی آنان است ، شرح داده شده است .از جمله انحرافات این فرقه ترک واجبات شرعی است اینکه عبادات را در مرحله اول سیر و سلوک که به اصطلاح آنان مرحله شریعت است ، لازم می دانند اما وقتی از مرحله شریعت گذشتند و به مرحله بعدی یعنی طریقت ، معرفت و حقیقت وارد شدند ، عبادت های شرعی را لازم نمی دانند بنابراین این فرقه یک یا چند بار در هفته در محلی به نام « جمع خانه » یا « جم خانه » مراسم عبادی خود را با ذکر « یا علی » آغاز می کنند . این ذکر همراه با نواختن ضرب و طنبور و سایر آلات موسیقی اجرا می شود و سپس نوبت به رقص و سماع می رسد. فرقه اهل حق معتقدند فرقه آنان در قرن دوم هجری پدید آمده و در قرن هفتم تجدید حیات یافته است . برخی زمان تاسیس این فرقه را قرن چهارم هجری می دانند و موسس آن را شخصی به نام « مبارک شاه » که به « شاه خواشین » ملقب بوده ، معرفی می کنند . 3- فرقه صفویه صفویه فرقه ای است که از سروردیه منشعب شده و پیروان این فرقه در آذربایجان و اکثرا در شهر اردبیل سکونت داشته اند . رییس این فرقه ، شیخ صفی الدین اردبیلی است پیروان این فرقه توانستند در سال 907 هجری به رهبری « شیخ اسماییل صفوی » سلسله پادشاهی « صفویه » را د رایران تاسیس کنند . البته در مورد انحراف این گروه اطلاعات دقیقی در دسترس نیست . 4- فرقه حروفیه این فرقه پیرو فضل الله نعیمی استرآبادی مشهور به « حروفی » بوده اند استرآبادی در سال 740 ه. ق در استرآباد بدنیا آمد و در سال 796 ه.ق به دست میدان شاه ، پسر تیمور کشته شد . استرآبادی معتقد بود که همه حروف الفبا مقدس هستند و در هر حرفی ، سری نهفقه است . او معتقد بود که خدا از جنس نور بوده و اعضای وجودش ، شبیه به حروف الفبا است . 5- فرقه ذهبیه فرقه درویشی ذهبیه ، یکی از سلسله های معروف دراویش در ایران است این فرقه به خاطر انشعابات زیاد به « اغتشابیه » معروف است . یکی از شعبات فرقه ذهبیه ، فرقه « مهدویه فتحیه گمنامیه » است . قطب این فرقه به نام « فتحعلی » مدعی ماموریت از سوی امام زمان (عج) شد . پس از وی فردی به نام سید علی تهران ، معروف به « کفری » جانشین فرقه شد . پس از وفات کفری افراد متعددی جانشین وی شدند که یکی از آن ها « ه-م » است . سایت بازتاب در مورد وی می نویسد « وی مدتی در تهران به خیاطی اشتغال داشته و در سال 1336 در بانک ملت استخدام می شود . «ه-م »مسافرت های خارجی زیادی رفته که از جمله آن ها که توانست در فعالیت های وی موثر باشد ، مسافرت به هندوستان است . »
واقعا دنیای عجیبی داریم، والدین ،میزبانان در مهمانی و غیره برایمان خوردنی و نوشیدنی هایی را تهیه می کنند که خود ودیگران را هرچه زودتر به سوی بیماری ومرگ سوق دهند. این هم نتیجه غربزدگی در سبک خوراک مردم ایران است. که آنها هم از درآمد این گونه خوردنی ها ونوشیدنی ها از دیگر ملتها سود می برند هم وقتی بیمار شدند باید از داروهایشان استفاده نمایند. وسرانجام از اینکه ملتهای دیگر بیمار غیر سالم باشند به اهداف استعماری خود جامه عمل بپوشانند.
وقتی نوشابه ها و اونواع شکلات ، چیبس و کیک و سوس غیره را در بازار کشورها رواج دادند از این راه کسری درامد خود را تامین کردند،حالا با ملت های چاق که عمر کوتاهی دارند مواجه هستیم. مردم مکزیک چاق ترین مردم دنیا هستند!
این سبک زندگی باعث درامد زایی شرکت های کشور ماهم شده است، سازمان بهداشت ماهم چشمش را روی این سم مهلک تدریجی بسته است صداو سیماهم برای درآمد زایی تبلیغات گسترده ای در این جهت می کند در مدارس هم به کودکان از این سم فروخته می شود.
روزولت: ما در این مورد که آیا نقش بزرگی در جهان به عهده بگیریم یا نه، حق انتخاب نداریم این نقش به وسیله سرنوشت و سیر حوادث بر ما مقدر شده است ما مجبوریم چنین نقشی را برعهده بگیریم، تنها تصمیمی که در این زمینه می توانیم بگیریم این است که آیا می خواهیم این نقش را به خوبی ایفا کنیم یا با سستی.
اهمیت و ضرورت بحث در خبرها آمد که در دیدار جمعی از نظامی ها با مقام معظم رهبری در تاریخ بیستم فروردین ماه سال1385 معظم له بر شناخت نقاط قوت و ضعف خود و دشمن تاکید فرمودند. نکته مهم دیگر مورد تاکید ایشان توجه دادن به معنویت و کار جدی در این زمینه بود. یکی در خصوص بررسی نقاط قوت و ضعف دو اصل اساسی مطرح است؛یکی شناخت نقاط قوت و ضعف درونی نظام جمهوری اسلامی برای مواجهه با بیرون و دیگری شناخت فرصتها و چالش ها و تهدیدات بیرونی. راهبرد مورد نظر نیز با توجه به این اهداف شکل گیرد؛نخست کاهش نقاط ضعف و افزایش نقاط قوت و از سوی دیگر کاهش و تحدید تهدیدها و گسترش فرصت های بین المللی .نقطه قوت یک راهبرد بر اساس الگوی فوق در موقعیت ها ومقتضیاتی است که نظام جمهوری اسلامی ایران بتواند: - مولفه های قدرت درونی خود را با فرصت های بین المللی موجود پیوند داده ومنافع ملی وامنیت ملی خود را بر این اساس تامین کند. -همزمان تلاش کند تا تهدیدهای بیرونی با نقاط ضعف درونی پیوند نیابد.چون در چنین شرایطی سیستم بیشترین ضربات را از تهدیدهای بیرونی متحمل خواهد شد. در قالب همین الگو ،جمهوری اسلامی ایران باید بتواند نقاط قوت خود را بر روی نقاط ضعف دشمن یا دشمنان متمرکز کرده و آن ها را وادار به تامین حد ممکنی از منافع یا مولفه های امنیت ملی خود نماید . در دنیای وابستگی متقابل پیچیده نامه ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران به بوش از مولفه های قدرت درونی نظام اسلامی ایران یعنی معنویت و اعتقادات به اسلام عزیز بود که با فرصت های بین¬ المللی از جمله افکار عمومی دنیا پیوند زده شد.اما عملکرد برخی احزاب و جریان های سیاسی می تواند به نقطه ضعف درونی نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود تا تهدیدات بیرونی برآن متمرکز شود. پدیده ناتوی فرهنگی درست در همین جا خود نمایی می کند که در این جا به ابعاد مختلف آن به اختصار اشاره می شود.
تعریف مفاهیم فرهنگ: از فرهنگ به مجموعه دستاورد های معنوی یک کشور یاد کرده اند.به مجموعه توانمندی های که انسان به کمک اندیشه و تفکر در محیط پیرامون (طبیعت) ایجاد می کند نیز فرهنگ گفته اند.از میان تعاریف گوناگون می توان به این تعریف اکتفا کرد که فرهنگ به مجموعه دانش ها ،بینش ها،باورها، آداب و رسوم و سنت های عمومی افراد یک جامعه اطلاق می شود که نسل به نسل منتقل می شود. ناتو: با صف آرایی کشورهای طرفدار نظام سرمایه داری به رهبری ایالات متحده آمریکا در مقابل بلوک طرفدار سوسیالیسم، به رهبری شوروی در سال 1949، بین آمریکا و کشورهای آلمان غربی،فرانسه،انگلیس، کانادا و در سالهای 1952 -1950 کشورهای کره جنوبی،یونان و ترکیه پیمانی نظامی به نام «ناتو» شکل گرفت و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی به وجود آمد که با ماهیت و قواره نظامی،کارکرد و هدف آن دفاع از پیرامون و پیشگیری از جنگی دیگر بود. نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا در این زمینه گفت :«ما باید در رقابت با شوروی در دو جنبه پیروز شویم ؛اقتصاد و ایدئولوژی.» ناتوی فرهنگی: این اصطلاح توسط مقام معظم رهبری ودر جمع دانش جویان ودانشگاهیان استان سمنان در تاریخ 18/8/85 مطرح گردید. ناتوی فرهنگی در واقع اتحادیه کنسرسیومی نرم افزاری ،رسانه ای از اعضای ناتو است که با بمباران افکار عمومی جامعه هدف ،تغییر هویت فرهنگی (ارزش ها، هنجار ها، اعتقادات، باور ها ،سمبل ها ونمادها و…)آنان وسپس تغییر رژیم های سیاسی را دنبال می کنند. به عبارت دیگر رویکرد اصلی ناتوی فرهنگی جنگ نرم وهدف اصلی آن نابودی هویت ملی جوامع بشری به ویژه مقابله با ایمان انسانهای است که می خواهند از هویت دینی وملی خود شرافتمندانه دفاع کنند. اعضای ناتوی فرهنگی با بهره مندی از 57 سال تجربه نظامی گری ،تاسیسات پایه ای هماهنگی رادر حوزه رسانه ها شکل داده اند .در این مجموعه چهار خبر گزاری بین المللی،شبکه های خبری- مانند بی بی سی ،سی. ان .ان ،تاسیسات ماهواره ای که ارسال امواج صد ها شبکه ماهواره ای را برعهده دارند،صد ها روزنامه وهزاران پایگاه خبری وتبلیغاتی را تغذیه می کنند. این تاسیسات ارزش های مشترک غربی را منتشر وتلاش می کنند تا ارزش های مقاوم در برابر خود را کم رنگ واز بین ببرند.
تبار شناسی موضوع تفکر ناتوی فرهنگی به سال 1920 میلادی برمی گردد که فولر مورخ وتحلیل گر نظامی بریتانیایی امکان جایگزینی اقداماتی نظیر زائل کردن خرد انسانی ، مغشوش کردن هوش انسانی ومضمحل کردن حیات معنوی واخلاقی یک ملت به وسیله نفوذ در اراده آن ها را ،با وسایل سنتی جنگ ادعا کرد. در آن زمان ، این ادعا توجه چندانی را به خود جلب نکرد. بیست سال بعد که بریتانیایی ها درگیر تلاش گسترده ای در زمینه تبلیغات –نظیر آن چه فولر پیش بینی کرده بود- شدند، اصطلاح« جنگ سیاسی» را به کار بردند. از سال 1947 تاکنون مرکز اطلاعاتی آمریکا (سیا) برای مسلط شدن بر دنیا وکنترل افکار عمومی آمریکا وسایر نقاط جهان ،اعمال روش های نوین وارائه خدمات در پوشش ابزار ها وتجهیزات مدرن ومدرن تر را در دستور کار خود قرار داد.این مرکز با گسترش فعالیت های خود یک شبکه مخفی وسیع وپیچیده تبدیل شد. یکی از فعالیت های مهم سیا در کشور های مختلف تاثیر گذاری ودر اختیار گرفتن مطبوعات به خصوص روزنامه هاست که در این زمینه اولین اقدام سیا در کشور های جهان سوم به عضویت درآوردن روزنامه ها در اتحادیه مطبوعاتی آمریکایی [یاپا] تحت نفوذش بود.سازمان سیا با فرستادن ماموران خود تحت مامور فنی واخراج روزنامه نویسان ودادن تغییر در کمیت وکیفیت روزنامه ها ، اخبار را طوری منعکس می کند که به هدف های بی اعتبار کردن دولت وایجاد نفاق در بین مردم کشور مورد نظر نایل آید . روشهای سازمان سیا متکی بر شیوه های روانی ایجاد هرج ومرج اجتماعی از طریق تاثیر گذاری برافکار عمومی به وسیله مطبوعات و… وهرج ومرج اقتصادی از طریق قطع کمک های خارجی ،تحریم اقتصادی وجلوگیری از پیشرفت های علمی وفن آوری در نهایت ایجاد تور امنیتی برای عوامل وابسته در درون کشورها ،تقصیر را به گردن دولت ها انداخته ورهبران را در افکار عمومی بی اعتبار می کنند. در اوج جنگ سرد از 1967 -1950 طرحی محرمانه برای تبلیغات مسموم فرهنگی در اروپای غربی ،توسط بازوی جاسوسی آمریکا، آژانس مرکزی اطلاعات سیا ،به اجرا گذاشته شد ویکی از جنبه های اصلی این طرح پیش برد این ادعا بود که این تبلیغات اصلا وجود ندارد.بخش عمده این مبارزه فرهنگی مخفی بر عهده «کنگره آزادی فرهنگی » قرار داشت که از سال 1950 تا 1967 توسط یکی از عاملان سیا به نام «مایکل یوسلسو »اداره می شد.دست آورد های این انجمن که بسیار قابل توجه بود عبارتند از : ایجاد دفترهایی در 35 کشور ؛ ـ استخدام کارمندان بسیار؛ ـ انتشار بیش از 20 مجله پرآوازه؛ ـ برگزاری نمایشگاهای هنری ؛ ـ ایجاد یک سرویس خبری وسینمایی ؛ ـ سازماندهی کنفرانس های بین المللی ؛ ـ اجراهای عمومی موسیقی و دادن جوایز به موسیقی دانان و هنرمندان؛ ماموریت انجمن یا «کنگره آزادی فرهنگی»سوق دادن دانشوران اروپای غربی به آرامی از مارکسیسم و کمونیسم به سوی دیدی سازگارتر با روش آمریکایی بود. سازمان سیا برای انجام عملیات جنگ سرد فرهنگی در زمان شرومن 34 میلیون دلار در سال در اختیار داشت.این سازمان در چارچوب این عملیات،شبکه مطبوعاتی جهان شمولی را ایجاد کرد که از ایالات متحده تا لندن ،اوگاندا و خاورمیانه وآمریکای لاتین گسترش داشت.به تعبیر خانم ساندرز ،سیا درمقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب »عمل می کرد. در هالیوود،ماموران سیا کارگردانان را ترغیب می کردند که در فیلم های خود سیاه پوستان را هرچه بیشتر نمایش دهند،آنان را آراسته وخوش لباسبه تصویر کشند واز این طریق ایالات متحده را جامعه آزاد ودموکرات بنمایانند. از سال 1980 تا 1984 آمریکایی ها با کار فکری مداوم در نهایت سند شماره ی 130 شورای امنیت ملی (ان. اس. سی)را به تصویب رساندند.این سند با عنوان «سیاست اطلاعاتی وارتباطی ریگان» در راس اقدامات وبرنامه ریزی های دهه های آینده سیا قرار گرفت.محور های اساسی این سیاست عبارتند از: - تجدید نظر وتوسعه در ساختارهای اطلاعاتی ،ارتباطی ومیان فرهنگی: ایالات متحده آمریکا در سال 1380 اداره نفوذ راهبردی را تاسیس کرد تا افکار عمومی دنیا را با خود همسو کند. - باز سازی واصلاح شبکه های رادیو وتلویزیون به منظور دسترسی به مخاطبان مختلف جهانی :ایالات متحده آمریکا در تیر ماه 1382 یک میلیارد دلار بوجه برای راه اندازی شبکه تلویزیونی در خاورمیانه به منظور حمایت از دوستان آمریکا در منطقه تصویب کرد. - تقویت تکنولوژی وابزار جدید ارتباطی به منظور نفوذ بیشتر در مناطق مختلف جهان - تحقیقات عمیق تر در سنجش افکار عمومی :نظر سنجی های موسسه (گالوپ) ومجموعه های وابسته به آن مانند «گرانپایه » در ایران که در همین راستا فعالیت داشت. - استقرار وتوسعه هر چه بیشتر ابزار وشیوه های موثر جنگ روانی در بحران های بین المللی - تولید وتوزیع نشریات مختلف در حمایت از اصول وارزش های آمریکایی وغربی؛در مقطع کنونی نزدیک به نود شبکه خبری آمریکایی و بیست خبرنگار آمریکایی در کشور ما فعال هستند . - برقراری ارتباط با نخبگان وعوامل مورد نظر؛ گری سیک – مشاورامنیت ملی کاخ سفید پس از سفری مخفیانه به ایران به خبرنگاران می گوید : چگونه خوشحال نباشم از این که در ایران موج تازه ای بر پا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را به هم بپیچدوحکومتی نظیر حکومت ایران در دوران شاه وعربستان سعودی را روی کار آورد .من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره های ما را دنبال می کنند. رامین جهانبگلو در شهریور 1385 در مصاحبه با خبرگزاری «ایسنا»طی اظهاراتی از خبر پشیمانی افشاگری می گوید:بنده به دلیل ارتباط با برخی نهاد ها وموسسات آمریکایی دستگیر شدم .ارتباط من با بیگانگان از سال 77 آغاز شدکه به کانادا وسپس به دانشگاه هاروارد رفتم. بعد از این که سه سال در دانشگاه تورنتو تدریس کردم ، سازمانی که مجله دموکراسی در آن منتشر می شد، بورسی را به بنده پیشنهاد کرد که آن بورس را گرفتم وبه واشنگتن رفتم. در موسسه NED که پول خود را از کنگره آمریکا می گیرد وبیشتر در جهت فروپاشی کمونیزم در اروپای شرقی تاسیس شده بود،مشغول به کار شدم وبعد هم از طریق این موسسه با نهادها ومراکز دیگر مرتبط شدم ودر کنفرانس ها شرکت می کردم تا گزارش نهایی این جلسات را که بیشتر استراتژیک بود ،به مسئولان آن موسسه می دادم. از طریق مسئولان موسسه با افرادی در وزارت خارجه آشنا شدم وکم کم در حلقه ماموران ویژه آمریکا واسرائیل خود را یافتم… به گذشته نگاه می کنم خود را یک قربانی می بینم من فکر می کردم کار دانشگاهی انجام می دهم اما در حلقه ای قرار گرفته بودم که پول آن را سازمان های امنیتی می دادند ومن اسم این مجموعه را امپراطوری می گذارم، بسیاری از ماموران امنیتی آمریکا واسرائیل از عناصر دانشگاهی هستند وخود را زیر نقاب مراکز فرهنگی وآموزشی پنهان کرده اند . من در این دوران ،برخلاف میلم رودر روی منافع ملی قرار گرفتم، آمریکایی ها برای دست یابی به امپراطوری فرهنگی هزینه های بسیاری کرده اند وشعار آن ها این است که هرکسی که با مانیست علیه ماست ،آن ها برنامه ها وهزینه های بسیاری رابرای منطقه خاورمیانه وکشورهای اسلامی تدارک دیده اند. پیام اصلی این سندالقای این نکته است که با ارزش های امپراطوری بزرگ فرهنگی نمی توان درگیر شد وپایان تاریخ لیبرال –دموکراسی است.طرح نظریه های ” پایان تاریخ وآخرین انسان ” فوکویاما، “موج سوم “آلوین تافلر ، ” دهکده جهانی ” جرج اورول و مک لوهان ،” برخود تمدن های ” ساموئل هانتینگنون ، “جهانی شدن وجهانی سازی” رابرتسون ، هابر ماس وگیدنزونظریه “عدالت جهان ” راولز،پروژه ای برنامه ریزی شده را دنبال کردند.دست اندر کاران این پروژه که وابسته به حلقه نو محافظه کاران آمریکایی هستند ” جهان شمولی” و “جهانی سازی” را پروسه ای محتوم برای بشر امروز معرفی کردند.هانتینگتون در این خصوص معتقد است ؛با توسعه ارتباطات بین الملل ،فرهنگ های ضعیف در فرهنگ های قوی تر ادغام می شود ودر نهایت دو فرهنگ عظیم ، فرهنگ اسلامی وفرهنگ غربی باقی خواهند ماند که رودرروی هم قرار می گیرند. او چنین القا می کند که تمدن غربی باید بیش از پیش انسجام خود را حفظ کند تا فائق آید . سخنان صریح دبیر کل ناتومبنی براین که ما نیازمند ناتویی هستیم که در رویارویی با مسائل جهانی واکنش نشان دهد؛ عملیانی شدن نظریه های مذکور است. دبیر کل ناتو قدرت گرفتن جهان اسلام وگسترش آن در جهان را تهدیدی جدی برای غرب تلقی می کندوکارکرد نظامی را برای مقابله کافی نمی داند .وی و دیگر کارشناسان نظامی این سازمان براین باورند که کارکرد فرهنگی ناتو در بدنه کشورهای اسلامی راحت تر وسریع تر نفوذ می کند .ناکارآمدی تیم نظامی ناتو در افغانستان وعراق ونیاز به تیم غیر نظامی در همین راستا قابل طرح است. در چنین فضایی مقام معظم رهبری در 18 /8/85 با اشاره به مقاله ای ناتو فرهنگی را این گونه مطرح کردند : باندهای بین المللی زر وزور برای تسلط بر منافع ملت ها ، سازمان نظامی ناتو تشکیل داده بودند ، اکنون برای نابودی هویت ملی جوامع بشری و تحقق بیشتر اهدافشان در پی تشکیل ناتو فرهنگی هستند تا با استفاده از امکانات زنجیره ای ، متنوع و بسیار گسترده رسانه ای ، سررشته تحولات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور ها و ملت ها را به دست بگیرند باید هوشیارانه این مساله را زیر نظر داشت .
زمینه های ناتوی فرهنگی زمینه های تغییر رویکرد آمریکا به ناتوی فرهنگی وتغیی موضع ازحمله به دفاع را در موارد زیر می توان خلاصه کرد: الف: کارآمدی اسلام در تقابل با هژمونی غرب که شاخصه های چالش ها وبحران های غرب عبارتنداز : 1. حاکمیت هفتاد درصدی مجاهدین در مجلس افغانستان، 2. حاکمیت اصولگرایان در ایران ؛ 3. پافشاری ایران در مسئله انرژی صلح آمیز هسته ای و ورودش به مرحله صنعتی غنی سازی ؛ 4. حاکمیت ائتلاف شیعی و اصولگرا در عراق ؛ 5. رای مردم فلسطبن به جنبش اسلامی حماس؛ 6. پیروزی حزب الله بر اسرائیل وحامیان او؛ 7. پیروزی شیعیان در انتخابات مجس در بحرین؛ ب: تناقضات وناکارآمدی لیبرال دموکراسی: دموکراسی غرب را گرفتار پارادوکسی جدی در مناطق مختلف جهان به ویژه جهان اسلام کرده است. با توجه به این زمینه ها ، غرب با تشکیل ناتوی فرهنگی به مبارزه جدی با فرهنگ های مغایر با فرهنگ آمریکایی وغربی پرداخته اند که برایموفقیت خود از تمام ابزارهای رسانه ای ، ماهواره ای ،تبلیغی و… استفاده می کنند. تا با مدل اندلسی – که بدتربین مدل فرهنگی مهندسی برای جهان اسلام است – مبانی وارزش ها را سست کنند.
او سپس به بغداد و کردستان وهمدان واصفهان روانه شد وسرانجام به زادگاه خویش برگشت . او در زمان حیات پدرش جرات اظهار عقاید خویش را نداشت ولی پس از آن که پدر او در سال 1153در گذشت محیط را برای اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید فرا خواند. ولی اعتراض عمومی مردم که نزدیک بود خونش را بریزند او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش عیینه باز گردد و بر اساس پیمانی که با امیر آن جا «عثمان بن معمر» بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند عقاید خود را تحت حمایت او بی پرده مطرح ساخت ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء وی را از شهر عیینه خارج کرد.محمد بن عبدالوهاب به ناچار شهر درعیه را برای اقامت برگزید و با پیمان جدیدی که با محمد بن سعود حاکم درعیه بست که حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبد الوهاب باشد. او در آغاز کار به مطالعه زندگینامه مدعیان دروغین نبوت مانند « مسیلمه کذاب» ،«سجاج »، « اسود عنبسی» و«طُلیحه اسدی » علاقه خاصی داشت ، برخی از اساتید و علما و حتی پدرش وی را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وی منع می کردند. اولین کتابی که بر ردّ عقاید باطل او نوشته شد توسط برادرش (سلیمان بن عبد الوهاب) به نام «الصواعق الالهیه فی الردّ علی الوهابیه» بود. اولین کاری که « محمد بن عبد الوهاب » انجام داد ، ویران کردن زیارت گاه های صحابه ، و اولیا الله در اطراف عیینه بود ، که از جمله آنان تخریب قبر « زید بن خطاب» برادر خلیفه دوم بود ، که با واکنش شدید علما و بزرگان مواجه گردید، به دنبال آن امیر عیینه به ناچار ، شیخ را از این شهر بیرون کرد .
همان طور که در بخش ،« عصر ظهور محمد بن عبد الوهاب » اشاره شد ، در قرن دوازده هجری موقعیت بسیار سخت واوضاع بسیار نامناسبی که برای مسلمانان پیش آمد و کشور های اسلامی از هر طرف مورد تهاجم شدید استعمار گران قرار داشت ، کیان امت اسلامی از سوی انگلیس ،فرانسه ، روس و آمریکا تهدید می شد، جامعه اسلامی بیش از هر زمانی نیاز به وحدت کلمه داشت. در این عصر بیش از هر زمانی مسلمانان نیاز به وحدت وهمکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند، ولی متاسفانه «محمد بن عبد الوهاب » مسلمانان را به جرم توسل به انبیا و اولیاء الهی ، مشرک وبت پرست قلمداد کرد ، و فتوا به تکفیر آنان داد، و خونشان حلال ، و قتل آنان را جایز ، و اموال آنان را جزو غنایم جنگی به حساب آورد، و پیروان او به استناد این فتوا هزاران مسلمان بی گناه را به خاک و خون کشیدند، که در قسمت بعدی به تفصیل بیان خواهد شد.
با وجود اینکه محققان ومولفان زیادی در مورد تاریخچه عقاید وبرنامه ها واهداف یهودیان تحقیقات گستردهای داشته اند اما از آنجایی که در آیات قرآنی این قوم یهود به عنوان بدترین دشمن مسلمانان معرفی شده است باز نیاز است تا درمورد هویت وبرنامه ها واهداف بلند مدت وکوتاه مدت این دشمن دیرینه مسلمانان بررسی وتحقیقات موشکافانه ای انجام گیرد. ما نیز در این رساله خود که مشتمل برپنج فصل بخش است به ابعاد مختلف این مساله پرداخته ایم که در ابتدا به تاریخچه قوم بنی اسراییل کیفیت پیدایش عقاید طرز زندگی ومعرفی پیامبران هم عصر آنان تا پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص)پرداخته ایم. سپس به معرفی یهود از نظر قرآن وروایات پرداخته وطی آن نیز منابع دینی یهود وتا حدودی به محتویات آنان نیز اشاره کرده ایم همچنین در مورد آوارگی یهود وعلل شکل گیری صهیونیسم وفعالیتها وچگونگی اشغال فلسطین و مذهب در اسراییل را مورد بحث قرار داده ایم. اما در بحثی دیگر برای شناخت بیشتر به برنامه های دراز مدت وکوتاه مدت آنان که در قالب پروتکل ها بیان شده است به طور اجمالی اشاره می کنیم وسپس به نفوذ یهودیان صهیونیست در کشور ها وموسسات دولتی مختلف وحتی در سازمان های بین المللی اشاره می کنیم در آخر به تاریخچه زندگانی چندتن از شخصیت های یهودی صهیونیسم می پردازیم.
کی گفته اونایی که چادر ندارن امام زمونو دوس ندارن؟
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟ گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟ گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم: گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام میخوره. تو هم سراسیمه میری و میبینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه میگیره. عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه: عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر میگرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی میکنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور میکنی؟ گفت: معلومه که نه! دارم میبینم که خیانت میکنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت… .
اشک تو چشاش جمع شده بود روسری اش رو کشید جلو با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد! خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه. برداشت از وبلاگ خاک مقدس
وقتی حدیث را براش خواندم، گفتم: حالا متوجه شدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله 1500 سال پیش به علم آموزی سفارش کرده است ، کدام علم را می گوید؟ علمی که ریشه تفاخر ، غرور ، ظلم، فریب، اختلاص،را بخشکاند. انسان را آدم کند نه حیوان!!!
پیامبر اکرم(ص): ان الله یطاع بالعلم, و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الاخره مع العلم, و شرالدنیا و الاخره مع الجهل.
دلنوشته اربعین کفش های پاره ی کودک،پاهای تاول زده،جماعتی از هر جای جهان به سوی نقطه ای در حرکتند؛خادمانی سرشار ازعشق و محبت بدون خستگی مشغول فعالیتند.این همه صبروعشق از کجاست؟ راز سفر در چیست؟فرقی نمی کند زن باشی یا مرد جوان باشی یا پیر؛ دل ناآرام است و بی تاب رسیدن. رمز این سفر تجدید بیعت، وفای عهد و لبیک یا امام است.حسین محبوب دل ها، پیوند بشر با ذات اقدس الهی است. اینجا نوری از انوارالهی میزبان زائران و عاشقان الهی است. همه آگاهانه سعادت ابدی را در این جا یافته اند. زائران در میعادگاه عشق حاضرند و بزرگی در میان جماعت با چشمانی پرازاشک و خون نظاره گر است. نجات مظلومان جهان با اوست. حسین جان ای کاش دعای همه زائرانت ظهور مهدی فاطمه باشد. قربان اشک چشمانت مهدی جان، ما نیز هم صدا با زائران اربعین می گوییم الهم عجل لولیک الفرج نوشته از پریسا عبادی
چرا طلبه شدم؟ اوايل روح پاکی داشتم و گاهي گريه مي كردم كه چرا من پيامبر نشدم اما مثل بسياري از فرزندان اين مرز و بوم تربيت من صحيح و متعادل و كامل نبود با اين حال وقتي پا به سنين نوجواني گذاشتم طوفان شك و ترديد و پرستش تمام وجود مرا فرا گرفت ابتدا مهمترين مشکل من وجود خدا بود. براي حل اين مسئله به كتاب هاي بسياري پناه بردم وكتاب هاي مختلفي را مطالعه كردم برخي از اين كتابها تاثيراتي داشت و مدتي مايه ي تسلي خاطر وآرامش روحم بودند ، ولي بعد از مدتي همان سوالات با شدت بيشتري برمن هجوم مي آورد و دل وجان مرا فرا مي گرفت در دوره ي نوجواني چندان پايبندي عملي به اسلام نداشتم وهيچ وقت هم آن را انكار هم نكردم در واقع طوفان شك وترديد وسوال خانه ي قلبم را كه همان خانه ي ايمان من بود احاطه كرده بود ولي هيچ وقت نگذاشتم ايمان خانه ي دلم را ترك كند وهمواره سعي مي كردم كه نور ايمان حقيقي را در دلم طنين انداز كنم. بلاخره از تحقيق خود به نتيجه اي نرسيدم اما نا اميد هم نبودم سرانجام از جست و جوي خسته و دل شكسته وسرگشته شدم .مانند كسي كه در بيابان دنبال گمشده ي خود باشد به هر سو مي دويدم ولي نشانه اي از او نميافتم تا اينكه روزي از روزها رو به آسمان كردم و به خداي خود گفتم اي خداي من اگه هستي خودت رو به من نشان بده در اوايل به خودم مي گفتم آيا از خدايي كه نميداني هست يا نه كمك مي خواهي سر سجاده نماز خيلي گريه كردم نمي دانم كي خوابم گرفت در عالم خواب و بيداري بودم كه يكي از شهدا را در خواب ديدم به من گفت به كتاب خانه من برو درون يكي از كتاب هايم كه جلد سبز رنگي دارد براي تو ياداشتي قرار دادم آن را بخوان و به آن عمل كن با صداي اذان از خواب پريدم حس عجيبي داشتم نمي دانستم چكار كنم تا اينكه به همسر خواهرم كه روحاني بود زنگ زدم و او مرا راهنمايي كرد به بنياد شهيد شهرمان سرزذم و اسم شهيد را گفتم و شهيد كه در خواب ديده بودم از اهالي شهر د?گر? بود با خواهر شهيد تماس گرفتم وموضوع را مطرح كردم خواهرش به من قول داد كه دنبالش بگرده بعد از چند روز بهم زنگ زد گفت كه ياداشتي داخل كتاب برادرم هست كه براي شما نوشته و در آن از خدا ومعاد و آخرت چيزهايي نوشته ولي پسرش نامه رو نمي دهد. من هم گفتم اشكال نداره اگه مال من باشه به دستم مي رسد. ناراحت بودم كه دوباره شهيد را در خواب ديدم من را با خود به صحرايي بود گويي اردوگاه بود همه لباس نظامي بر تن داشتن وكتابي با عنوان نماز و روزه مطالعه مي كردن به يكي از سرداران گفت اين خواهر رو تربيت كن من مي رم به موقع اش مي آ?م خودم اورا مي برم. نام آن سردار علي بود دوباره به بنياد شهيد رفتم آن سردار هم ازشهدا بود. دنبال خانوادش گشتم بعد از جستجو دختر شهيد رو پيدا كردم واز ويژگي هاي پدرش سوال كردم، گفت: پدرم به واجبات عمل مي كرد و از محرمات دوري مي كرد به ياد خوابم افتادم که همه داشتن به واجبات عمل مي كردن در عالم خواب بيدار? براي آخرين بار شهيد رو ديدم دست مرا گرفت درون چاهي پرتاب كرد و از بالاي چاه به من گفت: اگه مي خوايي عزيز بشي بايد قعر چاه را تجربه كني تا مانند حضرت يوسف به عزت برسي خودت رو درست كن مات ومبهود از خواب بيدار شدم، انگار سوال هاي حل نشده ي من حل شده بود. بعد از مدتي دلم روشن شد. وشك وترديد هاوسوالات حل نشده من ازبين رفت وخداي خود را شناختم بعد از اين چيز ديگري ذهن مرا به خودمشغول کرد. وبه اين فكر مي كردم كه اگر من در كشورهاي ديگر مثل اروپا وآمريكا واستراليا و…متولد مي شدم باز هم مسلمان بودم .براي همين مدتي به مطالعه اديان آسماني پرداختم و در دانشگاه وقت خود را با اديان ملل مختلف سپري كردم براي همين دوستان وآشنايان ونزديكان مرا آدمي امل به حساب مي آوردن ومرا مسخره مي کردن . نمي توانستم بدون دليل دين خودم را انكار كنم از اين رو شروع كردم به خواندن شرح حال كساني كه به اسلام گرويدن وتفسير سوره ها . در دانشگاه چهار سال به مطالعه پرداختم و بلاخره مقاله خود را در مورد نقش دين در هويت ملي ايرانيان را به پايان رساندم وكمي اقناع شدم و بلاخره با اسلام تجديد عهد كردم ودوباره مسلمان شدم بعد از اين كه در درون خود فرو رفته و به حقانيت اسلام راي مثبت دادم حال بايد دوباره پوست مي انداختم و متولد مي شدم من همواره به دين اسلام معتقد بودم وازآن جدا نشدم ولي برخي اوقات به خاطر سرگشتگي وعدم تربيت صحيح، تقيد عملي به اسلام نداشتم از وقتي هم كه با اسلام تجديدعهد كردم همواره سعي كردم همه ي برنامه هاي خود را باآن سازگار كنم هرچند موفق نمي شوم در واقع زنده نگه داشتن ديني كه در اين زمان حتي با آن ستيزه مي شود كار آساني نيست .من طلبه شدم كه تا به اهدافم كه زنده نگه داشتن دين اسلام است .طلبه شدم تا از حقانيت دينم دفاع كنم تا دينم را بهتر وبهترتر از قبل بشناسم و نسل بعد را با دينم كه سرچشمه ي رحمت الهي است آشنا كنم.من از بي خدايي به خدا رسيدم وقدم در راه پیامبری گذاشتم. فريبا يعقوبي
من طلبه شدم چون ميخواهم رشد معنوي و اخلاقي خود رابا طلبگی تقويت كنم مي خواهم در صراط مستقيم، كم و كاستي که در ايمانم دارم كامل كنم و باشناخت احكام ،معارف الهي را در خودم بيشتر كنم. اي كاش زود تر از اين وارد حوزه شده بودم چندين سال عمر خود را بيهوده هدر نمي دادم حدود يازده دوازده سال پيش تصميم داشتم وارد حوزه شوم يعني قبل از كارمند بودم و موقعيت برايم جور نبود شرايط طوري بود زمان كلاس ها،من مجبور بودم سركار باشم بعد از آن كه تصميم گرفتم و چندان هم آشنايي با شرايط حوزه نداشتم يكي از آشنايان كه وارد حوزه شده بود از ايشان پرس و جو كردم و مطلع شدم كه اشتباهی گفتند بايد به حوزه تبريز بروم و با وجود خانوده و بچه باز موفق نشدم تا اينكه توسط يكي از خواهران حوزه شهرمان اطمينان پيدا كردم كه من هم ميتوانم وارد حوزه جلفا شوم. از روزي هم كه وارد اينجا شدم خيلي تغييرات در خودم ايجاد كردم وتلاش می کنم آنچه كه در اين مسير نوراني مي آموزم به ديگران نيز انتقال دهم تا براي آنهايي كه بر خلاف اين مسير حركت مي كنند يه تكاني شايد داده باشم. من خوش حالم از اين كه يك مسير خدا پسندانه را در پيش گرفتم و خواهم داشت ناگفته نماند بزرگترين مشوق من همسر عزيزم بود دوست دارم فرزندانم همچون خودم در چنين مسيري قدم گذاشته و طي كنند اين مسير انسان ها را به بهترين عشق حقيقي مي
گرچه موضویمان درباره ی چرایی طلبه شدنمان است ولی من می خواهم اول از چگونگی طلبه شدنم برایتان بگویم،بعدبرسم به چرایی طلبه شدنم…
طلبه شدن من قصه ی طولانی دارد…شاید دوستانم قصه هایی طولانی و فراتر از من را تجربه کرده باشند…
من درسال 1395مدرک دیپلم را گرفتم وارد کلاس پیش دانشگاهی شدم علاقه شدیدی به شغل معلمی داشتم همیشه به جایگاه معلمان و آنهایی که از دانشگاه فرهنگیان قبول می شدند غبطه می خوردم.و از طریق آشنا شدن با یک معلم مهربان و دلسوز(خانوم ملاآقایی که خود طلبه بود) جرقه ای در زندگی من رخ داد و این آشنایی باعث شد نظرمن به شغل معلمی تغیرکند ،مرا به دنیایی معرفی کردکه پراز معنویت و درآخر رسیدن به قرب الهی …
این دنیای معنوی همان دنیای طلبگی است. من طلبه شدم تا اول خودم را بسازم تا بعد به اصلاح جامعه بپردازم ،اما حالا به انگیزه ی فراتر از آن رسیدم،وقتی از یکی از طلبه ها پرسیدم انگیزت از طلبه شدن چیه ؟
گفت: اول خودم را اصلاح کنم بعد می خواهم کل دنیا را اصلاح کنم،تازه معنای(همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدند)را فهمیدم…حال می خواهم با عزمی راسخ و با توکل بر خدا به اصلاح کل جامعه بپردازم…
بالای کوه ایستاده بودم، همه جا سفید بود،جفت پاهام توی برف فرو رفته بود؛، جوراب ها و قسمتی از پاچه شلوارم خیس شده بود باد و بوران، برف را مانند شلاق به صورتم می زد،احساس می کردم که باد به گوشم فرو می رود و از گوش دیگرم بیرون می آید! صدای زوزه باد من رابه یاد زوزه گرگ در فیلم ها می انداخت .تردید می کردم صدای باد است یا گرگ! چادر و به خود می پیچیدم که باد نبره. آن زمان تلفن همراه نداشتم شاید هم هنوز نبود که به همسرم خبر بدم تا ماشینی برای بردنم بفرسته. سال1377 هجرتمان از زنوز به جلفا بود، - بچه قم هستم و از سال 60 از قم به زنوز هجرت کرده بودیم- .ماه رمضان بود، بهار تبلیغ داغ بود. صبح از خانه بیرون می رفتم بعد از افطار برمی گشتم.مخاطبان اولین باری بود که مبلغ خانم را تجربه می کردند، خیلی مشتاق بودند! هر روز راننده جهاد کشاورزی می آمد و مرا به روستا ی زاویه می رساند.آن روز هم مثل همه روزها حرکت کردیم، هوای جلفا با اطرافش تفاوت دمایی زیادی دارد، لذا لازم به پوشیدن لباس گرم و چکمه نبود. اما وقتی رسیدیم به نزدیکی روستا کم کم بارش برف شروع شد.
ای که آفریده مرا از جنس خاک سجده می کنم به سوی تو بر خاک ای که قبله گاه من از روشنی راه توست هنگام صلاة سو به سوی توست با صدای گوش نوازی چشمانم را باز کردم: خدایا چه نوازشی ! آیا مرا می خوانی؟ دستی بر چشمانم کشیدم. پتو را کنار زدم به سمت پنجره رفتم مناره های مسجد را دیدم هنوز اذان می گفت. بار اللهی! آهی کشیدم… دعایی کردم وضو گرفته و چادر گلدار سفیدم را به سر کردم و شروع به نماز خواندن کردم. چه آرامشی دارد نماز خواندن آن هم نماز صبح. دعایی خوانده و بعد از نماز با خدا سخن گفتم . این چنین زیبایی همه یک جا به هنگامه صلاة. زهرا عمرانی
همین دوهفته پیش بود یک دختر بچه 15 ساله خودش را کشت! و این آخرین 15 -16 ساله هایی نیستند که خودکشی می کنند! این دخترکان سیه بخت گرفتار والدین غرب زده خود شده اند. مادره با دوتا دختر 10- 12 ساله اش آمده بود استخر ، مسئول استخر گوشی هاشون را گرفت و با تعجب گفت : سه نفری هرکدام با گوشی آمده اید!؟ خب با یک گوشی کافی بود که خبر بدهید تا دنبالتان بیایند! خب این کودکان و نوجوانان که هنوز دهانشا بوی شیر میده گوشی موبایل را می خواهند چه کنند!؟ نوجوانی که هیچ اطلاعی از بازی ها و نتایج آن ندارن شاید والدینشان هم بیخبر هستند ! با نوجوان همکاری هم می کنند تا آن بازی را دانلود کند و مشغول باشد ،بعد هم یک روز با جنازه فرزندشان که یا از پل خود را پرتاب کرده ویا از پشت بام…
اون روزا با خودم درگیری ذهنی داشتم…نمیدونستم شروع کنم برای کنکور یا نه ولی این راخو ب می دونستم که اون چیزایی که من از زندگی می خوام توی دانشگاه به دست نمیان… از قضا چند روز بعد رفتیم مشهد… من همیشه عاشق حرم امام رضاعلیه السلام و خادمی توی حرم بودم… تو حس و حال معنوی و مذهبی مشهد و با دیدن خادمای امام رضا علیه السلام یه جرقه ای تو ذهنم خورد. طی مدتی که تو مشهد بودیم از آقا خواستم تو انتخاب راه زندگیم کمکم کنه… یه روز مثل همیشه داشتم شبکه خبر نگاه می کردم.. یه خانومی داشت درمورد ثبت نام حوزه های علمیه خواهران حرف می زد … بابام گفت فاطمه چرا نمی روی حوزه؟ برای آینده ات چه برنامه ای داری؟ رفتم تو فکر… از اینترنت درمورد حوزه و طلبه شدن تحقیق کردم… داشتم تصمیم میگرفتم برای ثبت نام که یه شب خواب دیدم تو حرم امام رضاعلیه السلام لباس خادمی پوشیدم و تو رواق امام خمینی(ره) ایستادم… دیگه تصمیمم رو گرفتم. صبح به بابام گفتم می خوام ثبت نام کنم… بابام خیلی استقبال کرد و موافق بود ولی مامانم به شدت مخالف بود دلیلش هم این بود که مردم چی میگن… میگن حتما درسش خوب نبوده … من واقعا درسم خوب بود معدلم همیشه بالای 18 بود و اگر کنکور می دادم حتما رشته های پیراپزشکی قبول می شدم اما خب با علاقه ای که به حوزه پیدا کرده بودم دیگه نمی تونستم به دانشگاه فکر کنم … مامانم تا آخرین لحظه مخالفت می کرد ولی وقتی برای ثبت نام آمدیم حوزه نظرش عوض شد… و این شد که من طلبه شدم.
بسم رب الشهدا والصدیقین من المومنین رجال صدقواما عاهد والله علیه فمنهم من قضی نحبه منهم ینظروا ما بدلوا تبدیلا از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بسته بودند وفا کردند ،پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر را انتظار هستند و تغییر رای و عهد نداند بی شک شما هستید که یاد کربلا را در دلها زنده می کنید با دگر یاد بین النهرین را با فدای جان و مالتان زنده کردید مرحبا بر دلاوران مثل شما که به عهد خویش وفا کردید و از هر چیزی که گذشتن از آن سخت بود شما گذشتید و در صحنه کربلای این زمان رشادت حسینی و عباسی خود را نشان دادید. برادر عزیز،محسن حججی در میان داعشیان کفار چه خوش درخشیدی و راه شهادت را هموار کردی ،امام حسین به وجود یاران مثل شما افتخار خواهد کرد، آری افتخار خواهد کرد که یاد اسلام را زنده نگه داشتید و کفار داعش را رو سیاه کردید انتقام خونین کربلا وسیلی مادرمان حضرت زهرا را گرفتید شماها سرچشمه عشق هستید و این عشق سرشار را از سرورتان به ارث بردید، عشق یعنی صبر هنگام سختی، عشق یعنی طاعت جان آفرین، رد خون سینه بر روی زمین. شهید حججی و خیلی های دیگه زیبایی و جوانیشون را فدای خدا و اهل بیت کردند و حال نوبت من و توست که عمر خویبش را فدای اسلام کنیم. از تنگای قطره ی هستی چو رستند رفتند و بر دریایی از معنا نشستند زهرا عمرانی
بسمه تعالی وقتی به خودم فکر می کنم من که قرار است تا بی نهایت باشم ،من که لحظه لحظه زندگی ام ترسیم روزهای ابدی من است هزار سوال سر راهم سبز می شود ، من باید جواب سوال هایم را از که بپرسم ، چگونه جواب سوال های مرا بدهند، سوال هایی که زندگی ام را وابسته به یافتن پاسخ هایش می بینم پاسخی که عین حق و حقیقت باشد. اما من که تو را نمی بینم تا سبد سوالاتم را به نزد تو آورم ، نکند راه را گم کنم من چقدر با اعمالم خودم را بد کرده ام حالا من ماندم و تنهایی و اعمال سیاهم. جمعه ها را به راحتی پشت سر گذاشته ام بدون اینکه برای ظهور آقا دعا کنم .آقا شرمنده ام به خاطر غفلت هایم که نسبت به تو کرده ام و تو به خاطر اعمال من با دل خون گریه کرده ای. من در این مانده ام که جوابت را چگونه بدهم منصفانه بگویم؛ این حرف ها بهانه اند بازی و شیطنت است؛ هرگاه به دانسته هایم عمل کرده ام پاسخ نیازم را جوری گرفته ام من هرگاه پاسخم را را از زبان استاد، گاه از زبان کودکی در کوچه، و گاه از روزنامه پاره ای گرفتم . سزای هر گناه من هر نگاه خطای من ، هر قدم اشتباه من و هر اندیشه ی ناپاک من نه دوزخ ، نه محرومیت از سیب و باغ که بدتر ، یک قدم دور شدن از توست و من فرسنگ ها این سزا را دیدم و این باعث دوری من از تو شده است کاش لحظه هایم با تو پر می شد. کبری تقی زاده
به نام حق سخن مابازنان بی حجاب درایام عاشورا. چادرمادرمن فاطمه،حرمت دارد قاعده،رسم،شرایط دارد شرط اول همه اش نیت توست… نیت خودراپاک وخالص کن وخالصانه برای خدا قدم بردار،قدمی ازجنس مروارید… باهمتی بلندوتصمیمی قاطع،الگوی خودراانتخاب کن. الگوی توبایدبانویی همچون زهرا(س)باشد… زهرایی که بانوی پاکی هابودوپاکیزگی ها.. بانوتوبایدپاکی وپاکیزگی راازیگانه بانوی دوعالم وسروربانوان جهان بیاموزی … دامن خودراحفظ کنی ازهرپلیدی وناپاکی.. باشیطان افکارت مبارزه کنی وبه یادآوری بانوان عاشورا را… بانونکندیادت برودپیام عاشورا را… نانجیب هابرای کشیدن چادرزینب (س)می جنگیدند.. پس،بانویی که تاحالا بی حجاب بودی وپرسه می زدی درخیابان ها.. به یادبیاور…پیام شهیدان را،پیام عاشورا را.. بااصالت باشوبانجابت… شهداباحجاب وعفاف تو آرام می شوند.. بدان چادرتو نه تنهاآرامش توست بلکه مایه ی آرامش شهداست… به روح شهیدان قسمت میدهم ازاین به بعد چادر را سر کن…
جزءبیست وپنجم سوره دخان آیه 58 فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ در حقيقت [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانيديم اميد كه پند پذيرند یکی از راه های ارتباط با مردم و جذب ایشان ساده گویی است.
از قلبنگویی برای نشان دادن برتری علمی وداری کنیم.
همینکه آیه ای از قرآن را با لحن زیبا تلاوت کنیم و بعد معنای آن را با زبانی ساده بیان کنیم و در همین راستا یک حدیث هم بخوانیم ومعنای آن را بگوییم و آن را بصورت کاربردی درآوریم ، باعث می شود که افراد جذب اخلاقیات قرآن شوند.
مثلا درباره آیه ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر ، نماز انسان را از کارهای زشت باز می دارد! و در ادامه کاربرد آن در زندگی وبهرمندی ازاین حدیث که اگر می خواهی بدانی که خداوند ازتو راضی هست یانه؟! پس بدان اگر موفق به خواندن نماز شدی بدان که این خواست ورضایت اوبوده است. واگر کار گناهی مرتکب شدی خداوند از تو راضی نیست.و چون هر روز پنج مرتبه تکرار می شود و این تفکر که نمازی که می خوانم خدا مرا وادار کرده است. این تشویق موتور محرکی است برای پیشرفت در خوبی ها!
پنج ساله بودم،که با توصیه مدیر مدرسه محله که با مادرم دوست بود ، ثبت نام شدم.سال 1339 بود. مادرم بدون اطلاع پدر که مخالف مدرسه رفتن دختر به مدارس زمان طاغوت بود، در فاصله زمانی که پدر در تبلیغ بود، به صورت مستمع آزاد به مدرسه فرستاد.همکلاسی هایم از من بزرگتر بودن!! از هشت سال تا دوازده سال!!هرروز قبل از شروع کلاس دختری با دامن کوتاه و جورابی تا مچ پا، بالای ایوان ترانه می خواند و همه از آموزگاران و دانش آموزان باید گوش می دادن! اون زمان باید یقه سفیدی به گردن گره می زدیم و روبان سفید هم سرروی سرمان می زدیم این علامت دانش آموزیمان بود و هرکسی با هر لباسی به مدرسه می رفت!!! البته من از سن پنجسالگی با چادر به مدرسه می رفتم و مدیر به مادرم قول داده بود که هنگام حضور بازرسان، اجازه می دهم که دخترت چادر سر کنه.
من در آن سن می فهمیدم ترانه خوانی آن دختر کار زشتی است ولی به علت علاقه زیادی که به مدرسه رفتن داشتم هیچوقت از این موضوع با مادرم حرفی نزدم.البته کسی هم در باره مدرسه ازم چیزی نمی پرسید! تا اینکه پدر از مسافرت تبلیغی برگشت و متوجه مدرسه رفتنم شد اجازه نداد.برم،دلیلش هم پرورش بی دینی مدارس بود .از مدرسه به مکتب خانه منتقل شدم بعد از مدتی پدر متوجه شد که معلم مکتب خانه هم نمی تواند قرآن بیاموزد،بنابراین قرار شد نزد پدر درس بخوانم.باید اول قرآن را فرا می گرفتم بعد دروس دیگر را آموزش می دیدم. بعد از قرآن، کتاب جامع المقدمات را شروع کردم در حالیکه هشت ساله بودم!ولی من به شدت به کتاب های ابتدایی که در مدارس رواج داشت علاقه داشتم.؛به عکس ها و مطالب آسان برای یادگیری مثل «سارا انار دارد و آن مرد در باران آمد»و از موضوعاتی مثل مفرد و صیغه و عین الفعل . مفتوح و …چیزی نمی فهمیدم و جرات پرسیدن آن را هم نداشتم که مفتوح یعنی چه؟! و همیشه در درونم این حس مرا آزار می داد که حتما کند ذهنم ! شنیده بودم که بانو امین در اصفهان برای دختران متدین مدرسه ای تاسیس کرده است، همیشه در دعاهای کودکانه ام از خدا می خواستم که مراجع عظام هم در قم مدرسه ای برای دخترای خانواده های مذهبی تاسیس کنند تا منهم به مدرسه برم. تا اینکه به سن دهسالگی رسیدم در جلسات هفتگی محلمان شرکت کردم و قرار شد هفته ای یک روز نزد خانم نور الحاجیه درس صرف و نحو آقای انصاری را بخوانیم . وقتی کتاب را مطالعه کردم، از خوشحالی می خواستم پرواز کنم، چون فهمیدم فتحه ،کسره و ضمه همان زبر، زیر و پیشی بود که به آن_َ____ِ_____ُ_می گفتن!!
با شناختن اسم این سه علامت به صرف و نحو علاقمند شدم. درس را ادامه دادم تا سن 16 سالگی آخرین استادم سرکار خانم زهره صفاتی بود.با تولد اولین فرزند درسم تعطیل شد.تا اینکه انقلاب شکوه مند اسلامی پیروز شد.. با دو فرزند تصمیم گرفتم درس خواندن را به صورت کلاسیک ادامه بدم. برای این هدف به مکتب توحید ،آن زمان که بعدها جامعه الزهرا نام گرفت، مراجعه کردم. گفتن باید گواهی دیپلم داشته باشی،با شنیدن این حرف آه از نهادم برآمد! من حتی گواهی اول ابتدایی هم نداشتم!!!!مدتی گذشت تا اینکه شنیدم یکی از همدوره ای های مکتب خانه، که با هم بودیم در کلاسهای نهضت که آن زمان تازه تاسیس شده بود درس می خونه. دوباره علاقه به خواندن در وجودم شعله ور شد.به اداره آموزش و پرورش مراجعه کردم، گفتم می خوام در پایه سوم راهنمایی ثبت نام کنم و امتحان بدهم. مسئول آموزش گفت :باید از پنجم ابتدایی شروع کنی. گفت :که به کلاسهای نهضت سواد آموزی مراجعه کنم تا بوسیله مربی نهضت برای امتحانات نهایی معرفی شوم..فردای آن روز رفتم دنبال مدارسی که کلاس نهضت دارن. .خلاصه بعد از چند روزپیدا کردم.رفتم دفتر ، آدرس ته سالن را داد! دیدم بیست نفر روی زمین نشسته اند و خانم معلم هم در حال درس دادنه. گفتم اومدم ثبت نام کنم؛ خانم معلم گفت :برو تو اون کلاس ثبت نام کن. فهمیدم که فرستاده دنبال نخود سیاه. رفتم به کلاسی که اشاره کرده بود، اجازه گرفتم برای ثبت نام، گفت ای بابا بعد از چهار ماه آمدی ثبت نام!من برای این ها چهار ماه زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدن.گفتم شما اجازه بده دو سه روز بیام اگر خوشتون نیومد میرم.،اصلا یادم نبود بگم مبتدی نیستم ،.خانم معلم قبول کرد. با کودکم رفتم کنار خانمها روی زمین نشستم؛کلاسشون نیمکت نداشت!خانم معلم گفت: آماده بشید برای امتحان علوم.به خانم ها گفتم:یه خودکار و برگه بدید امتحان بدم.با این حرف ،پچ پچ خانمها شروع شد، این نیومده میخواد امتحان بده!خلاصه راضی شدن یه خودکار سبز با یه ورق که از دفتر کنده شده بود بهم داد وقتی ورقه امتحان را گرفت و خطم را دید گفت از همین امروز میتونی ثبت نام می شوی ، بعد از یکهفته کلاس را به من سپرد و خودش دنبال کارهاش می رفت و من شده بودم معلم. خلاصه بعد از اینکه گواهی کلاس پنجم را گرفتم تا سال چهارم دبیرستان در رشته تجربی به صورت متفرقه خواندم ، بدون معلم . سال 1372 درجامعه الزهرا شرکت کردم تا سطح سه را تمام کردم.و هم زمان دانشگاه را در رشته ادبیات فارسی تا کارشناسی خواندم. در طول طلبگی و دانشجویی بچه داری خانه داری تبلیغ، مدیریت حوزه؛تدریس ، همه را به نحو احسن پیش بردم، فرزندانم که اول دوتا بود به چهار تا رساندم سه نفرشان طلبه شدند دونفرشان از دخترها در رشته فلسفه سطح سه را تمام کردند و پسرم هم در رشته فقه و اصول و علوم سیاسی تحصیل کرد و اکنون استاد حوزه ودانشگاه است. و اینهاهمه از لطف پروردگارم بود.
ارزش طلبگی, بچه داری, تربیت فرزند بهتر, درس دینی, کاردر منزل
بانو یادت نرود پیام عاشوراییان ،پیام شهدا…همانان که خونشان رابرای حفظ سیاهی چادر من و تو ریختن… همان شهدایی که می گفتند:استعمارازسیاهی چادرتومی ترسد تا سرخی خون من… همان حججی هایی که سرشان را برای حفظ سیاهی چادرمن تو معامله کردند… حجاب همان چادری بود که پشت در خانه سوخت ولی از سر حضرت زهرا(س)نیافتاد… خواهرم چادرما،حجاب مایادگاری ازهمان چادرسوخته است،همان چادری که درصحرای کربلابرای پایین انداختنش له له می زدند… دارم ازحجابی برایت می گویم که برای از میان بردنش جنگی به عنوان جنگ نرم آغاز گشته و با سلاحی همچون ماهواره واردعمل شده اند…که نتیجه اش بستگی به غیرت وشرف ماست.. اصلالت زن مسلمان عفت اوست که حجاب مهمترین رکن آن است…
محرم همان ماهی است که اهل بیت ما جان خود را بخاطر حفظ اسلام از دست دادند… در عجبم که بعد از چندین قرن از زنانی که لباس نو پوشیده و ارایش میکنند و به نیت عزاداری به بیرون می روند و به کشته شدن حسین و عباس نگاه میکنند آیا فکر نمیکنند که برای چه آمده اند؟ برای چه کسی آمده اند؟ آیا اگر عزاداری فرزندان خود بود همانگونه میرفتند که در عاشورا می روند؟ امام ما بخاطر ما جان خود را از دست دادند و آنوقت زنان بی حجاب آرایش کرده و لباس نو میپوشند و به شهید شدن حسین مینگرند واقعا شرم نمیکنند از مادر سادات حضرت زهرا که برای عزاداری جگر گوشه زهرا چنین می آیند؟ اگر جگر گوشه های خود نیز چنین شهید میشد همان گونه میرفتند که در عاشورا میروند؟
محرم همان ماهی است که اهل بیت ما جان خود را بخاطر حفظ اسلام از دست دادند… در عجبم که بعد از چندین قرن از زنانی که لباس نو پوشیده و ارایش میکنند و به نیت عزاداری به بیرون می روند و به کشته شدن حسین و عباس نگاه میکنند آیا فکر نمیکنند که برای چه آمده اند؟ برای چه کسی آمده اند؟ آیا اگر عزاداری فرزندان خود بود همانگونه میرفتند که در عاشورا می روند؟ امام ما بخاطر ما جان خود را از دست دادند و آنوقت زنان بی حجاب آرایش کرده و لباس نو میپوشند و به شهید شدن حسین مینگرند واقعا شرم نمیکنند از مادر سادات حضرت زهرا که برای عزاداری جگر گوشه زهرا چنین می آیند؟ اگر جگر گوشه های خود نیز چنین شهید میشد همان گونه میرفتند که در عاشورا میروند؟
: این روزها همه جا سخن از شور حسینی است اما من میخواهم از شعور حسینی بگویم از معرفت و شناخت… قیام امام حسین علیه السلام سه اصل داشت … اصل اول مقدس بودن این نهضت است که منظور و هدف آن شخصی نبود… اصل دوم قیام امام حسین با یک بینش عمیق توام بود… اصل سوم اینکه این نهضت برقی بود که در ظلمت کامل درخشید و ندایی بود که سکوت ها را شکست … عاشورا برای زنان جامعه من درسهای زیادی دارد و الگوی عاشورایی ما حضرت زینب سلام الله علیها است حتی در روضه ها می شنویم که حضرت ابالفضل علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیهامی گویند ما جان خود را میدهیم ولی حاضر نیستیم حجاب زنان ما از بین برود… امروز در کشور اسلامی ما زنان بد حجاب جلوه بدی به جامعه داده اند اما این زنان در قلب خود محبت به اهل بیت و امام حسین علیه السلام را دارند… اینان معتقدند تنها دل پاک باشد کافی است اما آیا فراموش کرده اند که قیام امام عاشورا ، جنگ هشت سال دفاع مقدس و حضور مدافعان حرم در جبهه جنگ با تکفیر بخاطر این است که از ناموس کشور اسلام محافظت شود… عزاداری امام حسین علیه السلام حرمت دارد و باید این حرمت حفظ شود … باید چاره ای اندیشید… و این وظیفه به عهده ما طلبه هاست.
رضا دادپور، رزمنده گردان بهداری لشکر 25 کربلا بیان میکند: بذلهگویی و شوخیهای علیرضا کوهستانی نظیر نداشت، طوری که آن شوخیها هیچوقت از ذهن آدم پاک نمیشود، یک روز ما در فاو نشسته بودیم، در همان اورژانس خط اول، با علیرضا چای میخوردیم، یک لحظه هر دویمان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه لیوان چای علیرضا نشست، همین طور خیره به مگس بودیم، مگس روی لبه لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یکدفعه مثل این که سُر خورده باشد، افتاد توی لیوان علیرضا، علیرضا هم برگشت و گفت: «ببین نگاه کن! میرود روی جنازه عراقیها مینشیند و غسلش را میآید توی لیوان چای ما میکند.»
صبح عاشورا بریر بر خلاف همیشه بسیار بذلهگو و شوخ شده بود. نقل شده او در صبح عاشورا با عبدالرحمن بن عبد رب انصاری مزاح و شوخی میکرد. عبدالرحمن به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذله گویی نیست. بریر در پاسخ گفت:«ای برادر! اقوام و خویشان من میدانند که زمانی که جوان بودهام اهل بذله گویی نبودهام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه که به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین، حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد».
اگر خواص انقلاب که واقعا انقلابی نیستند و ریاکاذانه بر سر کار آمده اند و برای پست و مقام خود را انقلابی معرفی کرده اند کار را بدست گیرند ، به فکر دنیا طلبی و زیاده خواهی و پرورش آقا زادگان خود باشند. دیگر عدالتی در جامعه نخواهد بود و این نشان از عدم روح عبودیت است ، وقتی هویت روسای جامعه با این شکل در ذهن مردم عوام ترسیم شد . جامعه تهی می شود ، زیرا الناس علی دین ملوکهم،دیگر ارزشها رنگ می بازند. وهر روز شاهد بی تقوا شدن مردم بیشتری خواهیم بود!
نمونه های بسیاری را می شناسم که از اول انقلاب با پوشش چادر معلمی می کرد و در زمان دولت اصلاحات چادر را کنار گذاشت، وقتی علت را پرسیدن گفت در اداره به خانم های بی چادر بیشتر حرمت می گذارند!
اول اینکه این خانم فلسفه چادر را نشناخته بود و نگاهش به چادر و حجاب توحیدی نبوده و.
دوم اینکه مسئولان بی تقوا و با رفتار ضد دینی او را به بی تقوایی تشویق کردند.
این گونه بی تقوایی ها در تمام سطوح زندگی تک تک افراد جامعه اثر گذار است.
در بعضی از شدت بیشتری و بعضی دیگر کمتر اثر می گذارد.یکی می شود ریگی و قاتل همشهریانش و سر می برد و آن یکی با گرفتن حقوق نجومی از بیت المال و بخشیدن پست و مقام به هزار فامیل خود همان راه را می رود که خلیفه سوم رفت.
کربلا هم همین گزینه ها را داشت. بعد از رسول خدا دیگرانی که تازه وارد اسلام شده بودند وقتی مسئولان دنیا دوست را دیدند گمان کردن که اسلام و دین همان است که آنها عمل می کنند.و شد آنچه که نباید می شد.
1-امام حسین علیه السلام به فرزندش امام سجادعلیه السلام فرمود: «ای فرزندم! به خدا سوگند خون من از جوشش نخواهد افتاد تا آن كه خداوند مهدی(عج) را برانگیزد و انتقام خونم را بگیرد.»
-2در دعای ندبه و شـــرح میزان غم وهجران حضرت مهدی موعود(عج)، از میان صدها شـــهید از عترت پیامبرصلی الله علیه و آله، تنها از شـــهید كربلا (امام حسین علیه السلام نام برده می شود.
3-شعار قیام جهانی حضرت امام مهدی(عج) و یارانش،یا لثارات الحسین علیه السلام» خواهد بود. « -بیش از دویست روایت، به این مسأله اشاره دارند كه حضرت ولی عصر(عج)، فرزند و از نسل امام حسین علیه السلام است و خود این نكته، گویای رمز عمیق این ارتباط است.
4پیامبر عزیزاســـلام صلی الله علیه وآله به حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها فرمود: «قســـم به خدایی كه جز او معبودی نیست، مهدی این امت كه عیسی بن مریم، پشت سر او نماز می خواند، از ما می باشد.» و آن گاه با دست مبارک بر شـــانه امام حسین علیه السلام زد و سه مرتبه فرمود: «او از حسین علیه السلام است.»
-5هم چنین آن حضرت، به ســـلمان و ام سلمه فرمود: «مهدی(عج) از فرزندان حســـین علیه السلام است، پس خوشا به حال آن كه از دوستان حسین علیه السلام باشد كه به خدا قسم، شیعیان و پیروان او در روز قیامت رستگارند.» امام علی علیه السلام نیز خطاب به امام حسین علیه السلام می فرمایند: «ای حســـین نهمین فرزند تو، كسی است كه بر اســـاس حق قیام می كند، دیـــن را ظاهر و حاكم می نماید و عدالت را گسترش می دهد.» آن گاه كه امام حسین علیه السلام از ایشان می پرسد: «آیا این امر واقع خواهد شد؟» ادامه می دهند: «آری قسم به خدایـــی كه محمد(ص) را به پیامبری برگزید و او نیز مرا بر همه آدمیان مبعوث كرد لیكن این امر، بعد از غیبت و دوره حیرت خواهد بود.»
-6در آیـــات و روایات متعـــددی، حضرت مهدی(عج) به عنوان انتقام گیرنده قیام عاشورا و خون به ناحق ریخته شده امام حســـین علیه السلام، معرفی شده است كه این مســـأله به وضوح رابطه تنگاتنگ انقلاب امام عصر(عج) را با ماجرای كربلا بیان می كند. به عنوان مثال، در تفسیر آیه «و من قتل مظلوما فقد ، جعلنا لوليه سلطانا…»؛ روایاتی از پیامبراعظم صلی الله علیه و آله حضرت امام علی علیه السلام و امام محمد باقرعلیه السلام نقل شـــده است كه مقتول را امام حســـین علیه السلام و ولی او را امام قائم(عج)، معرفی كرده اند. هم چنین امام صادق علیه السلام می فرمایند: «بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، فرشتگان نالیدند و گریستند و گفتند: خدایا! آیا قاتلین فرزند پیامبر و برگزیده ات را به حال خود وا می گذاری؟ پس خداوند، سایه امام قائم(عج) را بر آنان نمایاند و فرمود: به وسیله این قائم از ظالمین و قاتلین حسین(علیه السلام) انتقام می گیرم.»
7-توصیه و ســـفارش به زیارت حضـــرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در شب میلاد امام عصر(عج)، افضل اعمال آن شـــب و موجب آمرزش گناهان و ثواب فراوان می باشد و این، خود، پیوند دیگری میان این دو امام بزرگوار است.
8-طبق احادیث وارده، قیام حضرت مهدی(عج) در سال فرد (مانند قیام عاشـــورا كه درسال61 ه ق واقع شد) و در روز عاشـــورا اتفاق خواهد افتاد؛ چنان كه امام باقرعلیه السلام فرموده اند: «گویا می بینم امام قائم(عج) در روز عاشورا قیام نموده و بین ركن و مقام ایستاده و » جبرئیل اعلام می كند: البيعة لله
9-گویاتر از همه در پیوســـتگی این دو رخداد عظیم بی نظیـــر تاریخ، كلام مولایمان حضرت ولی عصر (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) اســـت كه بعد از ظهور، بین ركن و مقام می ایســـتد و ندا می دهد: «ای جهانیان! آگاه باشید و بدانید كه من امام قائم و شمشـــیر انتقام گیرنده هستم. ای اهل عالم! آگاه باشـــید كه جدم حســـین(ع) را تشنه كام كشتند و عریان روی زمین افكندند.» -
10در زمـــان رجعت كه پس از ظهور امام عصر(عج) به وقوع خواهد پیوســـت و اعتقاد به آن، جزء عقاید مسلم دینی شیعه اســـت، امام حسین علیه السلام، نخستین امامی خواهد بود كه به دنیا باز می گردد و هم ایشان خواهند بود كه امام قائم(عج) را غسل و كفن نموده و به خاک می سپارد. شـــواهد مذكور و موارد متعدد دیگر، گویای پیوند و ارتباط عمیق میان قیام عاشوراو قیام جهانی حضرت مهدی(عج) اســـت كه توجه به این حقیقت، رسالت و مسؤولیت منتظران را در دوران غیبت، تبیین می كند و یاران و اصحاب وفادار و فداكار امام حســـین علیه السلام را به عنوان الگوی حســـینی بودن و زینبی ماندن، به منتظـــران واقعی معرفی می كند تا مبادا از ولایت و امام زمان خود باز بمانند و درشـــب تاریک و غیبت طولانی آن خورشید عالم تاب، گرفتار گرداب گناه و توطئه های شـــیاطین درون و بیرون شوند چراكه حضرت امام مهدی(عج) درزمان قیام، یارانی پاكباز، مخلص، خدایی و عاشورایی را می طلبند.
یارانی چون شـــهیدان مدافع حرم، همچون شهید حججی هـــا كه حتی در غربـــت و چنگ یزیدیان زمان، رســـاترین و عاشقانه ترین لبیک را به فرمان سیدالشهدا(علیه السلام) - در صبحدم عاشورا كه در ضمن خطبه ای فرمود : «عليکم بالصبر و الجهاد»، برشما باد به ایســـتادگی و مقاومت و جهاد و پیكار بی امان - گفتند و راست قامت و استوار در مقابل بدسیرتان حرامی جلوه ای از رشادت و شجاعت عاشورایی را به رخ جهانیان كشیدند و باری دیگر «موت فی عز خير من حيات فی ذل» را تفســـیر نمودند؛ راهشان پرنور و پررهرو باد.
❶?اشتباه اول: ➖اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرم الحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است.
➖اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است.
❷?اشتباه دوم: ➖باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است.
➖در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب…دست بر گریبان برده…و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و…» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است.
➖شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.»
❸?اشتباه سوم: ➖یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است.
➖اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری)
❹?اشتباه چهارم: ➖مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو. ———————- ?منبع: حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری.
به پا خیز ای ایران آماده شو برای تشییع یک شهید بی سر که از میدان جنگ می آید… میدان جنگ، خیمه، آتش، اسارت همه و همه و یک صحرا و یک شهید بی سر… کربلا و تن بی سر امام حسین علیه السلام … میدان جنگ و حججی و استقبال امام حسین علیه السلام از او… سرت سلامت ای شهید خوشا که این چنین از شاخه جستی و قید پیکر بی سر را زدی این قفس دنیا را شکستی و بی سر پر کشیدی به سوی شهید کربلا… امام حسین یارت از کربلا بگو محسن جان بگو چه شد آن پیکر بی سرت بگو چه حسی داشت همانند امام حسین سر بر تن نداشتن… خوش آمدی مقدمت به دیده… عاشورای دگری در راه است عاشق معتبری در راه است او سرش رفته که قولش نرودبسم رب الشهدا و الصدیقین به پا خیز ای ایران آماده شو برای تشییع یک شهید بی سر که از میدان جنگ می آید… میدان جنگ، خیمه، آتش، اسارت همه و همه و یک صحرا و یک شهید بی سر… کربلا و تن بی سر امام حسین علیه السلام… میدان جنگ و حججی و استقبال امام حسین علیه السلام از او… سرت سلامت ای شهید خوشا که این چنین از شاخه جستی و قید پیکر بی سر را زدی این قفس دنیا را شکستی و بی سر پر کشیدی به سوی شهید کربلا… امام حسین علیه السلام یارت از کربلا بگو محسن جان بگو چه شد آن پیکر بی سرت بگو چه حسی داشت همانند امام حسین علیه السلام سر بر تن نداشتن… خوش آمدی مقدمت به دیده… عاشورای دگری در راه است عاشق معتبری در راه است او سرش رفته که قولش نرود
هفتادوسومومین تن دوستان صمیمی بودند، خیلی صمیمی دوستانی که هیچ وقت همدیگرراندیدند،هیچ وقت صدای یکدیگررانشنیدند،فقط می شودگفت همدیگرراحس کردند.
دوستانی که هزاران سال بایکدیگرفاصله داشتند،یکی دردنیاصدایش می کرد،یکی درفردوس… کسی بودکه شبیه هیچ کس نبود،اماخودش بود،کسی که آخربه حضرت زینب سلام الله علیهالبیک کفت:آخه عمه سادات داشت دوباره به اسارت درمی آمد،امارفت،رفت تاکربلایی دیگربیافریند،رفت که از ناموس دینش دفاع کند،تا بود فدای فرزندحسین (امام خامنه ای) رفت تامدافع حرم خواهرحسین علیه السلام باشد.
اما آخرهم فرزندحسین (امام زمان (عج)) انتقامش را از خبیثان شیطان صفت مسلمان کش خواهدگرفت.
مانند وهب رفت آخر سالها بودکه از کاروان حسین بازمانده بود .
و باحسین بیعت کرد،بیعتش راهم باسرش تضمین کرد،حسین علیه السلام هم بیعتش را پذیرفت .
مانندبانوی کربلا به اسارت درآمد!با لبی تشنه و مقتدر وعزتمند!مانندقمربنی هاشم،بدون این که بتواندبادست ازخوددفاع کند.مانندحضرت علی اکبرجوان! ومانندسرورشهیدان تنها،درحالی که شمرزمان برروی سینه ستبرپربارجهادگرانه اش نشسته و باخنجری ازجنس سفیانی که ازشمرملعون به ارث داشت، برگلوی مردی زدکه فریاد یا امام مظلوم سرمی داد.
چون بردن نام حسین علیه السلام وقت عطش و اسارت ودادن سرمی چسبد!شایدکه امام علیه السلام خودآنجاحضورداشت و شهیدا او رامی دید،شایدشهدای کربلابربالین اوحاضرشده بودند.حتماشمر زمان ندای درون خبیثش را سرمیداد و می گفت:سربی تنت را چه کسی خواهدگریست … امانه تنهاملت ایران،بلکه جهان از شنیدن، نه تنها اشک بلکه اشک داغ خونین سرازیرمی کردند.صحنه ی عجیب آشنایی بود،شمرباخنجری،لبی خشکیده،خنجرخونین دخترسه ساله چشم انتظارپدر،کربلای فرزندان خامنه ای است…..
السلام علیک یا ابا عبدالله … درود بر تو یا ابا عبدالله… و بر روان هایی که بر آستانت سر تعظیم فرود آوردند از سوی من درود خدا باد درود بر حسین و علی بن الحسین و فرزندان حسین و یاران حسین علیه السلام و درود بر یارانی که بار دیگر برای اسلام جنگیدند و جان خود را از دست دادند. خداوندا نخستین ستمگر را به لعن من اختصاص ده و نخست با وی آغاز کن و آنگاه دومی و سومی و چهارمی و اما آخرین نفرین من بر آخرین ظالمانی که باز داغ کربلا را بر دل ما گذاشتند بزرگتر از این مصیبت نتوان یافت که هنوز آثار آن در اسلام پابرجاست و زمین و آسمانها گویی سوگوار این مصیبت.
هستند آنها فکر کرده اند که محسن را کشته اند ولی نمی دانند که روح و روان شهدا همیشه زنده است و زنده می ماند و ما با ادامه دادن را آنها روح آنها را شاد می کنیم.
خون… خاک… خنجر…سربریده…کربلایی که تکرار شد و عاشورایی که مصور شد…با همان نشانه ها… اسارت و دستهای بسته ی زینب علیها سلام سر بریده ی اباعبدالله علیه السلام…دستهای بریده ی ابالفضل العباس و حتی پهلوی زخمی حضرت مادرعلیها سلام … شهید مدافع حرم بی بی زینب علیها سلام ، محسن حججی که این روزها نه تنها در کشورهای اسلامی که در اکثر رسانه های بین المللی ، به عنوان یک شهید اسوه، شخصی که یادآور کربلای امام حسین علیه السلام است، معرفی شد.
روز عید غدیر بود اتاق ها پرمی شد و تا غروب جمعیت می آمدند و با مادرم که از سادات بود مصافحه می کردند و دعای روز غدیر ،
«الحمد لله الذی جعلنا من متمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه »را می خواندند و شیرینی می خوردند و
سکه می گرفتند. دیدم مادرم بر روی ایوان خانه مان ایستاده و برای جمعیتی که در حیاط جمع شده اند سکه میریزد ولی کسی سکه هارا برنمی دارد، بعد مادرم برگه های سبزی که رویش نوشته بود ولایت امیرالمومنین ،برای جمعیت پخش کرد، همه جمعیت مشغول جمع کردن برگه ها شدند، از خواب پریدم .فهمیدم ته کیسه ها بهانه است ؛هدف همان تمسک به ولایت امیرالمومنین است .این جشن غدیر
مدت پنجاه سال ادامه داشت تا اینکه مادرم به رحمت خدا رفت.
پس چون فراغت يافتى به طاعت دركوش و با اشتياق به سوى پروردگارت روى آور
پ ن
به همسرش گفت: تو وقتی آمدی خواستگاری ، به من گفتی طلبه هستی!اما تو هیچ نشانه ای از طلبگی نداری!نه لباس و نه شغلت هیچکدام در مسیر طلبگی نیست.لباست کت و شلوار و شغلت اداره ای هستی.
اگر این گونه باشد من حاضر به ادامه زندگی نیستم.آقای محترم ملبس به لباس طلبگی شد و در محضر خدا به خدمت رسانی به طلاب شد و اکنون از بهترین معاونان آموزش حوزه می باشد.
هیچ وقت از کار و تلاش و کوشش وعبادت فاصله نگیریم پیوسته در تلاش و کار وپشتیبانی با عبادت باشیم.
جزءبیستم سوره قصص آیه 51 وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ما آيات قرآن را يكى پس از ديگرى براى آنان آورديم شايد متذكر شوند! پ ن
بهش گفتم موهاتو بذار زیر روسری، گفت: چند بار میگی!؟ شنیدم ! گفتم: شاید یادت رفته باشه،ناراحتی از اینکه یادت آوردم؟!گفت آره آدم خسته میشه هی یه چیزو بهش تکرار کنند! گفتم اگر پشت سرت یه چاه باشه وهر لحظه احتمال سقوط داشته باشی ومن ببینم وبهت نگم ، وقتی خودت متوجه شدی که من دیدم و بهت نگفتم از من دلخور نمیشی!؟ گفت چرا دلخور میشدم! گفتم: چرا موهای سرت را میگم ناراحت میش؟! گفت :مگر این چاهه؟ گفتم گناه یه چاهه! هرتکرای بد نیست،بلکه تکرار انسان را از غفلت خارج می کند خصوصا تکرار معروف ها مثل نماز ،حجاب ، امر به معروف ،اذان ،تا فراموش نشود.
وقتی خداوند قول می ده که فرزندانتون رو نکشید روزی آنها به عهده من هست «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا» و از بیم تنگدستى فرزندان خود را نکشید .ماهستیم که به آنها و شما روزى مى بخشیم .آرى ، کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است.اسراء﴿ 31 ) باورمان نمی شود، هی اما و اگر میاوریم،می دانی چرا چون خیال می کنیم روزی آنها بدست خودمانه و این ما هستیم که رازق بچه ها هستیم. در حالیکه خداوند برای یک میلیارد کافر چینی روزی می رساند، بوسیله ما مسلمانها؛ باور نداری ؟! قطارشون از چهار تا کشور بعد از چهارده روز به ایران وارد شده با 32 تا کانتینر کالا که با خریدن کالاها، روزی کارگر های چینی بوسیله ایرانی ها به دستشون می رسد و کارخونه هاشون تعطیل نمی شود و زن وبچه هاشون خوشحال میشوند، سفره کارگرای چینی خالی نمی ماند!!! نمی بینی خداوند به قول خودش عمل کرده حتی کفار را بدون روزی نمی گذارد؟!!! تازه سنت امداد خداوند در مورد چینی ها محقق میشود !!!مزد اقتصاد مقاومتیشون رامی گیرند.
رفتم خواستگاری برای پسرم، پرسیدند پسرتون چند ساله است؟ گفتم 17 ساله است.از شغل و تحصیلاتش پرسیدند. گفتم وقتی پسرم 15ساله شد،همسرم گفت :باید پسرمان ازدواج کند.
با همه مردای فامیل مشورت کردم، بالاتفاق گفتند کار بسیار مناسبی است. ولی زنان فامیل نصیحتم کردند که این کار اشتباه است!به این علت که کار تو باعث می شود پسران ماهم متقاضی ازدواج بشوند!
پسرم درس طلبگی می خوند. البته وقتی سوم راهنمای را تمام کرد به قرآن تفعل زدیم که او را در حوزه ثبت نام کنیم. آیه 169 بقره آمد!«یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب».خدای متعال حکمت را برای کسی که بخواهد می دهد و کسی را که خداوند حکمت می دهد، قطعا خیر کثیری داده است و این حقیقت را متذکر نشوند مگر کسانی که صاحب فهم و درک و درایتند. به پسرم گفتم هر وقت احساس کردی که آماده ازدواج هستی بگو تا اقدام کنیم.وقتی 17 ساله شد خودمان اقدام کردیم.به خانواده دختر گفتیم ما سه دختر داریم دختر شماهم می شه دختر چهارم، تازمانی که پسرمان در شهری که ماهستیم مشغول تحصیله با ما زندگی کنه و درسش را ادامه بده.اوهم 16 ساله بود، آمد منزل ما و با دخترانم به دبیرستان می رفت.ما به کمک خرجیشون ادامه دادیم تا این دو جوان مستقل بشند.با ازدواجی آسان یک کانون خانواده تشکیل دادیم.اکنون پسرم داماد دارد!
_________________________________________________________________________ «به فرمودهی امام خمینی- اسلام ناب محمدی، نه اسلام آمریکائی.
اسلام ناب، همان است که نبی اکرم اجرا میفرمودند. مگر نخوانده و نشنیدهایم که: پیامبر بزرگوار در یک جلسه و در عرض چند دقیقه،
تمام مراحل یک ازدواج را –از قبیل: خواستگاری، تعین مهریه، خواندن عقد و…- اجرا میفرمودند و دست زن و شوهر را به هم داده و روانهی منزلشان میکردند!؟ اینها که افسانه نیست، معجزه هم نیست. الآن هم اسلام ناب، همان اسلام است و همان توان و خاصیت را دارد؛
اما این ماییم که مسلمان ناب نیستیم (هر عیب که هست، از مسلمانی ماست)» تبیان
وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ «مردان و زنان بی همسر خود را
همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز میسازد؛
گفت:دوست نداره درس بخونه البته درس حوزوی،پدرش می گفت: بمونه توی خونه می خواد دایما بخوابه وچاق بشه. بیاد اونجا مشغول باشه!دختره می گفت می روم دانشگاه، اونجا شوهر پیدا می کنم، بعدش هم می روم سرکار!
این چه علمی است، نمی تواند دنیا و آخرت انسان را بهشتی کند.
پ ن
قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.# ترجمه : علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش می دانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.
#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.
قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.# ترجمه : علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش میدانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.
#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.
قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.# ترجمه : علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش میدانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.
همسرش با یک زن شوهر دار بوده، توسط زن وشوهرش کشته شد!
گفتم توخود سرنوشت را ساختی! با این آرایش و لباس جیغ بیرون می آیی، طبیعی است، مردی با رفتار جیغ سراغت بیاد، و زن دیگربا رفتار جیغ سراغ همسرت!این دور ادامه دارد.
پ ن
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ ….وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(31نوز)
و به زنان مؤمن نیز بگو چشمان خود را از شرمگاه هاى دیگران فروبندند و شرمگاه هاى خود را نیز از دید دیگران بپوشانند و زیبایى هایشان را جز آنچه خود نمایان است آشکار نسازند و اطراف مقنعه خود را بر سینه خویش بیندازند تا سینه شان را بپوشاند …..و زنان نباید پاهایشان را بر زمین بکوبند تا زیورهایى که پنهان مى دارند معلوم شود. اى مؤمنان، همگى با پیمودن راه خدا به سوى او باز گردید، باشد که سعادتمند شوید.
همسفر بودیم.سرصحبت باز شد.گفت: شما باسجده روی خاک بت می پرسید!
گفتم:شما هم سجاده پرستید، خداوند، فرموده روی خاک تمیز سجده کنید.فلسفه اش این است که با قرار دادن بهترین جا روی خاک در برابر خدا خاضع باشیم. اما سجاده زربفت تکبر می آورد. تا آخر سفرسکوت کرد شاید فکر!!
خدا از جهت نعمت براش کم نذاشته، ولی متاسفانه سپاس گذار نیست!فقط یه پسر داره!پسری که در روستا بزرگ شده، خودش تونسته درس بخونه بدون کمک کسی چون پدر مادرش بیسوادن،برخلاف بچه های این دور زمونه که معلم ها برای مادر ها هم تکلیف درس مشق میدن!کوتاه کنم دانشگاهش هم تموم کرد وبرای کار هم وارد نیروی انتظامی شد ودر حین کار فوقش را هم گرفت، پسری مودب و نهایت احترام. واکنون از مرزهای کشور پاسداری می کند.هر آن ممکنه داعش در آن مرزها حمله کنه مثل همیشه و سر از تنش جدا کنه.
برای ازدواج دختر عمویش را انتخاب کرد، هر دو سالم بدون رفتار های پرخطر و ارتباط های ناپسند!
مادر شروع کرد به داد و فریاد که نباید با دختر عموت ازدواج کنی بدون هیچ دلیلی و نشانه بدی که دختر عموداشته باشه با وساطت فامیل ازدواج سر گرفت.
از جهت مسکن سوییت خالی در خانه پدر موجود ولی این زوج جوان حق زندگی در آن را ندارند و حق اجاره منزل در جای دیگرهم ندارند.فکر می کنم اگر رحم نکنیم یه داعشی در درونمان به مرور در حال رشده!
باید به این پدر و مادر چه گفت؟
نگاه حضرت عزرائیل به جوان خیره ماند،حضرت داود علیه السلام پرسید چرا اینگونه به او می نگری؟! عزرائیل گفت: قرار تا پایان هفته جان او را بگیرم.
حضرت داوود علیه السلام دلش سوخت،ازجوان پرسید همسر داری؟جوان گفت ندارم و مالی هم ندارم تا ازدواج کنم.حضرت داوود علیه السلام اورا به نزد تاجر معروفی فرستاد تا از دخترش خواستگاری کند وخود نیز اموال زندگی را به او عطا کرد.تاجر به حرمت حضرت داود علیه السلام دختر را به همسری جوان درآورد.هفته به سر رسید و جوان هم چنان طبق دستور حضرت داوود علیه السلام هرهفته به دیدن ایشان میرفت!
بعد از سه هفته عزرائیل به حضور داوود علیه السلام رسید، و بشارت داد چون تو به جوان رحم کردی، خداوند هم برعمر جوان تا سی سال افزود.
يا داوُود! اءنّ اللهَ تعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ فاَخَّرَ فِى اجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَة؛
اى داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به اين جوان، به او لطف كرد، و مرگش را سى سال به تاخير انداخت.
قصه هاى قرآن به قلم روان - محمد محمدى اشتهاردى رحمه الله علیه
فراموش کرد که هنگام مواجهه با نامحرم نباید به او خیره بشه، هیزم های شهوت در قلبش آتش گرفت ، ویروس گناه به سرعت در خونش منتشر شد و به زبانش رسید؛ نفس اماره امر کرد، برای شفای خواهرتان به وقت بیشتری نیاز دارم، او را همین جا بگذارید بروید. باز هم فراموش کرد که نباید با یه زن نامحرم تنها بماند! مستجاب الدعوه بود ، همه به او اعتماد داشتن حتی از چشم خودشان بیشتر! وقتی به آخر جنایتش رسید، او را برای اعدام حلق آویز کردند، مستاصل شده بود، و برای نجات خود دست و پا می زد؛ که شیطان حاضر شد گفت: برصیصای عابد به چه چیز نیاز داری؟ گفت: نجاتم بده، گفت فقط اشاره کن که مرا سجده می کنی!
پ ن
قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ(نور30) به مردان باایمان بگو که چشمان خود را ( از آنچه دیدنش حرام است مانند عورت دیگران و بدن زن اجنبی ) فرو بندند ، و عورت های خود را ( از اینکه در معرض دید قرار گیرد ) حفظ کنند ، این برای آنها پاکیزه تر است. همانا خداوند از آنچه انجام می دهند آگاه است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «النّظرة سهمٌ من سهام ابلیس مسمومٌ من ترکها للّه لا لغیره اعقبه اللّه ایماناً یجد طعمه؛ نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودهای از تیرهای شیطان است. هر کس آن را برای خدا ترک کند نه بخاطر غیر او، خدا ایمانی به او میدهد که مزّه آن را میچشد.»
امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید : نظر و نگاه یکی از تیرهای زهر آگین شیطان است، و چه بسا یک نگاه سبب حسرت و ندامت طولانی بشود.[i]
زبانزد بنی اسرائیل شده بود، همه به نامش قسم می خوردند، کلید حل مشکلات مردم بود، بخاطر عبادتی که کرده بود، جایگاهش برتر شده بود.
تا اینکه یک روز فرعون با او روبرو شد، و از مشکلاتش با حضرت موسی گفت: و از اینکه در شکست دادن موسی حیران درمانده شده بود.
اول شروع کرد به تعریف کردن و اینکه او خود به تنهایی یک موسا است، چه چیز تو کمتر از موسی است! مستجاب الدعوه نیستی که هستی! در میان مردم جایگاه نداری که داری! خداهم از تو راضی است!
بیا باهم کار موسی را یک سره کنیم و توموسای مصر باش! بلعم باعورا از فرعون جدا شد و پیش خود گفت با همسرم مشورت می کنم اگر اوهم قبول کرد معلوم است که کار درست است! همسرش هم اورا تشویق کرد، در نتیجه شد آنچه که نباید می شد!
بلعم که به دانستن اسم اعظم خداوند مغرور بود ،سوار بر الاغش به طرف کوهی که محل عبادتش بود حرکت کرد تا برای شکست حضرت موسی به پیشگاه خدا نفرین کند!.
حیوان قدم از قدم برنداشت تا می توانست به قصد کشت، با چوب بر سر حیوان کوبید ،حیوان به سخن آمد که تو می خواهی برای شکست حضرت موسی به کوه بروی من تو را همراهی نمی کنم!
در همان لحظه اسم اعظم خدا ازذهنش پاک شد! تفسیر المیزان، ص 440 به فکر فرورفت تا برای شکست حضرت موسی نقشه ای طراحی کند که شیطان درونش به اوگفت: با استفاده از زنان و شراب، سربازان حضرت موسی را منحرف کند، سرانجام توانست به وسیله زنان فرماندهان حضرتش را گمراه کند.
قرآن نتیجه کلی از سرگذشت بلعم و علمای دنیا پرست را اینگونه بیان میکند:
«سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ کاَنُواْ یَظْلِمُونَ» ؛ چه بد مَثَلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و آنها تنها به خودشان ستم می نمودند.». اعراف/177
حالا فرعون زمان ماهم برای شکست جمهوری اسلامی ایران ، موگرینی را در مراسم تحلیف ریاست جمهوری ایران که نتیجه خون های پاک شهدا وخون دل خوردن های امام خمینی بزرگ و زحمات رهبری های امام خامنه ای است، می فرستد تا بلعم های زمانه ما او را در سلفی حقیرانه خود طواف کنند! وبرای خوشحالی فراعنه جفتک اندازی کنند!
نفرین برچنین نمایندگانی که شهیدانی چون تیموری برای حراست از جان بی مقدار اینها به دست داعشی ملعون شهید شد.
قرآن سرانجام این عابد مستجاب الدعوة را چنین بازگو میکند:
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» (176 اعراف؛) و اگر میخواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا میبردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد. مَثَل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را میکندگویی (چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود) این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند.
«بلعم باعوراها» و «بو راهب ها» و «امیة بن ابی الصلت ها» و همه دانشمندانی که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار می دهند و در اثر هوا پرستی و تمایل به زرق و برق جهان ماده یا به خاطر انگیزه حسد، همه سرمایههای فکری خود را در اختیار طاغوتها می گذارند و آنها نیز برای تحمیق مردم عوام، از وجود اینگونه افراد حداکثر استفاده را میکنند، در حقیقت در حق خویش ظلم میکنند و عاقبت شومی در انتظار آنهاست و رهایی از این لغزش تنها در سایه هدایت الهی امکان پذیر است