|
من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا مینویسم
|
|
|
پروردگارا! ماه شیرین رجب تمام شد، ما از نعمت زیارت حرم نورانی پدر بزرگوار امت حضرت علی علیه السلام محروم ماندیم و اعتکافمان تخت بیمارستانها و کمک رسانی بصورت جهادی در تمام گوشه زوایای شهر روستا، به نجوا و مناجات عملی گذشت . به امید نجات ماه زیبای شعبان را شروع کردیم، در آرزوی زیارت حرم شریف امام حسین علیه السلام سوختیم. دعا کردیم و امید داشتیم که در نیمه شعبان، زیباترین روز میلاد بهترینهای آفرینش پرودگار را چشمان پر گناهمان با ظهورش روشن شود؛ ولی باز هم باید در انتظار بمانیم تا کی این یوسف گمگشته باز آید به کنعان.
اگر او بیاید از پس پرده غیبت، چه لذتی دارد، خورشید روی محمدصلی الله علیه و آله را در رخش به نظاره بنشینیم. اگر او بیاید ما امیرالمومنین سید الوصیین علیه السلام را به تماشا خواهیم نشست.
اگر او بیاید، ما امام سر از تن جدا را در هیبت حضرتش زیارت خواهیم کرد.
اگر او ظهور کند، ما پدرمان، ریشه مان و دلیل هستی و خلقتمان را خواهیم دید.
خدایا ماه شعبان به آخر رسید، دوستان مومن و شیدای حضرت ولی عصر «عج» در اقصا نقاط جهان، با بلای کرونا از دنیا کوچ کردند، و در آرزوی ماه مهمانی خودت سوختند، و از نعمت عصر انتظار محروم شدند، روحشان را قرین رحمتت گردان. به ما منتظران دلسوخته زخم زبان کشیده در شبهای قدر با مرحم ظهور التیام ببخش.
موضوعات: دلنوشته
لینک ثابت
[دوشنبه 1399-02-01] [ 12:08:00 ب.ظ ]
|
|
از دیدن منظره جنایت قلبم به شدت درد گرفت، برای تسکین و التیام اندوه، خودم را توجیه میکردم. حتما این موجودات کوچک را بخاطر آنفلوانزای مرغی معدوم میکنند ولی فایده نداشت. نمیتوانستم این همه قساوت را بپذیرم.
آنهم توسط نهادی به نام جهاد کشاورزی، که روزگاری برای افزایش تولید به دستور امام خمینی«ره» بنیانگذاری شد. جوانان مومن از دانشجو گرفته تا روحانی رفتند در دل روستاها برای روستائیان گندم کاشتند و گاوداری و مرغداری راه اندختند. بعد دولت های لیبرال این نهاد پر برکت را تبدیل به سازمانی به نام جهاد کشاورزی کردند؛ از آن روز به بعد برکت در این کشور روز بروز کمتر شد، و تورم بالا تر رفت و زندگی طبقه محروم بدتر شد. و امروز وقتی دیدم کامیون کامیون جوجه یک رروزه را زنده زنده زیر خاک مدفون میکنند مسئول جهاد علت آن را با پر رویی تعادل بازار معرفی میکند، دیدم گناه اسراف، ظلم به یک موجود بی پناه؛ فقط برای سیستم سرمایه داری لیبرال قابل توجیه است و می گوید این روال کار مرغداری هاست که همیشه تکرار میشود، فقط نباید فیلم آن در فضای مجازی منتشر میشد. گفتم خدایا این چه مسلمانی است که به آن مغرور هستیم وقتی ظلم به یک مورچه در روز قیامت پاسخ گویی می خواهد، چگونه جوجه هرای یک روزه را می کشند برای تعادل بازار؛ در حالیکه می توانستند به عنوان اسباب بازی به کودکان بدهند.گفتم پناه بر خدا کرونا کمترین کتکی است که می خوریم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-30] [ 03:19:00 ب.ظ ]
|
|
توبه جهانی
کم کاری جهانی را باید توبه جهانی پوشش داد، وقتی برای خداپرستی اما و اگرهایی آوردیم؛ و برای خدا شروطی گذاشتیم، چون من شیعه هستم، چون من نماز خوان هستم، من اهل هیئتم، من طلبهام، من مسئول حوزهام، چون جهادیم، پس هرچه میگویم، هرچه فکر میکنم و هرچه دستور میدهم درست است.
بعد از هرکار خیری و عبادتی منتظر یک معجزه بودیم، درحالیکه هر لحظه زندگی بشر در معجزه است، از شدت آشکاری و هویدایی معجزه را ندیدیم و حس نکردیم.
زندگیمان شد طلبکاری از خدا و ائمه معصومش، نماز خواندیم گفتیم خدایا بِدِه بِدِه بِدِه، حرم رفتیم، گفتیم به ما بده بده ولی هیچ وقت نگفتیم خدایا تو از ما چه میخواهی، بگو بگو بگو!
مسیحیان از مسلمانان بدتر، خدایشان فقط در کلیسا بود آنهم روز های یک شنبه!
حالا کرونا همه را درگیر کرد، ایرانی، اروپایی، آمریکایی، همه قاره ها را پیمود، وارد تک تک سلول های سفید و سیاه و سرخ و زرد پوست؛ شد، از سرمایه دار گرفته تا فقرا را درگیر کرده است.
باید دوباره از نو با تفکر در باره مبدا و معاد، زندگی را شروع کنیم، و معجزات الهی را ببینیم و درک نماییم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-01-27] [ 12:58:00 ب.ظ ]
|
|
ملت ایران دوران درس پس دادن را طی میکند. در سالیان گذشته در ماه رجب و شعبان با اعتکاف و اعمال ماه شعبان به پیشواز رمضان میرفت؛ امسال خداوند به یک باره المپیاد جهانی را استارد زد، تا نتیجه همه آن مناجاتها را در مواسات و همدردی و همدلی در کف اخلاص گذاشته و عبادت عملی و جوارحی خود را محک بزنند و درسی را که آموخته بودند آزمایش کنند؛ آیا برای دوران ظهور چگونه عمل خواهند کرد. و همه ملتها هم خودشان را محک بزنند تا یکدیگر را بهتر بشناسنند. در این المپیاد تمامی حجابها پاره میشود و فریبها و دوروییها مشخص میشود. همیشه در بوق و کرنا کرده بودند که غربیها بسیار متمدن و قانونمدار هستند، از چراغ قرمز عبور نمیکنند و خیلی اهل لبخند هستند(دختری که به غرب کوچ کرده بود علتش را اهل لبخند بودن مردم غرب میدانست). ملت ایران در این المپیاد کرونایی بهترین مدال را به خود اختصاص داد و رسوایی اروپائیان و غرب وحشی را به جوانان سایر نقاط جهان نشان داد.
ملتی که همیشه در سختیها پای کار بودهاند، مردمی که خودشان هم حقوق ثابت ندارند؛ اما برای خانواده های بی بضاعت یاری رسانی میکنند.فعالیت های جهادی در تمامی ابعادش در زیر پوست شهر جریان دارد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-24] [ 11:18:00 ب.ظ ]
|
|
روزهای بیقراری و غربت، بدتر از کرونا بود، هجرت از قم به شهری که همه جور تیپی داشت . از مجاهدینخلق گرفته تا کمونیستهای فدایی.
با دوتا بچه هشت ساله و چهارساله تنها بودم. همسرم رفته بود جبهه؛سال خرداد 61 بود، درست دوران پیروزی خرمشهر. دختر یکی از همسایهها که دبیرستانی بود، اصرار کرد شبها بیام که تنها نباشید. با نارضایتی قبول کردم؛ چون اصلا نمیدونستم ترس یعنی چی!
سپاه برای محافظت همسرم یه اسلحه کلت بهش داده بود تا از خودش محافظت کنه! سال 60 که ما تازه واردشده بودیم، هر روز اتفاقهایی توی شهر میافتاد؛ گاهی اعدامیهای کمونیست را برای دفن میآوردند. وقتی شهید بهشتی با یارانش شهیدشد یکیشون شیرینی پخش کرده بود!
همسرم وقتی رفت اسلحه کلت را تحویلم داد تا اگر لازم شد استفاده کنم.
من خودم مربی آموزش اسلحه برای بچه حزب الهیها بودم، طرز استفادهاش را میدونستم. خانه ما نه کمد داشت و من هم هیچ وسیله زندگی با خودم نبرده بودم. چون قرار بود فقط برای یک سال شوهرم امام جمعه باشه.جایی برای پنهان کردن اسلحه نداشتم. اسلحه روی تاقچه بود. دختر همسایه به اسلحه گیرداده بود که من این اسلحه را یه نگاهی بهش بییندازم! خلاصه من ترسیدم که یه وقت برداره یه اتفاقی بیفته؛ خودم کلت را برداشتم، گفتم اول باید خشاب را در بیاریم، بعد برای اینکه به کسی نخوره به طرف آسمون میگیریم ماشه را میچکانیم که اگر گلوله داشت به کسی اصابت نکنه! با چکاندن ماشه گلوله شلیک شد و خورد به سقف و غبار گچ توی اتاق پخش شد که چشم چشم را نمیدید، من یک مرحله را فراموش کرده بودم که باید گَلنگِدَن را میکشیدم تا اگر گلولهای داخل لوله بود خارج بشه. دختر همسایه افتاده بود روی زمین جیغ میزد و فکر میکرد کشته شده است. الباقی ماجرا که دختر همسایه دیگه ترسید بیاد و مراقب ما باشه که نترسیم!
موضوعات: خاطرات
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-23] [ 06:54:00 ب.ظ ]
|
|
آخرین روز قبل از قرنطینه شدن کرونا بیرون از منزل حضور داشتم، ایستگاه قطار تهران بود. خانمهای بیحجابی که شالهایشان را روی دوششان انداخته بودند، در صندلیهای ایستگاه منتظر حرکت قطار بودند، نگاه میکردم، دیگران هم تماشا میکردند. مردان و زنان متدین هیچ کس حرفی از باب لطف و دلسوزی به آن ها نگفت و نگفتیم!
با خودم فکر میکردم چرا این جوانان دختر و پسر به این روز افتادند و ما چرا به این روز افتادیم! آنها آشکارا دستور واجب حجاب را زیر پا میگذارند و ما هم به نظارت اجتماعی واجب (امر به معروف و نهی از منکر)عمل نمیکنیم. دنبال مقصر میگشتم، که خداوند تحریم را شروع کرد و واجب کرد که هردو گروه زشتکاران که دو واجب مهم اجتماعی را ترک کردهاند در سلولهای منازل زندانی شوید!!!
حالا هر دو گروه زندانی هستیم!خود کرده را تدبیر نیست!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1399-01-22] [ 02:25:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی قصه اصحاب کهف را میخوندم هیچ وقت فکر نمیکردم، باید برای نجات از کرونا به غارهای مسکونی پناه ببریم، تا از شر دقیانوس کرونا محفوظ بماینم.دیدم، در احوالات قصه کرونا و سرنوشت ما شده شبیه اصحاب کهف، مدتها است که در قرنطیه هستیم و از دیدن بچهها و نوهها و دیگر اقوام محروم هستیم. با خودم گفتم نکنه این فراق و قرنطینه طول بکشه و روزی که از قرنطینه خارج میشیم؛ بچهها مارا نشناسند؛ یا اینکه وقتی بریم بازار برای خرید بهمون بگند این پول شما دیگه ارزش نداره! درست عین همون اتفاقی که برای اصحاب کهف افتاد، وقتی از غار خارج شدند شهر تغییر کرده و لباسهاشون عوض شده بود. پولشون تغییر کرده بود؛ و اقوامشون هم آنها را نمیشناختند. وقتی دنبال همسایه و فامیل بگردیم با خبر بشیم که مدتهاست که از دنیا رفتهاند و بیاطلاع بودیم.حتما بعضی از اقوام بهمون بگند چقدر عوض شدی یا پیر شدی…!! یا نتوانیم بعضی از فامیل و اقوام را ببینیم…!!!
خدایا این مصیبت را از سر ملتهای مظلوم برطرف کن.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-01-21] [ 03:52:00 ب.ظ ]
|
|
اوایل تاسیس حوزه بود که در خانهای کنار مصلی دو کلاس داشتیم.با آن وضع کم امکانات میخواستیم مردم شهر را با حوزه آشنا کنیم.
قرار شد شب نیمه شعبان را احیا بگیریم و مهمانان را هم دعوت کردیم. شام و سحری هم آماده کردیم منتها خودمان امکانات آشپزی نداشتیم و حوزه هم روزانه بود. طلاب سبزی قرمهسبزی را خوردکردند فرستادند به آشپز حوزه برادران تا خورشت را آمادهکند.
هنگام خوردن شام متوجه مشکلی در خورشت نشدیم، اما خدا روز بد نشونتون نده وقت سحری خوردن بود که موقع خوردن غذا دیدم شن زیر دندانهایم خش خش میکنه؛ ناچار شدم غذا را خوردم؛ در طول عمرم اونقدر گل وشن نخورده بودم! نگاهی به بشقابهای مهمانها انداختم دیدم خورش هایشان را کنارزدهاند و فقط برنج خالی می خورند، اما من تا دوماه درد معده گرفتم!
معلوم شد که آشپز حوزه برادران سبزی های خوردشده را شسته فرض کرده و توی خورش ریخته بود. موقع شام شن ها تهنشین شده بوده و معلوم نشد اما وقت سحری خورش به ته دیک رسیده بود آمد رو و آبروی مان را برد.
موضوعات: خاطرات
لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-01-20] [ 09:42:00 ب.ظ ]
|
|
محمّد بن بحر شیبانى گوید: در سال دویست و هشتاد و شش وارد کربلا شدم و قبر آن غریب رسول خدا صلی الله علیه وآله را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در نهایت خود بود و بادهاى داغ مى وزید و چون به مشهد امام کاظم ع رسیدم نسیم تربت آکنده از رحمت وى را استشمام نمودم که در باغهاى مغفرت پیچیده بود، با اشکهاى پیاپى و ناله هاى دمادم خودم را روی تربتش انداختم و اشک چشمانم را فراگرفته بود و نمى توانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و ناله ام قطع گردید، دیدگانم را گشودم پیرمردى را دیدم پشت خمیده با شانه هاى منحنى که پیشانى و هر دو کف دستش پینه داشت و به شخص دیگرى که نزد قبر همراه او بود مى گفت: اى برادرزاده! عمویت به واسطه علوم شریفه و غیوب دشوارى که آن دو سید به وى سپرده اند شرف بزرگى یافته است که کسى جز سلمان بدان شرف نرسیده است و هم اکنون مدّت حیات وى استکمال پذیرفته و عمرش سپرى گردیده است و از اهل ولایت مردى را نمى یابد که سرّش را به وى بسپارد. با خود گفتم: ای نفس همیشه در راه طلب علم رنج و سختی به تو رسیده چرا که من در این راه پا و کفشم را خسته کردم(کنایه از اینکه به هر شهر و دیاری سفر کردم) و اکنون گوشم از این شخص سخنى را مى شنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وى دلالت دارد. گفتم: اى شیخ! آن دو سیّد چه کسانى هستند؟ گفت: آن دو ستاره نهان در خاک، که در سرّ من رأى خفته اند. گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند یاد مى کنم که من جویاى علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم. گفت: اگر در گفتارت صادق هستى آنچه از آثار و اخبار آنان دارى بیاور. و چون کتب و روایات را وارسى کرد، گفت: راست مى گویى من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصارىّ و یکى از موالیان امام هادى و امام عسکرىّ علیهما السّلام و همسایه آنها در سامرا بودم. گفتم: برادرت را به ذکر برخى از مشاهدات خود از آثار آنان گرامى بدار. گفت: مولاى ما امام هادى علیه السّلام مسائل بنده فروشى را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمى کردم و از این رو از موارد شبهه ناک اجتناب مى کردم تا آنکه معرفتم در این باب کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم. یک شب که در سامرا در خانه خود بودم و پاسى از شب گذشته بود، کسى در خانه را کوفت، شتابان به پشت درآمدم دیدم کافور فرستاده امام هادى علیه السّلام است که مرا به نزد او فرا مى خواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابو محمّد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفتگو مى کند، چون نشستم فرمود: اى بشر! تو از فرزندان انصارى و ولایت ائمّه علیه السّلام پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل البیت هستید و من مىخواهم تو را مشرّف به فضیلتى سازم که بدان بر خوبان و به نهایت رسیدگان از شیعیان در موالات ما سبقت بجویى، تو را از سرّى مطّلع مىکنم و براى خرید کنیزى گسیل مى دارم. آنگاه نامه اى به خط و زبان رومى نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زرد رنگى را که در آن دویست و بیست دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و فلان روز هنگامی که آفتاب بالا آمد در کنار پل فرات حاضر شو و چون کشتیهای اسیران آمد، و کنیزان از بین آنها آشکار شدند، جمعى از وکیلان فرماندهان بنى عبّاس و گروهی از جوانان عراقى دور آنها را بگیرند و چون چنین دیدى از دور سراسر روز شخصى به نام عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر و چون کنیزى را که صفتش چنین و چنان است و دو تکه پارچه حریر ریز بافت و ضخیم در بردارد براى فروش عرضه بدارد و آن کنیز از گشودن رو و لمس کردن خریداران و اطاعت آنان سرباز زند، و همراهی نمیکند با کسی که چشمانش را تیز و خیره میکند تا از پشت حجابی که دارد او را نظاره کند. بنده فروش آن کنیز را بزند و او به زبان رومى ناله و زارى کند و بدان که گوید: واى از هتک ستر من! یکى از خریداران گوید: من او را سیصد دینار خواهم خرید که عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربى گوید: اگر در لباس سلیمان و کرسى سلطنت او جلوه کنى در تو رغبتى ندارم، مواظب اموالت باش. برده فروش گوید: چاره چیست؟ گریزى از فروش تو نیست. آن کنیز گوید: چرا شتاب مىکنى باید خریدارى باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد. در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید برو و بگو: من نامهاى سربسته از یکى از اشراف دارم که به زبان و خط رومى نوشته و کرامت و وفا و بزرگوارى و سخاوت خود را در آن نوشته است، نامه را به آن کنیز بده تا در خلق و خوى صاحب خود تأمّل کند اگر بدو مایل شد و بدان رضا داد من وکیل آن شخص هستم تا این کنیز را براى وى خریدارى کنم. بشر بن سلیمان گوید: همه دستورات مولاى خود امام هادى علیه السّلام را در باره خرید آن کنیز بجاى آوردم و چون در نامه نگریست به سختى گریست و به عمر ابن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش. و سوگند اکید بر زبان جارى کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت. و در بهاى آن گفتگو کردم تا آنکه بر همان مقدارى که مولایم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم کنیز را در حالیکه از این بیع خندان و شادان بود تحویل گرفتم و به حجرهاى که در بغداد داشتم آمدیم؛ و چون به حجره درآمد هنوز قرار نگرفته بود نامه صاحبش را از جیب خود درآورده و آن را مى بوسید و به گونه ها و چشمان و بدن خود مى نهاد و من از روى تعجّب به او گفتم: آیا نامه کسى را مى بوسى که او را نمى شناسى؟ گفت: اى درمانده و اى کسى که به مقام اولاد انبیاء معرفت کمى دارى! به سخن من گوش فرادار و دل به من بسپار که من ملیکه دختر یشوعا فرزند قیصر روم هستم، و مادرم از فرزندان حواریون یعنى شمعون وصىّ مسیح است و براى تو داستان شگفتى نقل مى کنم، جدّم قیصر روم مى خواست مرا در سنّ سیزده سالگى به عقد برادرزاده اش در آورد و در کاخش محفلى از افراد زیر تشکیل داد: از اولاد حواریون و کشیشان و رهبانان سیصد تن، از رجال و بزرگان هفتصد تن، از امیران لشکرى و کشورى و امیران عشائر چهار هزار تن، و از اتاق میهمانان تخت زیبایى آشکار شد که با انواع جواهر آراسته شده بود که در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالاى چهل سکّو قرار داد و چون برادرزاده اش بر بالاى آن رفت و صلیب ها اطرافش افراشته شد و کشیش ها با کمال دقت و توجه ایستادند و انجیل ها را گشودند، ناگهان صلیب ها به زمین سرنگون شد و پایه های تخت فرو ریخت و به سمت پایین ویران شد و آنکه بر بالاى تخت رفته بود بیهوش بر زمین افتاد و رنگ از روى کشیشان پرید و گوشت تنشان لرزید. در آن هنگام بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات این نحسها که دلالت بر زوال دین مسیحى و مذهب ملکانى دارد معاف کن! جدّ من هم از این حادثه فال بد زد و به کشیشها گفت: این را برپا سازید و صلیب ها را برافرازید و برادر این بخت برگشته خطاکار را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به سعادت آن دیگرى دفع سازم و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند همان پیشامد اوّل براى دومى نیز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قیصر اندوهناک گردید و به داخل کاخ خود درآمد و پرده ها افکنده شد. من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعى از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعى که جدّم تخت را قرار داده بود منبرى نصب کردند که رقابت میکرد با آسمان در بلندى و ارتفاع، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به همراه جوانان و شمارى از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد، آنگاه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او گفت: اى روح اللَّه! من آمده ام تا از وصىّ تو شمعون دخترش ملیکا را براى این پسرم خواستگارى کنم. و با دست خود اشاره به ابو محمّد صاحب این نامه کرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت: شرافت نزد تو آمده است با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم خویشاوندى کن. گفت: چنین کردم. آنگاه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج کرد و مسیح علیه السّلام و فرزندان محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و حواریون همه گواه بودند، و چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را براى پدر و جدّم بازگو کنم مرا بکشند، و آن را در دلم نهان ساخته و براى آنها بازگو نکردم. و سینه ام از عشق ابو محمّد لبریز شد تا به غایتى که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهاى روم طبیبى نماند که جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وى نخواهد و چون ناامید شد به من گفت: اى نور چشم! آیا آرزویى در این دنیا دارى تا آن را برآورده کنم؟ گفتم: اى پدربزرگ! همه درها به رویم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانى که در زندان هستند بر مىداشتى و آنها را آزاد مىکردى امیدوار بودم که مسیح و مادرش شفا و عافیت به من ارزانى کنند. و چون پدربزرگم چنین کرد اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندکى غذا خوردم پدر بزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت، و نیز پس از چهار شب دیگر سیّدة النّساء را در خواب دیدم که به همراهى مریم و هزار خدمتکار بهشتى از من دیدار کردند و مریم به من گفت: این سیّدة النّساء مادر شوهرت ابو محمّد است، من به او چسبیدم و گریستم و گلایه کردم که ابو محمّد به دیدارم نمىآید. سیّدة النّساء فرمود: تا تو مشرک و به دین نصارى باشى فرزندم ابو محمّد به دیدار تو نمىآید و این خواهرم مریم است که از دین تو به خداوند تبرّى مىجوید و اگر تمایل به رضاى خداى تعالى و رضاى مسیح و مریم دارى و دوست دارى که ابو محمّد تو را دیدار کند پس بگو: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللَّه. و چون این کلمات را گفتم، سیّدة النّساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوشحال نمود و فرمود: اکنون در انتظار دیدار ابو محمّد باش که او را نزد تو روانه مىسازم. سپس از خواب بیدار شدم و مىگفتم: وا شوقاه به دیدار ابو محمّد. و چون فردا شب فرا رسید، ابو محمّد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم: اى حبیب من! بعد از آنکه همه دل مرا به عشق خود مبتلا کردى، در حقّ من جفا نمودى! او فرمود: تأخیر من براى شرک تو بود حال که اسلام آوردى هر شب به دیدار تو مى آیم تا آنکه خداوند وصال عیانى ما را میسر گرداند و از آن زمان تاکنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است. بشر گوید: بدو گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدى و او گفت: یک شب ابو محمّد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشکرى به جنگ مسلمانان مىفرستد و خود هم به دنبال آنها مى رود و بر توست که در لباس خدمتگزاران درآیى و بطور ناشناس از فلان راه بروى و من نیز چنان کردم و طلایهداران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم بدان جا رسید که مشاهده کردى. و هیچ کس جز تو نمى داند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطّلاع تو رسانیدم. و آن مردى که من در سهم غنیمت او افتادم نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: این نام کنیزان است. (بشر گوید) گفتم: شگفتا تو رومى هستى امّا به زبان عربى سخن مى گویى؟ گفت: جدم از شدت علاقه و محبتی که به من و آموختن آداب به من داشت، زن مترجم خود را بر من گماشت تا با من رفت و آمد کند، او هر صبح و شام نزد من میآمد، و به من عربی میآموخت، تا خوب یاد گرفتم. بشر گوید: چون او را به سامرا بردم و بر مولایمان امام هادى علیه السّلام وارد شدم، بدو فرمود: (دیدی) چگونه خداوند عزّت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل بیت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به تو نمایاند؟ گفت: اى فرزند رسول خدا چیزى را که شما بهتر مى دانید چگونه بیان کنم؟ فرمود: من مى خواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست مىدارى، ده هزار درهم؟ یا بشارتى که در آن شرافت ابدى است؟ گفت: بشارت را فرمود: بشارت باد تو را به فرزندى که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. گفت: از چه کسى؟ فرمود: از طرف چه کسى که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومى از تو براى او خواستگارى کرد؟ گفت: از مسیح و جانشین او. فرمود: پس مسیح و وصىّ او تو را به چه کسى تزویج کردند؟ گفت: به پسر شما ابو محمّد. فرمود: آیا او را مى شناسى؟ گفت: از آن شب که به دست مادرش سیّدة النّساء اسلام آوردهام شبى نیست که او را نبینم. امام هادى علیه السّلام فرمود: اى کافور! خواهرم حکیمه را فراخوان، و چون حکیمه آمد، فرمود: آگاه باش که او همان است(که میگفتم). حکیمه او را زمانى طولانى در آغوش کشید و به دیدار او مسرور شد، بعد از آن مولاى ما فرمود: اى دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرائض و سنن را به وى بیاموز که او زوجه ابو محمّد و مادر قائم علیه السّلام است. منبع کمال الدین، ج1، ص417 دلائل الامامة، ص489 الغیبة (شیخ طوسی)، ص208 (ابتدای داستان را نیاورده) روضة الواعظین، ج1، ص252 (ابتدای داستان را نیاورده)
موضوعات: تاریخ
لینک ثابت
باید سپاسگزار خداوند مهربان باشیم، برای گذشتههای سخت تر از کرونا. اگر این روزها در خانه بمانیم و فاصله فیزیکی رعایت از آسیب کرونا در امان هستیم.
مردم روزهای کشف حجاب پهلوی ملعون را با چشم خود دیدند که زنان عفیف برای حفظ عفت و چادرشان هفت سال از خانه بیرون نیامدند، کسانی که به ناچار بیرون آمدند و به شهادت رسیدند. و علمایی که برای حفظ لباس روحانیت سالها در خانه ماندند. روزهای سختی که حتی اجازه روضه خواندن برای امام حسین علیه السلام هم جرم بود.
مادرم در خاطراتش میگفت: پدر بزرگم از روی پشت بام ها برای روضه خوانی به خانهای که روضه داشتند، میرفت.
من آن روزها نبودم ولی شنیدم، اما روزهایی را دیدم، که درخانه ماندن هم نمیتوانست مردم را حفظ کند. چه در خواب یا بیداری در حال عبادت و جشن یا عزاداری؛ صدام مزدور آمریکای متجاوز با بمب و موشک خانه و خیابان را زیرو میکرد! در سحرهای رمضان هنگام سحری خوردن آژیر خطر بلند میشد که به پناهگاه بروید خطر حمله دشمن وجود دارد. وقتی از پناهگاه خارج میشدیم دیگر فرصتی برای سحری خوردن نبود.
آنهایی که دستشان به دهنشان میرسید برای خود پناهگاهی از جنس بتن در عمق زیر زمین برای خود میساختند تا از شر آوار بمب و موشک در امان باشند.
حالا در این روزهای خوش آزادی زندگی، که شهدا در طی سالهای طولانی برای این مردم بوجود آوردند، باید برای این خانه ماندن ها خدا را هزار مرتبه شاکر باشیم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-19] [ 12:01:00 ب.ظ ]
|
|
زنگ گوشی به صدا دراومد، پشت خط با اضطراب گفت: فامیلتون حالش خرابه، باعجله خودم رسوندم خونشون، دیدم مردان اورژانس و همسایهها توی اتاقشون جمع هستند! فامیل هم یه وری روی زمین افتاده؛ رفتم جلو تا حالش را بپرسم، با دستش من را عقب زد، گفت: برو عقب کرونا میگیری! از مردان اورژانس پرسیدم منتظر چی هستید؟ گفتند نمیتونیم دونفری ببریمش چون طبقه بالا بودند. بهش گفتم بلندشو بریم بیمارستان، گفت: نمیتونم . بهش گفتم تو کرونا نداری، زیر بغلش را گرفتم کمک کردم بلند شد، تمام خصوصیات کرونا را داشت، نفسش با زحمت بیرون میاومد، سرفه میکرد، صدای ضربان قلبش را میشنیدم . اورژانسی را فرستادیم رفت. صندلی عقب ماشین مون دراز کشید. هنوز حرکت نکرده بودیم که از تپش قلب و نفسهای تند دیگر خبری نبود. رفتیم پیش دکتر تک تک سرفه هم داشت. بعد از معاینه دکتر گفت مشکلی نداری، مشکلت چی بود؟ گفت: تا نزدیک ظهر خواب بودم و صبحانه نخورده نماز ظهر را میخواندم که سرم گیج رفت! معلوم شد سرگیجه را کرونا فرض کرده و بهش تلقین شده بود که کرونا گرفته است و تمام خصوصیات ظاهری کرونا هم بروز کرده بود. تنگی نفس سرفه و از ترس ضربان قلب تا حد سکته بالا رفته بود. واقعا ضرب المثل درستیه، ترس برادر مرگ است!
وقتی توکل به خدا نباشه انسان خود را مانند تنها ترین برگ درختی در تند باد می پندارد. در حالیکه مرگ همیشه به ما نزدیک است. اين تشبيه از امام حسين عليه السلام در آستانهى سفر به كربلا است. جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبند بر روی سینۀدختران است. «خطّ الموت علی وُلد آدم مَخطّ القلاده علی جید الفتاة»
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1399-01-18] [ 11:05:00 ق.ظ ]
|
|
اگر می خواهیم جوانمان سرمایه یک عمر زندگی پدر و مادر به هدر نرود و باعث روشنی چشمانش باشد ،باید برایش الگو معرفی کرد، وآن نیست جز علی اکبر. در غیر این صورت سرمایه از دست می رود.
ماند خیلی ها که از دست رفتند نه برای خودشان نه برای دیگران فایده ای نداشتند که بلکه مضر به حال جامعه و خانواده شدند و باعث سرافکندگی آنها گشتند!
جوانان بزه کار ،داعشی، کیف قاپزن، قاتل، عمله انگلیس ومزدور آمریکا ، مغز های فراری، اینها همه جوانانی بودند که سرماه والدینی که برای فرزندان الگو ندادند.
################
در این راستا به کلام رهبری توجه کنیم
اهميت نسل جوان در تحقق اهداف برافرازنده پرچم تمدّن نوين اسلامى؛ ما يك چنين كشورى مى خواهيم؛ هدف اين است. ما بايد پيش برويم، بايد به قلّه ها برسيم و اين بدون يك نسل جوان نخبه امكانپذير نيست. يك نسلى بايد وجود داشته باشد كه اين هدف را تأمين بكند. كسى در ضرورت اين هدف نمى تواند ترديد كند. (۲۸/۷/۱۳۹۵) امام خامنه ای
###################
همانطور که جوانان چه در قبل از انقلاب وچه بعد از انقلاب از علی اکبر الگوگیری کردند ودرعرصه های مختلف درخشیدند، میدان جهاد وشهادت ،میدان علم وفناوری ،میدان خانواده وتربیت فرزند، باید دست مریزاد گفت.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-16] [ 09:28:00 ب.ظ ]
|
|
زنگ زدم تا احوالپرسی و عید دیدنی کرونایی کردهباشم. از احوال خانم و بچههاش پرسیدم؛ گفت: یکماه میشه که من و دوتا بچه هارو گذاشته رفته و جای دیگه زندگی میکنه!
تعجب کردم! چرا مگر کرونا داری؟ گفت: نه بابا! از بس ترسیده بود، وقتی از بیرون و خرید میآمدم، سرتاپای من و با الکل و وایتکس میشست. نزدیک بود با وایتکس وضو بگیره! آخرش هم گذاشت رفت! وایتکس هم کار دستش داد. سرفههای خونی میکنه و دکتر بهش گفته دستی دستی خودت را آماده میزبانی کرونا کردهای! «یعنی از هول حلیم افتاد توی دیگ».
به آیه قرآن باورم بیشتر شد، بترس از روزی که زن از شوهرش میگریزد، هنوز آن روز نرسیده از هم میگریزیم و این گریختن را هم قانونی و شرعی میدانیم؛ وای برآن روز که دیگر از شدت گرفتاری خواهیم گریخت، و آن روز خیلی دیر نیست!
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ «33» يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ «34» وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ «35» وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ «36» لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ «37»
پس زمانى كه آن صداى هولناك در آيد. روزى كه انسان از برادرش بگريزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش. در آن روز براى هر يك از آنان كار و گرفتارى است كه او را (از پرداختن به كار ديگران) بازدارد. «عبس»
شوهرداری به سبک کرونا!!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
وقتی بشر خود را مستقل میپندارد و اِن قُلت میکند، و خدا را انکار میکند و یا به گوشه خانهها و کلیساها و کنیسهها مختص میکند، و مساجد از راز و نیاز خالی و خلوت میشود؛ اینجاست دست قدرت خداوند از آستین ضعیفترین موجودش، مثل پشه لنگی برای نابودی پیشرفتهترین ظالم آن زمان به جنگ نمرود فرستاده میشود، میخواست قدرت نمرود را تحقیر کند که نمیتوانی در برابر حق تاب بیاوری، و هرچه داری از قدرت پروردگار بوده که داشتهای!
همیشه همینجور بوده، با قدرتهای کافر با ضعیفترین و لطیفترین موجوداتش برآنها مسلط شده و نابودشان کرده است.
مثلا قوم نوح که حضرت نوح را مسخره میکردند که این مرد دیوانه شدهاست در یک بیابان برهوت کشتی میسازد تا بر روی شنهای کویر موج سواری کند.خداوند با لطیف ترین موجودش بنام آب که باعث زندگی و حیات روی زمین است، آنها را نابود کرد.
و چه بسیار اقوام گناه کاری که در کوهها خانه ساختند و به پیامبرشان گفتند که تو از نفرین مضایقه نکن ما در پناه خانههای محکم و استوارمان پنهان میشویم، خداوند باد را که همیشه پیام آور بهار است و گلها و درختان را بارور میکند، به سراغشان فرستاد در یک لحظه همه مثل كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ «4 منافقون »چوب خشکیده در اعماق خانه هایشان افتادند.سپاه ابرهه را با سنگریزهای بر منقار ابابیل، پرندگان کوچک نابود کرد.
بعضی روشنفکران بلاهای نازل شده بر اقوام را میشنیدند با تمسخر میگفتند، چه کسی دیده است، با ریشخند میگفتند کشتی نوح چگونه همه حیوانات را جا داد؟
حالا در این روزگار قرن بیست و یک در اوج غرور جهانی و ادعای رشد بهداشت و تغذیه و سلامتی با کشف همه نوع علاج بیماریها و تولید واکسنها، نانودارو و پزشکی هستهای….، خداوند به بشر ثابت میکند که هیچ قدرتی ندارند. تنها با یک ویروس ضعیف به نام کرونا چنان دست و پای این بشر توخالی را توی پوست گردو میگذارد؛ همه زندگیشان شده مبارزه با موجود ذره بینی که باید زیر میکروسکوپ تماشایش کرد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-12] [ 11:33:00 ب.ظ ]
|
|
نوعروس با داغی بردل از خانهای که با هزار آرزو وارد شده بود، دور میشد. هنوز صدای مهمانان در گوشش بود که دعا میکردند الهی سفید بخت بشی، با خود میگفت: کدام خوشبختی، بعد از دوهفته رنج مخفیانه فرار کرد.
نامه شکایتش را به صندوق پست انداخت، گیرنده نامه قاضی دادگاه بود.
نامه به دست قاضی رسید از تعجب شاخ درآورده بود! در کشور ایران در یکی از روستاهای این مرز و بوم، چنین فاجعهای رسم باشه و ما بی خبر از این ظلم و فساد.
نامه را روی میز گذاشت تا در نزدیک ترین فرصت پیگیر ماجرا شود و از درستی آن مطمئن شود، تا اقدام کند
اتفاقا برای جلسهای راهی مرکز شد، وقتی که از استان محل خود دور بود، از اخبار شنید که زلزلهای با ریشتر بالا بیشتر شهر و روستاهای استانش را زیرو کرده است.
اتفاقا آن روستایی که نامه شکایت عروس بدستش رسیده بود، کاملا زیر کوه رفته بود، به عبارتی روستا توی دره بود و کوه به دستور پرودگار مامور بود و حرکت کرد روی روستا و مردم روستا هنگام سحر همه درخواب بودند.
دیگر نه روستایی بود نه متهمین که قاضی بتواند تحقیق کند، خداوند خودش قضاوت کرده بود و متهمان را کیفر داده بود.
مگر متن نامه چه بود که متعجب شده بود؟ ماجرا از این قرار بود، که از ده دیگر برای این دختر خواستگار آمد، خلاصه بعد از مراسم او را به خانه بخت به روستای پائین کوه بردند. بعد از یک هفته داماد به سفر رفت، شب بعد از رفتن داماد یکی از شش برادر شوهر به اتاق عروس آمد! عروس با داد فریاد کاری از پیش نبرد. او را زندانی کردند تا نتواند از ده فرار کند؛ بترتیب هرشب یکی برادران به سراغش میآمد، تا اینکه یک شب پدر شوهر به اتاقش رفت، عروس نگون بخت که دلش پر بود از این مصیبت به پدر شوهر شکایت کرد از دست پسرانش. با تعجب دید که پدر شوهر هم با همان نیت پلید به سراغ او آمده است و در جواب او گفت: رسم ما این گونه است یک عروس میگیریم برای همه مردان خانواده!
وقتی گناه از حد گذشت و اطرافیان و بینندگان به گناه اعتراض نکنند؛ و راضی باشند از گناه و بی تفاوت بگذرند آن موقع است که خداوند اقدام میکند!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-10] [ 11:22:00 ب.ظ ]
|
|
دغدغه بیماری کرونا، این روزها مرا به خاطرات گذشته میبرد.دائما هرلحظه این کلمه در ذهنمان علامت سوال بود، “کی جنگ تمام می شه” یک ماه گذشت تمام نشد، دوماه، سه ماه، یک سال، دوسال گذشت تمام نشد.
جوانان رشید برای دفاع به جبههها اعزام شدند، تا جایئکه در یک روز در اصفهان 300 نفر جوان شهید رشید روی دوش مردم تشیع شد.
کار خانمها هم دعاکردن و پشت جبهه یاری رساندن بود.زندگی طوری بود که هیچ آرزویی جز شکست دشمن در ذهنمان وجود نداشت.
عدهای از آب گلآلود استفاده میکردند با احتکار، گران فروشی زندگی را بر مردم جنگ زده سخت میکردند.
در آن روزگار سخت عدهای که اندیشهای جز راحتی خود نداشتند فرار را بر قرار ترجیح دادند و به کشورهای دور از جنگ گریختند، گفتند آسمان آن طرف آب، آبی تر است.
امابر اثر ناسپاسی گروهی امتحانات هر دوره سخت تر میشود.
باز قرار است گروهی در این آزمون رد شوند؛ کسانی که به حقوق مردم تجاوز میکنند ، با احتکار و گران کردن مواد بهداشتی ،جان مردم را هدف قرار میدهند؛ اما خداوند جلوی این تقلب کردن ها را گرفته است،وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ 54 آلعمران، و مکر خداوند بهترین مکرهاست. این بار آسمان آنطرف آب بسیار سیاه و دودی رنگ است. جایی برای فرار وجود ندارد. و چه زود باز سازی خیلی کم رنگ قیامت را خداوند برای همه به تصویر کشید، که هرکسی باخود میگوید: جای فرار کجاست؟يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ١٠.قیامه.
حالا جهان با همه وسعتش یک زندان بزرگ است برای همه مخلوقاتش.باید همه توبه کنیم از ناسپاسیها تا راه نجاتی باز شود.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-09] [ 03:28:00 ب.ظ ]
|
|
کلاس پاسخ به شبهات کودکان ابتدایی
پرسید: خدا که اینقدر مهربونه، ماهارا آفریده، برای چند تا تار مو ماهارو میبره جهنم؟
بعد خودش جواب داد، نه نمیبره! آخه خانم معلم میگفت: مثل اینه که بریم از مغازه عروسک بخریم بعد بیاریم توی خونه آتیش بزنیم!
گفتم: این چند تا تار مو مثل اینه که بریم لب پرتگاه حرکت کنیم، بعد با یه لرزش کوچک بیفتیم ته دره!چون کم کم عادت میکنی که در بقیه واجبات و دستورات خداوند، کوتاهی کنی. بزرگتر که شدی آستین کوتاه بپوشی و پاچه شلوارت را کوتاه کنی تانامحرمان بیشتر نگاه کنند. گناه برایت عادی می شود.
پرسیدم قانع نشدی؟ یه مثال دیگه، یه دانه چوب کبریت می تونه مقدار کمی برگ خشک را روشن کنه، و آتش برگ خشک یه جنگل را آتش بکشه. در ادامه گفتم: جهنم را هم ما با اعمال حرام و گناهان خودمون درست می کنیم. در حالیکه خداوند ما را برای بهشت آفریده است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1399-01-08] [ 07:22:00 ب.ظ ]
|
|
“15 روز تا نیمه ی شعبان مانده 15 تا صلوات به نیت ظهور آقا بفرست و این پیامک رو برای 15 نفر هم ارسال کن” ارسال پیامک هایی با مضمون فوق چند سالیست که در نزدیکی های نیمهی شعبان در بین قشر ارزشی رواج یافته. کسی منکر فضیلت صلوات و نیت خیر عاملان چنین طرح هایی که گاها طرح چندین میلیونی صلوات را سازماندهی و عملی میکنند نیست. اما یک سوال؟!
آیا تعجیل در فرج مولا با بالارفتن آمار صلوات محقق می شود؟یعنی ما منتظر صلواتی هستیم!
اگر این چنین است چرا علما اعلام در طول قرون این امر مهم را اعلان نفرمودهاند؟
آیا مقدور نبود که مثلا حضرت امام خمینی “ره “با آن نفوذ و اقتدار و محبوبیتی که داشتند، روزی را تعیین مینمودند و همهی مسلمین را ملزم مینمودند با فرستادن چندین هزار صلوات، طرح عظیم و میلیاردی صلوات جهت تعجیل در فرج آقا را اجرا نمایند؟
به نظر میرسد پرداختن به امور مستحبی و تقدم مفاتیح الجنان بر قرآن در نزد برخی از ما شیعیان عامل مهجوریت قرآن و بازماندن از وظایف اصلی گردیده. وظیفهی جامعهی منتظر مصلح؛ پرورش عقول و بالابردن معرفت مردم است زیرا وقتی حضرت حجت ظهور نمایند پیش از هر امری عقول مردم را کامل مینمایند و سپس اقدامات اصلاحی خود را آغاز مینمایند و تا عقول مردم به مرحلهای از پختگی نرسد و برخی نقائص برطرف نشود ظهور غیر ممکن مینماید.
آسیب های فراوانی که به خاطر غفلت علما در تبیین درست فرهنگ انتظار و جریان قوی دشمنان به مهدویت ضربه زده نیاز به توجه و رسیدگی ویژه دارد. غلبهی مسائل احساسی بر مسائل معرفتی، تقدم مسائل فرعی بر مسائل اصلی(مانند این که آیا حضرت مهدی عج همسر و فرزندانی دارند ؟حضرت در کجا زندگی میکنند؟و…) ملاقات گرایی و ارتباط با امام زمان «عج »تطبیق مصداقی شخصیت های آخرالزمان(مثل دجال و سفیانی و سید خراسانی و…)توقیت و تعیین وقت ظهور و افراط در نشان دادن چهرهی خشن و یا پر مهر حضرت و…همگی مباحث انحرافی و غیر ضروری هستند که متاسفانه در بین مردم جا افتاده!
پایین بودن سطح فکری عموم مردم و عدم شناخت جایگاه والای حضرت حجت عامل تشدید این انحراف گردیده. با مروری دراحادیث مختلف مهدویت متوجه دوری جامعهی امروزی از فرهنگ انتظار میشویم.به عنوان مثال در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است”فإن أحب الأعمال إلى الله عزوجل انتظار الفرج“{منبع: الخصال :ج 2 ص 610} تعمق در این حدیث نشان میدهد، انتظاری که محبوبترین اعمال شمرده شده، با دست روی دست گذاشتن و دعا کردن محقق نمیشود بلکه انتظار امریست فعلی{توجه بفرمایید که در حدیث گفته شده:احب الاعمال} یعنی فرد منتظر باید مرد عمل باشد! منتظر یعنی معترض.زیرا منتظر به شرایط موجود معترض است و خواهان تغییر شرایط و آماده کردن زمینهی ظهور حضرت حجت میباشد.اما در جامعهی ما عملگرایی تا چه حد مقبول است؟
کمک به اصلاح وضعیت فکری و فرهنگی جامعه چقدر مورد توجه است؟
آیا جامعه ی ما نشانه های جامعهی منتظر را دارد؟ مسئلهی منجی آخرالزمان در همهی ادیان پذیرفته شده و مختص عقاید شیعه نیست ولی فرق منجی شیعه با منجی دیگر ادیان دراین است که منجی شیعه با اعمال و رفتار مردم ارتباط دارد و ظهورش منوط به اعمال مردم است که همین امر انگیزهای را در بین منتظران ایجاد میکند که با تصحیح اعمال خود زمینهی ظهور حضرتش را فراهم نمایند؛ اما منجی دیگر ادیان جمود گرفته و ارتباطی با دنیای موجود ندارد. دشمنان شیعه با علم به این مسئله کوشش مینمایند تا با ترویج عقاید انحرافی و در حاشیه قرار دادن حضرت ولیعصر«عج »، مهدی موهوم را جایگزین مهدی موعود«عج «نمایند.
از آنجایی که معرفت عموم جامعه نسبت به حضرت، نسبتا سطحی است، لذا سریع در دام توطئههای دشمنان میافتند.در این بین عدهای سود جو با ادعای مهدویت اعتقادات مردم را به بازی میگیرند و با سوء استفادههای مالی و اخلاقی و … باعث وهن مهدویت میشوند. عدهای با ترویج مسائل خرافی و چله نشینی و مشغول کردن مردم بر مداومت بر اوراد و اذکار خاص فرصت اندیشیدن و مطالعه و آگاهی را از مردم میگیرند و عدهای با خرق عادت و انجام کارهای محیر العقول ذهن گروهی را مسحور خود میکنند و بساط مراد و مریدی راه می اندازند و…
و این گونه میشود که می بینیم در حدیث آمده در آخرالزمان حفظ ایمان سخت تر از نگه داشتن ذغال داغ بر دست،خواهد بود! در پایان باری دگر یادآوری می شود که دعا و صلوات جهت تعجیل فرج امری پسندیده و مقبول میباشد اما زمانی این امور زیباتر میشوند که با اصلاح اعمال و زمینه سازی عملی در جامعه برای امر فرج توام گردند. خداوندا در عصری هستیم که نبی نداریم، دشمنان زیاد، فتنهها زیادتر و یاران اندک! ولی فقیه زمانمان چون علی علیه السلام مظلوم است.اَللهُم اکشِف هذِه الغُمّةَ عَن هذه الاُمّة بِظُهورِه وَ عَجِّل لَنا ظُهورَه اِنَّهُم یَرَونَه بَعیدا وَ نَراهُ قَریبا بِرَحمَتِکَ یَا اَرحَم الراحِمین…
باید گفت: امروز مهدی آل محمد همچون جد شهیدش امام حسین علیه السلام که فرمود آیا کسی هست مرا یاری کند، یارانی از نسل قاسم سلیمانی، حججیها میطلبد.کسانی مانند مدافعان سلامت می خواهد، تولید کنندگان ملی می خواهد، مسئولین خدا ترس می خواهد.
رامیان
پ.ن.1: همگی بنابراین توصیه راس ساعت 11 شب نیمه ی شعبان دعای فرج بخوانیم و از خداوند مهربان ظهوراین وجود نازنین را بخواهیم. پ.ن.۲: کاش دوستان وبلاگ نویس دراین ایام بیشتر از مهدویت بنویسند و در حد وسع خود روشنگری نمایند!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
غرب شارلاتان و اروپای دورگرد و وابستگان بیمغزشان، اکنون با یک ویروسی که دستپخت خودشان بود، گرفتار شدهاند؛ که هرلحظه سقوطشان را نوید میدهد. اروپایی که یک روزی بمبهای شیمیایی را به صدام میداد تا بر سر رزمندگان بریزد و مردم بینوای سردشت و حلبچه را به شهادت رساندند و بسیاری هم اکنون درد شیمیایی شدن را با خس خس ریه هایشان روزگار میگذرانند.
کشورهایی که از همان قرون وسطی در فلاکت و بدبختی دست و پنجه نرم میکردند، بر اثر فلاکت همچون دزدان سرگردنه به قاره آمریکا تجاوز کردند و نامش را کشف آمریکا گذاشتند. درحالیکه قبل از تهاجم اروپائیان وحشی به آمریکا، بومیان آن منطقه در کنار مسلمانان در آرامش زندگی میکردند.
ویلدورانت آن دوره را در تاریخ خود، از منارههایی که در آمریکا وجود داشت گزارش کرده است.
هژمونی آمریکا که از بدبختی به ثروت بادآورده سرخپوستان رسیده بودند، هیچ وقت برای راحتی و آرامش هموطنان خود تلاش نکردند؛ بلکه همیشه با تجاوز به سرزمینهای دیگر و استثمار کشیدن ملتهای دیگر که گرفتار شاهان و رؤسای بیمقدار بودند؛ از ثروت آنها استفاده کردند. ثروت های بدست آورده را هزینه مهمات و تسلیحات جنگ افروزی کردند و هرگز به این موضوع فکر نکردند که برای راحتی و آرامش مردم هم امکاناتی را فراهم کنند.
بهمین سبب هروقت سیل یا طوفانی در آن مناطق بوجود آمده است مردمش در سرگردانی خود دنبال حل مشکلات رفتهاند.اکنون که گرفتار کرونای خودساخته شدهاند، بجای معالجه بیماران؛ از تانگ و جریمه و زندان برای مقابله با آن استفاده میکنند، هیچوقت توانایی حل مشکلات مردم را ندارند.
در حالیکه ایران با همه تحریمها و کمکاریهای دولت ناتوان، اقدام به مرخصی موقتی زندانیان کرد، تا در کنار خانواده خود برای سلامتی تلاش کنند با توجه به حرف نشنوی عدهای از مردم، علاوه بر اینکه مردم را رایگان معالجه میکند، توانسته است تا حد بسیار زیادی جلوی این ویروس را بگیرد.این عدالت نسیم ظهور را بشارت میدهد که به ظهور نزدیک میشویم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-05] [ 06:34:00 ب.ظ ]
|
|
یقینی ترین موضوع در زندگی هر فرد مرگ است و در عین حال مغفول ترین موضوع زندگی اکثریت مردم است. به عبارت دیگر از مرگ میهراسیم و تا آنجا که در توان داریم از مرگ فرار میکنیم. ولی در مقایسه با این یقین به شدت از این موضوع غافل هستیم.و در تکوین کمترین سهم از یقین به مردم داده شده است، فقط مومنین خالص بیشترین سهم از یقین را دریافت کردهاند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ الْنَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ آیا ندیدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت: بمیرید (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آیندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مىكند، ولى بیشتر مردم سپاس نمىگذارند.بقره 243 این آیه گویی برای مردم امروز نازل شده است،
چندتا چیز است که مال همسایه است منتها بعضی بهترین ها که مرغ همسایه غاز است، و یکی هم بدترینها که مرگ است؛ همیشه گمان داریم که همسایهها هستند که میمیرند، و ما برای تشیع و مجالس ختم و پروسه آنها میرویم.تا جایی که این غفلت انسان را به مرگی که از آن هراس داریم میکشاند و در دالان مرگ غیرحتمی وارد میسازد.
مثل آتش و ترقه بازی در شب چهار شنبه آخر سال که همه ساله عدهای یا جان خودشان را از دست میدهند و یا جان عده دیگری را میگیرند.
یا رعایت نکردن سرعت در رانندگی که همه روزه عدهای را سایر مسائلی که با رعایت نکردن افراد را بسوی مرگ زودرس میکشاند مثل اعتیاد و رعایت نکردن مسائل بهداشتی یا خوردن الکل برای نجات از کرونا .
این روزها که جهان گرفتار بیماری کرونا شده است. هرچه از سوی مسئولین بهداشت سفارش میکنند تا آنجا که امکان دارد از منازل خارج نشوید به سفر نروید، ولی کو گوش شنوا! در این گیر و دار کرونایی عدهای با این همه سفارش بار سفر بستهاند، از ترس مرگ به جای اینکه به دستورهای بهداشتی عمل کنند، فرار میکنند؛ چه بسا مرگ را هم برای خود و دیگران فراهم میکنند.
درست عین تمثیل مولوی در ماجرای مردی که از عزرائیل ترسید و از حضرت سلیمان خواست تا او را با باد به مصر بفرستد، که در مصر عزرائیل منتظر او بود چون خداوند فرشته مرگ دستور داده بود جان او را در مصر بگیرد.مردم در یک پارادکس قرار گفتهاند، هم به مرگ یقین دارند و هم ازآن غافلند!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1399-01-04] [ 11:49:00 ق.ظ ]
|
|
پیشگویی شاه نعمت الله ولي حدود ۸۰۰ سال قبل درمورد کشور ایران تاظهور حضرت مهدی .عج. ?. ?. ? آنچه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن میشناسند پیشگوییهای بسیار دقیقی است که تمام آنچه تاکنون بر ما گذشته محقق گشته؛ از ظهور صفویه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خواهد شد. جالب آنکه جناب شاه نعمت الله مدح و ثنای خود را نثار رهبر انقلاب ایران و حکومت برپا شدهی او میکند و از این رو است که عدهای دست به تحریف اشعار آن بزرگ مرد عارف زده، غافل از اینکه نسخهی خطی دیوان او که در 1274 هجری قمری استنساخ شده، در سازمان اسناد و کتابخانه ملی به شماره بازیابی 5-16921 قابل ملاحظه است. به انضمام اینکه قدیمی ترین نسخهی خطی دیوان شاه نعمت الله ولی مربوط به دوره صفویه بوده و در ماهان کرمان نگهداری میشود که ابیات ذیل برگرفته از آن و دریافت شده از سایت دکتر سید حمید رضا طالقانی است: ?????????????? *قدرت کردگار میبینم- حالت روزگار میبینم* *از نجوم این سخن نمیگویم-بلکه از کردگار میبینم* *از سلاطین گردش دوران-یک به یک را سوار میبینم* *هر یکی را به مثل ذره نور- پرتوی آشکار میبینم* *از بزرگی و رفعت ایشان- صفوی برقرار میبینم (…)* *آخر پادشاهی صفوی- یک حسینی به کار میبینم* [آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین بود] *نادری در جهان شود پیدا- قامتش استوار میبینم* [اشاره به نادر شاه افشار شاه مقتدر و مؤسس سلسله افشاریه] *آخر عهد نوجوانی او- قتل او آشکار میبینم* [احتمالا اشاره به شاهرخ میرزا نوه نادر شاه و آخرین پادشاه افشاریه دارد که در نوجوانی به شاهی رسید و نهایتا در کهنسالی توسط آغا محمد خان قاجار کشته شد] *شهر تبریز را چو کوفه کنند- شهر طهران قرار میبینم* [اشاره به انتقال پایتخت از تبریز به تهران در زمان آغا محمد خان قاجار] *بعد از آن دیگری فنا گردد-شاه دیگر به کار میبینم* *که محمد به نام او باشد- تیغ او آبدار میبینم* [بنا بر ویژگیهایی که از او میگوید، مرادش محمد شاه قاجار است، نه آغا محمد خان قاجار] *چارده سال پادشاهی او- دولتش کامکار میبینم* [محمد شاه چهارده سال پادشاهی کرد] *سال کز مرغ میشود پیدا-مرگ او آشکار میبینم (…)* *ناصر الدین به نصرت دوران-چار ده هشت سال میبینم (…)* [چار ده هشت، به معنای 48 است که دقیقا منطبق بر مدت پادشاهی ناصرالدین شاه است] *از شهنشاه ناصر الدین شاه-شیونی بیم دار میبینم* [اشاره به ترور ناصرالدین شاه] *روز جمعه ز شهر ذیقعده-تن او در مزار میبینم* [روز مرگ ناصرالدین شاه 12 اردیبهشت 1275شمسی، مصادف با جمعه، 18 ذی القعده 1313قمری] *بعد از آن شه مظفر الدین را-شاهیِش ناگوار میبینم* *چارشنبه ز شهر ذیقعده-مرگ او آشکار میبینم* [روز مرگ مظفرالدین شاه 18 دی 1285شمسی، مصادف با چهارشنبه، 24 ذی القعده 1324قمری] *از الف تا به دال میگویم-شاه و شاهی فکار میبینم* [اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است] *در خراسان و مصر و شام و عراق-فتنه و کارزار میبینم* *جنگ و آشوب و فتنهی بسیار-در یمین و یسار میبینم* [آغاز جنگ جهانی اول، مصادف با آخرین روزهای عمر مشروطیت ایران] *غارت و قتل لشکر بسیار-در میان و کنار میبینم* *شه چو بیرون رود ز جاگاهش-شاه دیگر بکار میبینم* [به کودتای رضا خان علیه احمد شاه قاجار اشاره دارد، جالب آنکه به خروج او از کشور اشاره میکند و نه مرگ او] *چون فریدون به تخت بنشیند-نوکرانش قطار میبینم* *متصف بر صفات سلطان است-لیک من گرگ وار میبینم* *دائم اسبش به زیر زین طلا-کمتر آن را سوار میبینم* *عدل و انصاف در زمانهی او-همچو هیمه به نار میبینم* *علمای زمان او دائم-همه را تار و مار میبینم* [تقابل دولت با دین و روحانیت هیچ گاه در تاریخ ایران به اندازه دوران حکومت رضا شاه نبوده است. او کوشش کرد تا لباس روحانیت را از بین برده و به کلی سازمان روحانیت را فرو بپاشد] *هست فصل الحجاب در عهدش- فضل، بی اعتبارمیبینم* [مهم ترین اقدام ضد دینی رضاشاه کشف حجاب زنان بود. در اینجافصل الحجاب یعنی برداشتن حجاب زنان وفضل یعنی فضیلت وحیا وشرف. *جنگ سختی شود تمام جهان-کوه و صحرا فکار میبینم* [اشاره به آغاز جنگ جهانی دوم] *کار و بار زمانه وارونه-قحط و هم ننگ و عار میبینم* [اشاره به نابسامانی شدید اقتصادی در ایران و گسترش قحطی، همچنین اشغال کشور توسط متفقین و خیانت رجال سیاسی در همکاری با بیگانگان] *چون دو ده سال پادشاهی کرد-شهیش برکنار میبینم* [رضا شاه عملاً از سوم اسفند 1299 تا شهریور 1320، قدرت را در اختیار داشت و پس از آن برکنار و تبعید شد که دو ده سال یعنی ۲۰ سال می شود]*پسرش چون به تخت بنشیند-بوالعجب روزگار میبینم* *نوجوانی به سان سرو بلند-رستمش بنده وار میبینم* *در امور شهی است بی تدبیر-لیکنش بخت یار میبینم* [خود محمد رضا پهلوی نیز معتقد بود که در کار پایداری سلطنتش، علیرغم حوادث سهمگین که میتوانست طومار حکومت او را در هم بپیچد، همواره بخت یار او بوده تا جایی که مدعی بود که خداوند حامی اوست] *بس فرومایگان بی حاصل-حامل کار و بار میبینم* *مذهب و دین ضعیف مییابم-مُبتدع افتخارمیبینم* *ظلم پنهان، خیانت و تزویر-بر اعاظم شعار میبینم* *ظلمت ظلم ظالمان دیار-بی حد و بی شمار میبینم* *ماه را رو سیاه مییابم-مهر را دل فکار میبینم* *دولت مرد و زن رود به فنا-حال مردم فکار میبینم* *غارت و قتل مردم ایران-دست خارج به کار میبینم* *کهنه رندی به کار اهرمنی-اندر این روزگار میبینم* [ابتدا دخالت خارجی را در غارت و قتل مردم ایران مورد اشاره قرار میدهد، سپس آن قدرت خارجی را شیطانی قلمداد میکند. اشاره به آمریکا، شیطان بزرگ] *دور او هم تمام خواهد شد-لشکری را سوار میبینم* *شور و غوغای دین شود پیدا-سر به سر کارزار میبینم* [اشاره به وقوع انقلاب اسلامیایران و مبارزات گسترده مردمیاز یک سو و۷ کشتار مردم به دست جلادان رژیم شاه، از سوی دیگر] *قصه ای بس غریب میشنوم-غصه ای در دیار میبینم* *جنگ و آشوب و فتنهی بسیار-نام او زشت و خوار میبینم* [محمد رضا پهلوی، تنها شاهی است که تمام مردم مستقیماً او را مورد خطاب قرار داده و مرگ بر او گفتند بنابراین وی خوارترین شاه در سلسله پادشاهی ایران است] *کم ز چل چون که پادشاهی کرد-سلطه اش تار و مار میبینم* [اشاره به 37 سال حکومت محمدرضا پهلوی] *غم مخور زانکه من در این تشویش-خرمیوصل یار میبینم* *بعد از او شاهی از میان برود-عالمیچون نگار میبینم* *سیدی را ز نسل آل رسول-نام او، برقرار میبینم* [اولاً سیادت امام خمینی(ره) را تصریح میکند، ثانیاً نام او را نیز تعیین مینماید زیرا عدد واژه «برقرار» به حروف ابجد، 710 و عدد واژه «خمینی» نیز همان میباشد] *نایب مهدی آشکار شود-سروری را سوار میبینم* [نیابت عام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه از پایان غیبت صغری آغاز شده است اما هیچگاه نیایت عام فقها آشکار و علنی و عملیاتی نبوده است تا اینکه با وقوع انقلاب اسلامیایران، نیابت عام فقها، فعلیت یافت و حکومت ولایت فقیه با تکیه بر نیابت عام حضرت حجت عجل الله فرجه تأسیس گردید] *پیشوای تمام دانایی-رهبری با وقار میبینم* *متصف بر صفات سلطانیست-لیک درویش وار میبینم* *رهنما و امام هفت اقلیم-نام او را شعار میبینم* [اشاره به استفاده مکرر از نام امام خمینی در شعارهای قبل و بعد از انقلاب] *همچو مولا جلال الدین مولا-شمس تبریز وار میبینم* [اشاره به عشق و ارادت آیت الله خامنه ای به امام خمینی] *بندگان جناب حضرت او-سر بسر تاجدار میبینم* *گوهر شب چراغ بهر کمال-آن دُرِ شاهوار میبینم* *هر کجا رو نهد به فضل اله-دشمنش خاکسار میبینم* [اشاره به غلبه بر فتنه های داخلی و موفقیت های نظامی ایران در منطقه] *با کرامات و جامع آداب-آصف روزگار میبینم* [تشبیه مقام معظم رهبری به آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان و عالم قوم] *تا چهل سال ای برادر من-دورهی شهریار میبینم* [نمیگوید «دوره آن شهریار میبینم» بلکه میگوید «دوره شهریار میبینم» زیرا در صورت اول حکومت شخص خمینی کبیر باید ادامه مییافت و توسط او به صاحب اصلیش تسلیم میشد اما در مصراع تصریح میکند که طول حیات جمهوری اسلامی، دوره شهریاری خمینی کبیر است و حکومت از اندیشه ها و آرمانهای او منحرف نمیشود] ???☔️???? *بعد از آن خود امام خواهد بود-که جهان را مدار میبینم* *صورت و سیرتش چو پیغمبر-علم و حلمش شعار میبینم* *قائم شرع آل پیغمبر-به جهان آشکار میبینم* ? *میم و حاء، میم و دال*? *میخوانند-نام آن نامدار میبینم* *از کمربند آن سپهر وقار-تیغ چون ذوالفقار میبینم* *جنگ سختی شود تمام جهان-کوه و صحرا فکار میبینم* [جنگ فراگیر منطقه ای و یا جنگ جهانی سوم] *مردمان جهان ز انس و پری- همه را در فرار میبینم* *مر مسیح از سما فرود آید- گور دجال زار میبینم* *رنگ یک چشم او به رنگ کبود-خری بر خر سوار میبینم* *هر قدم از خرش بود میلی- دور گردون غبار میبینم* *آل سفیان تمام کشته شوند- با هزاران سوار میبینم* *مهدی وقت و عیسی دوران- هر دو را شهسوار میبینم* *دین و دنیا از او شود معمور-خلق از او، بخت یار میبینم* *مسکنش شهر کوفه خواهد بود- دولتش پایدار میبینم* *هفت باشد وزیر سلطانم- همه را کامکار میبینم* *زینت شرع و رونق اسلام- محکم و استوارمی بینم* ???????????????? ? كانال بولتن
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-03] [ 11:08:00 ق.ظ ]
|
|
همه این ماجرا خواندهاند و یا شنیدهاند، گاهی با نام لقمان حکیم گزارش شده است، گاهی با نام بهلول عاقل.
ماجرا از این قرار است که روزی حضرت لقمان حکیم یا بهلول عاقل چندان تفاوتی ندارد که ابتکار این عمل از کدام یک بزرگوار است.
مهم خود اتفاق و انتقادت بی مورد است که بسیار عبرت انگیز است. حالا لقمان یا بهلول با مرکبی که می گویند الاغ بوده به سفری میرفتند.
ابتدای سفر لقمان که جایگاه پدری داشته است بر مرکب سوار میشود و پسر به حرمت پدر در کنارش راه میرفته است. افرادی که از کنارشان عبور میکردند، زبان به شماتت باز کردند که عجب پدر بی رحمی سوار شده است و پسر را پیاده می برد.
لقمان پسرش را هم سوار کرد، هنوز چند قدمی حیوان نرفته بود که عده دیگری آنها را مشاهده کردند و گفتن: چقدر بیرحم هستند این پدر پسر! هردو بر حیوان بیچاره سوار شده اند.
لقمان حکیم پیاده شد و پسر را سواره میبرد. که گروهی دیدند و گفتند عجب پسر بی ادبی با آن جوانی وقوت سوار مرکب شده است و پدر پیر را پیاده می برد!
لقمان مجبور شد وضعیت دیگری را امتحان کند، هر دو پیاده حرکت کردند و حیوان را بدون سوار با خود می بردند، که مورد مسخره مردم قرار گرفتند و متهم به سفاهت شدند!
آخرالامر لقمان از ریشخندها و عیب جویی ها خسته شد؛ پسر پیاده کرد و گفت بیا حیوانرا بر دوش بگیریم ببینیم مردم چه قضاوتی دارند!!!؟؟؟
حالا این ماجرا صحت داشته باشد یا تمثیلی از قضاوتهای دیگران را نشان می دهد، ماجرای مطلب نوشتن بنده است. وقتی پست هایم را در بلاگفا منتشر می کردم، از مسئولین محترم کوثرنت پیام دریافت کردم که در کوثرنت منتشر کنم. بنده هم خوشحال از اینکه فضایی برای طلاب که همه همفکر هستیم آماده شده است، از بلاگفا خداحافظی کردم.
بعد مدتی مسئول کوثرنت پیام داد که اگر مطالب نوشته های خودت است و از جایی کپی پیس نکردهای با هشتک به قلم خودم منتشر کن. وقتی این اتفاق افتاد بنده بی خبر از اینکه این هشتک رتبه پست هارا بالا می برد ، متوجه شدم پست هایم رتبه گرفته است. بعد متاسفانه از طرف بعضی دوستان کوثر نتی مورد تهمت قرار گرفتم که شما این مطلب از فلان جا کپی کرده ای و به دروغ نوشته ای به قلم خودم! ناچار ثابت کردم که از کتاب تالیفی خودم بوده است. ولی دیگر از هشتک به قلم خودم خود داری کردم که در موضع تهمت قرار نگیرم و هم دیگران دچار سوءظن نشوند.
و اخیرا از هشتک از کپی متنفرم استفاده کردم که باز هم مورد اعترض بزرگواران قرار گرفتم که تو اگر با تحقیق مطالب را نوشتهای و با خبر نگاری تصویری انتخاب کردهای یعنی کپی کردهای و این هشتک دروغ است. و در نهایت از هشتک تولید محتوا استفاده کردم باز هم مورد اعتراض قرار گرفتم که شما محتوا را از نظر دیگران استفاده کردهای زیرا باید خودت صاحب نظر باشی! دیدم ماجرای لقمان حکیم اگر در واقع اتفاق نیفتاده باشد ولی می تواند حقیقت را نشان دهد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-02] [ 03:34:00 ب.ظ ]
|
|
باید برای کرونا گرفتن و مردن هم خداوند را سپاسگزار باشیم، چون این روزها کسانی که همیشه غرب و اروپا را شیرین ترین آرزوهایشان بوده میبیند که کسی که در غرب واروپا کرونا میگیره باید برای از صفر تا صد بیماری کرونا هزینه گزافی را بپردازد.
درحالیکه تنها کشوری که برای کرونا از بیماران کرونایی هزینهای دریافت نمیکند و رایگان درمان میکند و علاوه بر آن نیروهای مخلصی که رایگان به عنوان همراه بیمار کنارش به تیمار او میپردازند؛ کاری که حتی نزدیکان بیمار از انجام آن هراس دارند.
مردن از کرونا هم با تمام احکامش توسط گمنامان فرشته صفت اعمال میگردد.در حالیکه در اروپا و غرب متمدن به گمان غربزدگان، جنازه بیمار را میسوزانند.خلاصه تفاوت زیادی در کرونایی ایرانی با غربی و اروپایی است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
نوروزهای زیادی را با اندوه سپری کردیم، که اکثر نسل امروزی و حتی دهه شصتیها آن روزها را درک نکردهاند. اولین نوروزی که خوب بخاطر دارم نوروز سال 1342 بود که در اوج خفقان پهلوی خائن با سختی روزگار میگذراندیم، در آن ایام شاه به روحانیت به شکل زنندهای تاخت، نوروز آن سال مصادف با شهادت امام صادق علیه السلام و رحلت جانگداز پیامبر صلی الله علیه و آله اکرم بود.امام خمینی«ره» فرمود: جشن نوروز نداریم. شاه ملعون هم خواست که انتقام بگیرد نیرویها گارد را فرستاد و از مراسم عزاداری جلوگیری کرد و افتادند به جان طلاب فیضیه و قتل عام کردند.
نوروزهای بعد از پیروزی انقلاب هم با شروع سال پنجاه هشت جنگ ظالمانه صدام با پشتیبانی هژمونی آمریکا و ایادی آن شروع شد؛ تقریبا تمام نوروز های دفاع مقدس بدون جشن گذشت. چه روزهایی که صف تابوت شهدا بر دوش مردم تشیع میشد.
نوروز امسال هم خدا دوست نداشت بدون سردار شهیدش سپهبد حاج قاسم سلیمانی با شادیهای بعضا گناهآلود برگزار شود. سفره هفت سین امسال بوی بهشت میدهد، بوی شهادت میدهد چون هشتمین سین به آن اضافه شده است. #سین_هشتم_سلیمانی، ما سین های زیادی داشتیم که از آن ها غافل شدیم #سین_سلامت#سین_سعادت از طرفی مصیبت کرونا نعمت شادی را برهم زده است و از سویی مصادف شدن با شهادت امام کاظم علیه السلام، انشاءلله از این روز های مصیبت بار عبرت بگیریم و بسوی معنویت باز گردیم تا اسرافیل در صور فرج بدمد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1399-01-01] [ 10:20:00 ق.ظ ]
|
|
https://hawzahnews.com/news/891766
یک عده مشغول خانه تکانی و شست و شوی فرش و پتو هستند. یک عده هم بار سفر بستهاند راهی ویلاهای خود در مناطق خوش آب هوا هستند. و عدهای هم مشغول تکمیل سینهای سفره هفت سینشان هستند که مبادا یکی از قلم بیفتد. عدهای هم تیرهای شان را در این بحران سلامت مردم را نشانه گرفته است.
در این گذرگاه زندگی کسانی هم هستند که اجاره مغازه را نمیگیرند تا مستاجر بیکار شب عیدی نگران نباشد. و گروهی هم به تهیه ماسک و وسائل بهداشتی مشغول هستند. و گروه کادر بیمارستانی از دکتر و پرستار و بقیه کارمندان خدماتی برای نجات بیماران شب و روز را بر خود حرام کردهاند.
و در این میانه خواهران طلبه در غسال خانه معصومیه قم مشغول تغسیل بانوان مرحوم هستند، واقعا نامشان بچه های بهشت است.
همیشه امتحان بدون خبرسر زده می رسد، عده ای ممتاز و روسفید می شوند و عده ای هم روسیاه.
از دیو دد ملولم و انسانم آرزوست.
خداوند بر سر کمینگاه است هم برای خوبان روزگار تا امتیاز هایشان را ثبت کند و هم برای خائنین و بی خبران !! إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-29] [ 09:40:00 ب.ظ ]
|
|
برایقانعکردندانشآموزانپنجموششمیکهدرپستقبلی. «https://blog101.kowsarblog.ir/%D8%B4%D8%A8%D9%87%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86» معتقد بودند که مقدار کم شراب حلال است. ناچار با دلیل عقلی توضیح دادم: حالا من یک ماجرا میگویم شما فکر کنید و جواب بدهید. «امام علی از کنار عدهای رد می شد دید در حال خوردن ادرار و مدفوع هستند بهشان گفت نوش جانتان و در هنگام بازگشت دوباره آنها را دید و بهشون گفت زهر مارتان باشد. شما باور می کنید که امام علی این حرف را زده باشد؟
پاسخ دادند نه! پرسیدم چرا؟ گفتند چون ادرار و مدفوع نجس است و اگر کسی بخورد حتی کم آن را هم هرگز امام علی نمیگوید نوش جانتان. پرسیدم مگر شراب از نجاسات نیست؟ پاسخ دادند آری! پرسیدم فرق نجس با نجس چیست؟
هم شراب نجس است هم ادرار نجس است. نجس بودن این مواد هم به خاطر زیانهایی است که در آنها وجود دارد.پس نتیجه میگیریم: اولا که امامعلی چنین حرفی نزده است و دوم: اینکه مقدار کم نجس چه شراب باشد یا چیز دیگر خوردنش حرام است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-28] [ 09:24:00 ب.ظ ]
|
|
همیشه در طول بیست سال گذشته طلاب را برای نماز جماعت به مدارس اعزام میکردم. بعد از بازنشستگی، وقتی رفتم جلسه اولیاء، مدیر گفت وقت داری بیا نماز جماعت دانشآموزان را راه بینداز.
با تردید رفتم نمیدونستم که دانشآموزان چه برخوردی خواهند داشت. چون تا آن زمان همیشه طلاب جوان را فرستاده بودم که با بچهها از جهت سنی نزدیکتر هستند.
حالا من که جای مادر بزرگ آنها بودم باید هم به کلاسهای بیکاری و هم نمازشان میرفتم.
اولین بار کلاس رفتم، اولین ارتباطمان خیلی صمیمی و با نشاط بود. و تقاضای دختران ابتدایی پنجم و ششم زیادشد که باز دوباره بروم کلاسشان.
سؤالات زیادی داشتند انگار تا آن روز در دلشان تلنبار شده بود و همه باهم میخواستند پرسش هاشون را جواب بگیرند.
یکی شون پرسید چرا شراب حرام است؟ خلاصه بعد پاسخ گویی به این سوالشان؛ گفتند: که اگر مقدار کم شراب خورده شود گناه ندارد، دلیلشان هم این بود که روزی امام علی از کنار عدهای که شراب میخوردند رد میشد به آنها گفت نوش جانتان باشد. و هنگام عصر باز از کنار آنها باز میگشت اینبار به آنها گفت زهرمارتان باشد! و نتیجه گرفتند که بار اول آنها شراب کمی خورده بودند پس حلال بوده و بار دوم در خوردن شراب زیاده روی کرده بودند، حرام بوده است! و دلیل دیگری هم داشتند که همسر امام حسن سم را در کوزه شراب ایشان ریخته و به شهادت رسانده است!
متاسفانه همه نگران کرونا هستیم، و غافل از کرونای خطرناکی چون ماهواره و شراب. اتفاقا دانشآموزان را به اردو برده بودند، آنها از نوشیدنیهای یخچال خانه برداشته بودند که بعد از خوردن مست شدهبودند!
به نظر شما این بچه ها را با این سن کم در حد ابتدایی که همیشه پای ماهواره هستند و به احتمال زیاد در یخچال خانه هایشان هم مشروب هست، چگونه باید قانع کرد؟
منتظر نظرات نخبگان هستم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-27] [ 10:23:00 ق.ظ ]
|
|
توی ورودی فرودگاه مهراباد منتظر بودیم تا نوبت مابشه، جمعیت ما زیاد بود و همه طلبه خانم بودیم که قرار بود برای سفر عمره به خانه خدا مشرف بشیم. خسته بودم لب پله نشسته بودم، صدای گله دو نفر که از افراد غیر طلبه که آنها هم عازم سفر عمره بودند را شنیدم؛ میگفت این ملاها یه لباس دراز میپوشند و برای اون لباس حقوق میگیرند! یه نگاهی به اطراف انداختم اصلا ملایی با لباس دراز به قول اون طرف ندیدم همه طلاب خانم با چادر مشکی بودند. بله این ملاها با همون لباس درازشون همیشه توی همه عرصهها هستند. در دورانی که حال کشور به شادی میگذره در دور ترین نقاط روستایی و محروم کشور مثل بشاگرد و امثال آن برای مردم مدرسه و مسجد و حمام می سازند با همون لباس درازش.
وقتی زلزله میشه براشون فرقی نداره که جزء کدام فرقه هستند، اهل حق، یا اهل سنت، کرد، یا بلوچ هستند. وقتی سیل میاد تا آرنج دستش را توی چاله توالت میکنه که گل ولای را بیرون بیاره که مرد لرستانی شرمنده این کار او میشه. و حالا که مردم در بیماری کرونا گرفتارند باز این طلبه با لباس درازش در بیمارستانها و سایر مراکز مشغول گندزدایی است. این طلبه نسل جدید ادامه دهندهی همان طلبههای نسل قدیم است که تفنگ بر دوش در میان سنگرهای جنوب کشور از مرزهای این سرزمین دفاع کردند و به شهادت رسیدند. او ادامه دهنده راه طلبههای جوانی چون شهید رنجبر است که برای کمک به مردم کردستان از دست گروهگهای کومله راهی کردستان شدند و پیکر شکنجه شده و قطعه قطعه شدهشان برگشت. او از تبار همان روحانیونی است که در شکنجه گاه ساواک پاهایشان را در روغن داغ سوزاندند تا از آزادگی و حق گویی دست بردارند اما نتوانستند. آری او از نسل شهیدغفاری ها و شهید سعیدیها است.
و هنوز با لباس درازش که عزادار نوعروس و دو فرزند پرپر شدهاش است، باز هم ایستاده در بحران است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-25] [ 02:31:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی سرنوشت بد سامری را در آیه 97طه میخوانیم قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ۖموسی گفت: از میان ما برو که تو در زندگانی دنیا (به ویروسی معذب خواهی شد که همه از تو متنفر شوند و) دایم گویی کسی مرا نزدیک نشود، هیچوقت نمیتوانستیم اینگونه مشکلش را احساس کنیم، که این روزها با تهاجم کرونا با تمام وجود حس کردیم!
تقریبا با سامری همگروهیم، سامری به خاطر اینکه بدعت گوساله پرستی که در دین حضرت موسی علیه السلام گذاشت، خداوند در کیفر سخت او تخفیف داد؛ چون یک کار خوبی انجام میداد و آن صفت دست و دلبازی سامری بود.
برای همین به دردی مبتلا شد که هرکسی به او نزدیک میشد دچار تب میشد، بنابراین از مردم فراری بود.
حالا مردم دنیا گرفتار این مشکل شدهایم، هرکسی با یک بدعتی که داشتیم باید از دوست و فامیل و اقوام خود فراری باشیم، شدهایم سامری!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1398-12-24] [ 09:29:00 ق.ظ ]
|
|
حضرت موسی علیه السلام به فرعونیان و ساحران گفت : هرچه دارید آماده کنید .آنها هم با اطمینان هرچه در کیسه داشتند بیرون آوردند. طنابها چوب ها را همه را به روی داریره ریختند همه آنجا بودند . همه ترسیدند حتی خود موسای پیامبر علیه السلام هم کمی ترسید «فاوجس فی نفسه خیفةً موسی، قلنا لا تَخَف اِنّكَ انت الاعلی» موسی ترس خفیفی در دل احساس كرد، گفتیم نترس تو مسلماً (پیروز) و برتری. موسای نبی از این بیم داشت كه نكند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند ولی بعد از چند هزار سال موسای ما علاوه نترسید بلکه فراعنه جهان امروز را هم ترساند پنج شنبه 23 خرداد را در خاطره تاریخی ملتهای آزاده ثبت شد. همه می فهمند ،حتی عضو سابق پارلمان کویت، که در توییتش نوشت: دیروز عبیدالله به امام حسین علیه السلام در کربلا نامه نوشت و داد به عمرسعد تا امام جوابش را بدهد ولی امام علیه السلام فرمود جوابی به او نمیدهم! حادثهها تکرار می شوند. و حالا تاریخ تکرار شد و امام خامنهای فرزند خلف امام حسین فرمود: من ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمی دانم!
غرور شکسته امت را بعد از برجام نافرجام ترسوهای فریفته شده به گندم ری را ترمیم کرد و امیدها را به دلهای شکسته جوانان پر غرور و لبریز از غیرت جاری ساخت و دل خانواده شهدا بلکه دلهای آزادگان جهان را شاد ساخت.
کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا وامام خامنه ای نایب امام عصر در دوران غیبت کبری!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-23] [ 04:47:00 ب.ظ ]
|
|
میگویند بیماری کرونا از دستها سرایت میکند، از ترشحات آب دهان سرایت میکند، میکروب کرونا به ته کفش میچسبد.
فاصلهها را در گفتگو با دیگران از یک متری رعایت کنید.
اگر از وضو گرفتنمان بگذریم، اهل نماز باشیم؛ صبحها برای اینکه خوابمان نپرد چشمهایمان را محکم میبندیم که آب وضو داخل چشم نشود، دیگر مستحبات مثل استنشاق در بینی و مضمضه دهان بماند.
دست شستن هنگام غذا و خوراکی های دیگر هم داستان خودش را دارد. در میهمانی ها هم با کفش وارد میشویم!
بعد ما چه میکنیم هر جا رسیدیم آب دهان و اخلاط سینه را بر روی چمن و آسفالت خیابان میاندازیم.
دین اسلام برای ما چه دستوری داده است؟
زندگی ما با چینیها وژاپنیها متفاوت است . آنها از حیوانات نجس مثل خوک، سگ و حرام گوشت استفاده میکنند.
از زمان بعثت حضرت رسول که احکام پنجگانه را به عنوان دستور العمل زندگی از سوی خداوند برای بشر تبیین کرد، به تمام بایدها و نبایدها و کمی بهتر است و نباشد بهتر است در اندازه فهم انسانها در ساحتهای گوناگون واجبات و حرامها و مستحبات و مکروهات و مباحات را توضیح دادهاند.
از احکام عبادات گرفته تا زندگی روزمره از نحوه شستشوی بدن تا دست و صورت و حتی چگونه توالت رفتن و خارج شدن سفارش کردهاند.
در احادیث چقدر از انداختن آب دهان«تف» کردن بر روی زمین نهی کردهاند و همینطور برای شستن دستها هنگام خوردن سفارش کردهاند.
حتی گفتهاند در نماز فاصله یک متر مانع جماعت نمیشود . فرمودهاند: بهتر است در تمام روز با وضو باشیم و در هر بار وضو آب را در بینی بالا بکشیم و آب را در دهان بچرخانیم.
سفارش کردهاند از خوردن غذای مانده پرهیز کنیم و میوهها را بعد از شستشو میل نماییم.حتی سفارش شده است که بعد از غذا دندانها را خلال کنید و غذای لای دندان را نبلعید و مسواک را در هر نوبه نماز استفاده کنید.
درسی که از کرونا میگیریم، و رعایت بهداشتی که در جلو گیری از بیماری کرونا سفارش میشود همه نکاتی است که از هزار چهار سال و اندی پیش در دین اسلام سفارش شده است.باید به دین اسلام رجعت کنیم و از نو به مسایل آن توجه کنیم.بیایید به داشته های دینی خود افتخار کنیم و در بازیابی آنها به دیگران کمک کنیم و آموزش دهیم.
ماجرای مسلمانان همان است که زیبا گفته شده است، آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-21] [ 12:43:00 ب.ظ ]
|
|
اگر به جای ساختن زیارتگاهها و طلاکاری گنبدها، بیمارستان ساخته بودند، اکنون با کمبود بیمارستان و تخت روبرو نبودیم. خندهدار است که مردم از زیارتگاهها فرار کرده، به دامن بیمارستانها پناه میبرند. همان زیارتگاههایی که پولهای فراوانی برای شفای دردهایشان نذر آنها کردند. به امید روزی که ویروس کرونا و ویروس جهل و نادانی باهم از کشور عزیزمان رخت بربندند. پ ن پس باید بگوییم برای هر شهری هزینه کردند و ورزشگاه ساختند، کار اشتباهی بود. تا ورزشگاهها دایر بود، جوانان در آنجا انواع ناسزا و دعوا و بی اخلاقی را یاد میگرفتند و حالا هم که درشان بسته شده و مردم به بیمارستانها پناه بردهاند و ورزشگاهها نه به درد روح مردم خوردند و نه به درد جسم آنها .
لااقل مساجد و زیارتگاهها تا درشان باز بود، مردم با آرامش روحی و با آموزش اخلاق خوب از آنجا میآمدند. چون کسانی که این حرفها را مطرح میکنند هر چقدر هم که برایشان استدلال میکنیم نمی پذیرند. پس بهترین راه استفاده از روش خودشان است. معمولا با آوردن دلایل عاقلانه، حرف حق را نمیپذیرند چون از همان ابتدا با طرح چنین سوالات بیربطی تصمیم خوشان را گرفتهاند که هر قدر برایشان حجت بیاوریم باز هم قبول نمیکنند؛ پس فقط باید مچشان را بگیریم . مثلا در مورد مثال بالا حتی پیشرفتهترین کشورهای دنیا هم بودجه کشورشان را صرف ساختن بیمارستان اضافه نمیکنند و میلیاردها پول را صرف هزینه نگهداری و تجهیز و حقوق برای کارکنان بیمارستانی نمیکنند که قرار است بیشتر تختهایش در مواقع عادی سال خالی بماند و فقط در زمان شیوع یک بیماری به درد بخورد بلکه در زمان لزوم اقدام به ساخت بیمارستان صحرایی میکنند مانند چین که به محض کم شدن بیماران سریعاً بتوانند آنرا جمع آوری کنند . در همه جای دنیا بودجه را تقسیم میکنند . مقداری برای راهها، مدارس، پارکها، برق رسانی، … و همچنین ساخت عبادتگاهها و برای آنها کلیسا و برای مسلمانان مسجدها، فقط با این فرق که در کشور ما مساجد و حرمها با بودجه کشوری ساخته نمیشوند و با پول خیرین و وقف کنندگان ساخته می شوند . ولی شبهه افکنان اصلا گوش به این حرفها نمیدهند پس باید رسواشون کرد.
اگر شما به زیارت بروید اشکال میگیرند که پولتان را صدقه بدهید . اما خودشان خیلی راحت سفر خارج کشور میروند . اگر شما صدقه بدهید میگویند باید مدرسه ساخت اگر شما نذری بدهید می گویند این غذاها به فقرا نمی رسد ولی خودشان نه به فقیری کمک میکنند، و نه هیچ کاری در مواقع سیل و زلزله .تمامی کمکها را همین کسانی میکنند که اهل زیارتند و اهل احسان . چندی پیش در متروی تهران عدهای در هنگام اذان اقدام به خواندن نماز اول وقت کردند، مردی وارد ایستگاه شد و با بی ادبی فریاد زد اگر راست میگویید بروید به مناطق سیل زده کمک کنید به جای نماز خواندن. در حالی که خودش راست راست راه میرفت و کاری به سیل نداشت . امداد به سیل زدگان را هم جوانهای بسیجی و حاج قاسم و یاران نمازگزارش انجام میدادند . پس هر وقت ایراد گرفتند شما هم به سینما و استادیوم و سفر خارج و هزینه های پارتی و سگ داری و خرج آرایش و هزینه مد و تولد و کنسرت و… ایراد بگیرید .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-20] [ 02:18:00 ب.ظ ]
|
|
از ابتدای خلقت حضرتآدم علیهالسلام که خداوند به تقاضای او بنای کعبه را اجازه داد چون او که قبل از هبوط هر روز بیت المعمور را طواف میکرد، و در زمین احساس اندوه میکرد و دوست داشت تا یاد و خاطره آن طواف را در روی زمین هم تجربه کند و نشانهای باشد از عشقبازی با پروردگارش.
کعبه همچنان یک سنگ و نشانه بود و با نبودن معلم، خانه توحید پر شد از بتهای گوناگون. ولی سنگ که نمیتوانست به عشاقش معرفت صاحب خانه را بدهد. بنابراین خداوند با تولد امیرالمومنین علیهالسلام به کعبه معنا و مفهوم داد.
وقتی وقت بدنیا آمدن این نوزاد رسید که قرار بود با قدومش و نسل پاکش جهان را دگرگون کند، خداوند به مادر بزرگوارش نگفت اینجا مسجد است خارج شو ؛همانگونه که به مریم پاک دستور داد از بیت المقدس خارج شو برای وضع حمل فرزندت؛ یا کمی آنسوتر درب کعبه را باز میکنم، برو داخل، بلکه دیوار را شکافت و از او دعوت کرد تا سه روز مهمان خدا باشد.
همگان تا قیامت بدانند که معلم کعبه حضرت علی علیه السلام است. و هر بار به نماز می ایستند بدانند قبله شان همان کعبه ایست که محل بدنیا آمدن علی علیه السلام بوده است.بدانند اگر خدایی را میشناسند و عبادتی و نمازی که می خوانند و مناسک و شریعت و احکامش توسط او فرزندان پاک مطهرش به دنیا مخابره شده است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-18] [ 03:47:00 ب.ظ ]
|
|
این روزها خیلی ها استرس دارند، بیمار هستند، فضای مجازی هم از طرف دوست و دشمن شایعه پراکنی میکند. و از در و همسایه میشنویم که “اِه"فلانی هم از کرونا مرد!
این باعث میشود که امیدواری کم شود. البته عدهی زیادی هم که از ماهواره استفاده میکنند هیچ اطلاعی از وضعیت بهداشتی ندارند، بارو بنه را بستند و روانه سفر و خوشگذرانی شدهاند . با خودشان ویروس کرونا منتقل میکنند.
برای نجات از این وضعیت و سایر حاجات میتوانیم به اهل بیت متوسل شویم که همیشه حلال مشکلات بودهاند.
ختم زیارت عاشورا دستور العمل آیت الله حق شناس، خیلی مجرب است. با توسل به این ختم شگفت آورترین مشکلات را حل می شود. با یقین و باور قلبی این ختم را شروع کنید.معجزه میکند.https://www.yjc.ir/fa/news/6066615
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1398-12-17] [ 02:52:00 ب.ظ ]
|
|
مرحوم حاج اسماعیل دولابی نقل میکند: روزی شهید مطهری به ملاقات من آمد و این موضوع را تعریف کرد که ما در منزل خودمان ایام عاشورا روضه داشتیم. در همسایگی ما خانوادهای بودند که حجاب خود را رعایت نمیکردند. چون روضه حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) بود. خانمها با حجاب کامل در مجلس شرکت میکردند اما خانم آن خانواده در کوچه و بازار بیحجاب بود و وقتی که به روضه میآمد یک چادر نازک بدننمایی به احترام روضه روی سرش میانداخت. گرچه روضه زنانه بود و مردی در آنجا نبود، اما خانمهای دیگر از وضع چادر پوشیدن او ناراحت بودند. روزی خانمم به من گفت: میخواهم به این خانم بگویم به روضهی ما نیاید، من در جواب گفتم: روضه مال امام حسین(علیهالسلام) است به ما چه ربطی دارد که بگوییم بیاید یا نیاید؟! آن خانم با همان نوع حجاب آمد، تا ده روز روضه تمام شد. آن سال عاشورا نزدیک عید نوروز بود و آن سال به دلیل بارندگی شدید در شمال، این خانواده برای گذراندن تعطیلات تصمیم میگیرند به مشهد بروند. وقتی که میخواستند به سمت مشهد حرکت کنند آن خانم، بدون حجاب، برای خداحافظی به منزل ما میآید و به خانمم میگوید: ما عازم مشهد هستیم. خانم من التماس دعا میگوید: آنها روانه مشهد میشوند، دو سه روزی در مشهد از مکانهای دیدنی بازدید میکنند. روزی که فردای آن قصد بازگشت به تهران داشتهاند، به شوهرش میگوید: ما به حرم نرفتیم، برگردیم همسایهها زیارت قبول میگویند، چه بگوییم؟ بگوییم به حرم نرفتیم!! این خیلی بد است. لااقل به مسجد گوهرشاد برویم و از دور سلامی عرض کنیم. تصمیم میگیرند به مسجد گوهرشاد بروند. از در مسجد که وارد میشوند، به امام رضا(علیهالسلام) سلام میدهند، اما داخل حرم نمیشوند، از ایوان مقصوره بازدید کرده و برمیگردند و برای فردا صبح اول وقت بلیط بازگشت میگیرند. طلوع فجر، خانم در عالم رؤیا میبیند که همه مردم از خانهها بیرون آمده و به حالت انتظار ایستادهاند، میپرسد چه خبر است؟ میگویند: امام رضا(علیهالسلام) از سمت قبله دارند میآیند. گفته بود: من هم به آسمان نگاه کردم دیدم امام(علیهالسلام) از فراز آسمان رو به حرم میآیند و نور ایشان تمام فضا را پر کرده است. امام(علیهالسلام) کتابی زیر بغل داشتند و وقتی که به نزدیک من رسیدند، فرمودند: اگر دعای «یا مَنْ تُحَلُ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ…» را از حفظ بخوانید، این کتاب را به شما جایزه میدهم! من دعا را تماماً از حفظ خواندم و کتاب را جایزه گرفتم و در همان حال از خواب بیدار شدم، گریهام گرفت، شوهرم بیدار شد، پرسید چرا گریه میکنی؟! ماجرا را برایش تعریف کردم از این که به حرم نرفته بودیم خجالت زده شدیم، دیگر وقتی نداشتیم که به حرم برویم و به تهران بازگشتیم. وقتی که به تهران میرسد به خانه ما تلفن میزند و میپرسد که آیا ما دعایی به این اسم داریم. خانم من میگوید: آری در مفاتیح این دعا هست. میپرسد که اگر حاج آقای مطهری در منزل است من میخواهم خدمتشان برسم، او بعداً با حجاب کامل نزد من آمد. موضوع را چنان که گفتم، کامل تعریف کرد و دعای «یا مَنْ تُحَلُ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ…» را از حفظ خواند. خانمی که اصولاً با قرآن و دعا سر و کاری نداشت، امام رضا(علیهالسلام) با نظر کیمیا اثر خود با یک نگاه، هم او را اهل حجاب نمودند و هم آشنای با دعا و حافظ آن(یادداشتهاى استاد مطهرى، ج۴، ص۵۴۶).(منبع: کتاب ذره و آفتاب، ص۲۱- ۲۳؛ انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی؛
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-16] [ 02:20:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی از دوران مدرسه دانشگاه و حوزه فارغ میشویم یک نفس راحت میکشیم که دیگر از امتحان دادن خلاص شدیم. درحالیکه سراسر عمرمان در حال امتحان دادن و بروز رسانی شدن هستیم و غافل از درس خواندن و حفظ نکات مخفی امتحانات. بنابراین ما هر روز در یک امتحان هستیم. البته امتحانات دو نوع است .امتحانات عمومی و خصوصی. در امتحان عمومی که همه ملتها با آن درگیر میشوند، امتحانها متفاوت است یک زمان در جنگ است و زمانی درصلح است و روز دیگر سیل است و زلزله و بیماری های همهگیر و گاهی قحطی اینها همه برای امتحان بشر است که چگونه از میدان بزرگ پیروز و سربلند بدرخشد. خدای متعال می فرماید «و لنبلونکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین»، آیه 155 تا 157 سوره بقره . ترجمه: امتحان کنیم شما را قطعا به اندازه کمی که «بشئ» یعنی به مقدار اندکی از خوف و جوع و نقص اموال و انفس و ثمرات، این امتحان که به عمل آمد، «بشر الصابرین» مژده بدهید صابران را، آن ها که در برابر این امتحان که در حقیقت نوعی از بلاهاست، منحرف نشود و خودش را حفظ کند. صابران چه کسانی هستند؟ اوصاف صابرین را بیان می کند، «الذین اذا اصابتهم مصیبه» آن ها که اگر مصیبتی بر آن ها برسند این ذکر را دارند«انا لله و انا الیه راجعون» که معنای این ذکر و اثر این ذکر و برکات این ذکر، یکی از اذکار معجزه آسا است البته تنها در برابر مصیبت فوت بستگان که به اصطلاح نقص انفس باشد، نیست بلکه گرفتاری های دنیا و مصائب دنیا. شاید و حتما ما زمان جنگ جهانی که با ترفند انگلیس و روس قحطی عمدی را در ایران بوجود آوردند در خاطرمان نباشد ، باید به تاریخ مراجعه کنیم و آن روزها را بخوانیم و عبرت بگیریم هرچند بوجود آورندگان آن قحطی هرگز اجازه ندادند در تاریخ ثبت شود؛ بلکه این لکه ننگشان سینه به سینه نقل شده است. در آن روزها هم شیطانهایی در بین مردم بودند که با احتکار به قحطی دامن میزدند. در زمان دفاع مقدس هم این اتفاقات دیده میشد عدهی بسیاری از مردم از سهمیه نفت خود چشم پوشی میکردند تا دیگران در سرما نمانند و برعکس کسانی بودند که با حرص و طمع بسیار این امکانات را احتکار میکردند تا به پول بیشتری برسند. درحالیکه جوانان کم سن و سال با دستکاری در شناسنامه خود را چند سال بزرگتر معرفی میکردند تا برای دفاع از ناموس مملکت به جبهه بروند. امروز هم در امتحانی دیگر قرار داریم که ممتازان و مردودی ها مشخص میشوند. ممتازان این امتحان پزشکان و پرستاران هستند که در گود میدان مشغول حفظ جان بیماران کرونایی هستند، البته این گروه همیشه در همه ادوار درخشیده است در زمان دفاع مقدس در بیمارستانهای سیار صحرایی در جبههها برای نجات رزمندهها تا شهادت هم پیش رفتند. و گروه های اندک منافق که ستون پنجم دشمن هستند، با احتکار یا پراکنده کردن شایعه در همه ادوار بودهاند اکنون هم همان نسل حرام خور آن ها باقی مانده و راه اسلاف خود را ادامه میدهند.لقمهای که در چند پشت قبلی شان با احتکار در زمان قحطی و یا دفاع مقدس در انعقاد نطفه آنها اثر گذاشته است، اکنون بروز کرده است و با عناوین گوناگون مردم را آزار میدهند. در همین جلفا گروهی با عنوان فرهنگیان با شایعه پراکنی باعث استرس و اضطراب مردم شدند. شایعه ساختند که طلاب کرونایی قم را در جلفا در حوزه مستقر کردهاند، که با زیرکی پلیس فتا دستگیر شدند.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 11:11:00 ق.ظ ]
|
|
خداوند به دنیا خصوصا به مسلمانان ترسو که از جنگ با آمریکا و اسرائیل، نشان داد که مرگ فقط در مبارزه و جهاد نیست. کسانی که از دفاع در برابر داعش نق میزدند. کسانیکه اعتراض داشتند چرا باید بریم در سوریه و عراق از مظلومان دفاع کنیم. کسانیکه میترسیدند و میگفتند با برجام سایه جنگ را از سرملت برداشتیم. کسانی که از ترس مرگ میگفتند باید با آمریکا مذاکره کنیم. أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗهر کجا باشید اگر چه در کاخهای بسیار محکم، شما را مرگ فرا رسد. نسا 78 حالا تماشا کنند جناب حضرت عزارئیل چراغ قوه بدست گرفته دنبال تک تک مردم در کنج پستوهای خانههایشان میگرده تا مزه مردن در رختخواب را بچشونه. دیگر حتی نمیتواند سرکار برود نمیتواند مدرسه و دانشگاه برود نمیتواند مجلس عروسی بگیرد نمیتواند مجلس عزا بگیرد نمیتواند به سفر برود.
افرادی که برای رفتن زنان به ورزشگاهها یقه جر میدادند، فریاد نه غزه نه لبنانشان گوش فلک را کر میکرد. و دم از خوب بودن زندگی در زمان شاه را و سوسه میکردند. کلیپهای بیحجابی برای مسیح علینژاد ارسال میکردند.کسانی که مدافعان حرم را متهم میکردن که برای پول به سوریه رفتند. حالا سیلی خدا را تماشا کنند. وقتی قدر نعمت عزت و قدرت استقلال را با ناسپاسی عدهای زیر سوال میبرند اینگونه رو دست میخورند.
اینگونه گرفتار سنت تاریخ شدند، باید عبرت بگیرند و به دامان خداوند پناه ببرند.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 08:52:00 ب.ظ ]
|
|
چشم اندازتون برای آینده چیست؟ چه آینده ای را برای خودتون تصور کرده اید؟ اصلا چگونه آینده را برای خودمان به تصویر بکشیم؟ یک راه کار جذاب برای ترسیم آینده خودمان می توانیم تمرین کنیم!! مثلا تصور کنیم که از دنیا رفتهایم، خصوصا این روز ها که کرونا نسخه عده ای برای مرگ شده است .حتما خیلی سخت است این گونه تصور کردن! ولی باید تصور کرد همینطور که در احادیث سفارش شده است که به قبرستان زیاد بروید و مستحب است چون باعث یاد مرگ می شود و انسان را غفلت خارج می کند.چون سرنوشت محتوم هر موجودی مرگ است، تنها موجود حی پرودگار است.خداوند در این باره می فرماید:(کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَینا تُرجَعونَ):سورۀ عنکبوت: آیۀ57.هر کسی چشندۀ مرگ است و سپس به سوی ما بازگردانده میشوید.
. امام علی در نهجالبلاغه میفرماید:يا بُنَىَّ اَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَذِكْرَ ماتَهْجُمُ عَلَيْهِ وَتُفْضِى بَعْدَ الْمَوْتِ اِلَيْهِ، وَاجْعَلْهُ اَمامَكَ حَتّى يَأْتِيَكَ وَقَدْ اَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَشَدَدْتَ لَهُ اَزْرَكَ وَ لا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ وَ لا يَأْخُذْكَ عَلى غَرَّتِكَ وَ اَكْثِرْ ذِكْرَ الاخِرَةِ وَ ما فيِها مِنَ النَّعيمِ وَالْعَذابِ الاَليِمِ فَاِنَّ ذلِكَ يُزَهِّدُكَ فِى الدُّنْيا وَ يُصَغِّرُها عِنْدَكَ؛[2] پسركم! فراوان به ياد مردن و به ياد پيشامدهاى بعد از مرگ كه ناگاه به آن درآيى، باش و مرگ را جلوى چشمان خود تصور كن تا آنگاه كه نزد تو مىآيد، خود را آراسته و آماده نموده و كمر خود را بسته باشى كه مبادا ناگهان بيايد و تو را مغلوب سازد و در حالى كه فريفته شدهاى تو را دريابد. فراوان به ياد آخرت و نعمتها و عذاب دردناك آن باش كه همانا ياد آخرت زهدورزى در دنيا را به تو مىآموزد و دنيا را در نزد تو كوچك و خوار مىسازد. . نهج البلاغه: خطبۀ 156. حالا ما می خواهیم این حدیث را تحلیل کنیم که چگونه می توان از تصور مرگ برای آینده چشم انداز مفیدی داشته باشیم؛ یک راه برای موفقیت وپیروزی باشد. خب فرض میکنیم که مردهایم، اول میرویم سراغ قضاوت نزدیکان، چه خواهند گفت همسر، پدر، مادر، همسایگان، دوستان، فرزندان، مادرشوهر….و ما دوست داریم آنها چه قضاوتی در باره ما داشته باشند. اگر قضاوتهای بدی داشتند، مثلا فلانی کینهتوز و دروغگو و دنیاپرست و حسود بود.خب هنوز دیر نشده میتوانیم، آنگونه که دوست داریم برای خودمان چشم اندازی بسازیم که در آینده در باره ما قضاوت کنند. که بعد از ما بگویند بسیار صبور و بخشنده و دوست دار مردم و اهل ایثار بود.پس باید تلاش کنیم این اوصاف را در خودمان تولید و تقویت کنیم ، شاید زحمت داشته باشد ولی میوه آن شیرین و ماندگار خواهد بود.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
هرروز تاریخ جلوی چشمان مان به تصویر کشیده میشود. تاریخ صدر اسلام، تاریخ مظلومیتهای ائمه و یاران بزرگورارش. اگر طبق فرمایش امامعلی علیهالسلام که به امام حسن علیه السلام فرمود: پسرم من تاریخ را می خوانم تا آنجا که گویی در میان آنها زندگی کردهام و از تجربیات آنها پند میگیرم.
روزیکه امیرالمومنین قیسبنسعد را برای استانداری مصر فرستاد او توانست از مردم مصر برای امیر المومنین بیعت بگیرد. همین امر باعث نگرانی معاویه شد. با خدعههای عمرعاص و نامه نگاری های دروغین شایعه کرد که قیص با معاویه بیعت کرده است. این شایعات در روحیه یاران حضرت تاثیر گذاشت و به امیرالمومنین فشار آوردند که که قیس صلاحیت استانداری مصر را ندارد و حضرت برخلاف میل و باورش نسبت به قیس، استاندار دیگری را منصوب کرد؛ در نتیجه مصر به دست معاویه افتاد.
باید یک سازمان اطلاعاتش بر پایه عینیتها باشد نه بر اساس ذهنیت. متاسفانه ما نظاره گر اطلاعات برخی سازمانها بر اساس ذهنیت هستیم که با چند دست نوشته بدون نام نشان قضاوت میکنند و بر اساس آن تصمیم میگیرند. باید کسی که گزارش میدهد نامش مشخص باشد و تا اگر خلاف واقع گزارش داده است پاسخ گو باشد. وقتی یاران مومن امامعلی علیهالسلام فریب شایعات را خوردند و باعث شکست حضرت شدند چگونه میتوان به اطلاعات چند نفر طلبه که خاک کف پای یاران حضرت هم نمیشوند اعتماد کرد و با باور های سطحی آنها بر دیگران قضاوت کرد!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-12-12] [ 12:01:00 ب.ظ ]
|
|
رسول مکرم اسلام فرموده است
صاحب قلم را روز قیامت در تابوتی آتشین که با قفل های آتش بسته شده است می آورند سپس به نوشتههایش نگاه می کنند، نوشته هایش را که در جهت معصیت خدا بکار برده باشد، میخوانند؛ آنگاه او را هفتاد خریف که مسافت چهل سال راه است ، پرتاب میکنند
چه قدر وحشتناک است که انسان از نعمت نوشتن برخوردار شود و از نعمت دیگری چون طلبگی بهرمند گردد، علاوه بر اینکه این شکر این نعمات را بجا نمی آورد بلکه از این نعمت سوءاستفاده کرده و با گزارش دادن دروغ و متهم کردن همکلاسی هایش با نسبت دادن این تهمت که همه “هم"… “جنس"…."بازند” خود را در تابوتی از آتش قرار میدهد. چنین فردی باید از طرف قانون حد بخورد و از هم اکنون در تابوت آتش خوابیده است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-11] [ 08:51:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی کسانی هستن که ناسپاسی میکنند. از نعمتهایی که خدا بهشون عطا کرده درست استفاده نمی کنند.و علاوه بر این که متشکر نیستند دائما غر میزنند و از کاه کوه میسازند. به یک عده از کسانی که شب و روز برایشان زحمت میکشند تهمت میزنند و دروغ گزارش مینویسند. به همکلاسی هایشان خیانت میکنند و متاسفانه طلبه هم هستند در خانه امام زمان میخورند و میخوابند و از بیت المال استفاده میکنند.
و همین طور هرکسی که در جامعه قدر نعمت خداوند را نمیداند در این قضیه گرفتار میشود. اگر طلبه است دیگر از حوزه رفتن خبری نیست ،اگر استاد است تدریس ندارد باید در خانه بماند از حقوق خبری نیست. به این چه میگویند در معارف قرآنی میگویند سنت تاریخ و در ضرب المثل میگویند از ماست که برماست.
باید توبه کرد از اشتباهاتی که مرتکب شدهایم و از دوروغهایی که بافتیم و از تهمتهایی که زدیم تا به بلایی دیگر مبتلا نشدهایم.
این گونه گناهان باعث میشود ابرار و اولیاء خدا هم در این سنت تاریخ مبتلا شوند. مثلا برنامه اعتکاف هم حذف میشود و نماز جمعهها هم تعطیل میشود. مکانهایی که دعا مستجاب میشد.
قابل توجه بعضی از طلاب .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-09] [ 06:39:00 ب.ظ ]
|
|
بازهم شب لیله الرغائب رسید، یک سالی از لیله الرغائب سال 97 میگذرد و آرزوهایی که در آن شب از خداوند خواستیم، و مهمترین آرزوهایمان که نابودی داعش بود با نفس پاک معجزگر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی چشیدیم.
البته شب لیله الرغائب یعنی شبی که باید قلبها را پاک کرد.قلب باید از حسادتها کینه ها پاک باشد تا آماده شود برای بروز رسانی آرزوها، با ظرفیتی بالایی که امتیاز دریافت برکات سه ماه پر برکت را داشته باشد.ماه رجب امت و ماه شعبان ماه پیامبر در نهایت ماه رمضان ماه خدا تا قابلیت شرکت در مهمانی را داشته باشیم.
خداوند با نظمی مرتب برای همه لحظههای انسان زمینههای برداشت معنوی را فراهم کرده است.
حالا امشب چگونه قلبهایمان را نسبت به سال گذشته پاکتر کنیم تا میل هایمان معنوی گردد و به نفس پاکتبدیل شود و یک معجزگر دیگر از حاج قاسمهایی که ناشناسند، شبی را برایمان رقم بزند که سال آینده شاهد رجعت سردارشهیدمان در کنار صاحب عصر (عج) باشیم.
وقتی امام خامنهای به دختر سردار دلها حاج قاسم سلیمانی که برای پدر بیقراری میکند، نوید رجعت حاج قاسم را میدهد؛ بیایید در این شب دلمان را از بدی های حسادت و کینه پاک کنیم تا دعاها به استجابت برسد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-08] [ 09:17:00 ب.ظ ]
|
|
هرچه امربه معروف کردیم و هرچه نهی از منکر به گوششون نرفت که نرفت.گفتیم این گونه با آرایش در کوچه بازار حرکت کردن شایسته زن مسلمان نیست. از بهداشت گفتیم این مواد آرایشی کلی سرب و ضرر داره فایده ای نداشت بلکه روز بروز بدتر شدند. تا این که دست قدرت پروردگار برای انتقام باز شد و کرونا نازل شد. حالا این کرونا که خودش قابل معالجه است بماند اکثر مردم چین به خاطر ترس از کرونا مردند.شاید مرگ سفید همین باشد که قبل از ظهور عده زیادی را به کام مرگ می کشد! راست گفته اند ترس برادر مرگ است.وقتی در شهر حرکت میکردم دیگر از زنان رژ مالیده خبری نبود هیچ لب و لوچه سرخی دیده نمی شد نه اینکه زنی در کوچه خیابان نباشه، بودند بلکه همه زنها از چانه گرفته تا بینی های عمل کرده را با ماسک پوشانده بودند حتی شال سرشان را هم روی ماسک بسته بودند. دستهایشان هم دستکش داشت برای همین ناخن های لاکی هم دیده نمیشد. با خودم گفتم حتما یک روز هم مجبور می شوند با بلایی دیگر موهایشان را پنهان کنند تا از بلا محفوظ بماند.
گفتم خدایا چرا گنهکاران باور نمی کنند بلا را و چرا تماشاچیان، این گناهان باور نمیکنند بلا تر و خشک را می سوزاند، حالا این بلا به نام هرکسی می خواهد باشد. .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-07] [ 10:14:00 ب.ظ ]
|
|
حاشیه های انتخابات
جوان با چند نفر از دوستانش وارد شعبه اخذ رای شد، یکی شون با صدای بلند گفت: بچه ها اسلحه هاتون را در بیارید: همه کسانی که در شعبه بودند جا خوردند و با چشمهای گرد شده نگاهشون کردند؛ که جوونها انگشتهای اشاره را بالا گرفتند و بعد گفتند ما انقلابیها با این انگشت ها چشمهای ترامپ را در میآوریم. همه کسانی که در شعبه بودند نفس های حبس شده را رها کردند و متوجه شدند که سرداردلها با نابودی داعش و ایجاد امنیت چه آرامشی را برایشان ذخیره کرده است. دوباره یادشان افتاد که جای سردار شجاع شهید حاج قاسم سلیمانی در شعبه رای گیری چقدر خالی است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-06] [ 03:54:00 ب.ظ ]
|
|
که ده ماه او را ندیده و با ترس و وحشت منتظرش بوده بسیار تلخ و دردناک بود. هنگامیکه لیلا را دیدند شوکه شدند، امعایشه، فوزیه و عایشه لیلا را به آغوش گرفتند و های های گریه میکردند . مادر بود و دختری که قدرت تکلم خود را از دست داده، وقتی نگاه به لیلا میکردم از سوز دل گریه میکردم. امعایشه گفت ابوبشیر چرا لیلایم حرف نمیزند؟! چرا لیلایم پیر شده ؟! آنقدر فضا هیجانی و احساسی شدهبود که لیلا از حال رفت . سراسیمه او را به بیمارستان رساندیم. در بین راه ماجرای لیلا و توصیه های پزشک را به خانواده گفتم.?
⚡️ پیدا کردن لیلا برای خانواده ما اتفاق بسیار مهم و خوشحال کنندهای بود، از طرفی وضعیت جسمی و روحی لیلا هم دل هر انسانی را آتش میزد. اما چاره چه بود؟! باید میسوختیم و تحمل میکردیم. بعد از مرخصی از بیمارستان جلسات روانپزشکی و گفتار درمانی لیلا را شروع کردیم . هر چند پیشرفت کار بسیار کم بود ، اما ناامید نبودیم.
⚡️ بعد از شش ماه استراحت در منزل و جلسات متعدد پزشکی، حال لیلا رو به بهبود بود. او حالا آرام آرام و شمرده حرف میزد ، وضعیت روحیش بهتر شده بود، اما بشدت از نام داعش و پرچم آنها متنفر بود و ما هیچکدام جرأت نداشتیم در خانه حرفی از آنها بزنیم چون دچار تشنج و لرز شدید میشد. نمیدانم چه بلایی بر سر دختر نازنینم آورده بودند . لعنتی ها ……
⚡️ با خانواده تصمیم گرفتیم که به دمشق برگردیم، از حلب خاطره خوبی نداشتم . در حلب تنها فرزند پسرم را از دست دادم و دختر نازنینم هم پژمرده شد. از داعش لعنتی و همه تروریستهای وحشی بیزار شده بودیم . ما اکنون فقط آرامش و امنیت میخواستیم. چیزی که قبلا آن را داشتیم و قدرش را ندانسته بودیم !!!
⚡️ برای آخرین بار به دیدار ابویعقوب رفتم و با او خداحافظی کردم ، حلب را با خاطرات تلخش ترک کردیم و عازم دمشق شدیم . وقتی به دمشق رسیدیم به محله ای رفتیم که خانه قبلی ما آنجا بود . در جنوب دمشق. آن محله ویران شده بود. کوچهها، منازل، مغازه ها پر از ترکش خمپاره بود و ویران گشته بود. این خرابیها نتیجه شورش مردم سوریه علیه حکومت قانونی بشار اسد بود !!!! چقدر راحت داشته های خودمان را به باد فنا دادیم !!!!
⚡️ تجربه تلخ زندگی من، میتواند برای هر مسلمانی عبرت آموز باشد . خصوصا برای مردم کشورهای منطقه. برای مردم ایران و عراق، برای مردم پاکستان و افغانستان، برای همه مفید و عبرت آموز است. هرچند عراق و افغانستان هم طعم تلخ تروریسم داعش و تکفیریها چشیده اند. زندگی من برای ایرانیها که در امنیت زندگی می کنند درس بزرگی است. بخوانید و عبرت بگیرید.
⚡️ بالاترین نعمت خداوند امنیت و آرامش است، قدر آن را بدانید، آن را بزرگ بشمارید. عاقل و زیرک باشید. هر حرفی را که شنیدید فکر کنید، ببینید دشمن شما چه میگوید ؟! فریب دشمن را نخورید. ما مردم سوریه دشمن شناس نبودیم . ما فکر میکردیم داعش برای نجات مردم سوریه آمده است !!!! ما اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدیم و تاوان سخت آن را دادیم .
⚡️ من تاوان اشتباه خودم را با از دست دادن بشیر، و پرپر شدن دخترم لیلا دادم . و بقیه مردم سوریه هم همینطور !!! ما با دست خودمان کشورمان را نابود کردیم، سوریه همه چیز داشت، سوریه و دمشق عروس کشورهای عربی بود، حلب قطب بزرگ اقتصادی منطقه بود، ما بهترین آثار باستانی و گردشگری را داشتیم، داعش و تروریستها همه چیز را نابود کردند و ما اکنون بر خاکستر آنها نشستهایم !!!
⚡️ از همه مجاهدانی که بفریاد ما رسیدند تشکر و سپاس دارم، اجر همه آنها با خداوند متعال است، ما از ایرانیها و افغانیها و پاکستانیها که برای مبارزه با داعش و تکفیریها به سوریه آمدند کمال تشکر را داریم، آنها حق برادری خود را ادا کردند. امیدوارم سرگذشت تلخ مردم سوریه برای هیچ ملتی تکرار نشود.
⚡️ در پایان اعلام میکنم اکنون عکس بشار اسد در خانه من است. من از حامیان بشار اسد هستم، من از عملکرد گذشته خود پشیمانم و درس زندگیم و سرگذشتم را گفتم تا درس عبرتی برای همگان باشد. قدر امنیت و آرامش زندگی خود را بدانید و برای حفظ آن عاقل و هشیار باشید. دشمن را بطور کامل بشناسید. دشمن شما را فریب میدهد و پس از تسلط با نهایت بیرحمی با شما برخورد می کند پایان عبرت آموز یک خانواده اهل سوریه
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-12-05] [ 09:22:00 ق.ظ ]
|
|
قانونهای ناکار آمد.
نمایندگانی که برای کاندیدا شدن رد صلاحیت شدند، ولی با این حال در مجلس تا سه چهار ماه حضور خواهند داشت.البته تعداد شون هم کم نیست، 70 نفر نماینده. یعنی این گروه که اکنون زخم خوره شورای نگهبان هم هستند بیکار مینشینند.
از کجا معلوم بعد از ضربه زدن و کارشکنی در تصویب قوانین مجلس از راههای مخفی به خارج از کشور فرار نکنند؛ با توجه به اینکه حتما با نفوذ در مراکزی پارتی هم دارند، چون مطمئن هستند که حسابشان با جناب آقای رئیسی خواهد بود.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-04] [ 02:15:00 ب.ظ ]
|
|
با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!!
⚡️ باید به بندر لاذقیه میرفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ….. آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه میرفتم . خودم را آماده رفتن کردم …..
⚡️ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری میکردم. نظامیها میگفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن امعایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه میرفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!!
⚡️ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند، هرکسی گمشدهای داشت، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمیکنم . گریهها ، خندهها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانوادههای آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !!
⚡️ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس میکردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!!
⚡️ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر میرسید. لیلا حرف نمیزد فقط گریه و ناله میکرد . ??
⚡️ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه میکردیم ، مأمور کمیته برگهای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تاکنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه میشنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!??
⚡️ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . ?? اما هیچپاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود.
⚡️ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن: لیلا پس از حلب توسط تروریستها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار میکند و به خانواده ای پناه میبرد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی میکند تا برایش گذرنامه آماده میکنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم میکنند. لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل دادهاند. ??
⚡️ پایین برگه سرگذشت لیلا، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود: این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک.
⚡️ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر امعایشه، لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.??
⚡️ یک روز در لاذقیه ماندیم تا فرصت برگشت به حلب برایمان آماده شد. با پرواز هواپیمای ترابری ارتش، بسمت حلب رفتیم . من با خودم فکر میکردم موضوع را چگونه با خانواده در میان بگذارم . در هواپیما لیلا سرش را روی پاهایم گذاشته بود و بخواب رفته بود. و من نگاهش میکردم و گریه میکردم .
⚡️ هواپیما در فرودگاه حلب بزمین نشست، امعایشه به همراه دخترانم در فرودگاه منتظر بودند، صحنه دیدار مادر با دختری ….ادامه دارد
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
همیشه ظالمها ظاهرا پیروز میشوند.تا تاریخ بوده همین طور بوده است. همانطور که امام حسین علیه السلام توسط متجاوزان به شهادت رسید.هرچند پیروز در هر دو روزگار بود ولی باشهادت. همین طور هم شهدا و اولیای خدا منجمله شهید بلند قامت روزگار ما سردار حاج قاسم سلیمانی که طبق فرمایش رهبری به کلتیالحسنیین رسید. اما با شهادت. چون همیشه افرادی در همه روزگاران وجود دارند که از جهت بصیرت دچار نقصان عقلی هستندو دنباله روی منحرفان هستند.
اکنون مدت بیش از بیست چهارسال سال از تاسیس مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران میگذرد. و از آن زمان تا کنون برای کشف حقیقت در حوزهها کارشناسانی را میفرستند، که یک برگه به هر طلبه میدهند که مشکلات مدرسه را از مدیر و معاونان بنویسید. طلاب خودشان میگفتند تا حالا هرچه نوشتیم اثری ندیدیم بنابراین برگهها را طلاب دیگر میگرفتند و روی هرکدام خواسته هایشان را مینوشتند تا تعداد زیاد باشد و اثر کند. اگر این خواسته ها منطقی و مفید بود چه بهتر اما خدای نکرده این برگه ها دست یک شیطانکی که در بیشتر حوزهها وجود دارد بیفتد، شما تصور کنید که چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟!
مثلا این طلبه شیطان روی یک برگه بنویسد که در این حوزه همه ه م ج ن س ..ب..ا ! مرکزیهای ساده انگار هم بر این باور باشند که هرکسی که اسمش طلبه شد صادق ترین فرد است! روی برگه دیگر بنویسد همه درد معده دارند، روی برگه دیگر بنویسد مارا بزور به نماز جمعه میبرند…..، همین طور دروغها را به بافد؛ از دروغ گو نباید انتظار یک دروغ داشت.
کار مرکز با تعویض مدیر و کادر و معاونان شروع میشود. یا مجوز خوابگاه را حذف میکند.حالا این گونه گذارشگیری چه طبعات زشت و گناه آلودی دارد.
و کمترین نتایج خطر ناک گزارش گیری دنیایی عبارت است از:
1) همه طلاب به ه م ج ن..س …ب ا متهم میشوند.
2) مدیر و معاون به کم کاری متهم میشوند.
3) مجوز خوابگاه حذف میشود.کسانی که می خواستند وارد حوزه شوند چون خوابگاه نبود نمی توانند طلبه شوند.
4)مسؤلین مرکزگرفتار سوءظن میشوند.
5) این خبر کذب کافی است که از حوزه به بیرون درز کند، همه طلاب متهم هستند حتی خود شخص نویسنده، چگونه میتواند ازدواج کند چون طلبه حوزهای با این وصف است.
6)و دیگرانیکه دوست داشتند به حوزه وارد شوندمنصرف میشوند.
7) از اول به طلاب آموزش داده میشود که هرچه دلشان میخواهد به مدیران مدارس نسبت بدهند، در حالیکه زمانی آداب متعلمین آموزش داده میشد تا حق بزرگتر و استاد را یاد بگیرند.
مطالب زیر کمترین نتایج اخروی این گونه گزارش گیری است.
1) در قیامت همه آن طلاب از نویسنده گزارش دروغ بازخواست خواهندکرد.
2) همه طلاب از کسانی که در مرکز این دروغ را باور کردند باز خواست خواهندکرد.
3) همه کسانی که دچار سوظن شدند بازخواست خواهندشد.
4) کسی که این سخن را در حالیکه با چشم خود ندیده تهمت زده ایمان در قلبش ذوب شده است.
5) کسانی که به خاطر این دروغ متهم به کم کاری شدند روز قیامت از نویسنده باز خواست خواهندکرد.
6) کسانی که به خاطر بدبین شدن نتواستند به حوزه وارد شوند طلبه شوند بازخواست خواهندکرد.
واقعا نوبره در یک مرکز علمی اسلامی اینگونه بیفکری شود مانند قرون وسطا عمل کنند تا زمینه برای رشد “روح الله های زم” در حوزهها شود. وقتی برگهای بدون نام و مشخصات به طلبه تازه وارد که هنوز هیچ کلمهای از ادبیات دین یاد نگرفته است بدهی و بگویی بنویس و مسؤلین مرکز با استناد به آن نوشتهها روی افراد متدین قضاوت کنند!!! یعنی خداوند آنها را از روی عدالت قضاوت نخواهد کرد؟!
با یک طرفه به قاضی رفتند و نه از تفهیم اتهام خبری هست نه از شاکی! و متاسفانه این گونه تربیت از ابتدا باعث میشود وقتی طلبه به مقام استادی و یا معاونت هم میرسد، این رفتار جزء شخصیت او میشود. لذا از استاد و کادر هم میخواهند که به همان روش مدیر را قضاوت کن!!! پناه برخدا!!!
فقط صرفا با یک تکه کاغذی که نه نامی دارد و فامیلی افراد مورد قضاوت قرار میگیرند! درست عین ساواک زمان طاغوت.
و طلبه شیطان دروغگو هم به تماشای کار شیطانیاش مینشیند و به ریش همه مسؤلین مرکز و حوزهها میخندد؛ با خیال راحت که هیچ اثری از تهمت و دوروغ بر جا نگذاشته است و عقل جن هم به او نمیرسد.
در حالیکه امروز دنیای ارتباطات است همه از هر راهی میتوانند اعتراضشان را به مسؤولین برسانند . تازه باید هرکسی حرفی گزارشی میدهد بتوانداثبات کند صرفا دهان باز کند هرچه دلش خواست بگوید درست نیست، باید در قیامت همه این کسانی که این راه را پیشنهاد میکنند جواب گو باشند.
بحث ما این بود که افراد دروغگو و کجروندگان و منحرفان به ظاهر پیروز میدان هستند و طبق ستنت های پروردگار مدتی را با همین منوال به ظاهر خوش میگذرانند. و کسانی که به آنها تهمت زده شده هم ظاهرا شکست میخورند ولی وضع به همین منوال نمیماند و خداوند در کمینگاه منتظر است.خواه بازرس، یا طلبه، یا معاونت مرکز باشد إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ.
شما چه راهی را برای بازرسی از حوزهها پیشنهاد میدهید که این آسیبها را نداشته باشد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-02] [ 06:43:00 ب.ظ ]
|
|
⚡️ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابانها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر میکردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان میشود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت میکرد……
⚡️ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر میشد. خبرهایی میرسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده میشود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان میرفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهرههای آنها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریستها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت.
⚡️ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد، نگرانیام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود میگفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!! یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود.
⚡️ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشینهای داعش و فرماندهان آنها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!!
⚡️ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم . خدایا گرفتار چه وحشیهایی شدهام !!!!
⚡️با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رفتم ، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!! گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!?
⚡️ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!
⚡️ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!! دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!
⚡️ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. ?? خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.
⚡️ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!
⚡️ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.
⚡️ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد
⚡️ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!?
⚡️ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.
⚡️ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!
⚡️ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .
⚡️ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد.
⚡️ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!! هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیلی سخت و کشنده بود.
⚡️ سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که …ادامه دارد
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
یکی از علما در هنگام مرگ گریهمیکرد و میگفت من که در راه اسلام یک سیلی هم نخوردهام چگونه در قیامت در محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآله حاضر شوم، در تمام مدت عمرم هرکجا رفتم مورد احترام بودم.بعد از خواندن سخن آن عالم دچار غم و اندوه شدم که چرا از مادرم حضرت زهرا سلام اللهعلیها هیچ نشانی از مظلومیت ندارم. خب طبیعیه در دورهای زندگی میکنم که حکومت اسلامی بوده است. درسته که بیست یک سال از عمرم در زمان طاغوت سپری شد ولی پیش نیامد کسی به من اهانت کند چون در جامعه فعالیت مخفی داشتیم لذا مورد غضب مسؤلین طاغوت قرارنگرفتم.
اما این غم روی دلم تلنبار شدهبود که فردای قیامت چگونه نزد حضرت زهرا سلاماللهعلیها در محضر ایشان خود را از ذریهاش بدانم، در حالیکه هیچ توهینی و آسیبی برای اسلام ندیدهام. تا اینکه سرانجام بعد از بیست سال خدمت در حوزه علمیه و تربیت طلاب نخبهای که در اکثر مدارس علمیه مشغول تدریس و فعالیت هستند و رسیدن به بازنشستگی که معمولا در همه دنیا مرسوم است از تجربیات بازنشستگان به عنوان اتاق فکر و مشورت استفاده میکنند، متهم به دخالت در مدرسهای شدم که از آجر روی آجر گذاشتن آن کمر همت بسته بودم.
دعوت شدم که بیا مرکز، در فرصتی که بعد از دیدار امام خامنهای «روحی فداه» پیش آمد عازم قم شدم و بعد از زیارت حضرت معصومه سلام اللهعلیها در حالیکه مست زیارت رهبری و بانوی کریمه بودم به مرکز و اتاق معاون امور حوزهها رفتم.
امام رضا علیه السلام: وَقِّرُوا کِبارَکُمْ … به بزرگترها احترام بگذارید …عیون اخبار الرضا، ج. ۲، ص. ۲۶۵ـ
«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:اِنَّ حُرمَةَ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَةِ دمِهِ و مالِهِ.حرمتِ حیثیت و آبروی مؤمن همانند حرمتِ جان و مال اوست.(لئالی الاخبار، ج ٥، ص ٢٢٦)
ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اَلله اَلله فیالضَّیف، لایَنصَرِفَنَّ اِلاّ شاكِراً لَكُم.
خدا را ! خدا را ! در نظر بگیرید و حُرمت مهمان را رعایت کنید! مهمان جز اینکه خشنود و سپاسگزار شما باشد نباید از نزد شما خارج شود. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٤١)
با اینکه مهمان بودم از جهت سنی بزرگتر از معاون محترم امور حوزهها هستم و سابقه عبادتم از ایشان بیشتر است و از جهت خانوادگی رتبه بیشتری دارم . هم پدر بزرگم از علمای مبارز زمان رضا شاه و هم پدرم از علمای نویسنده صاحب سی جلد کتاب بود و خودم سابقه 50 سال تبلیغ دارم و نویسنده دو جلد کتاب و مادر سه طلبه موفق و همسر امام جمعهای که از دست امامخمینی«ره»حکم امامت جمعهاش را گرفته بود، هستم.شما فکر میکنید که چگونه تقدیر شدم؟!
ابتدا معاون محترم از اینکه تنها فرزند خانواده است که شرف طلبگی دارد و چون به شرف سیادت مفتخر است هیچ وقت حاضر نیست دست غیرسید را حتی اگر مرجع تقلیدش باشد ببوسد! و زن برادری دارد چون طلبه است حرمت زیادی برای او قائل است، خود را ستود!
بعد خانم همکارش شروع کرد از اتهامات طلاب مدرسه گزارش شده بود، گفت. اجازه خواستم که از طلاب دفاع کنم که این گزارشات واقعیت ندارد. معاون محترم با تشر گفت شما ادب نداری چرا توی حرف ایشان افتادی! خطاب به خانم …گفتم شما بگید. باز معاون محترم گفت: تو چقدر بیادبی این چه نحو حرف زدن است. شما میدانی با چه کسی حرف میزنی ؟این خانم دکترا دارد و در دانشگاه مدرس است و در حوزه سطح سه تدریس دارد! پرسیدم مگر من چه گفتم؟ گفت باید بگویی بفرمایید یا فرمودند!!! بعد رو کرد به من گفت شما فتنهگر هستید و رگباری توهینها از جنس عقده به طرفم رها میشد، در نهایت تحریم شدم، منتها نه از طرف ترامپ بلکه از طرف مرکز مدیریت حوزه علمیه قم در جمهوری اسلامی که به تازگی سردار دلها، سپهبد شهیدش را تشیع کرده است که وصیت کرده روی سنگ قبرش بنویسند سرباز اسلام!!!بعد از آشنایی با سردار، مسئولین را در ترازوی حاج قاسم عزیز مقایسه میکنم.در تمامی مدت 17 - 19 سال گذشته شخصیتی این گونه در مرکز ندیده بودم. همیشه بزرگوارانی مودب که رفتاری برادرانه و پدرانه داشتند. هروقت مشکلات سنگینی میکرد با سخنان دلگرم کننده آرامش خاصی را برای ادامه کار به مدیران میبخشیدند.از رفتار ایشان نتیجه گرفتم الناس علی دین ملوکهم شدهاند. مسئولین جدیدی که جای قبلی هارا گرفته اند ویژگی شخصیتی یکسانی دارند.
با حالت خلسهای که سومین مستی در وجودم احساس میکردم، و دلخوش از این که مانند مظلومیت مادرم برایم پیش آمده بود و به آرزویم رسیده بودم؛ دوباره به حرم کریمه اهل بیت رفتم و سجده کردم و خدا را سپاس گفتم که همه فعالیتم در مدت بیست سال فقط برای خدا بوده است چون اگر غیر این بود باتوجه به سنم که بالای 60 سال دارم و وضعیت جسمیم هنگام توهینهای معاون در حضور همکارانش باید سکته میکردم، ولی اصلا انگار نه انگار؛ خیلی بیخیال و سبک بال بودم.و خوشحال که مانند مادرم حضرت زهرا سلام اللهعلیها مظلوم شدم. و گفتم چقدر خداوند حکیم است اگر قیامتی و پل صراطی نبود انسان حق داشت که از ناراحتی قالب تهی کند. گفتم پرودگارا همانگونه که با دروغ و حسادت بعضی در باره من قضاوت کردند سر پل صراط به جد بزرگوارم موسی بن جعفر علیه السلام از این رفتار حرمت شکنانهاش شکایت خواهم کرد.
خوشبختانه نه از تشویق شدن خوشحال میشوم و نه از تنبیه شدن میترسم تنها ترس من از خداست.این خاطرات را نوشتم تا حواستون جمع باشد هرکاری که میکنید برای رضای خدا باشد و گرنه خسران زده می شوید.
موضوعات: خاطرات
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-01] [ 10:20:00 ق.ظ ]
|
|
|
|
|
|