هنوزم که هنوزه در این فکر هستم که وقتی هر روز ده بار در نمازهای روزانه از خداوند میخواهم اهدنا الصراط المستقیم. صراطی که به نازکی مو و تیزی شمشیر است. این صراط از همین دنیا شروع شده است و امتداد آن تا قیامت ادامه دارد. اندیشمندان و مفسران قرآن میفرمایند: صراطی که مانند تار مو است، انگار که این تار مو را در یک پهنه وسیع گم کرده باشی پیدا کردن آن چقدر غیر ممکن است؛ و همین صراط به تیزی شمشیر برندهای است که باید روی آن حرکت کنم به این معنا است که در حرکت روی صراط، یعنی باید وظیفهمان را تشخیص دهیم. آیا در موقعیتی که من قرار دارم وظیفهام را درست انجام میدهم! آیا من که یک همسر، یا مادر، و یک دختر هستم، درست عمل کردهام اصلا وظیفه یک زن مسلمان در این صراط چیست و چگونه باید عمل کند.
در خانه چگونه باشد؟
در اجتماع چگونه باشد؟
برای تربیت فرزندانش آموزش دیده است؟
وقتی سرکار هست با همکار مرد چگونه برخورد می کند؟ آیا احکام رفت و آمد با همسایه ها را آموخته است. در نهایت مهارت سبک زندگی اسلامی را آموخته است یا هرچه را در فضای مجازی می بیند آن را وحی منزل میداند!برای همین هنوزم که هنوز است نگران حرکتی که در روی پل صراطم دارم هستم و این یک دغدغه روزانهام هست و دایم به گذشتهای که در گذر عمر طی کردم میاندیشم که و بارها از این صراط در حفرههای گمراهی سقوط کردم با استغفار بسیار و توسل به اولیاء معصومت خودم را به خط کشیدم . از لحظههایی در خط مستقیم بودم خدا را سپاسگزارم و یاد لحظههایی که در سقوط بودم مرا اندوهگین میکند.
بار خدایا در این ماهی که میزبان بندگان خوبت هستی به حرمت محمد آل محمد در حرکت روی این صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیز تر یاریمان فرما.
همیشه انحرافات گام به گام شروع می شود. قرآن همین خطر گام به گام هشدار داده است.وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، از گامهای قدم به قدم شیطان پیروی نکنید. خطراتی که در چهل سالگی انقلاب گام به گام متدینین را بسوی انحراف می برد! مثلا یکی از آنها نماز جمعه است، که نامش نماز عبادی-سیاسی است. که باید در نماز جمعه از عدالت دم زد و از سیاستهای نظام و مبارزه با ظلم و فساد هشدار داد. متاسفانه مدتی است که سکان نماز جمعه بدست لیبرالهای معتقد به جدایی دین از سیاست گیر کرده است! برای همین هرکسی که از فساد و جلوگیری از آن در تریبون نماز جمعه سخن بگوید حذفش می کنند.اولینشان دانشمند معظم آقای رحیم پور ازغدی بود که فرمود اگر چند تا از مسئولین مفسد در نماز جمعه شلاق بخورد جامعه اصلاح می شود. به دنبالش امام جمعه لواسان وقتی مفسدین لواسان را معرفی کرد، او را حذف کردند.این یعنی تقطیع عدالت. از این کار چه کسانی بهره میبرند و خوشحال میشوند. مشخص است کسانی که دوست دارند اختلاص و فساد کنند. آنقدر بخور بخور بکنند تا بعد از بیست سال گند فسادشان لبریز شود. عدهای با پول بیت المال به خارج بگریزند و عدهای کاخهای بلند بسازند! قوه قضاییه با بلدوزر و پیکن آن را چاره کند! این تخریب چه نتیجهای دارد! جز حیف و میل بیت المالی که خراب شده،نخالههای آن باعث تخریب محیط زیست هم می شود. یا فرزند شهیدی که به علت عدم رسیدگی به مشکلش خود سوزی کند! و آن دیگری چاره ی ظلمی که بهش شده را در سیلی زدن به استاندار جدید بداند! وقتی مامومین از زمین خواری امام جمعهای شکایت می کنند، پاسخ مسئولین ائمهجمعه این باشد، که جوان است و زندگی لازم دارد. متاسفانه اینگونه آموزشهای غفلت آور در بقیه سطوح جامعه بصورت چشمگیر وجود دارد. مثلا در مرکز مدیریت به مدیر آموزش میدهند که به پیش کسوتی که موسس حوزه است و اساتیدی که تو را پرورش دادند اهانت کن! این همان گامهای شیطان است که در حال پیشروی است.نمیدانیم که در اثر غفلت این گونه شدهاند یا چیز دیگر!! آن دیگری در حوزه قوه قضائیه به شورای حل اختلاف، حقوق می گیرند تا ایجاد اختلاف کنند!
قوانینی که با هم تعارض دارند. وقتی برای انحصار وراثت به آنها مراجعه می کنی، می گویند از ثبت احوال نامه اسامی وراث را بیاورید. وقتی نام یکی از وراث در ثبت احوال به عللی پیدا نمیشود.وارث مفقود در ثبت احوال هم حاضر نیست کد ملی بدهد تا نامش پیدا شود. میگویند بدون نام آن نفر استشهاد بیاورید. بعد ارث را به تعداد همه وراث تقسیم کنید، سهمش را به حساب دادگاه بریزید هر وقت آمد بگیرد. مشکل اینجا شروع می شود، که آن وارث گمشده پیدا میشود و شکایت میکند که این وراث کلاه برداری کردند. متاسفانه شورای حل اختلاف به آنها میگوید ما این کار را نکردیم. وراث خودسرانه اینگونه عمل کردند. قاضی حکم می دهد که باید سهمشان را از خانه مشا بدهید.دادگاه دادگاه کشی بین فامیل و برادران شروع می شود. وقتی به قاضی القضات نامه شکایت میدهیم باز وراث را به همان شورای ایجاد اختلاف میفرستند. آنهاهم حاضر به پذیرش خطای خود نیستند. به نظر شما چه جوابی بدهند خوب است؟! می گویند «بلکه ما به شما گفتیم سر بریده بیاورید ! شما چرا قبول کردید و انحصار وراثت بدون نام آن وارث گمشده آوردید»!!! اینها هم زمینه فساد در جامعه و انتقام گیری شخصی افراد میشود. برای همین بعضی خود سوزی بعضی به استاندار سیلی میزنند، بعضی مصیبت ها را در آینده خواهیم دید …!
??قرارناب بی قراری های مستان، چند روزدیگر میشود یکسال فراق و دوری! چه بگویم و چه بنگارم که هرچه رشته میکنم باز پنبه در میآید !طعم دور بودن از تو تلخ تر از آنی ست که در خواب هم نمی شد حس کرد.
?حاج قاسم چرا نمیشود به نبودنت عادت کرد، بیوفائیست باید زجر بکشیم تا وجود گرمت همیشه در کنار دهلیز خشک جانمان حس شود. حاجی، این چهرهی دلربای تو بر قلب این کاشیها زجرم میدهد. خوش بحال این کاشیها که در روی قلبشان نشاندند تورا تا ابد! و اما این جان تب دارمن که میخواهد اندکی مستانه بسراید. اما جمعهها باید آرام بگیری و سکوت و صبح و حس را یکجا درگیر کلمات کنی و بیصدا بنویسی که زل زدن در چشمان مظلوم تو حالمان را به عجیب ترین احوال به خیر میکند. پشت این شهادت تو دلها تنگ شد و همراه باران، دلتنگی بارید. اما ثانیههای روشن، تیک تیک کنان نجوا میکنند؛ لشکر غم ها ما را خواهد برد به ناکجا آباد؛ و ارتفاع دلتنگی و تنهایی ها شسته خواهد شد، با آمدن سپاه سالار سرو قامتان.
?حاج قاسم تو را قسم به این قطرههای باران که سنگ مزارت را در آغوش گرفتهاند، به مهدی فاطمه سلام این سوخته دلان را برسان وبفرما که قوم حضرت از بیچارگی دیگر چاره ندارند. جمعهای باصبح ظهور، طلوع کند،آمین یارب العالمین…
چکنیم و چه میتوانیم انجام دهیم فاطمهجان! وقتی از صدر اسلام منافقین همیشه و همه جا بودند و هنوز هم هستند. منافقینی که از کفار بدتر هستند. کافر آشکارا بدون پرده پوشی فریاد میزند که با اهداف و اعتقادات خداپرستان مبارزه میکنم و خواهم کرد. اما این منافقان مکار دو رو هستند که حق را در قاب باطل رنگ آمیزی میکنند، و بیشتر انسانها را که توان تحلیل مسائل را ندارند در تله باطل میاندازند. زحمت زیادی میخواهد تا افراد گرفتار تله را آزاد کرد.وگرنه کفار را با چند موشک همانگونه که در عین الجسد هلاک شدند، میتوان ریشه کن کرد.
فاطمه جان! بعد از سیلی خوردن و شکسته شدن پهلویت، توسط منافقان، هنوز سیاهی درب سوختهات، قلبهایمان را میسوزاند!
فاطمهجان! هنوز اشکهایمان غبار چادر خاکیات را شستشو نداده است.
فاطمهجان از کدامین فرزندانت بگویم؟! همه بر اثر زخم منافقان بسوی تو پرکشیدند!
فاطمهجان! هنوز فرزندان خلفت از پس قرون با بدن اربا اربا بسوی تو پرواز میکنند.
فاطمهجان! حتما با سردار وفادارمان ملاقات داشتهاید! سردار سپهبد شهیدمان حاج قاسم در ایام عزاداری شما به دوستانش خبر داده بود که سال بعد فاطمیه غایب خواهد بود. ما راز پسرت را نفهمیدیم که قصد دارد حضوری به پیشگاهت برسد!
حاج قاسم را میگویم، بعد از یک سال هنوز قلبمان در غم فقدانش میسوزد!
خدایا به حرمت پهلوی شکسته مادر شیعیان انتقام خون های به ناحق ریخته را از منافقان بگیر.
امام خمینی «ره» فرمود: باید علاوه بر انقلابی که کردید، تمام مظاهر طاغوت و سلطنت طلبی از کشور پاک گردد.
در سند 2030 خواسته آمریکای ملعون حذف همه موارد شهادت طلبی است و حذف هرآنچه که شجاعت جوانان درس میدهد.
امام خامنهای اخیرا در سخنرانی فرمودند: یک عده ای غافل و عده ای عامدا در گوشه کنار کشور خصوصا در مهد کودک ها و آموزش پرورش سند را اجرا میکنند.
پ ن
دشمن آرام آرام و موریانه وار به دنبال ترویج سبک زندگی غربی در کشور خواهد بود و آموزش و پرورش و شهرداری و …دستمایهای برای تکمیل پازل نفوذ شده است.
1-ما جمعیت زنان شهرستان جلفا از حذف تندیس شهید محمد حسین فهمیده که الگویی برای شجاعت و شهادت طلبی بود اعتراض داریم. شهیدی که امام خمینی در وصف این نوجوان فرمود: رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و … و خود نیز شربت شهادت نوشید.
2- ما به مجسمه عباس میرزایی که باعث شد سه تا از استانهای ما بدست شوروی تزاری بیفتد اعتراض داریم.«جنگ ایران ده ساله ایران روس نه به خاطر اقتدار نظامی روس وضعف تسلیحاتی ایران به شکست منجر شد نبود. بلکه بخاطر ، فریب خوردن عباس میرزا در بازی سیاسی انگلیسی ها با روس ها صلح کرد با این فکر ابلهانه که بعدا این استانها را از روس پس میگیریم. و تن به خفت صلح گلستان داد.اگر از فرهنگ شهادت بیزار هستید ، بهتر بود تندیس ریزعلی دهقان فداکار را می گذاشتید که کمتر رسوا شوید.
ما با هربار عبور از کنار میدان از احمقی عباس میرزا که باعث شد پاره ای از وطنمان جدا شده برای فرزندانمان می گوییم. استخوانهای او در قبر می لرزد. تعجب می کنیم از اینکه نه از تاریخ تلخ گذشته با خبرید نه از تاریخ درخشان هشت سال دفاع مقدس، که نگذاشتن حتی یک متر از این سرزمین به دست دشمن بیفتد.
3- باز گردادن تندیس شهید فهمیده با همان شکل اولیه سر جای اولش را خواستاریم. این تندیس توسط حزب الهی ها در میدان قرار گرفته بود. شهرداری حق نداشته در آن دخالت کند. ما به تندیس بدلی وتقلبی که از شهید فهمیده درست با دستمال گردن مخصوص لات های چاله میدان تهران،اعتراض داریم. که مدت کوتاهی روی سکو قرار گرفت.
4- خواسته ما جایگزینی تندیس سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است که در مرز لبنان و فلسطین با قامتی استوار ایستاده است. به جای مجسمه عباس میرزا میباشد.
اگر به خواسته به حق شهروندی اهالی شهرستان مرزی عمل نشود ما همه این اتفاقات را رسانهای میکنیم خصوصا به خبر 2030 میفرستیم.
اولین شبی بود که میخواستم حرف دلم را بنویسم، اولین خواستهای بود که میخواستم به قلم آورم …
وقتی قلم را روی کاغذ گذاشتم و شروع به سلام دادن کردم، قلم فهمید که میخواهم چه بنویسم، دیدم که جوهر قلم در حین نوشتن قطره قطره میریزد…
بهش گفتم که چرا برای نوشتن این خواستهی من،که اولین بار است میخواهم به قلم بیاورم، بهانه میآوری و از نوشتن آن سرباز میزنی؟!
ناگهان قلم شروع به سخن گفتن کرد و گفت که وقتی تو در اول نامه به آن بزرگوار سلام دادی فهمیدم که میخواهی چه بنویسی!
چون من سالهاست که در دستان مختلفی این نوشته را تکرار میکنم ولی چون این نویسندگان جوابی از یار نمیشنوند و احساس میکنند که من در نوشتن آن جمله و کلمه کوتاهی کردم و آن حضرت را ناراحت کردم که جواب آنها را نداده است ،ولی میخواهم بگویم که این بار نوبت من است که حرف دلم را با آخرین جوهری که در تن دارم، بنویسم تا به همه ثابت شود که من جوهرم را در راه انتظار و نوشتن نامههای آن حضرت به پایان رساندم و اینک حرف دل من این است که: خدایا مهدی ما کجاست؟!
با هم همسفر شدیم، گفت یه سوال دارم، مگر خداوند در قرآن سفارش نکرده،
که روزه بگیرید تا با تقوا بشید، گفته برای این کار کمکتان میکنم برای همین دست پای شیطان را هم میبندم تا شما راحت تر بتونید حریم خداوند را رعایت کنید و گرفتار تجاوز به خودتان و دیگران نشید؟
پس چرا من در رمضان احساس تقوی و پاکی نمیکنم، حال و رفتارم با ماههای دیگر هیچ تفاوتی ندارد!همه وسوسه های طول سال در دورن من فعال است.
گفتم آفرین خوب دقت کردی! شیطان یکی از عوامل فریب انسان است. عوامل دیگری هم وجود داره که وظیفه دارند تا ما را به انحراف بکشند. اولین آن نفس اماره است که در درون ما وسوسه میکنه و آن به شیطان مربوط نیست.
و بقیه عواملی که مانع کسب تقوی در رمضان میشه گناهان انباشته شده ماست.تا زمانی که آن هارا جبران نکردیم نمیتوانیم شیرینی تقوی را حس کنیم و از ماه رمضان لذت ببریم.
تهمت ها، مال حرام، کم کاری در عبادات همه و همه باعث میشود که روزه رمضان ما بی کیفیت باشه.
اینجا مسجد النبی است، فقط نامش برای پیامبر اسلام هست، اجازه نداری با خودت مهر نماز داشته باشی، در ورودی در کیفت را میگردند، نه برای اینکه ممکن است داعشی یا تروریست باشی، برای اینکه از بمب بزرگتری مثل مُهر تربت امام حسین میترسند، که بوی مِهر اهل بیت میدهد، میگویند سجده بر مهر شرک است، اما خودشان حتما باید بر سجاده سجده کنند، شرک نیست، میگویم، چه فرقی میکند، اگر سجده بر چیزی شرک میشود، مُهر باشد یا سجاده! میگویند نباید به پیامبر متوسل شوی و شفاعت بطلبی، ولی خودشان مجازن که بعد از نماز واجب دورکعت نماز برای مردگان بخوانند و طلب رحمت و شفاعت کنند، یعنی خودشان را لایق شفاعت کردن میدانند و مردهها را سزاوار دریافت رحمت و شفاعت میدانند اما شفاعت طلبیدن ِ از پیامبر شرک است! از پیامبر نباید توقع شفاعت داشت، در حالیکه خداوند در قرآن می فرماید: وقتی مردم از تو درخواست شفاعت کردند، و تو قبول کنی ماهم می پذیریم.
خدایا چگونه زلیخا را پذیرفتی، و عشق خودت را در خانه قلب او کاشتی؛ قلبی که قبل از شناخت معبود حقیقی گرفتار عشق مجازی بود. پروردگارا زلیخا بعد از معجزه جوانی در پس پیری و فرتوتی به عشق الهی رساندی.
مهربانا! به زلیخا دو نعمت بخشیدی هم از عجوزگی او را به جوانی بازگرداندی و هم خودت را به او شناساندی!
پروردگارا قلب مارا سرشار از عشق خود کن! خداوندگارا قلبهای پیر و فرتوت مارا به عشق خودت جوان و برناکن!
پروردگارا قلبهایی که از ابتدا به عشق خودت تپیده است، کِی و چگونه در آن را میزنی !؟
معبودا! ما از معجزه فرتوتی به جوانی محرومیم، از عشق زیبای تو محروم خواهیم ماند؟
معبودا! تاکی منتظر چشیدن شهد شیرین عشق تو باشیم!؟
معبودا! ما که از کودکی عاشق یوسف زهرای تو هستیم، عشق او در قلبمان ریشه کرده است، در غم و شادی ثارالله تو سوختهایم و به امید ظهور وارث انبیا و اوصیا، و زندهکننده دینت در تب و تابیم، روزمان شب تار شد، از کودکی به جوانی رسیدیم و پیر شدیم و در آستانه مرگ قرار گرفتیم؛ در حسرت حکومت الهی او سوختیم.
عشق ما به یوسف زهرایت مجازی نیست!
عشق ما از جنس عشق زلیخا نیست!
معبودا!رمضانهای متوالی، مهمان عزیز، رزاق، غفار، ستار، جباریت، تو بودیم، آیا این نشانه عشق بیانتهای تو، به ما بندگان فقیرت نیست، خدوندا در این ماه مهمانی ما را از رزق پاک عشقت محروم مساز!
قلب مارا به مهمانی عشقت مفتخر فرما! هرچه زودتر حکومت ولیت را نصیبمان فرما!
پروردگارا! ماه شیرین رجب تمام شد، ما از نعمت زیارت حرم نورانی پدر بزرگوار امت حضرت علی علیه السلام محروم ماندیم و اعتکافمان تخت بیمارستانها و کمک رسانی بصورت جهادی در تمام گوشه زوایای شهر روستا، به نجوا و مناجات عملی گذشت . به امید نجات ماه زیبای شعبان را شروع کردیم، در آرزوی زیارت حرم شریف امام حسین علیه السلام سوختیم. دعا کردیم و امید داشتیم که در نیمه شعبان، زیباترین روز میلاد بهترینهای آفرینش پرودگار را چشمان پر گناهمان با ظهورش روشن شود؛ ولی باز هم باید در انتظار بمانیم تا کی این یوسف گمگشته باز آید به کنعان.
اگر او بیاید از پس پرده غیبت، چه لذتی دارد، خورشید روی محمدصلی الله علیه و آله را در رخش به نظاره بنشینیم. اگر او بیاید ما امیرالمومنین سید الوصیین علیه السلام را به تماشا خواهیم نشست.
اگر او بیاید، ما امام سر از تن جدا را در هیبت حضرتش زیارت خواهیم کرد.
اگر او ظهور کند، ما پدرمان، ریشه مان و دلیل هستی و خلقتمان را خواهیم دید.
خدایا ماه شعبان به آخر رسید، دوستان مومن و شیدای حضرت ولی عصر «عج» در اقصا نقاط جهان، با بلای کرونا از دنیا کوچ کردند، و در آرزوی ماه مهمانی خودت سوختند، و از نعمت عصر انتظار محروم شدند، روحشان را قرین رحمتت گردان. به ما منتظران دلسوخته زخم زبان کشیده در شبهای قدر با مرحم ظهور التیام ببخش.
برای اینکه کودکان هم با اندیشه شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر آشنا شوند به نظر شما باید چکار کرد؟
با سلام و عرض تسلیت به تمامی دوستان در یکی از گروهها عزیزی گفته بود هر کس به طریقی مراسم عزاداری برای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی برپا کند.من هم فرزندم در کلاس ششم درس میخواند، برای همین تصمیم گرفتیم در کلاس او مراسمی بگیریم . یک پوستر از عکس سردار با لبخند و ۴۰ تا جاکلیدی با عکس این شهید عزیز سفارش دادیم. گفتیم پوستر را به دیوار کلاس بزن و از مدیر و ناظم هم دعوت کن تا به کلاس بیایند.یک جعبه خرما هم به او دادیم تا به مدرسه ببرد و بین همکلاسیها و کادر مدرسه و همکلاسی ها پخش کند تا بچهها نیز یاد این شهید ماندگار شود . و متنی هم نوشتیم تا برای آنها بخواند.
بسم الله الرحمن الرحیم همکلاسیهای عزیز سلام ۷، ۸ قرن پیش وقتی چنگیزخان مغول به ایران حمله کرد هیچ کس نتوانست در مقابل او بایستد و از کشور دفاع کند . نه سلطان خوارزم و نه سپاه وی ! لشکر مغول سالها در ایران تاخت و تاز و کشتار کردند . هنگامی که شورشی افغان قصد حمله و براندازی سلسله ی صفویه را داشت ، شاه صفوی فقط توانست یک دیگ آش نذری بپزد تا از جنگ خلاص شود. قسمتهای بزرگی از ایران نیز توسط شاهان قاجار به تاراج رفت و هرات، باکو، نخجوان و … از ایران جدا شدند . رضا شاه پهلوی وقتی داشت سرچشمه های پر آب کوه آرارات را به ترکیه میداد، در فکر دزدی و غارت زمین های ملی بود و سند آنها را به نام خاندان پهلوی میزد . محمدرضا شاه پهلوی وقتی با فشار انگلیس و آمریکا، بحرین را از ایران جدا کرد، تنها کاری که توانست بکند فقط این بود که بگوید بحرین بزرگ شده بود باید شوهرش میدادیم ! صدام با توجه به سابقهی ذهنی خود، خیال میکرد در عرض سه روز ایران و تهران را فتح خواهد کرد اما نمیدانست که این بار فرق میکند ! تربیت یافتگان مکتب امام خمینی که جوانان و دانش آموزان این سرزمین بودند، با مقاومتی بینظیر در مقابل صدام و اربابانش ایستادند و حتی یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندادند . دشمن همیشه درصدد حمله و غارت ایران است . این بار هم میخواست با گروه های وحشی خود به نام (داعش )جنایتهای خود را ادامه دهد و آرزوی بزرگش را عملی کند . قرار بود در عرض چند ماه داعش ایران را بگیرد و از سرهای بریدهی بچهها و جوانان این سرزمین کوهی بسازد ، اما نمیدانست که ایران جوانان و مردان مومن و شجاعی دارد . سردارانی مانند شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوه بر اینکه اجاز نداد داعش به کشور ایران برسد، رفت به قلب منطقه داعش و آنها را در همه لانه خودشان زمینگیر کرد؛ و کشور عراق و سوریه را هم نجات داد و تازه اگر این داعشیها که از همه کشورها جمع شده بودند، برای اروپاییها هم خطر آفرین بودند؛ آنها را هم نجات داد؛ یعنی جامعه جهانی را از شر آنها رها کرد.همان آمریکا و انگلیسیهایی که خودشان داعش را ساخته بودند، و سرانجام سازنندگان داعش سردار شجاع را با ددمنشی به شهادت رسانند . اللهم صلّ علی محمد وآل محمد
سرانجام موعد دعوت رسید، برات اربعین بعد از چندین سال به دستم رسید. سالها پیش نذر کرده بودم که بعد عمل دیسک کمر بتوانم در پیاده روی شرکت کنم.
با کمک امام حسین و به حق کمرش که هنگام شهادت عباس علمدارش فرمود: عباس کمرم شکست، امیدوارم که قوتی به قدمهایم بدهد تا ستون به ستون به نیت شهدا که آرزوی رفتن به کربلا داشتن بروم.
به نیت همه دوستان کوثرنتی که قسمت شان نشده است، نایب الزیاره همه هستم.
آه… از کجا برایتان بگویم…از چشمهای زیبایش…که همچون شبی پرستاره می درخشید…و یا از قد رعنایش…که هیچ وقت از تمایش سیر نمیشوم…حیف که عکسش را اینجا ندارم تا نشانتان دهم…مطمئنم در همان یک نگاه شیفته اش میشدید…البته نمی دانم از آن زمانی که دیده بودمش چقدر تغییر کرده…بلاخره روزگار است دیگر… بالا و پایین دارد…تلخ و شیرین دارد…شاید دست روزگار کمی موی سپید به موهای سیاهش اضافه کرده باشد…البته مطمئنم با آن چند تار موی سپید جذاب تر هم شده است…بگذارید بیاید…حتما نشانتان می دهمش…فقط شاید کمی طول بکشد؛ شاید چند روز…یا چند هفته…دقیقا یادم نیست آخرین باری که دیدمش کدام روز هفته بود…اما خوب یادم است یک لباس سبز پوشیده بود…آه برایش بمیرم…با یک پارچه ی سفید دستش را به گردنش آویزان کرده بود…قربانش بروم برایش سفره حضرت علی اکبر نذر کرده ام…سالم بیاد برای من کافی است….حتی اگر تمام موهای سرش سپید شده باشد.
اشکالی ندارد فقط بیاید…همین هفته گذشته اتاقش را عین دسته گل کردم…گفتم درست نیست بیاید و ببیند وسایلش خاک گرفتهاند…فقط من که نیستم. دل هیچ مادری تاب دیدن اتاق خاک گرفته پسرش را ندارد…ضمنا…بین خودمان بماند…برایش نقشه ها دارم…اینبار که بیاید دامادش نکنم اسمم را عوض می کنم…اما چه بگویم…دست روی دلم نگذارید که خون….تقریبا تمام دخترانی که برایش نشان کرده بودم الان هرکدام برای خود خانه و زندگی دارند….اما اشکالی ندارد…دختر که قحط نیست…چیزی که زیاد است دختر خوب است….اما این بار به بتول خانوم چیزی نمی گویم…چون آخرین بار که از بتول خانوم نام و نشانی دختر می گرفتم پوز خندی زد و گفت: هنوز هم ول کن معامله نیستی؟! بر فرض هم علی اکبرت برگردد، برای خودش پیرمردی شده است دیگر!!! با این حرفش آتشم زد…مگر قرار است تک پسر من برنگردد؟!!!
اصلا به او چه ربطی دارد، علی اکبر من برگشتنی پیر است یا جوان؟!!!! یک علی اکبر من به پنج پسر او می ارزد!
آن وقتی که پسر های او دنبال دخترهای محل سوت می زدند و متلک می پراندند.علی اکبر من قربانش شوم…آن زمان فقط هجده سال داشت…رفت و از ناموس و کشورش دفاع کند!
بر فرض که وقتی بیاید همه موهایش سپید شده باشد…چه اشکالی دارد قد رشیدش که آب نمی رود!!…حالا شاید کمی خم شده باشد…اما باز اشکالی ندارد…، چشمهایش!!!…چشمهایش که همچنان باز می درخشند…من مطمئنم!
سه روز تا نوروز باقی نمانده…با امسال میشود سی دو سال…. سی دوسال که چیزی نیست….شده تا پنجاه سال دیگر هم منتظرش می مانم….اصلا تا آخر عمرم… گفتم که برایش سفره حضرت علی اکبر نذر کرده ام…
رسول خدا در مسیر سفر هجرت به مدینه، به خیمه ام معبد رسید.
ام معبد از رسول خدا پذیرایی کرد. چیزی نداشت جز یک بز لاغر بی شیر و یک درخت تمشک وحشی با تیغ های بسیار و بدون میوه.رسول صلی الله علیه و آله خدا هنگام وضو آب وضویش را پای آن درخت ریخت.
به برکت عبور حضرت از کنار خیمه ام معبد، بز ام معبد دارای شیر فراوانی شد.
که همه مهمانان ام معبد که در اطراف پیامبر بودند از شیر خوردند.
درخت خشکیده خارهایش ریخت، و ریشه اش قوی شد و برگ وبارش زیاد شد و میوه های خوشبویی به بار آورد.
درخت ام معبد در دل بیابان خشک، برای رهگذران مایه برکت و شفای بیماران بود.حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن می خوردند، چاق و پرشیر می شدند.
کم کم اسم آن درخت شد “مبارکه". تا اینکه یک روز مردم آن ناحیه با تعجب متوجه شدند که میوه هایش ریخت و برگهایش زرد شد.مدتی بعد مردم شنیدند که در همان روز رسول خدا رسول صلی الله علیه و آله رحلت کرده است.
از آن پس، درخت ام معبد کمتر بار داد ودیگر میوه هایش خوش طعمی قبل را نداشت.
درخت سی سال به همان وضع ماند، تا آنکه روزی دیدند، دوباره خارها روییده و می وهایش ریخته، زرد و افسرده شده است. به دنبال آن خبر شهادت امیرالمومنین علیه السلام را شنیدند.
سالها گذشت تا اینکه مردم دیدند از ساقه درخت، خون تازه جاری شده و برگ های آن نیز، مثل گوشتی که از آن خونابه جاری باشد، خونین شده است. مردم متوجه اتفاق عظیمی شدند که رخ داده است.
ناگهان در اوایل شب، صدای ناله ای از درخت شنیدند که این بیت را زمزمه می کرد.«ای فرزند نبی و ای فرزند وصی. وای کسی که باقی مانده سروران بزرگواری بود!» رفته رفته صدای ناله نامفهوم شد. بعد از این قضیه خبر شهادن امام حسین علیه السلام به گوش مردم آن ناحیه رسید. و آن درخت کاملا خشکید و اثری از آن باقی نماند. منبع: مقتل جامع سید الشهدا
وقتی پسرم پنج ساله بود، اتفاقی با دعا نویسی روبرو شدم، گفت: «می خواهی از آینده پسرت برایت بگویم؟»
با خودم فکر کردم بگذار بگوید، ببینم چه می گوید؟
گفت:« پسرت در آینده به مقام بزرگی خواهد رسید و مسؤلیت چندین نفر را به عهده خواهد گرفت.» پرسیدم: مقامش خیلی بزرگ است یعنی پادشاه می شود؟ گفت: «بالاتر از پادشاه!»«پسرت مقامی والا نزد پروردگار خواهد یافت.»
پسرم روز به روز بزرگتر می شد، از نان حلالی که از دسترنج پدر کشاورزش، از زمین خودمان تهیه می شد، رشد کرد.
همیشه بعد از مدرسه و کمک به پدر در کار کشاورزی و کارهای خانه، به مسجد می رفت. نماز اول وقتش هرگز ترک نمیشد. حتی مرا هم موعظه می کرد، که در نماز و رفتارت مراقب باش، چشم خدا همه جا مارا می بیند. چه لذتی داشت که فرزندت تو را پند دهد.
روزی که قرار شد خبر شهادتش را از جبهه بیاورند، مثل هرروز تنهایی گوسفند را برای چرا به صحرا می بردم، آن روز گوسفند بدون شیطنت و فرار و از راه و بیراهه شدن، راهی بیابان شد! انگار که کسی جلوی گوسفند راه می رفت و حیوان هم بدنبالش میکشاند.
تازه به صحرا رسیده بودم که آمدند به دنبالم، برگرشتم به ده دیدم ساک وسایل پسرم را از جبهه آورده اند.
سید صالح حسینی شهید شده بود و به مقام بزرگی که در کودکی خبرش را داده بودند رسید.
ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهی در حرمت و فضیلت به آن نمی رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خداست کسی که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودی خدا می گردد و غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می شود هر کس که سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد .رجب نام نهریست در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر است .ماه رجب ماه استغفار امت است ،پس در این ماه باید بسیار طلب امرزش کنیم که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است زیرا که رحمت خداوند در این ماه بسیار است، خدایا از تو درخواست می کنم مانند کسی که بسیار گناهکار است و گناهانش او را به هلاک انداخته و عیب هایش او را به بند کشید ،و مدت هاست که بر خطاها عادت کرده و کارهایش با رنج ها و معصیت های بزرگ همراه است، از تو درخواست می کنم که توبه اش را بپذیری و از گناه پاکش کنی و از آتش جهنم آزادش سازی و از آنچه به عهده دارد عفوش نمایی.خدایا می دانم خیلی مهربانی ،خدایا من به سوی تو تقرب می جویم واز تو می خواهم در این ماه مرا غریق رحمت وسیعت و نعمتهای سامان بخشت گردانی.خدایا می دانم ستایش مخصوص توست که خزائن رحمتت تمامی ندارد وهر کس در امان توست دیگر ترسی ندارد،پروردگارا اگر گناهی کردم این بخاطره اعتمادم بر کرم تو بود،چرا که توبه بندگانت را می پذیری و گناهانشان را عفو می کنی و خطاهایشان را می بخشی و تویی که دعای خلق را اجابت می کنی و به بندگانت نزدیکی بخصوص در این ماه ، و به همه ی بندگانت نظر داری من اکنون دست به سوی تو دراز کردم از خطاهایم به در گاهت توبه می کنم و با میل و رغبت از تو می خواهم که بهره ام را از عطاهایت افزون فرمایی ، ای خدای من قسم به این ماهت ای نجات بخش من از هر سختی ، ای پناهنده من از هر خطا،نشاطم را بسیار و کامل فرما، و عاقبت های بد کارها را از من دور کن .. برداشته از دعاهای رجب
یکی از موارد این اختلال، شخصیت نمایشی است. بیماران این اختلال دائما خواستار توجه و تشویق دیگران بوده و با رفتار های نمایشی یا خودآرایی سعی در جلب نظر دیگران دارند.
این نتیجه کم کاری خانواده ها می باشد.
دین اسلام در باره دختران سفارش ویژه دارد، که مخاطب آن پدران هستند که باید در تربیت دختر توجه داشته باشند.
پدران باید محبت بیشتری به دختران ابراز نمایند. وقتی پدری دخترش را از جهت زیبای و تشویق کند، چون پدر غیر هم جنس است؛ باعث می شود دختر از مردان بیگانه توجه را گدایی نکند.
بعد از بلوغ و ازدواج دختر به همسران سفارش می کند، که دوست داشتنی ترین سخن یک مرد به همسرش گفتن این سخن است که دوستت دارم. و زن هرگز این سخن را فراموش نمی کند.
در تعبیر بسیار جالب دیگری خداوند در کریمه 49 سوره شوری لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یخَلُقُ مَا یَشَاءُ یهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثًا از دختر به عنوان هدیه استفاده می کند وانسانها باید از این هدیه خداوند خوشحال شوند. بدیهی است این تعبیر بهترین تعبیر ممکن برای دختر است. در ادبیات معصومین (ع)هم چنین ادبیاتی متداول است. هم چنانکه پیامبر اسلام (ص) در تعبیری از دختران به باقیات صالحات تعبیر می شود.
نتیجه این کم کاری، می شود اختلال شخصیت، آنهم به صورت نمایشی که فرد می خواهد خود را جلوه دهد تا خلا های درونیش را التیام بخشد.
علىرغم همه شرایط سخت زندگی، هنگامى كه على علیه السلام از جهاد و جبهه جنگ برمى گشت، فاطمه سلام الله علیها استقبال گرمى از او مى كرد، شمشیر او را گرفته و مى شست. در تمام فعالیت هاى على علیه السلام او را همراهى مى كرد و نسبت به مسائل او و جامعه حساسیت نشان مى داد و به این شكل با همراهى، همفكرى و رغبتى كه در خود نشان مى داد خستگى ها و مرارت هاى بیرون را از جسم و روح او دور مى كرد.
به همین دلیل بود كه آن بانوى نمونه عالم، بهترین همراه در سخت ترین شرایط براى حضرت بودند و لب به گلایه نمى گشودند تا كانون خانواده را از ناملایمات و نزاع ها محفوظ بدارد؛ چنانكه در شرح زندگى ایشان آمده است: «روزى امام على علیه السلام به همسر بزرگوار خود فرمود: فاطمه جان! آیا غذا دارى تا رفع گرسنگى كنم؟
آن بانوى بزرگوار پاسخ داد: خیر! سوگند به خدایى كه پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزید، دو روز است كه در خانه غذاى كافى نداریم. امام على علیه السلام با تأسف فرمود: فاطمه جان! چرا به من خبر ندادى تا غذا تهیه كنم؟ فاطمه سلام الله علیها فرمود:اى ابوالحسن! من از پروردگار خود حیا مى كنم كه چیزى از تو درخواست كنم كه فراهم كردن آن در توانت نیست.»
۱- چهلمین سال انقلاب اسلامى و نمایش نتیجه ۴۰ سال پایدارى و مقاومت ملت ایران است. ۲- دستاوردهاى انقلاب، ملموستر و غرورانگیزتر از همیشه خود را نشان مىدهد. ۳- دشمنان انقلاب، ذلیلتر از همیشه و دوستان انقلاب، عزیزتر از هر وقت در جهان، خود را نشان مىدهند. ۴- خصومتهاى آمریكا و غرب در اوج خود است و تحریمهاى ظالمانه آمریكا و تهدیدهاى غرب علیه موجودیت انقلاب،بىسابقه است.
ابعاد و دستاوردهاى چهل سال استقلال سیاسى كشور یكى از مهمترین دستاوردهاى انقلاب اسلامى كه مورد تأكید دوستان آگاه و دشمنان منصف قرار دارد، دستیابى به استقلال سیاسى است. بدون شك امروز جمهورى اسلامى، مستقلترین كشورى است كه مبتنى بر منافع ملى خود تصمیم مىگیرد و البته هزینه این استقلال را نیز داده است. این استقلال در حالى بدست آمده كه دشمنان انقلاب اسلامى با همه توان براى تسلیم ملت ایران تلاش كردهاند.
استقلال سیاسى حاصل آمده از انقلاب اسلامى، داراى ابعادى بدین قرار است:
۱. چیستى استقلال
۲. استقلال و قاعده نفى سبیل
۳. استقلال و عدم تعهد
۴. كسب استقلال، محصول داشتن الگوى پیشرفت
۵. قدرت ملى، لازمه استقلال
۶. استقلال و مقاومت
۷. لازمه استقلال، درك صحیح از تحولات بینالمللى و منطقهاى ۸. معاهدات بینالمللى و تهدید استقلال سیاسى
گل یاس کبود شعر من قالب ندارد وزن و قافیه هم ندارد. اصلا اینکه میگویم شعر نیست،ولی از گفتن سرشار است. گفتن از شمعی که تا انتها نسوخت و خیلی زود خاموش شد. من می نویسم و از نوشتن برایتان شرم دارم. یا فاطمه جان،ای گل یاس کبود این قلم از شنیدن نام تو دست و پایش را گم کرده. تو شمع بودی و علی پروانه ات بود. تو عشق بودی و علی عاشقت بود. عشق تنها تو بودی علی شبهای قدر را برای تو گریه میکند
و ما…. برای گریه ی علی می گرییم. شب همچون چادر سیاه ات شهر را در بر گرفته بود و کودکان منتظر بودند تو لالایی بخوانی و بخوابند اما نمی دانستند که خدا در گوش تو لالایی خوانده نمی دانم چگونه قصه ای بود که تو را این چنین خواباند تو خوابیدی و بچه ها بی خواب شدند ای ستاره ی امید علی ای عشق پاک محمد این دنیا برایت تنگ شد و به دنیـای بـزرگتری رفــتی
پریسا احمد زاده طلبه دنیایی که به اندازه ی دلت وسیع بود.
بارها گفتم خدا نکند زمین بخوری اما…… وقتی گوشه ی چادرت به در گرفت، مراپشت سرت ندیدی که دست برسر گرفته بودم وقتی یاور هجده ساله ام در میان عذاب آتش و دیوار و میخ و در قرار گرفته بودی، زمانی که کودکانت ناظر تمام صحنه ها بودند حال و اوضاع من بدتر بود.
وقتی پای ظلم در خانه یمان را باز کرد صدای شخصی که میگفت هیزم ها خشک باشد بهتر است دلم را ریش میکرد.صداها آشنا بودند.سخت تر آن بود که این ها همان هایی بودند که ولایت را پذیرفته بودند.
فاطمه جان ای یاور عزیزتر از جانم وقتی برزمین افتادی و توان بلند شدن نداشتی انگار زمین مرا به خود گرفته بود.بدان که دلم همزمان با شکستن پهلویت شکست. آنان که با طناب دنبالم آمدند مگرفراموش کرده بودند علی مرد خیبر است؟نمی دانم بعد من چگونه با آن جسم زخمی و کم طاقتت آمدی و وقتی شمشیر بالای سرم را دیدی و خواستی نفرینشان کنی وقتی جلوی نفرینت را گرفتند، با شجاعت تمام گفتی من بدون علی نمیروم.
فاطمه چگونه پاسخ دخترت را دهم که میگوید:پدر جان مگر در خانه نامحرم است که مادر رویش را پوشانده.فدای شرم و حیای تو که صورت از علی پوشاندی تا دردهایت را نبینم.وقتی ذره ذره در مقابل چشمانم اب میشوی تحمل دیدن ندارم.فدای آه های که میکشی، شوم بانو جان.دردت از کدامین زخمهاست؟به فکر علی نباش زهرا جان کمی برایم درد دل کن.برای نیمه ات از درهایت بگو و حرف بزن.نکند گلویت هم درد میکند زهرا جان.می دانم بغض درد آور است.دوباره بلند شو و در خانه راه برو تا عطرت در خانه بپیچد.
ای مادر مهربان کودکانم، خانه ما برای حسن و حسینت غمخانه شده.حال و اوضاع دخترت را دیگر نمیگویم.فقط دستاس برای دستهای کوچکش خیلی بزرگ است لااقل رحمی به حال زینب کن و از بستر بلند شو.این حق کودکانمان نیست که با این سن و سال شاهد رفتن مادر جوان و پیر شدن پدر باشند.ای ریحانه ام جوان رفتنت پیرم کرد.خدا هم دیگر تحمل دیدن ندارد. کتاب زندگی تو هجده برگ داشت اما هر برگش به اندازه ی دنیا وسیع بود، هرچه به چاه بگویم تمام نمیشود.زهرا جان مگذار درد دلهایم را به چاه بگویم. رفتن برایت زود است و بی مادری برای کودکانمان زودتر.اما اگر میروی سلام مرا به رسول مهربانی ها برسان و دعا کن من هم زودتر به شما بپیوندم که بی تو ماندن سخت است و زندگی بی تو معنا ندارد.
همیشه فکر می کردم، چرا حضرت زینب سلام الله علیها از مدینه به شام آمده و در شام رحلت کرده، بانویی که عزیزانش؛مثل امام سجاد و امام باقر علیهما السلام در مدینه بودن. و اگر می خواست به تربت سید شهدا علیه السلام و سایر شهدای کربلا نزدیک باشه که شهیدانش هم در کربلا بود،بنابراین باید در کوفه ساکن می شد!! سرانجام با شهادت مدافعان حرم به این راز پی بردم!!! یعنی سالار کربلا می دانسته که روزی می رسد عمر سعدیان و یزیدیان از مسیر شام به کیان اسلام، دست درازی می کنن، باید کسی در شام باشد تا جبهه را فرماندهی کند و یار گیری را برای ندای هل من ناصر حسینی ادامه دهد!!!
هنوز هم این خواهر به قولی که به داداش داده وفاداره!
طلبگی یعنی شناخت شیوه ی پیمودن راه حق و از میان برداشتن موانع سلوک، یعنی صفات نکوهیده و برکشیده شده میان خدای متعال و بنده. اوایل فکرمی کردم طلبه همون معنای دانشجو را می دهد با خودم همیشه مرور می کردم که باید درس بخوانم و به دنبال دانش الهی باشم ! مدتی که گذشت یکی از دوستان پای تخته این جمله ی حاج اسماعیل دولابی را نوشت… تکان خوردم… هیچ وقت اینطوری بهش فکر نکرده بودم .
طلب دانش اشتباه بود و مقصود طلب خداست. خدا اصل ملاک فعالیت های طلبه است.درسته! اما ثمرهی طلبگی چیست؟ بله اینکه راه و روش طالب خدابودن را پیداکنیم .
گاهی وقتا به درودیوار می زنم برای با خدا بودن و به دنبال یک مشاور یک استاد خوب برای پیمودن راه هستیم …
اما در حوزه با انتخاب راه طلبگی، اساتید خالصانه برایت کمک می کنند.
دوستان وهمنشین خوب برایت انگیزه می دهند.مشاورها رنگ و بوی خدایی دارند. رنگ زندگی تغییر می کند. و بلآخره آداب پیمودن راه رو برایت یادمی دهند،بقیه اش با خودمان است که چقدر بخواهیم از این نعمت بزرگ الهی استفاده کنیم.
روی تخت توی اتاق ریکاوری بود، درعالم بیهوشی مطالبی در باره حجابش گفته بود؛ و بیقراری کرده بود. خودش بیاد نمی آورد که چه گفته است. در آخرین لحظه که هوشیاریش کامل شد، شنید مرد پرستاری که بالاسرش بود گفت: ای بابا، انگاری باید این را با حجاب کامل اسلامی می بردیم اتاق عمل!
در حالیکه کلاه و لباس عمل برتنش بود.
باید ارزشهای دینی برای فرد ملکه شده باشد، تا در هر موقعیتی از آن محافظت کند و اجازه ندهد به ان ارزش خدشه ای وارد شود.
کسی که اهل معنا است، می داند که هستی صاحبی دارد و هر لحظه کُلُّ یَوم هُوَ فِى شَأن است. بنابراین هرچه بخواهد شدنی است و هرچه بخواهد نشدنی است. آنگاه با آگاهی از فقر ذاتی خود، که اَنتم الفُقراء است، و اذعان دارد که او هُوکُل شَی قَدیر است. در سخت ترین شرایط، دستان خود را می گشاید و به ضریح دعا گره می زند،در آغوش امن توکل آرام می گیرد. شبنم توکل روی ژنهایش می نشینند، و قطره های رحمت در رگهایش جاری می گردد. سلولهای افسرده اش قدرت می گیرند و در برابر سختی ها قیام می کنند، به گروه وَ مَن یَتوکَل عَلی الله فَهُوَ حَسبُه در می آید و به حصار آرامش می رسد.
این جشن میلاد بزرگ به قول اهل سنت در12 ربیع الاول برگزارمی شود ولی شیعیان17ربیع الاول را جشن می گیرند.و تاریخچه ی این این جشن ها برای اولین بار به صورت عمومی در مصردرسال1100میلادی اواخرقرن پنجم هجری برگزارشد.12ربیع الاول سالگردمتولد شدن پیامبر مصادف است با هفته وحدت در یک شب پر از ستاره خداوند عالمیان عنایت بزرگی به زمین و زمان نمود و نورمهربانی را به شهر خرافات و تعصبات بیهوده نازل کرد. ناجی فقر او پدر ایتام و پیامبر حق و دوستی و عدالت و مهربانی پای کوچک اما قامت بلندش رابر این دنیای پراز التهاب نهاد ومرهم سینه ی داغ دیده ی مادر گشت.
یه روزی از روزها آمدبه دنیا نور خدا توتب و تاب دنیا میون بت هابت شکنی تبر به دست میون بت پرست هاپدرندیده اما مهرش همیشه تازه،زاییده ام العشق آمنه،آمدآن مردخورشیدبه چهره از غار حرا با کتابی به زیبایی عالم بسی علم نهفته در آن، بر گیتی و گیتی پرستان،حدیث عبرت نهاده.عرب جاهل و نادان را فی سبیل الله نهاده.
اربعین باید سبک زندگی باشد . اربعین پاسخ به هل من ناصر حسین برای همیشه تاریخ است، هل من ناصری که امام حسین برای امام زمان یاور می طلبد. زائر اربعین کسی است که به این فریاد پاسخ مثبت داده است. اربعین یعنی تا قیامت باید با ظلم مبارزه کرد. اربعین یعنی که امام حسین پیروزاست و با شهادتش فرج را نزدیک کرده است. زائر اربعین باید همان سبک زندگی را در برگشت به وطنش ادامه دهد. دوست دار و غم خوار مردم باشد، باید تلاش کند همان سبک و روش را در میان کوچه و محله خود جاری سازد. باید موانع زمینه ساز ظهور را برطرف کند؛ و شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را ورد زبان خود سازد.
اربعین تمدن سازی می کند، تمدنی علیه تمدن منفعت طلبی مادی غرب. اگر این تمدن اربعینی به جهان برسد، تمدن های مادی غربی که صفر تا صدش بر اساس منفعت است را زیر رو می کند.
وقتی که فرمانده اربعین یاور جذب می کند از میان کسانی که شمشیر به فرزندانش کشیده بودند، پس آماده باش تویی که شمشیر نکشیده ای حتما جذبت خواهد کرد.
پس آماده باش تا در این فراخوان تاریخی ثبت نام کنی.
اربعین نزدیک است با همان شورحسینی، باهمان بغض گرفته در گلو،با همان اشک های جاری شده بر پهنای صورت. به یاد داری قصه حماسه حسینی را که می گویند حسین قیام کرد. حسین غوغایی در دشت کربلا کرد برای چه و برای چی؟ برای اصلاح امت جدش، برای امر به معروف و نهی از منکر. آن روز در دشت بی انصاف کربلاخون های پاکی ریخته شد، دل برادری شکسته شد، خواهری اسیر شد؛ دختری دغمرگ شد. پس می روم با پای پیاده به همان دشتی که دل مرا همچون آیینه در هم می شکند، همچون گلی پژمرده می کند؛ همچون لاله ای واژگون می سازد. آیا می شنوی صدای پاهای من خسته را، صدای گریه های من در راه مانده را که داغ تو را در دل دارم؟! می گویند اگر حسین نبود کربلا کربلا نبود، سیاه پوشیدنی نبود، دلم کربلا نمی خواست. اگر عباس نبود فرات ارزش نداشت، تشنگی های آن روزها اینقدر جانسوز نبود. اگر زینب نبود، دلسوزی ها چندان در چشم نبود. اکنون چهل می گذرد و هنوز داغ داریم، واین افسوس می سوزاند دلی را هوای کربلا دارد. کاش در سفر اربعین …..
وقتی قدم در راه می گذاری، همه واقعیت ها در ذهنت مرور می گردد. حس عجیبی در سر داری، هوای آن دشت، در عصر عاشورا؛ که غوغا بود. گویی همین دیروز بود، خیلی تازه است، و روزبروز تازه ترمی شود.. غم حادثه تلخ عاشورا را می گویم، با اینکه 1440 سال از آن بیرحمی و مظلومیت می گذرد، ولی هر روز چشم اندازی جدید از آن جنگ نابرابر در افق اندیشه جهانیان کشف می شود. نتیجه آن شکوه پیاده روی اربعین است، که به ندای هل من ناصر حسینی لبیک می گویند. و هنوز حسین علیه السلام یار گیری می کند و کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا را یاد آوری می کند. چه عظمتی دارد حسین، چه روح بزرگی دارد حسین، کاش آن روز در کربلا بودم و یاریش می کردم؛ نمی دانم آیا موفق می شدم که آرزویم را به واقعیت تبدیل کنم، و کمترین آرزویم که از حادثه عاشورا فرار نمی کردم!
زیبا ترین تصویر دنیا دیدن حرم دلربایت است. بهترین دوراهی دنیا بین الحرمین است، خصوصا زمانی که بدون کفش با پای برهنه داغی زمین را احساس می کنی و مانده ای که به کدام سمت قدم برداری. بهترین اشک برای مظلومیت امام حسین علیه السلام است و من هنوز دلتنگ نماز زیارت در حرمت هستم. هزار چهارصد و اندی سال از نبودنت می گذرد و حرارت عشقت در دل مردم هر روز داغ تر می شود. و عاشقانت با کوله بارشان آماده حرکت بسویت هستند. واین گونه تماشا می کنیم که این ما هستیم که نستیم و تو همیشه بوده ای و هستی. حتی بعد از سالها و قرون طولانی و من فقط با حسرت نظاره گر مسافران اربعینت هستم فاطمه ذاکری
سخت گذشت… واقعا درد آور و گران است و گاهی تا حد بسیار زیادی هولناک، اما بلاخره مادرم را راضی کردم که همراه پدر راهی شوم. باورم نمی شد، تردید داشتم که خواب می بینم یا آن چه می بینم حقیقت است. از ذوق و شوق این سفر، فقط دوبال کم داشتم که پرواز کنم .
با هرقدم یاد هزاران اشتباهی که کرده بودم می افتادم و شرمنده تر می شدم و خجالت می کشیدم از گناهان بسیار، که چطور قدم در این سفر بگذارم و با کدام چشم به پرچم سرخ گنبدش نگاه کنم. این افکار مانند تصویر تند یک فیلم از به سرعت در ذهنم مرور شد.
آرزو می کردم کاش زمین دهان باز کند و مرا فرو برد اما در کمال ناباوری حالا من در اتوبوسی نشسته بودم .که می خواست مرا به بهشت برین ببرد.کرامت و محبت مولایم حسین تاثیر زیرورو کننده ای در روح و جان من گذاشته بود، که تصمیم بگیرم و تلاش کنم و خودم را به امام حسین نزدیکتر نمایم. طوری رفتار کنم تا مورد رضایت امام حسین و خون خواه او (ثارلله)باشم. اینگونه می شود که در میان تلاطم دریا سوار کشتی نجات می شوی و به ساحل ایمان می رسی،همانند حربن یزید ریاحی!
گفتند: غیبت هایت زیاد می شود برای همین نمی توانی به سفر اربعین بروی.
و سرانجام رویای شیرنم به حقیقت پیوست، و عاقبت آقام حسین خودش برات را فرستاد، و از مرکز دستور آمد که هر کسی برود غیبتش را حساب نکنند. و من با پای دل در این سفر خواهم رفت.
نمیدانم چرا هر وقت صحبت از کربلا و اربعین میشه اشک در چشمانم حلقه میزنه شاید این اشک ها از سر شوق رفتن به کربلاست یابه خاطر مصیبت های زینب یا شایدم از روی شرمندگی باشه چرا که حسین حسین گفتیم اما حسینی نشدیم سالها در خدمتت به سر و سینه زدیم اما به راهت توجهی نداشتیم و حواسمان نبود که پیمودن راهت مهمتر از عزاداری برایت است ما را در راهت قرار ده و کاری کن که عزاداریمان خالص و بدون ریا باشد.
چهل روز از اشک های کربلا میگذرد قطراتی که حاوی پیام فتح اند و دلاورمردی در این روز تنها چیزی میتواند در ذهن تداعی شود حدیث خون و پیروزی است.
اربعین که می آید باید از زینب گفت که حاصل زخمها و به نماز نشسته که هنوز عاشقان آن را به یاد دارند.یا سیدی به یاد روشنی شما شمع گونه میسوزیم و گریه سر میدیم برای فاصله های خود و زجر های شما .آرزوی هر ساله ی من پای پیاده آمدن به حرمت است منتهی به شرط قبولت.یا مولا یا سیدی خدا حلالمون و هدایتمون کن، خدا لایق عاشق مهدیمون کن."آمین یا رب العالمین “
چهل روزفرشته ها گریستندو یاد خدا در دل زینب شدند سرتاسرجهان سیه پوش ولبیک گویان می روند سمت حسین عباس علمدار دشت بلا و دست علی ست پشت حسین هزاران سال است و اما هنوز هم دشت بلا جوی خون است و خارچشم شیعه ها بازهم اربعین است وپای خسته ودل شاد جان می دهند در راه حسین این شیعه ها بازهم اربعین است وپای خسته بازهم اشکهای به گل نشسته بازهم اربعین است وخاطرات شوم بازهم یاد حسین مظلوم شش گوشه درانتظار است و منتظر شاه پیادست منو تو پای صف هستم و مهدی زهرا شاه صف است اربعین روز همه است روز حاجت روا شدن است عباس نینوا شد فلسطین وداعشیان شمر زمان اربعین تکرارمی شود هر دوازده ماه سالهابدان رقیه هاپابرهنه می دوند در گوچه ها چه کنند که عباس ندارند آه که حران زمان دشنه در آستین ندارند زینب اکنون غرق در غم است و تنها تکرار می شود برایش کرببلا وهب زنده است و سرباز زینب کبری دلم بی وقفه شوق پرواز دارد به سمت تو سوی عمه ی دنیا لبیک یازینب لبیک یاحسین لبیک یا عباس لبیک یا زهرا الهم اجل الولیک الفرج
بنام خالق پیدا و پنهان که پیدا و نهان داند به یکسان
اربعین حسینی در ره یارم ولی قافله ی عشق کجاست
در پی زلف توام صبر و قرارم کجاست
کاروان گم کرده ام باید کجا جویم تورا
به هوای بوی تو باید کجا بویم تورا
باز این دل تنگم غصه و غم هادارد
اربعین آمد ز راه و شوق رفتن دارد
قلم عشق باز شوق نوشتن دارد
اربعین آمد ز راه وشوق رفتن دارد
من زماندن بیزارم یاحسین
دریاب مرا یاری ام کن
دل به سویت دل به سوی کربلا
چشم بر هم زدیم و اربعین از راه رسید، چهل روز عاشقانه را عارفانه گذراندیم باقافله سالارکربلا،در دل خویش همصدا شدیم و یازینب نغمه سر دادیم باناله های سکینه و رقیه.
چه غوغایی برپاست در دشت بلا رقیه ناله میزند پدرم کجاست؟
زینب ندا سر میدهدبرادر سرت را چه کردند، صورت ماهت چه شددست و پایت خونین است چرا؟
زمین و آسمان باز گریه در سر دارد،ملائک غوغا میکنند از داغ یارشان ،کافران دست میزنند بر حالشان،چه غم ها کشیدید ای قافله ی عشق.
همه رفتند زینب ماند و گریه هایش با اسیران کربلا اشک ریختند و خون گریستند ولی دشت بلا را دشت صفا کر دند چون کربلا در آغوش خود زینب داشت،
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود. امید اسیران و صفای کربلا بود چه خوش گفت در جواب کافرانش “مارایت الا جمیلا”براستی که هرچه بود زیبا بود آنان نیز به قافله ی عشق پیوستند،
ولی من هنوز در پی کاروان گم کرده سرگردان یارم . دلم خوش بود این سال کربلا باشم اما نشد،به هوای کوی تو در حرمت باشم نشد،گریه و ناله کنم بر خواهرت زینب نشد،بر بی کسی هایش بر چشمان پر از اشک و خونینش ولی نشد،بر علی اصغر و اکبرت ناله کنم بر گریه های بی امان رقیه ولی باز نشد،سال بعد را آرزو دارم در حرمت باشم،آخر به مهربانی ات امید دارم وبه خوبی ات یقین…
اربعین حسینی یاحسین، شنیده ام که هرکس شما را زیارت کند مشکلات دنیویش حل می شود هر کس در سفرش بمیرد فرشته ها او را غسل می دهند درهای بهشت برای او باز می شود.
من سالهاست در انتظار دیدن حرم تو هستم دوست دارم من هم با پای پیاده همراه زائران دل شکسته ات بیایم کنار حرمت تا از نزدیک عرض سلامی کنم و سر بر خاکت بگذارم و در بین الحرمین عاشقانه گام بردارم و از توطلب شفاعت کنم .
من می دانم چه ظلم ها بر تو و اصحاب یاران و فرزندانت روا دانستند و چه درد ها چشیده اید و چه غریبانه شهید شدید.
امان از دلی که عاشق است یا حسین شفاعتم کن، راهی که برایش هزاران پیکان بر جان خریدی را فراموش نکنم، در راهی قدم گذارم که راه توست.
گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم به خدا شرمنده ام که از غم مولایم نمرده ام، با آن که می دانم دوبار در هفته نامه اعمالم را می بیند ولی باز هم گناه می کنم.
آخر انسان هم این قدر سنگدل و بی وفا، من که ادعا دارم از یاران امام زمانم خواهم شد. پس چرا با کارهای بدم او را ناراحت می کنم، یار امام زمان که نباید این گونه باشد. آقا جانم سلام: دلم برایتان تنگ شده است، قول می دهم دیگر کاری نکنم که شما را ناراحت کنم. یعنی می شود مرا ببخشید و جز سربازان خود بپذیرید؟
ولی مطمئن هستم که شما برایم از خدا طلب بخشش می کنید و اشتباهاتم را به حساب جوانیم می گذارید. خودم هم خسته شدم از اینکه توبه شکستم. آقا جان به دادم برس و دستم را بگیر من روسیاه آبرویی برایم نمانده است که از خدا چیزی بخواهم. شما بزرگواری کن از خدا بخواه این بنده نالایق نادان را ببخشد و مورد رحمتش قرار دهد، بلکه به ماهم نظری کند، البته می دانم که خدا همیشه حواسش به بنده هایش هست. ما همیشه در دعاهایمان ظهور شما را می خواهیم، شما هم دعاگوی ما باش که بدجوری محتاج دعا هستیم. ریزه خوار سفره ات فاطمه انتظاری طلبه پایه سوم سیکل
طلبگی و در راه انبیا قدم گذاشتن لیاقتی است که خداوند متعال آن را نصیب هرکسی نمی کند. همیشه امیدوار بودم که رهروی صادقی در راه ائمه معصوم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشم. امید داشتم که روزی سرباز امام زمانم باشم نه سربار او. تلخ است که بدانی مانع ظهور امامت هستی و من همیشه در این فکر بودم که با تحصیل علوم دینی در حوزه، از دلایل ظهور مولایم باشم، نه از موانع ظهور او. تبلیغ دین کار هرکسی نیست مگر کسانی که از علم و آگاهی مخصوص که با تقوای دین عجین شده باشد. دوست داشتم طلبه ای باشم که وقتی امام زمانم نامه اعمالم را می خواند، لبخندی، زینت بخش چهره چون ماهش شود، نه اینکه اعمال زشتم باعث بارانی شدن چشم های مبارکش گردد. دوست داشتم با دلیل و برهان چند سرباز دیگر را به آقایم وصل کنم، نه اینکه چند سرباز را از او جدا کنم.
علاقه به خشنودی قلب نازنین مولایم بود که باعث شد قدم در راهی بگذارم که از غربت مولایم بکاهد، نه اینکه به اشک هایش بیفزاید. امید وارم خداوند مرا لایق بداند تا باعث لبخند رضایت امامم باشم و راهم را گم نکنم.
از پس سالها انتظار، ،پژواک اذان ابراهيمى در سراپردۀ عالم انسانى: وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ، مرا واله و حيران خود كرده است.
در اين فراخوان، با شوق لقاءْ به حجاز عشق و ميقات مىكشاندم، با احرام به حرم الهى و بلد امن مكّه مىبرد، به زمزم و صفا مىرساند، در عرفان عرفات غرق مىكند، در شب روشن مشعرْ روشنایی بدون غروب خورشيد حق را مىنماياند، به مُناى عشق مىكشاندم و تا در مسلخ آرزوها، دوستىِ غير او را ذبح کنم و شيطان و نفس سركش انسانى را رمى نمایم تا آنگاه كه مرا خالص گرداند و واصل نماید و به درون كعبه بخواندم و آنگاه خداى تعالى خود به كعبۀ دلم درآيد؛ كه «القلب حرم الله » ، و شاید که مرا به محضر احبابْ بار دهد و نهال محبت و مودّت اهلبيت نبوت علیهم السلام را در جانم غرس كند، و خسی شوم در میقات.
نمی دانم لیاقت این دعوت را دارم یا نه!
ترسانم از اینکه هنگام گفتن لبیک، جوابم از پروردگار لا لبیک باشد!
شنیده ام که اگر لبیک را از پروردگار مهربان گرفتی، منتظر بخشایش کم کاری هایت در عرفات باش.
می روم تا در خانه خدا یکی از بهترین مکان های روی زمین، بازسازی شوم: دعا کنیدم تا در این سفر همه خود را باسازی کنند باید از همه فرصتها به خوبی استفاده کنم. خداوند مرا از دنیا یی که ساخته ام می کندم و درمیقات جحفه ملافهای که یادگار کفن است بر تنم می کند خداوند تمام زیباییهای ظاهری را از من می گیرد سپس مرا به میقات می آورد تا لبیک بگویم.
خداوند مرا به این سرزمین می برد تا باطنم را زیبا کند. نکند که در میقات لبیک بگویم ولی کینه از کسی در دل داشته باشم.
مبادا بدون خداحافظی از کسی به این سرزمین بروم باید برای همه حتی کسانی هم که گناه میکنند، دعا کنم.
به این سرزمین می روم تا صاف شوم.
بدیهایم را بریزم و با خدا رفیق شوم. یک عمر با دنیا رفاقت کردم و چیزی نشد. باید از فرصت سفر حج استفاده کنم حتما در ایران فرصت های نابی را از دست داده ام.
مثل نوافل، نماز شب، مناجات، استغاثه به درگاهش؛ اما در این سفر باید از فرصتها به خوبی استفاده کنم.
خدا به خانه اش می برد تا از نو خود را بسازم .
نمی دانم لیاقت قدم گذاشتن جای پای هاجر آن بانوی بزرگ را دارم!
نمی دانم توان قدم گذاشتن بر جای پاهای صدو بیست چهار هزار پیامبر سلام الله را دارم!
خیلی سخت است قدم گذاشتن بر سنگ فرش هایی که معصومین علیهم السلام، گام نهاده اند!
شنیده ام تنها معصومی که هرگز به حج نرفت و همیشه در زندان عباسیان بود امام عسکری علیه السلام بوده است، و به همین خاطر مستحب است هر حاجی به نیت این امام غریب طواف کند!
آه خدای من این سرزمین مقدست از از چنگال بوجهل ها و سفیانی ها نجات بده!
بهر حال دوستان خوب و هم بحث های گرامی، اهالی کوثرنت و کوثربلاکی های مهربانم، امیدوارم این سفر بزودی قسمت شما ها هم بشود.
نمی دانم آل سعود برای حاجی ایرانی چه خوابی دیده است؟
انشاءالله هرچه شر دارند به خودشان برگردد.
و از شما التماس دعا دارم و برایتان آرزوی حج بدون آل سعود و همراه با ظهور حضرتش را می طلبم.
همراهى در شرایط سخت زندگى آنچه در این زمینه از زندگى نورانى حضرت زهراسلام الله علیها به ما رسیده، نشان مى دهد كه آن بانو ى بى همتا، در شرایط سخت زندگى مشترك براى همسر خود بهترین همراه و همیار بوده است.
الگویى از صبر و شكیبایى و همراهى و استقامت در برابر شرایط سخت اقتصادى، كه به گفته «كارن رافل» بهترین الگو براى شیعیان است تا با ایمان به خدا به رویارویى با رنج هاى زندگى بپردازند.
آن بزرگواران، زندگى فقیرانه اى را آغاز كردند. زیرانداز آنها پوست گوسفندى بود كه شب بر روى آن مى خوابیدند و در روز به شتر آبكش خود بر روى آن علوفه مى دادند. رواندازشان نیز تكه عباى مندرس یمنى بود كه آنقدر بزرگ نبود كه همزمان هم روى سر و هم پایشان را بپوشاند. بالشى از چرم داشتند كه درونش با لیف خرما پرشده بود.
بعد از اتمام درسم وقتی مدرکم را گرفتم، خانواده فشار روی فشار که باید بروی سرکار.
این هم زحمت کشیدی برای چی، خلاصه وسوسه ها کار خودش را کرد، و من طلبه دست به کمر یا علی گفتم؛ و رفتم و رفتم تا کار پیدا کنم!
خلاصه یک کار بدون دردسر پیدا کردم، روز اول آقای رئیس صندلی و میز و تلفنم را نشان داد.
نشستم روی صندلی پشت میز و شاد از اینکه بلاخره پیش خانواده روسفید شدم، بعد فکر کردم الان که کسی غیر از من و آقای رئیس اینجا نیست و شیطان قسم خورده که هر وقت دونفر نامحرم یک جا باشند، نفر سوم من هستم، خودم را توجیه کردم این جا اداره است و منظور حدیث جای خلوتی مثل خانه و یا مکان دیگری است.
بعد از نیم ساعتی که گذشت، بوی ادکلن مردانه به مشامم خورد؛ در فکر بودم این بو از کجاست و اینقدر نزدیک است!؟
چشمتون روز بد نبینه؛ که ناگهان صدای رئیس را از پشت سرم شنیدم، برگشتم دیدم دستش را روی لبه صندلیم گذاشته است و به من گفت: به نظرم بهتر است با روسری و کمی آرایش اینجا باشی!
صدای ضربان قلبم را می شنیدم، نزذیک بود از سینه ام بیرون بزند، احساس می کردم که رئیس می شنود!
بلافاصله از جایم بلند شدم، و وسایلم را برداشتم، گفتم آقا شما اشتباه گرفته اید قبل از هر چیزی من یک طلبه هستم!
با سرعت از اداره بیرون آمدم و تا خانه دویدم، تا چند وقت شب ها کابوس رئیس را می دیدم!
این نامه تنها به تاجر 120 سال پیش نیست ،این نامه خطاب به همه ملت های مسلمان به خصوص ملت ایران است .
مرحوم آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى در نامه اى به ميرزا رحيم از تجار به نام در حدود ۱۲۰ سال قبل، مى نويسند.
جناب آقا میرزا رحیم
خداوند به شما وهرکسی که در ترویج کالای ایرانی تلاش می کند توفیق دهد.
در این زمان کهدولت های خارجی با انواع حیله ها رشته کسب و کار را که مایه عزت و ثروت مسلمین است از دست آنها ربوده است و انحصار آن را برای پیشرفت خود می دانند.
با آنکه اکثر مواد اجناس از قبیل پنبه و پشم و ابریشم و خاک چینی و غیره خروار خروار با کمترین قیمت از کشور مسلمین خارج می کنند و با رنگهای گوناگون وشکل های مختلف در بازار مسلمانان با مثقال مثقال می فروشند.
لازم است که مردم از خواب غفلت بیدار شوند و از خرید اجناس خارجی چشم پوشی نمایند.
با تاییدات خداوند از سایه فقر و تحمل عملگی کفار خارج شوند…..این حقیر از ابتدای عمر تا کنون،اغلب اوقات لباسم از منسوجات دارالعباده یزد بوده…. و برحسب غیرت دینی تا جاییکه ممکن است به همان پارچه های ایرانی، بلکه در تمام آثاث زندگی اکتفا نمایند. تا مشکلات و پراکندگی اشتغال مردم به وحدت وهمدلی تبدیل گردد.
نصَرَالله مَن نصَرالاسلام، والسلام على اخواننا المؤمنين
1- هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی نکنید. 2- هرگز دست به دزدی نزنید.اموال دیگران در مالشان وجود نداشته باشد. 3- هرگز به زناکاری آلوده نگردید. تخلف جنسی نداشته باشید، چه در گذشته چه در آینده. 4-هرگز فعل حرام انجام ندهید. آگاهانه به آن آلوده نشوید 5- هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید. 6- به ناحق هیچ کس را نزنید. گلوله را جز به محارب نزنید 7- به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید. برای خودتان مال اندوزی نکنید. 8- به جمع کردن نقره مشغول نشوید.. حتی نقره هم جمع نکنید 9- گندم را احتکار نکنید. حق احتکار ندارید. 10- هرگز جو را احتکار نکنید. 11- هیچ مسجدی را خراب نکنید. 12- هرگز شهادت باطل ندهید. 13- هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.آبروی مومن باید حفظ شود. 14- هرگز ربا نخورید. هیچ گونه ربایی را با هیچ عنوانی نخورید. 15- در سختی ها بردبار باشید.ضریب تحمل تان باید بالا باشد 16- بر هیچ خداپرستی با هر دینی لعنت نفرستید. 17- هرگز شراب و هیچ گونه ماده سکر آور و نیروزا نخورید. 18- هرگز لباس زربافت (بافته شده از تار و پود طلا) و مد و اشرافی گری رانپوشید. 19- هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند. 20- لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید. 21- دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.فقط مقاومت های سازماندهی شده را شکست دهید. 22- هیچ خون ناحقی را نریزید. 23- با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید. 24- حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.وقتی جنگیدند بجنگید ولی ظلم نکنید. 25- با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنیدوقتی جنگیدند بجنگید.. 26- هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید. 27- در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد. زندگی تان در حد فقیر ترین مردم باشد. 28- از فساد و فحشا در هر نوع آن مثل فحشا تصویری صوتی ونوشتاری همواره بیزاری بجویید. 29- امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.امر به هزینه کمی دارد یا ندارد،ممکن است خیلی ها اهل آن باشند. 30- همواره نهی از منکر کنید.این کار هزینه زیادی دارد که افراد ممنکن است از آن فراری باشند.
هرگاه شما نسبت به این 30مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:
1- متعهد می شوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم. 2- لباس هایی را که می پوشم، مانند لباس های شما باشد.کسی قدرت تشخیص من از شما را نداشته باشد. 3- غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد. 4- مرکب سواری من مثل مرکب شما باشد. 5- در همه حال و هر زمان با شما باشم. 6- همواره همراه با شما حرکت کنم. 7- در زندگی به مقدار کم راضی و شاد باشم. 8- زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.
یعنی می تونیم جز یارانش باشیم ،نیاز به تمرین داره.
مراسم جشن نیمه شعبان بود، به جمعیت گفتم یه سوال دارم،همه می دونید که مردم کوفه نامه فرستادند برای امام حسین و التماس کردند که بیا و ما را از دست بنی امیه نجات بده. امام حسین علیه السلام ابتدا برای فراهم کردن نیروها، حضرت مسلم را فرستاد،
گفتم خب شما بگویید مردم با نماینده امام زمانشان چه کردند؟ همه گفتند می دانیم که حادثه کربلا را بوجود آوردند. گفتم حالا شما جمع شده اید که شب نیمه شعبان را احیا بگیرید و دعا کنید که امام زمانتان بیاید یعنی درست همانکاری که مردم کوفه کردند. آنها چون امامشان را می دیدند با نامه دعوت کردند و شما چون اورا نمی بینید با دعا دعوت می کنید. او هم نماینده خود را بیشتر از چهل سال است که فرستاده که زمینه را برای آمدنش فراهم کند . حالا شما چقدر به فرمان های نماینده اش عمل کرده اید؟ آیا مطمئن هستید که مثل مردم کوفه نیستید.
وقتی نماینده امام زمان می فرماید که دشمن می خواهد از راه اقتصادی انقلاب را بشکند،چرا باور نمی کنیم.می فرماید مردم به حمایت از کالای ایرانی قیام کنید چرا متوجه نمی شوید؟ بعد گمان می کنید که امام زمان باید بیاید از تولید ملی حمایت کند. اگر هزار سال هم دعا کنید نخواهد آمد.
السلام علیک یا اباصالح المهدی فرخنده روز میلادت را به محمد و آل محمد و به همه زمینیان و عرشیان تبریک می گویم،
تو دیده به جهان گشودی و چشم جهان با دیدن تو روشن شد.
ای گل نرگس تو آمدی و با آمدنت تمام گل ها در مقابل زیباییت رنگ باخت.
همه ما دلتنگ آمدنت هستیم،سال ها ،ماه ها ،روزها و حتی ثانیه ها را می شماریم به امید دیدنت.
دست های مهربانت را کم داریم روز به روز جای خالیت را بیشتر احساس می کنیم.
خداوند فرموده زمین را هیچگاه از حجتم خالی نمی گذارم تویی آن حجت خدا و تویی آن عدالت گستر.
آقاجان نمی دانم الان کجایی و چگونه مرا می بینی از رویت شرمنده ام به خاطر همه کوتاهی هایی که در حقت کردم زیرا هیچ گاه نتوانسته ام آنگونه که باید حق مولایم را ادا کنم.
می دانم خیلی دلت را شکسته ام ولی با دل شکسته به در خانه ات می آیم زیرا می دانم تو آن کریمی هستی که می توانم با تو به خدا توسل کنم و تو را شفیع خود قرار دهم.
اما ترسی در دل دارم نکند بیایی و نباشم و نکند بیایی و خدایی نکرده در صف سربازانت نباشم.
از تو میخواهم برای هدایت همه دعا کنی البته می دانم اینکه دنیا پابرجاست و ما قدرت نفس کشیدن داریم به خاطر وجود و دعای توست. پس همه ما به امید
عدالتت،
به امید مهربانیت و به امید همه امید هایمان دست به دعا برمی داریم و برای ظهورت دعا می کنیم. اللهم عجل لولیک الفرج
روز های پایانی سال است، دلم حال و هوای غریبی دارد. نمی دانم این چه حسی است، که سر تا سر وجودم را فرا گرفته است. حس غریب و بارانی، آیا این حس از انوار خورشیدی است که کم کم گرمایش برف های درونم را آب می کند و سیل اشک را از چشمانم جاری می سازد. یا اینکه سنگینی بار گناهانم است که فشارش این گونه شانه هایم را به لرزه در آورده است. ای خدای مهربان من با این همه غربت و تنهایی چه کنم، با این همه سردر گمی. ای خدای من در روز های سخت طوفانی به که پناه ببرم. جز تو با تنی رنجور و دلی شکسته و دست خالی به تو رو آوردم. غیر از در لطف تو کدامین در را بکوبم، که لطف و رحمت صاحبش بیشتر از تو باشد معبود من چنان آتشی سر تاسر وجودم را فرا گرفته که اگر دستم را نگیری وجودم را خاکستر خواهد کرد.یا بدیع السموات و الارض، بدعتی تازه در من به رویان که فطرت پاکم را در یابم، و از این ظلمت و تاریکی رهایی یابم. یا مقلب القلوب و الابصار قلبم را به سوی خودت منقلب ساز تا دیگر جایی برای اغیار نباشد. یا محول حول والاحوال، حالات روحی و جسمی مرا به بهترین و نیکوترین حال تغییر بده، مرا به وجود مقدست نزدیکتر گردان. و برای لحظه ای مرا به خود وا مگذار، در همه حال مراقبم باشی همیشه یار ویاورم باشی، که تو خود بهترین یارو یاوری.خدای من! روز های پر از حس و حال زیبا و بارانیم را با توبه به سوی خودت سرشار از محبتت کن، دلم را از هرچه بندگی غیر توست برهان و مرا بنده خالص خودت بگردان آمین یا رب العالمین.
وقتی کتاب خاطرات ابراهیم هادی را می خوانی ،رفتار های عجیبی او را می بینی، کسی که نه عرفان خونده نه تفسیر خونده نه استادی برای سیر و سلوک داشته ،کار هایی که در خاطرات بعضی علما می خواندیم مثل این خاطره.
….داخل اتاق نشسته بودیم. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد.شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته ودر حال فرار بود. بگیرش، دزد،دزد ! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد. تکه آهن روی زمین دست دزد را برید. خون جاری شد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید. ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد: سریع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند و بعد باهم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی میکنی؟! آخه پول حرام که… دزد گریه می کرد. بعد به حرف آمد: همه اینها را می دانم. بیکارم. زن و بچه دارم. از شهرستان آمده ام و مجبور شدم. ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها و با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خداراشکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا بخواه کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
خواندن این رفتار ها شرمنده ام می کند .چه زیبا آرزوی امام شهدا آرزو می کرد کاش با بسیجیان محشور شود.
شعله های آتش زبانه می کشید،در چوبی در حال سوختن بود،فریاد بچه ها از هر طرف به گوش می رسید، یک لشکر برای تصاحب خانه ای آمده اند که محل نزول وحی بود.
مزدوران ایستاده در کوچه،سلاح بر دست برای دستگیری امام امتشان.
کوچه مملو از ازدحام جمعیت،عده ای مشغول جمع آوری هیزم بودند، عده ای هم تماشاگر، بی آن که اعتراضی کنند.
دخت پیغمبر از پشت در با قلبی پر از اندوه برای مردمی که قلبشان قسی تر از سنگ و دل هایشان پر از کینه شده بود،سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور می شد،انگار حسادت و لجاجت روی چشمهایشان پرده افکنده که جز باطل چیزی نمی بینند، و گوش هایشان از شنیدن سخن حق کر شده است.
در نیم سوخته با بی حرمتی کوبیده شد و به خانه اهل بیت هجوم بردند.خانه پر شد از مردم مدینه، مردمانی که عهد بسته بودند حافظ خانه و اهل خانه پیغمبر باشند.
آسمان مدینه گرفته بود، دین در اوج مظلومیت بود، خطبه های فاطمه سلام الله علیها،دل هر انسانی را می لرزاند در حیاط خانه علی علیه السلام مردمانی در رفت و آمد بودند که انگار مرده اند،اگر دنیا در چشم انسان بزرگ شود کار را به جایی می رساند که به نور خدا تعرض می کند و نمی داند که راه هدایتش ار این رهگذر است .
مهم نیست انسان چقدر عمر می کند مهم این است که عمر خود را چگونه سپری می کند خداوند انسان را بر سر بزنگاه می آزماید.
نفس گر درست تربیت شود،در راستای حق قرار می گیرد. باشد خدا ما را از مدافعان ولایت و امامت قرار دهد.
چرا حرمت شکنی!؟ تا کی حرمت شکنی !؟ تا کی به سخنان دشمن شاد کن!؟وقتی مقام ولایت امام خامنه ای فرمود : باید امر به معروف و نهی ازمنکر در جامعه باب شود.گفتی ما مردم را بزور نمی توانیم به بهشت ببریم! وحالا هم که حرف های دهن کجانی که گفتند می توان امام حسین راهم استیضاح کرد ،نشخوار می کنی!؟
ما در کشور معصوم نداریم، همه مسوولان قابل نقد هستند حتی امام دوازدهم!” جناب #روحانی! میتوان از امام معصوم سوال کرد میتوان نقد کرد، میتوان هم متلک گفت، میتوان نظر خود را با جنگ روانی و هوچیگری نیز به امام تحمیل کرد، و حتی میتوان پشت او را در میدان جنگ خالی کرد!
آری! خیلی کارها میتوان کرد، خود امام با آن که معصوم از گناه و اشتباه است هم این قدر کریم و بزرگوار هست که اجازه نقد و اعتراض بدهد و حتی دعوت کند که تاریکی شب را غنیمت بدانید و از یاری امام دست برداید و جان و زندگی خود را حفظ کنید؛ حتی میتوانید مثل یاران سست عنصر امام حسن علیه السلام ایشان را مذلالمؤمنین بخوانید یا مثل یاران کج فهم امام علی علیه السلام ایشان را به اسم نقد، مطالبه، تعامل، صلح یا اصلاح، مجبور به پذیرش حکمیت یا صلح یا پذیرش قطعنامه کنید و حتی به قول برخی منحرفان، در نقد خدا هم راهپیمایی کنید! ولیکن اینها ارزش نیست هر چند ممکن است؛ ارزش این است که بفهمیم امام جامعه از ما چه میخواهد حتی اگر آن را به زبان نیاورد؛ هنر آن است که مثل سلمان فارسی پاجاپای امام خود بگذاریم و اگر جایی مثلاً در جنگ خندق مشورت خواستند هم مودبانه مشورت دهیم ولی تابع محض نظر او باشیم و نه این که با اعتراض، جنگروانی، پروپاگاندا، متلک، تعلل و تمرد در برابر او، کرامت امام را بهانهای برای بیادبی، حرمتشکنی و تحمیلگری بدانیم و این زشتِ ممکن را شیوهی مطلوب بخوانیم و در نهایت هم مثل صفّینیها امام را مقصر تحمیل گریها و حرفنشنیدن های خود بشناسیم! هنر آن است که اجرای منویات امام جامعه را بسترسازی کنیم نه این که در مسیر آن سنگ بیندازیم و مانع بتراشیم و با ژست روشنفکری، اینها را نقد سازنده، گشایش و اصلاح بنامیم! پ ن: آقای روحانی اون عمامه اشتباهی بالای سرتونه البته این عمامه روی سر ابوموسی اشعری هم بود!
نقش مردم و امام خمينى(ره) در فرارشاه بدون ترديد مردم ايران و امام خمينى، نقش تعيين كننده وبى بديلى هم در فرار شاه از ايران (در ۲۶ دى ۱۳۵۷) و هم جلوگيرى از بازگشت دوباره او به كشور ايفا كردند. هنگامى كه شاه از ايران خارج شد، شواهد و دلايل فراوانى وجود داشت كه نشان مىداد، انقلاب اسلامى ايران در آينده اى نه چندان طولانى پيروز شده و حاميان داخلى و به ويژه خارجى شاه و مجموعه نظام شاهنشاهى پهلوى به رغم تمام تلاشهاى پيشگيرانه پيدا و پنهانى كه مى كردند، قادر به نجات آن از سقوط نهايى نخواهند شد. در آن برهه حساس و سرنوشت ساز، علاوه بر ايستادگى و مقاومت فزاينده مردم كشور در برابر واپسين تلاشهاى حكومت و حاميان خارجى آن، انقلاب ايران از رهبري هاى هوشمندانه، دليرانه و بس قاطعانه و آشتى ناپذير امام خمينى برخوردار بود، كه به حد كمال، تمام تحولات و رخدادهاى انقلاب ملت ايران را دنبال كرده و هدايت مىنمود و در راستاى پيشبرد اهداف آن مواضع صريح، روشنگرانه اتخاذ كرده و تصميمات دقيق مى گرفت؛ اعتقاد و اعتماد، اطاعت و پيروى قاطبه انقلابيون از فرامين و ديدگاه هاى سياسى و اجتماعى رهبرى، علاوه بر اين كه، حركت انقلاب را در چارچوب اهداف تعيين شده هدايت كرد، تلاشهاى حاميان و عوامل داخلى حكومت و نيز توطئه ها و طرحهاى كشورهاى خارجى را براى مهار انقلاب و يافتن راهكارهايى براى نجات شاه از سقوط حتمى و بازگردانيدن دوباره او به كشور عقيم مى گذاشت. بايد به ياد داشته باشيم كه به ويژه آمريكاييان و هم پيمانان انگليسى آنها تا هنگام سقوط قطعى و نهايى نظام شاهنشاهى پهلوى هم به دنبال يافتن راهى براى بازگرداندن دوباره شاه به قدرت بودند. در اين ميان هيأت حاكمه آمريكا نظير آنچه در سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاد، از مدتها قبل از خروج شاه از كشور تا روزها پس از پيروزى انقلاب اسلامى ملت ايران، هنوز طرحهايى براى به راه انداختن كودتايى نظامى در ايران بود! كه البته هوشيارى، ايستادگى و مقاومت همدلانه و نزديك رهبرى و قاطبه ملت ايران تمام آن توطئه ها را، ناكام گذاشت.
واقعا دنیای عجیبی داریم، والدین ،میزبانان در مهمانی و غیره برایمان خوردنی و نوشیدنی هایی را تهیه می کنند که خود ودیگران را هرچه زودتر به سوی بیماری ومرگ سوق دهند. این هم نتیجه غربزدگی در سبک خوراک مردم ایران است. که آنها هم از درآمد این گونه خوردنی ها ونوشیدنی ها از دیگر ملتها سود می برند هم وقتی بیمار شدند باید از داروهایشان استفاده نمایند. وسرانجام از اینکه ملتهای دیگر بیمار غیر سالم باشند به اهداف استعماری خود جامه عمل بپوشانند.
وقتی نوشابه ها و اونواع شکلات ، چیبس و کیک و سوس غیره را در بازار کشورها رواج دادند از این راه کسری درامد خود را تامین کردند،حالا با ملت های چاق که عمر کوتاهی دارند مواجه هستیم. مردم مکزیک چاق ترین مردم دنیا هستند!
این سبک زندگی باعث درامد زایی شرکت های کشور ماهم شده است، سازمان بهداشت ماهم چشمش را روی این سم مهلک تدریجی بسته است صداو سیماهم برای درآمد زایی تبلیغات گسترده ای در این جهت می کند در مدارس هم به کودکان از این سم فروخته می شود.
دلنوشته اربعین کفش های پاره ی کودک،پاهای تاول زده،جماعتی از هر جای جهان به سوی نقطه ای در حرکتند؛خادمانی سرشار ازعشق و محبت بدون خستگی مشغول فعالیتند.این همه صبروعشق از کجاست؟ راز سفر در چیست؟فرقی نمی کند زن باشی یا مرد جوان باشی یا پیر؛ دل ناآرام است و بی تاب رسیدن. رمز این سفر تجدید بیعت، وفای عهد و لبیک یا امام است.حسین محبوب دل ها، پیوند بشر با ذات اقدس الهی است. اینجا نوری از انوارالهی میزبان زائران و عاشقان الهی است. همه آگاهانه سعادت ابدی را در این جا یافته اند. زائران در میعادگاه عشق حاضرند و بزرگی در میان جماعت با چشمانی پرازاشک و خون نظاره گر است. نجات مظلومان جهان با اوست. حسین جان ای کاش دعای همه زائرانت ظهور مهدی فاطمه باشد. قربان اشک چشمانت مهدی جان، ما نیز هم صدا با زائران اربعین می گوییم الهم عجل لولیک الفرج نوشته از پریسا عبادی
ای که آفریده مرا از جنس خاک سجده می کنم به سوی تو بر خاک ای که قبله گاه من از روشنی راه توست هنگام صلاة سو به سوی توست با صدای گوش نوازی چشمانم را باز کردم: خدایا چه نوازشی ! آیا مرا می خوانی؟ دستی بر چشمانم کشیدم. پتو را کنار زدم به سمت پنجره رفتم مناره های مسجد را دیدم هنوز اذان می گفت. بار اللهی! آهی کشیدم… دعایی کردم وضو گرفته و چادر گلدار سفیدم را به سر کردم و شروع به نماز خواندن کردم. چه آرامشی دارد نماز خواندن آن هم نماز صبح. دعایی خوانده و بعد از نماز با خدا سخن گفتم . این چنین زیبایی همه یک جا به هنگامه صلاة. زهرا عمرانی
بسم رب الشهدا والصدیقین من المومنین رجال صدقواما عاهد والله علیه فمنهم من قضی نحبه منهم ینظروا ما بدلوا تبدیلا از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بسته بودند وفا کردند ،پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر را انتظار هستند و تغییر رای و عهد نداند بی شک شما هستید که یاد کربلا را در دلها زنده می کنید با دگر یاد بین النهرین را با فدای جان و مالتان زنده کردید مرحبا بر دلاوران مثل شما که به عهد خویش وفا کردید و از هر چیزی که گذشتن از آن سخت بود شما گذشتید و در صحنه کربلای این زمان رشادت حسینی و عباسی خود را نشان دادید. برادر عزیز،محسن حججی در میان داعشیان کفار چه خوش درخشیدی و راه شهادت را هموار کردی ،امام حسین به وجود یاران مثل شما افتخار خواهد کرد، آری افتخار خواهد کرد که یاد اسلام را زنده نگه داشتید و کفار داعش را رو سیاه کردید انتقام خونین کربلا وسیلی مادرمان حضرت زهرا را گرفتید شماها سرچشمه عشق هستید و این عشق سرشار را از سرورتان به ارث بردید، عشق یعنی صبر هنگام سختی، عشق یعنی طاعت جان آفرین، رد خون سینه بر روی زمین. شهید حججی و خیلی های دیگه زیبایی و جوانیشون را فدای خدا و اهل بیت کردند و حال نوبت من و توست که عمر خویبش را فدای اسلام کنیم. از تنگای قطره ی هستی چو رستند رفتند و بر دریایی از معنا نشستند زهرا عمرانی
بسمه تعالی وقتی به خودم فکر می کنم من که قرار است تا بی نهایت باشم ،من که لحظه لحظه زندگی ام ترسیم روزهای ابدی من است هزار سوال سر راهم سبز می شود ، من باید جواب سوال هایم را از که بپرسم ، چگونه جواب سوال های مرا بدهند، سوال هایی که زندگی ام را وابسته به یافتن پاسخ هایش می بینم پاسخی که عین حق و حقیقت باشد. اما من که تو را نمی بینم تا سبد سوالاتم را به نزد تو آورم ، نکند راه را گم کنم من چقدر با اعمالم خودم را بد کرده ام حالا من ماندم و تنهایی و اعمال سیاهم. جمعه ها را به راحتی پشت سر گذاشته ام بدون اینکه برای ظهور آقا دعا کنم .آقا شرمنده ام به خاطر غفلت هایم که نسبت به تو کرده ام و تو به خاطر اعمال من با دل خون گریه کرده ای. من در این مانده ام که جوابت را چگونه بدهم منصفانه بگویم؛ این حرف ها بهانه اند بازی و شیطنت است؛ هرگاه به دانسته هایم عمل کرده ام پاسخ نیازم را جوری گرفته ام من هرگاه پاسخم را را از زبان استاد، گاه از زبان کودکی در کوچه، و گاه از روزنامه پاره ای گرفتم . سزای هر گناه من هر نگاه خطای من ، هر قدم اشتباه من و هر اندیشه ی ناپاک من نه دوزخ ، نه محرومیت از سیب و باغ که بدتر ، یک قدم دور شدن از توست و من فرسنگ ها این سزا را دیدم و این باعث دوری من از تو شده است کاش لحظه هایم با تو پر می شد. کبری تقی زاده
به نام حق سخن مابازنان بی حجاب درایام عاشورا. چادرمادرمن فاطمه،حرمت دارد قاعده،رسم،شرایط دارد شرط اول همه اش نیت توست… نیت خودراپاک وخالص کن وخالصانه برای خدا قدم بردار،قدمی ازجنس مروارید… باهمتی بلندوتصمیمی قاطع،الگوی خودراانتخاب کن. الگوی توبایدبانویی همچون زهرا(س)باشد… زهرایی که بانوی پاکی هابودوپاکیزگی ها.. بانوتوبایدپاکی وپاکیزگی راازیگانه بانوی دوعالم وسروربانوان جهان بیاموزی … دامن خودراحفظ کنی ازهرپلیدی وناپاکی.. باشیطان افکارت مبارزه کنی وبه یادآوری بانوان عاشورا را… بانونکندیادت برودپیام عاشورا را… نانجیب هابرای کشیدن چادرزینب (س)می جنگیدند.. پس،بانویی که تاحالا بی حجاب بودی وپرسه می زدی درخیابان ها.. به یادبیاور…پیام شهیدان را،پیام عاشورا را.. بااصالت باشوبانجابت… شهداباحجاب وعفاف تو آرام می شوند.. بدان چادرتو نه تنهاآرامش توست بلکه مایه ی آرامش شهداست… به روح شهیدان قسمت میدهم ازاین به بعد چادر را سر کن…
به پا خیز ای ایران آماده شو برای تشییع یک شهید بی سر که از میدان جنگ می آید… میدان جنگ، خیمه، آتش، اسارت همه و همه و یک صحرا و یک شهید بی سر… کربلا و تن بی سر امام حسین علیه السلام … میدان جنگ و حججی و استقبال امام حسین علیه السلام از او… سرت سلامت ای شهید خوشا که این چنین از شاخه جستی و قید پیکر بی سر را زدی این قفس دنیا را شکستی و بی سر پر کشیدی به سوی شهید کربلا… امام حسین یارت از کربلا بگو محسن جان بگو چه شد آن پیکر بی سرت بگو چه حسی داشت همانند امام حسین سر بر تن نداشتن… خوش آمدی مقدمت به دیده… عاشورای دگری در راه است عاشق معتبری در راه است او سرش رفته که قولش نرودبسم رب الشهدا و الصدیقین به پا خیز ای ایران آماده شو برای تشییع یک شهید بی سر که از میدان جنگ می آید… میدان جنگ، خیمه، آتش، اسارت همه و همه و یک صحرا و یک شهید بی سر… کربلا و تن بی سر امام حسین علیه السلام… میدان جنگ و حججی و استقبال امام حسین علیه السلام از او… سرت سلامت ای شهید خوشا که این چنین از شاخه جستی و قید پیکر بی سر را زدی این قفس دنیا را شکستی و بی سر پر کشیدی به سوی شهید کربلا… امام حسین علیه السلام یارت از کربلا بگو محسن جان بگو چه شد آن پیکر بی سرت بگو چه حسی داشت همانند امام حسین علیه السلام سر بر تن نداشتن… خوش آمدی مقدمت به دیده… عاشورای دگری در راه است عاشق معتبری در راه است او سرش رفته که قولش نرود
هفتادوسومومین تن دوستان صمیمی بودند، خیلی صمیمی دوستانی که هیچ وقت همدیگرراندیدند،هیچ وقت صدای یکدیگررانشنیدند،فقط می شودگفت همدیگرراحس کردند.
دوستانی که هزاران سال بایکدیگرفاصله داشتند،یکی دردنیاصدایش می کرد،یکی درفردوس… کسی بودکه شبیه هیچ کس نبود،اماخودش بود،کسی که آخربه حضرت زینب سلام الله علیهالبیک کفت:آخه عمه سادات داشت دوباره به اسارت درمی آمد،امارفت،رفت تاکربلایی دیگربیافریند،رفت که از ناموس دینش دفاع کند،تا بود فدای فرزندحسین (امام خامنه ای) رفت تامدافع حرم خواهرحسین علیه السلام باشد.
اما آخرهم فرزندحسین (امام زمان (عج)) انتقامش را از خبیثان شیطان صفت مسلمان کش خواهدگرفت.
مانند وهب رفت آخر سالها بودکه از کاروان حسین بازمانده بود .
و باحسین بیعت کرد،بیعتش راهم باسرش تضمین کرد،حسین علیه السلام هم بیعتش را پذیرفت .
مانندبانوی کربلا به اسارت درآمد!با لبی تشنه و مقتدر وعزتمند!مانندقمربنی هاشم،بدون این که بتواندبادست ازخوددفاع کند.مانندحضرت علی اکبرجوان! ومانندسرورشهیدان تنها،درحالی که شمرزمان برروی سینه ستبرپربارجهادگرانه اش نشسته و باخنجری ازجنس سفیانی که ازشمرملعون به ارث داشت، برگلوی مردی زدکه فریاد یا امام مظلوم سرمی داد.
چون بردن نام حسین علیه السلام وقت عطش و اسارت ودادن سرمی چسبد!شایدکه امام علیه السلام خودآنجاحضورداشت و شهیدا او رامی دید،شایدشهدای کربلابربالین اوحاضرشده بودند.حتماشمر زمان ندای درون خبیثش را سرمیداد و می گفت:سربی تنت را چه کسی خواهدگریست … امانه تنهاملت ایران،بلکه جهان از شنیدن، نه تنها اشک بلکه اشک داغ خونین سرازیرمی کردند.صحنه ی عجیب آشنایی بود،شمرباخنجری،لبی خشکیده،خنجرخونین دخترسه ساله چشم انتظارپدر،کربلای فرزندان خامنه ای است…..
السلام علیک یا ابا عبدالله … درود بر تو یا ابا عبدالله… و بر روان هایی که بر آستانت سر تعظیم فرود آوردند از سوی من درود خدا باد درود بر حسین و علی بن الحسین و فرزندان حسین و یاران حسین علیه السلام و درود بر یارانی که بار دیگر برای اسلام جنگیدند و جان خود را از دست دادند. خداوندا نخستین ستمگر را به لعن من اختصاص ده و نخست با وی آغاز کن و آنگاه دومی و سومی و چهارمی و اما آخرین نفرین من بر آخرین ظالمانی که باز داغ کربلا را بر دل ما گذاشتند بزرگتر از این مصیبت نتوان یافت که هنوز آثار آن در اسلام پابرجاست و زمین و آسمانها گویی سوگوار این مصیبت.
هستند آنها فکر کرده اند که محسن را کشته اند ولی نمی دانند که روح و روان شهدا همیشه زنده است و زنده می ماند و ما با ادامه دادن را آنها روح آنها را شاد می کنیم.
خون… خاک… خنجر…سربریده…کربلایی که تکرار شد و عاشورایی که مصور شد…با همان نشانه ها… اسارت و دستهای بسته ی زینب علیها سلام سر بریده ی اباعبدالله علیه السلام…دستهای بریده ی ابالفضل العباس و حتی پهلوی زخمی حضرت مادرعلیها سلام … شهید مدافع حرم بی بی زینب علیها سلام ، محسن حججی که این روزها نه تنها در کشورهای اسلامی که در اکثر رسانه های بین المللی ، به عنوان یک شهید اسوه، شخصی که یادآور کربلای امام حسین علیه السلام است، معرفی شد.
دیروز رفته بودیم برای استقبال از شهدای گمنام، مردانی که مرد بودن شاید که هنوز موهای پشت لبشان سبز نشده بود . مردانی که بعد از 30یا 38 سال برای ماموریتی جدید برگشته اند، تا شبه مردانی را که در خواب خرگوشی هستند بیدار کنند وبه عبارتی زنده کنند! با خودم عاجزانه زمزمه کردم که ای شهدا اگر شما بودید دیگر وزیرانی با حقوق نجومی نداشتیم! اگر شما بودید مسئولین کاسب کار نداشتیم! اگر شما بودید مثل زمان جنگ آمریکا خواب راحت نداشت که البته به علت همان شاهکارهایی که در زمان جنگ آفریدید هنوز از کابوس های شبانه خلاصی نیافته است!
ولی به خاطر بعضی چراغ سبز های نامردان صدر کار، گاه گاهی قللک می شود و آرزو های خامش را نشخوار می کند و طمع تغییر نظام را در رویا های ابلهانه راحت طلبان داخلی سایه می افکند!
اگر شما بودید گرفتار روسای جمهور منتظر نوازش دستهای چدنی آنور آب نمی شدیم!
هرچند که خون پاک و اخلاص بی شائبه شما انقلابمان را بیمه کرده است و دشمنان را برای همیشه نا امید!
وقتی بعضی خیابونها رو میبینم که اسم شهید رو هم از روی تابلوش عوض کردن و بجاش اسم اشکبوس رو که در شاهنامه که دشمن ایرانیان بوده گذاشتن قلبم آتیش می گیره.
با خودم گفتم مردان مرد شما تابلو شدید وسط بلوارها شمایی که ایران ثبات امنیت را در ایرا به ارمغان آوردید!
میلاد بزرگ امام زمان کلام امام زمان (عج) : ای شیعه ما، ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم که اگر جز این این بود گرفتاریها به روی شما روی م آورد و دشمنان شما را ریشه کن میکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید. منبع حدیث: تهدیب الاحکام،مقدمه جلد یک نه این سربازی ولایت برازندهی ما نیست،
این اقبال خوب ماست که شیعه به دنیا آمدهایم.
امامی داریم که منتظر ماست بی آن که ما را فراموش کند برای ما دعا میکند، استغفار میکند و اشک میریزد، این همه ادعای انتظار فقط شعار است و بس.
صرف زبان هایمان چه اندازه برای امام زمان است؛ اما هیچ گامی برای ظهور حضرت برنمیداریم،
شاید نمیدانیم این همه رفاه و آسایش از برکت وجود اوست.
کمی خجالت آرو است بر ما که برای شب های چله و چهارشنبه سوری هایمان برنامه داریم ولی بی اعتنا از کنار جمعه ها میگذریم، شاید دل گیر بودن غروب جمعه از دلتنگی امام زمانمان باشد.
و الان نیمه شعبان در راه است، مولود آخرین منجی جهان بشریت، نکند این بار هم دعاهایمان حاجات خودمان باشد، سالی یک بار دعا برای امام زمان وقت زیادی از تو نمی گیرد،انگار به یتیمی عادت کرده ایم ، یادمان رفته است پدری داریم سال ها، ماه ها و روزهای زیادی است که منتظر ماست خطاهایمان را ترک کنیم و بیدار شویم و بفهمیم سعادت و خوشبختی واقعی را.
بیایم همه با هم، همین امسال را برای فرج آقایمان دعا کنیم.باور کنیم مهدی فاطمه غریب است.همه جای شهر بوی غربت میدهد، مردمان شهر به بهانه امام زمان برای عقده های دل خودشان جشن می گیرند.بیایم همین یک شب را برای ظهور دعا کنیم. و در پایان کلامم دعا می کنم در راس دعاهایمان اللهم عجل لولیک الفرج باشد و امیدوارم با ولایت زندگی کنیم و با ولایت دنیا را ترک کنیم به حق محمد(ص) و آل محمد (علیهم السلام) .
خداوند متعال عشق و ایثار را خلق کرده بود،عشق سراب بود،
حقیقت معنایی نداشت،و دلها تشنه ی عشق بود،عطش انسان ها به اخرسیده بود،
ایثار با دلسردی و یاس گوشه ای نشسته بود،چرا که عشق و ایثار بی معنا ترین حقیقت های زندگی بودند! انگار دنیا چیزی را کم داشت تا معنای عشق و ایثار رابه کمال برساند!
نوری در دل تاریک وظلمانی دنیا روشن شد،دلهای سرد و بی نور منور شدند،
غل و زنجیر زنگ زده ی دلها از هم گسست،و عینک های آهنی ازمقابل چشمان بشریت به کنار رفتند…مخلوق عظیم الشانی به نام معلم خلق شد،
و با آغاز خلقت این مخلوق،بهار نیزمتولد و متبلور شد!نفس عشق گرم شد،ایثار به نشانه ی ادب درمقابل مقام معلم سر تعظیم فرود آورد…همه جا گلباران شد..
و در میان این بحبوحه،بابا در باران نان آورد!و هیچکس نفهمید که بابا با چه سختی و با دست های پینه بسته نان آورد،
جز آن معلمی که جوانه ی عشق به پدر و مادر را در وجود کودک دبستانی رویاند!عقربه های بی رحم زمان به سرعت سپری میشدند و معلم ما همچنان مشغول تعلیم عبودیت به انسانیت بود…
و در این میان زمان چه کینه توزانه دانه دانه سپیدی را در میان موهای معلم به یادگارمیگذاشت ،
او همچنان مشغول بود،و زمان همچنان چین و چروک هایی بر سر و صورت و پیشانی او نقاشی میکرد،
باز هم فداکارانه مشغول تعلیم بود و هیچوقت به این فکر نمیکرد که وقتی این پروانه های زیبا از پیله رها شوند و به پرواز درآیند چقدر آشیانه را بوی تنهایی و غم فراخواهد گرفت!
چرا که او شعله ی عشق را عاشقانه در دل فرزندانش روشن میکرد و نهال عشق چون حقیقی باشد هیچگاه نمی خشکد!و همیشه جوان و سرسبز است
معلم این حقیقت ناب کز دریای علم خویش ثمر می رساند به کیش خویش بشر خام و نپخته را کسیل می دهد به دریای علم خویش وین دریا نقشه ی برجسته حیات بشریست بافته بند دل به مکتب آرزو کاین آرزو نغمه های کودکانه ایست بر مسیری سخت هموار قدم می زند وین در یای دایم در طلاتم که بر ساحلش بهار نارنجی از وجود دریای بی کرانش ثمر میدهد تقدیم به تمام معلمین دنیا زهرا نعمت الهی
بنام خالق پیدا و پنهان که پیدا و نهان داند به یکسان ماه رجب،ماه عاشقی راه گم کرده وسرگردانم،همچومرغ عشق در سوی تو من نالانم نمیدانم چه کردم با دلم،آن میدانم که باز حیرانم این حوالی بود آن نور امید،این دل چه کرده است با من که حیرانم هنوز میرسد باز نشانی از سوی یار،آری این ماه،ماه عشق است چه خوشحال است دلم چه خوشحال است دلم باز می یابد تورا،همه باید تو باشی ،چون امید است در دلم سر در خاک گذارم به هوای عشق تو،می ستایم من تورابه امید بوی تو آری همه باید او باشد … محبوبه نوروزی
ماه رجب ماه رجب ماه سلوک و زدودن زنگار های شیطانی از ایینه دل است.ماه ولایت و بر افروختن چراغ معرفت در شبستان وجود است ماو رجب ماه اعتکاف است.اعتکاف فرصت مناسبی است تا انسان که در پیچ و خم های مادیات غرق شده خود را باز یابد و از خدا بخواهد او را در راه راست ثابت قدم نگه دارد تا به دریای بی کران انس و مهر خداوند بپیوندد که سراسر مغفرت و رحمت است .در اعتکاف باید زمان دل و جان را به دست خدا سپرد و همه اعضا و جوارح را در حصار اراده حق به بند کشید،به خویشتن پرداخت و معایب ،کاستی ها و درد های خود را شناخت و در جست و جوی درمان بود. باید نامه ی اعمال را مرور کرد و به فکر تدارک و جبران فرصت های از دست رفته بود در اعتکاف می توان به مرگ اندیشید و خود را برای حضور در پیشگاه خدای مهربان اماده کرد.در فضیلت اعتکاف همین بس که معادل طواف کعبه و همتای رکوع و سجود است چنان که خدای منان در ایه 125سوره بقره می فرماید :ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگانو معتکفان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان از هر گونه الودگی تطهیر کند.اری اعتکاف میثاقی است دوباره عهدیست صد باره نگاهیست یک باره به عمق ناپیدایی عشق. سه روز خود را برای او مخلص کردن عشق را در سحر معنا کردن و روزه را اغاز وصال دانستن .اعتکاف حج کوچکیست در دل ،عمره بزرگیست در نفس ،فربانگاه زیبایست در قلب،سه شب بیداری از سوز عشق و بیزاری از دنیا و خود را در زمزم معرفت شستشو دادن. خدایا از من در گذر انچه را از من بدان داناتری و اگر بار دیگر به ان باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد .خدایا انچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای .خدایا ببخشای انچه را با زبان به تو نزدیک شدم ولی با قلب ان را ترک کردم .خدایا ببخشای گناهانم و سخنان بی فایده و خواسته هاب بی مورد دلم و لغزش های زبانم را.امین….. منبع:نوشته برداشت از دعاهای حضرت علی…
سلام ی چیزی براتون میفرستم لذت ببرید ولی قول بدین برا همه خیلی دعا کنین❤️ ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن www.imamali.net/vtour وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه.? ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کرد هر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتان قبول باشد.?وقتی داخل هر مکان شدید با بالا پایین کردن تلفن میتوانیدسقف را هم ببینید??? . اینم هدیه من بعنوان تبرک روز پدر. زیارت مولا علی ع. ???
مهربانم! دلم گرفته! احساس سنگینی گناهانم قلبم را می آزارد! نمی دانم با چه رویی صدایت بزنم! می دانم که خطاهای بسیارم زنگاری بر قلبم زده اند که جز لطف تو چیزی آنها را منزه نمی گرداند! الهی از فیض ماه رجب و شعبان امسال محروم ماندم و خود بهتر می دانم که علتش تنها دور بودن از تو و مهمان کردن غیر تو در قلبم بود. قلبی که عرش الله است عرش عبدالله ها شده !
خجالت می کشم و سرافکنده ام از این همه قصورات و توبه های هزاران بار شکسته شده ! اما دعای سید الساجدین! زین العابدین! امام نازنینم به من جرات روی آوردن به در گاهت را می دهد! هرچند خود این مناجات نیز شرمم را بیشتر می کند که امامی چون زین العابدین خود را چنان عاجز درگاهت می بیند اما من سراپا سیاهی…………. (فرازی از دعای دوازدهم صحیفه ی سجادیه) ” خدایا سه خصلت مرا از درخواست از تو باز میدار و یک خصلت مرا بر آن وامیدارد.مرا باز میدارد فرمانی که صادر کردی و در انجام آن درنگ کردم، نهیی که از آن بازداشتی و به انجام آن شتاب ورزیدم و نعمتی که به من ارزانی داشتی و در شکر آن کوتاهی کردم و مرا به سوی در خواست از تو سوق میدهد فضل و عنایتت به کسی که به سوی تو روی آورده و با گمان خوشش به درگاه تو آمده ، زیرا همه ی نیکی هایت فضل و بخشش است ( نه استحقاق ما) و همه ی نعمت هایت ابتدایی است ( نه حق لازم ما) پس اینک منم –ای خدای من- که به درگاه عزتت چون فرمانبردار ذلیل ایستاده ام و با شرمندگی به سان تنگدست عیالمند از تو درخواست کننده ام………. خدای من! ای مونس تنهایی های من! ای که توابین را دوست داری ! ای که مرا با همه ی نقص ها و خطاهایم میپذیری ! باور کن که دیگر خودم هم تحمل خودم را ندارم! میخواهم از خودم فرار کنم! خسته ام! خسته ی خسته! تنها دل شکسته ای دارم که آن هم خریداری ندارد! مهربانی که دل شکسته را هم خریداری ! صدای مرا بشنو که دلم سخت شکسته! مهربانم! ماه رمضان در پیش است و ان شالله میهمان خوان لطف و محبت و رحمتت خواهم بود. الهی! مپسنند که این افضل الشهور را ارزان از دست بدهم . مپسند که در این ماه نیز چون ماه های گذشته عبد نفس خود باشم! خدای من مگر تونجوای عاجزانه و صادقانه ی بنده ات را نمیشنوی؟ مهربان من! اعتراف میکنم که گناهان و خطاهایم بسیارند و عبد فرمانبرداری نبوده ام، اما رحمت تو بسیار وسیع تر از گناهان من است. الهی! میدانم که دیر به سراغت آمدم. اما تو خود بهتر میدانی که دیر آمدنم از سر جهل بود نه عناد و اینک با چشم گریان و روی سیاه اما دلی سرشار از امید سر بر آستان ربوبی تو نهاده ام. دستم را بگیر و رها مکن ای امید دل های محزون و شکسته! رب من! کرم نما و با ربوبیت خود مرا تربیت نما! تربیت کن تا عبد صالحی باشم برای تو بهترین مربی. شاگردی باشم برای مکتب اهل بیت. شاگردی باشم برای مولا و مقتدایم حضرت ولی عصر روحی له الفداء. مهربانترینم ! میخواهم از امشب به استقبال ماه مبارک رمضان بروم. دوباره مناجات زینت عبادت کنندگان را زمزمه میکنم تا دل نا آرامم آرام گردد. فرازی از دعای چهل و چهارم حضرت سجاد علیه السلام هنگامی که ماه رمضان فرا می رسید: سپاس و ستایش خدای را که ما را به سپاس و ستایش راه نمود، و ما را از اهل آن قرار داد تا ازسپاسگزاران احسانش باشیم و ما را بر این سپاس ، پاداش نیکوکاران عطا کند.سپاس و ستایش خدای را که دینش را به ما هدیه کرد، و ما را به آیین خویشش ویژه داشت؛ و در راه های احسانش به راه اناخت تا به منّ و بخشش او راه خشنودیش رابپوییم؛ سپاس و ستایشی که از ما بپذیرد ، و بدان سبب از ما خشنود گردد و سپاس و ستایش خدایی را که یکی از راه ها را ماه خود، ماه رمضان، ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت ، ماه پاکسازی درونی و ماه شب زنده داری قرار داد……..
خدایا ، برمحمد و آل او درود فرست ، و شناخت فضیلت و بزرگداشت حرمت این ماه و خودداری از آن چه را که در این ماه حرام فرمودی به ما الهام کن، و ما را با نگهداری اعضای خود از نافرمانی های تو، و به کار بردن آن ها در آن چه موجب خشنودی توست بر روزه داشتن آن یاری ده، تا با گوش های خود به هیچ لغوی گوش نسپاریم، و با دیدگان خویش به هیچ لهوی شتاب نورزیم.و تا دست های خود را به هیچ ممنوعی نگشاییم. و با قدم های خویش به سوی هیچ حرامی گام برنداریم، و تا شکم های ما جز آن چه حلال شمرده ای در خود جای ندهد، و زبان های ما جز به آن چه تو حکایت کرده ای گویا نشود، خود را چز در آن چه به پاداش تو نزدیک میسازد به زحمت نیفکنیم، و جز به آن چه از کیفر تو نگاه میدارد نپردازیم؛ آن گاه همه ی آن ها را از خودنمایی ریاکاران و شهرت طلبی شهرت طلبان ، خالص ساز؛ به طوری که احدی را در آن اعمال شریک تو نسازیم و مرادی جز تو نجوییم…………… ********************************************** دوستان عزیزیادمون باشه تو این ماه پربرکت برای سلامتی و ظهور آقامون خیلی دعا کنیم.خیلی. امید که هرچه زود تر ندای انا بقیه الله مولا رو کنار دیوار کعبه بشنویم و قابلیت یاری مولا رو داشته باشیم. ان شالله تعالی.
“توصــــیف” چه سکوت مطلقی! چه آرامشی! تاریکی شب همه جارا فراگرفته و تمام عالم درخواب و رویافرورفته اند.. سراسیمه ازخواب بیدارشدم نیرویی فرازمینی مرا به سمت راهروکشاند. چقدحوزه آرام است انگارنه انگارساعاتی پیش همه دررفت وآمدوگفت و گوبودند.. کمی احساس سرمامی کنم چه صدای دلپذیری می آید تق تق تق.. صداهی تندتر و پی درپی ترمی شود صدای باران است که می کوبد برسقفِ محوطه ی حوزه.. فضای حوزه چه دلنشین و معنویست روح آدمی آرام می گیرد. سه طبقه دارد که از هرسه حوض آبی کوچک وسط محوطه دیده می شود.آب حوضش چقدر در سکون است..ساعتی پیش شرشر آب گوشم رانوازش می کرد. چهارطرف حوض آبیمان را گل های چتری با چندنمونه گل دیگر حصارکرده است.ترکیب دلنشینی از آبی حوض و سبزی باغچه.. کمی به لبه ی دیوارک طبقه سوم تکیه می دهم وهمراه باصدای باران به محیط حوزه می نگرم. ناگهان… صدایی می آید اعوذبالله من الشیطان الرجیم.. آری صدای وحی الهی ست بسم الله الرحمن الرحیم… والشمس وضحی ها صوت استاد عجیب حک می شود برذهن و روح آدمی. القمر اذا تلاها … ناخودآگاه چشمانم بسته می شوند برای درک این لحظات ملکوتی.. ازطرفی صدای دلنشین باران برروحم می نوازد وازطرفی صوت استاد مجنونم می کند.. چقدرروحم سبک است دراین فضا. چقدراین اصوات مناسب این فضاهستند!. راه می فتم برای تطهیر روحم. مسح بندگی میکشم روح وجسمم را. اذان می گوید. خدامراصدامی زند چادرسفیدم راسرمی کنم وپشت می کنم به تمام دنیا. آماده ی سخن گفتن باپروردگارمهربانم.. یاانیس من لاانیس له یاحبیب من لاحبیب له مرادریــاب!
(((گوشه ی حوزه نشستم سربه زیر و ساکتم.. همچنان دل داده چون تکویرعبدالباسطم.. صوت والشمس وضحی پیچیده فکرم پیش صوت ازتمام ناامیدی ها به دور و ساقطم.. حوض زیبا درمیان جمعی ازطلاب ما دل تمنای فضیلت درمیان جمع ما این چه شوری این چه حالی درمیان معرفت دل شده گویای احوالِ دلِ آشوبِ ما گفته استاد گرامی ادبیات فارسی متنی گویای وصف.. درخصوص حوزه واوصاف آن… مینویسم ازبرای درس فردا متنکم را
کوچه ها مدینه چه غریبانه زهرای علی قدم بر می دارد چه غریبانه درها را می کوبد و آنها را به حق دعوت می کند ولی درها به رویش بسته می شودخدای من چه زود اعوان وانصار پیامبر دخترش را از یاد بردند چه زود حرمت شکستند و با عداوت و دشمنی شوهرش را برای بیعت با غاصبان خلافت امیر المومنین به مسجد کشاندند خدای من زهرا چه کند با این همه جور و جفا چقدر تحمل کند مرگ پدرش را تنها گذاشتن جنازه پیامبر خدا را فراموش کردن واقعه غدیر را بیعت علی را خدای من مگر چقدر فاصله بود قرنها ماهها شیطان نفس چه می کند با انسان انسان را از عرش به فرش تنزل می دهد خواصی را که تا دیروز یار و انصار پیامبر بودند و در جنگها با او بودند در حجه الوداع همراه ایشان بودند سخنان خدا را از زبان پیامبر شنیدند و با ولی خدا بیعت نکردند چه شدکه بیعت پیامبر خدا را شکستند چه شد که فاطمه سیلی خورد هرگز دست از علی نکشید فاطمه تا پایان جان از ولایت حمایت کرد. نه به خاطر اینکه علی همسر او بود به خاطر اینکه علی امام ومولای او بود. وظیفه هر کس نسبت به امام زمان خود فرمان برداری و اطاعت بی چون چراست این را زهرا می داندچون در خانه ولایت به دنیا آمده پدرش ولی شد شوهرش ولی وفرزندانش ولی خدا هستند می داند و مردم را به حق می خواند ولی گوش شنوایی نمی یابد چشم بینایی نمی یابد که حق را ببیند و بشنود چه کند مگر فاطمه چقدر صبر دارد دیگر توان تحمل این همه ظلم و ستم را ندارد چراغ خانه علی رو به خا موشی میرود و علی را با تمام غربتش تنها می گذارد.
خداوند متعال لحظاتی از شب معراج را به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها اختصاص داد و خبر را اینگونه به پیامبر صلی الله علیه وآله می دهد:به دخترت ظلم می شود،حرمتش شکسته می شود و حقی که تو برای او قرار داده بودی غصب می گردد.او را در حال بارداری می زنند و به حریم او هجوم می آورند و بدون اجازه ی او وارد خانه اش می شوند.این جاست که اوظلم و بی توجهی مردم را به خود احساس می کند،و هیچ مدافعی نمی یابد و فرزندی که در رحم دارد سقط می شود و با همان ضربات به شهادت خواهد رسید .پیامبر صلی الله علیه وآله خطاب حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید تو اولین نفر اهل بیتم هستی که به من ملحق می شوی و تو سرور زنان اهل بهشتی تو بعد از من ظلم و کینه خواهی دید تا آنجا که مورد ظلم واقع می شوی و یکی از استخوان های سینه ات شکسته می شود..آخرین لحظه های زندگی پیامبرصلی الله علیه وآله با گریه بر مصیبت های دخترش زهرا زهرا سلام الله علیها بود و عرض شد یا رسول الله چرا گریه می کنید فرمود به خاطر اهل بیتم و آنچه اشرار امتم بعد از من با آنان رفتار می کنند .می بینم که به فاطمه ظلم می شود و او ندا می کند:پدرم پدرم اما هیچ کس از امتم او را کمک نمی کند.اولین کسانی که حضرت زهراسلام الله علیها از آنها شکایت کرد آن دونفر بود که آن دو فدک را از من گرفتند و هیزم بر در خانه ام آوردند و درب خانه اتش گرفت و عدو با تازیانه بر بازویم زد و با لگد به در هجوم آوردند و بعد سیلی به صورتم زد و کبود شد. در آنجا بود که عدو اصرار بر اتش زدن خانه زهرا زهرا سلام الله علیها کرد و برای رسیدن به هدفش دستور داد به در خانه زهرا هیزم جمع کنندو خانه را اتش بزنند حضرت زهرا سلام الله علیها با شنیدن صدای عدو پشت در آمد و گفت پدر جان یا رسول الله پس از تو چه مصیبت هایی که به من نرسید لعنت خدا بر دشمنان خدا و پیامبرش باد… آتش گرفت و شعله ور شد اما هنوز زهرا زهرا سلام الله علیها پشت در نشسته بود ، برخواست و دو دست بر دو طرف چهارچوب گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد و حرارت آن بر بدن و ش می خورد در آن لحظه عدو به در نیمه سوخته لگد زد و آن را از جا کند و شکست حضرت زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار گرفتار شد و بر بدن آن حضرت اسیب رسید.حضرت زهرا زهرا سلام الله علیها بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله و حضرت محسن سومین شهید آل محمد صلی الله علیه وآله بود که پس از 95روز در حالی که هنوز جراحات سینه و پهلویش خون جاری بود به شهادت رسید آن حضرت در سن 18سالگی از دنیا رفت. منبع:کتاب از شهادت حضرت زهرا معصومه تقی نژاد
چهره به روی نیلی ات بنهاد حیدر با اشک رخسار تو رامی شست حیدر
یک عضو سالم درتنت می جست حیدر
زهرا جان! بعد تو چقدر سخت است نفس کشیدن در کوچه های مدینه ،صدای گریه ها و آه کشیدن هایت هنوزهم که هنوز است به گوش می رسد. مردم مدینه بعد تو آن در سوخته آن مسمار و آن سیلی نامرد خود را نفرین می کنند . بعد تو چاه از اشک ها و ناله های علی سیراب است ، چقدر زود حسن و حسین و زینبت را تنها گذاشتی. درست است تو در برابر این همه سکوت کردی ولی صدای سکوتت گوش جهانیان را کر کرد،این سکوتت عرش را به لرزه درآورد. بعد تو مدینه دیگر روی خوش به خود ندید. زهراجان! چقدر غریبانه رفتی آن قدر غریب که حتی قبرت را کسی نشناخت وهنوز هم که هنوز است غریبانه ترینی زهراجان.
کاش مهدی ز جهان هویدا می کرد گره از مشکل سنجیده ی ما وامی کرد کاش می آمدوبا آمدنش قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا می کرد
تورا در کوچه های بی کسی چه ها گذشت تو را پشت در سوخته چه ها گذشت وقتی که سقط شد محسنت تو را چه ها گذشت
در سوگ پدر دگر نماند قرار زهرا برفت و علی تنها ماند دگر در غریبانه ترین کوچه های آشنا جای پای زهراست.
در شهر بی وفایی علی تنها ماند. زهرا چون به گل پرپر شده
در پی حق اش شده . ناکسین شهر مدینه ریختند
بر سر علی و فاطمه
بی تاب شدند طفلان فاطمه. سیلی به بانو زدند درندگان مدینه
مرگ بر عدو که در پی تبو ک و سلطنت دریدند اهالی آیه تطهیر را به آتش کشاندند خانه معرفت را
در این هنگام آه زهرا ستون های عرش الهی را به لرزه درآورد. سالیان سال است که زهرا برفت و شیعه سینه سوخته در فراقش می گرید . بافته شد به هم دین و سیاست در آن روز نفس گیر گیتی . شب است و آسمان می گرید و علی با دیدن پهلو ی شکسته و صورت جای دست مانده و میخ بر سینه همچو ابر بهاری می گرید. با همه ی این ها اسلام زنده است نفس می کشد، ولی طاغوت هنو ز در پی مقصد شومش است. زهرا نعمت الهی
این روزها همه جا حرف در کوچه افتادن توست ،حرف ناله ها و گریه بی پرده ی توست،چه شده است ای فاطمه؟ باز اندوهگینی چرا؟ گریه بر سر داری از که محزونی باز از زمین یا آسمان یا از دشمنان دینت باز،باز شب اندوهگین فرا رسید شب غصه و آه و ناله فاطمه فرا رسید چه شده است یا رسول الله حلقه غم بستند بر خانه ی دخترت چرا؟چرا کوچه ها تاریک است و ستاره ای نمی درخشد؟ آیا باز فاطمه اندوهگین شده است؟ آری صدیقه کبری، نگین خاتم پیامبر بر آسمان پر کشید جانم فدایت ای فاطمه! چرا دنیا با تو خوشی نکرد بشکند دستی که به روی بانوی هستی ز حسد سیلی زد, روبروی چشم مجنون سیلی به لیلی زد. یا فاطمه اگر شوق رفتن داری علی با که تسلی جوید بچه های بی مادرت از که گرما گیرد، آغوش از آنها مگیر. دنیا بی تو سرد است. اگر می روی برو ولی دعایت بر پسر عمویت یادت نرود.
تنها ماند علی باز غم بر دوش گرفت
در نبود تو بوی جدایی را گرفت
سینه را نالان کنم از این همه زخم تو
باز چشم را گریان کنم از قطره ی اشک تو
باز میرسد وقت فراق آه که چه سخت است این جدایی
می کنم باز آه و ناله باز جدایی و جدایی… عاشقان ناله کنید بر دخت پیمبر که اوست شه بانوی دو عالم, هر که پی او به شوقی رود می رسد آخر به وصال دلش… کبری تقی زاده
(*ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاهم عندالله یرزقون*) درمسلخ عشق جز نکو را نکشند/
روبه صفتان زشت خو را نکشند/
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز/
مردار بود هرآنکه او را نکشند! دستی از جس آتش جهنم بر چهره ی معصوم بهشتی سیلی زد،
گل علی علیه السلام بر زمین افتاد،
با اینکار عدو، شراره های آتش جهنم شعله ور تر می گشتند و گر می گرفتند….
عدو هنوز آتش درونش سرد نشده بود،چند روز سپری شد،عدو دنبال فرصت بود،به در خانه ی علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام لشکر کشید،فاطمه در میان در و دیوار مانده بود و زجر می کشید و عدو قهقهه هایی شیطانی از دل برمی آورد!
تاریخ خجلت زده ازین کار عدو عرق شرم بر سر و رویش جاری است….و به دور از اینهمه هیاهو شیطان رجیم گوشه ای ایستاده بود و به کارهای عدو پوزخند می زد!و از غفلت عدو به وجد امده بود. آنروز گذشت وچند روز دیگر به همین منوال…سرانجام گل حیات علی علی علیه السلام درسکوتی سرشار از امید به خدا و باذکر(*ان الله مع الصابرین*)دیدگانش را فروبست.بابسته شدن دیدگان فاطمه علی علیها السلام ،انگار که تمام دنیا تعطیل شده باشد،زمین از چرخش ایستاد،عقربه های زمان زنگ زدند و متوقف گشتند،فروغ ستارگان به یاس گرایید،خورشید تیره و تارگشت،مدینه در ظلمت مطلق فرو رفت،بلبلان خوش الحان نغمه ی غم می سرودند،رودخانه های روان عشق، یخ بستند و ایستادند،آسمان آبی تیره و تار گشت و اشک غم آسمان برسر مردم بارید و همه را محزون کرد،گل های رنگارنگ حیاط فاطمه علی علیها السلام پژمرده گشتند و رنگ باختند،آسمان آبی مدینه چادر آبی خود را عوض کرد و چادر سیاه برسرکرد و مردم حیرت زده شهر را زیر بال و پر خود جا داد! بهار در اوج سرسبزی خود از شدت حزن و اندوه موهایش سفید گشت و جای خود را به زمستان سرد و بی روح داد،عشق به ناامیدی گرایید،غم و تاسف در آسمان شهر معلق مانده بود! بانوی مطهر دو جهان دیدگان حق بین خود رامظلومانه بر این جهان فرو بسته بود…عشق گوشه ای محزون ایستاده بود از او سوال شد که چرا نمی سراید،عشق لب به سخن گشود و گفت زبان من از وصف چنین شخصیت ممتازی قاصر است. من نیز همچون عشق سر تعظیم در برابر تو فرود میآورم،کلمات قاصر من یارای وصف تو نیست بانوا!اعلام ارادت میکنم و بس…. دستم به دامانت و راهت پررهرو….
بنام خدا اسراف این حیله ی بی بدیل شیطانی دورمی سازد دست هر انسانی را از رسیدن به نعمات الهی برای آن گروهی که اسراف می کنند قوم سبا آیینه ی عبرت است. حال در کشورعزیزمان ایران که امسال رتبه ی اول اسراف را در جهان کسب کرده است. ومورد شمادت یک عده دشمن سود جو قرار گرفت. این اسراف بیش از حدباعث می شود که با لاجبار گندم های وارداتی بی کیفیت تراریخته که موجبات سرطان و انواع بیماری ها را فراهم می کند و به جانمان می اندازد.پس باید به آنچه که خداوند متعال به طور طبیعی به بندگانش ارزانی کرده و باید دست در دست هم گذاشته و با عمل به امر الهی دل سیاه شیطان را بشکنیم و به احادیث و آیات و فرایض معصومین در مورد اسراف کردن چه در مورد نان و چه در مورد دیگر نعمت های الهی احترام گذاشته و عمل نماییم.
گرخواهی عاقل و عاشق شوی و گرخواهی به الطاف الهی آگاه شوی همه در رخ دین بین بدان مسرف نمی شوی این چنین نعمت اللهی